حــوادث
امروز یارب چه حال است
بــر بــوم و بـر سیـنــا
سـاقی در غم صهبا
بــاده با تنــش تنها
زیبـایی این هــردو
مقدور شده با فردا
فـــردای که از مسـتی
فرحـت زدود با پستی
کلاغ نشست بــربـــام
بد کرد زصبح تا شام
زاغــان سیـــه از دور
سر زد به ملک افغان
چمن ز صفـای عشــق
رخ بسته برید از شان
لاله ، نستــرن، نـرگــس
خشکیده ز تــرس جــان
مرغ و بلبل و طـاووس
بگریخــت ز باغستــان
عیــار و بــاده نوشــان
خلوت گزید ازجـــولان
راحت چـه کمـیاب شـد
مدفون شده کیمیا شــد
شـب هــای مهتـــابی
خارچشم افـلاک شــد
معشوق به تمهّ عاشق
بنشسته پیـر ذال شـــد
پیر و جوان ومــرشــد
پیوسته زیرخاک شــد
از جنگ خانمان سوز
ملـت همــه تبــاه شــد
خــاک پــاک افـغــانم
زیر طلسم سیاه شــد
یارب شکوه ام بشنو
نالـه زجــه ام بشنــو
الطاف رحم بر ما کن
این قصه را تما م کن
ح. کرنزی
اگست ۲۰۰۸