بامداد چهارشنبه ۱۹ اسد ۱۴۰۱ خورشیدی هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) شاعر مردمی ایران درگذشت و جامعه فرهنگی و سیاسی ایران و منطقه را داغدار نمود. از شمار صدها پیام همدردی و ارجگزاری اینک بخش هایی از بیانیه های کانون نویسنده گان ایران  و حزب توده ایران را همراه با شعر « ارغوان » پیشکش میداریم . ( بامداد )

«هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه) شاعر، ترانه‌ سرا و از اعضای اولیه‌ کانون نویسنده گان ایران، روز چهارشنبه، ۱۹ اسد در سن ۹۵ سالگی در کشور المان دیده از جهان فرو‌بست.

سایه اگرچه بیشتر با غزلیاتش شناخته می ‌شود، از نخستین شاگردان و پیروان نیما بود و شعرهای ارزنده‌ای در سبک و سیاق نیمایی دارد که یکی از معروف ‌ترین آن ها شعر «ارغوان» است، شعری که ابتهاج آن را در زندان جمهوری اسلامی سرود، همان حکومت آزادی ‌ستیزی که اکنون در پی مصادره‌  اوست. ابتهاج در شعرهای کلاسیک خود نیز مضامین اجتماعی، سیاسی و اعتراضی را با زبانی تغزلی و استعاری به گونه‌ای بیان می ‌کرد که مخاطبانش پیام او را به روشنی در می‌ یافتند.

در سخن گفتن از ابتهاج نمی ‌توان از نقش و تاثیر او در بالندگی موسیقی ایرانی یاد نکرد. او افزون بر سرودن ترانه‌هایی به یاد ماندنی، در زمان تصدی بخش موسیقی رادیو، عرصه را برای معرفی نسلی از موسیقی ‌دانان، نوازنده گان و آوازخوانان جوان دهه‌های چهل و پنجاه فراهم کرد که بعد‌ها تنی چند از آنان از چهره‌های سرشناس موسیقی ایرانی شدند.

ابتهاج از شاعران محبوب هم ‌روزگار ما بود. او با زبانی ساده و موزون سخن گفت و سخنش بر دل‌ها نشست. بسیاری از سروده‌ های ابتهاج در یادها مانده است و همچنان زمزمه می ‌شود. »

( از بیانیه های کانون نویسندگان ایران )

در پیام حزب توده ایران در سوگ هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) میخوانیم :

« شعر زنده ‌یاد رفیق سایه هیچ‌ گاه در برابر استبداد سستی نگرفت و به‌ هیچ بهانه‌ ای زوال پیدا نکرد، چه به ‌لحاظ هنری، چه به ‌لحاظ محتوا، چه در دفاع از شان انسان و تلاش انسان برای آینده‌ روشن و برانگیختن این تلاش در مخاطب شعرهایش، چه در دفاع از صلح، دفاع از عدالت اجتماعی، و در دفاع از آزادی.»

«...اگر گذرا به شعرهای سایه نگاهی بیندازیم گویی تاریخ پیروزی‌ها و شکست‌های حرکت‌های اجتماعی و سیاسی میهن را بازخوانی می ‌کنیم، اما نه با کلمات رایج تاریخ ‌نویسی بلکه با واژه گان شفاف و پاکیزه شعر سایه و حقیقت ساده و ملموس مضمون‌هایش. راز محبوبیت او و شعرش همین ساده گی و حقیقتی است که از خصیصه‌ های مردم عادی و زحمتکش میهنش گرفته است....

در شعر « بر سواد سنگفرش راه »، اسد ۱۳۳۱، پس از رویداد خونین  سی سرطان ۱۳۳۱ با خطاب « ای جلاد ننگت باد» خشمش از رژیم شاه را فریاد می ‌کند. در شعر « گالیا » آنچه سروده اتفاق افتاده است، نخستین عشق و رویگردانی از آن در رویدادهای سرنوشت ‌ساز سال ۱۳۳۱، عشق من و تو ؟ …آه / این هم حکایتی است… / یاران من به ‌بند:/ در دخمه‌های تیره ونمناک باغشاه/ در عزلت تب‌آور تبعیدگاه خارک. …» شعر «بهار غم‌انگیز» را در سال ۱۳۳۳ پس از کودتای ۲۸ اسد سرود: «بهار آمد گل و نسرین نیاورد. …» در شعر « در کوچه‌ سار شب» که تاریخ ۱۳۳۷ را دارد شاید  « دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی ‌زند» اندوه عمیق او پس از تیرباران خسرو روزبه قهرمان ملی در سال ۱۳۳۷ باشد. »

 

ارغوان،

شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌ است هنوز؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست

آنچه می‌ بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو برمی ‌کشم از سینه نفس
نفسم را برمی‌ گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می ‌گیرد

که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.

اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می ‌گرید…

چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ‌ریزد

ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می ‌افزاید؟

ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم می ‌گذرند؟

ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش،
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…

هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)

 

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۲۲ـ ۱۶۰۸

Copyright ©bamdaad 2022