گــریـه میکـنــم
تا عرش پرشکوه خدا گریـــــــه میکنم
هردم به سوگ شهر وفا گریــه میکـنم
بر گریه های صبح بکنم شام گریه ای
در آرزوی روز جـزا گـریـــــه میکــنم
کجکول مهر به دوش و سربنده گی به خاک
نجــوای عشق به لب چـــو گدا گریه میکنم
ای جان عنایتی بکن و عرض ما پذیر
از شوق وصل تو به خدا گریه میکنم
رسواییام به دشت و بیابان طنین فگند
پنهان زچشم خلــق ز حیــا گریـــه میکنم
گریان شــده زمیــن ز نــدای سرشک مـن
زین پس به طول و عرض فضا گریه میکنم
( مختار تاجزی )
فــلک عـمــریست که داغ در سینـه دارد
بـــه جـــای عشق هــــزاران کینـــه دارد
نفــس با لطـف دهــــد بـا خـشم ســتانـــد
قــبــــای عــــدل او صـــد پــیـــنـه دارد
( مختارتاجزی )