بنده پیــــــــر خراباتـــم که لطفش دایـم است
ورنه لطف شیخ وزاهد گاه هست و گاه نیست
( حافظ )
گذرها وکوچه های کابل قدیم درکنارهم،چنان نزدیک هم قرارداشتند که تفکیک « سرحد» یک گذرازگذردیگر راهمان ساکنین محلات می توانستند بدرستی بدانند، واگر شخص بیگانه ایی وارد محل میشد جوانان وباشنده گان آن گذر وکوچه وی را تشخیص وبسا اوقات مورد سوال و جنگ و جدال هم واقع می شد . مردمان این کوچه ها که اکثراٌ راه های شان یکی بوده باهمیگر آشنایی داشتند و بدون هیچ گونه تعصب مذهبی ، قومی، دینی ،...ازهرملیت و قوم ویا ازهر مذهب و دینی که بودند درکنارهم دوستانه وصمیمانه زنده گی داشتند. این خانه ها وکوچه طوری پهلوی هم قرارگرفته بودند که جوانان هنگام برفپاکی یا کاغذپران بازی تا آخر کوچه ها بام به بام می توانستند بدون کدام مشکلی بروند.
گذرخرابات دربین گذرهای درخت شنگ ، بالاحصار ، «شهدای صالحین» ، هندوگذر، شانه سازی، آهنگری، تخته پل و شوربازار واقع شده ، معروف است که درگذشته ها این منطقه بنام خواجه خوردک هم یاد می شد.
درمورد نام این گـذر( خرابات) روایت های مختلف وجود دارد:
۱ ـ عبادتگاه و نیایشکده ی آیین میترایی را در اساس خورآبه و مهرآبه می گفته اند که معنا چشمه خورشید را می رساند. از آنجایی که در آیین میترا شادی، جشن و سرور ارزش فوق العاده یی داشت، مراسم عبادت در خورآبه ها با خوانش سرودهای نیایشی و نوشیدن نوشابه مستی آور برگزار می گردید .چند قرن بعد که دین اسلام در سرزمین ما اشاعه یافت، مبارزه بر ضد ارزش های میترایی شدت گرفت و در چنین اوضاع و احوال، طبیعی است که خورآبه ها ارزش کاملاً منفی یافتند و به عنوان مراکز گریز ازهنجارهای دینی و عقیدتی شناخته شدند.همچنان به علت وارد آمدن تغییرات و تحولات در زبان و واژه گان آن، خورآبه را خورآباد و خورخانه می خواندند. زبان عربی که زبان مسلط شده بود صورت جمع (خورابه) رابه (خورآبات وخورآباد) تبدیل نمودند ودرهر محلی که موسیقی، رقص وآواز و استفاده از مسکرات بود خورآباد وخرابات نام ماندند. این سروده ی خواجه عصمت بخارایی ـ سخنور اواخر سده هشتم و اوایل سده نهم هجری بازشناسی خرابات آن دوره ها را در بر دارد :
سرخوش از كوی خرابـات گـذر كـردم دوش
بـه طـلـبـگـاری تـرسـا بـچـه ی بــاده فـروش
پـیـشـم آمـد بـه سـر كـوچـه پـری رخـســاری
كـافـرانـه شـکــن زلــف چــو زنــار بـــدوش
گفتم این كوی چه كوییست ترا خانه كجاست؟
ای مـه نـو خـم ابـروی تـرا حـلـقـه بـه گـوش
گـفـت تـسـبـیـح بـه خـاك افـگـن و زنـار بـبند
خرقه بیرون فگن و کسوه ی رنـدانـه بـپـوش
تـوبـه یـک سـو بـنـه و سـاغـر مستانه طلب
سنگ بر شـیشه ی تقوا زن و پیـمانـه بـنـوش
بعد از آن سوی من آ تا به تـو گـویـم خـبـری
کاین چی کویست؛ اگر بر سخنم داری گـوش
رنــد و دیــوانــه و ســرمسـت دویـدم پـی او
تا رسیدم به مقامی كه نه دین ماند و نه هـوش
دیدم از دور گروهـی هـمـه دیـوانـه و مـست
از تف باده ی شوق آمـده در جـوش و خروش
بی دف وساقی ومطرب همه دررقص وسماع
بی می و جـام و صراحی همـه در نــوشانوش
چـون سـرِ رشـتـه ی نـاموس برفت از دستـم
خواستم تا سخنی پرسم ازاو، گفت : خموش!
نیست این كعبه كه بی پا وسـر آیی به طـواف
وین نه مسجد كه درآن بی خبر آیی به خروش
ایـن خـرابـات مـغـانـســت، در آن مـسـتانـند
از دم صــبـح ازل تـا بـه قـیـامـت مـدهـــوش
گـر تـو را هـسـت درین شیوه، سر یک رنگی
دین ودانش به یكی جرعه چوعصمت بفروش
۲ ـ امیرشیرعلیخان بخاطرتاجپوشی وتعین شهزاده عبدالله بحیث ولیعهد، یک دسته از رامشگران راازهند برتانیوی به کابل خواست ، نخست درمحوطه بالاحصارکه منزلگاه اعیان و اراکین دولت بود موقتاً محل بودوباش داد. بعد محل اقامت هنرمندان هندی درمحوطه زیارت چارده معصوم تعیین گردید. قرار قصه هایی که ازگذشته ها وجوددارد درمیان این هنرمندان چند تن هم عیاش بودند که ازاثرشکایت محترمه صوبی مادر خانم اول استاد قاسم به دربار شیرعلیخان ، سرای گلشاه را که محل اقامت هنرمندان هندی ودیگر هنرمندان که درسال ۱۲۷۱ خورشیدی(۱۸۹۲) ازکافرستان (نورستان فعلی) آنوقت آورده شده بودند، اختصاص دادند واین منطقه را که بنام خواجه خوردک یاد می شد بنام کوچه خرابات نام نهادند.
۳ ـ گذر خواجه خردک مکی که در سالیان اخیر در محاوره عامه مردم خرابات خوانده می شد. اساساً به علت اقامت اهل طرب درآن کوچه که در حدود دو صد سال پیش صورت گرفته است، بدین نام مسما نگردیده، بلکه قرن ها پیش ازآن عارف بزرگواری به نام خواجه خردک مکی دراین محل می زیست که در کنار اقامتگاهش مسجدی و خانقاهی دایر نموده بود که هر دو به اسم خود ش یاد می شد. مسجد خواجه خردک مکی و خانقاه خواجه خردک که آنرا خرابات خواجه خردک مکی نیز می نامیدند. بعـد از وفات آن صوفی صافی، جسد شان را در صحن خانقاه دفن کردند. خانقاه یا خرابات خواجه خردک و قسمتی از مسجد ایشان در جریان جنگ اول افغان و انگلیس تخریب گردید، زیرا محل تجمع و تصمیم گیری مجاهدین ملی برای مبازره با اشغالگران بود.
محترم عبدالوهاب مددی خاطرات و زنده گی نامه هنرمندان موسیقی کشوررا درکتاب (سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان ) ثبت نموده است که براساس آن می توان گفت :« هنرمندان از زمان ها دوردر این مکان سکونت اختیارنموده اند ازآنجمله ستارجو پدر استاد قاسم ، عطا حسین پدر استاد غلام حسین ، استاد غلام جیلانی سارنگ نواز (مامای استاد غلام حسین) استاد قربانعلی آوازخوان ( پدر استاد نتو)، کریم حسین (برادر استاد غلام حسین) نیز از جمله ی هنرمندان و استادان معروفی بودند که از هند وارد کابل شدند و با ورود اینان موسیقی هندی رنگ و رونق تازه یی به خود گرفت و کوچه خواجه خردک که صرفاً هنرمندان موسیقی در آن سکونت داشتند، به نام کوچه ی خرابات و یا گـذر خرابات شهرت یافت که تا امروز به همین نام معروف است.» دراین اواخراستادان بزرگ موسیقی افغانستان چون استادقاسم، استاد غلام حسین، استاد رحیم بخش، استاد شیدا ، استادهماهنگ، استادمحمد عمر،استادهاشم و برادران و دیگرهنرمندان ساز وآواز زنده گی میکردند.
دراین کوچه هم مانند دیگر محلات حمام ومسجدی بنام مسجد سفید وجود داشت. درختم کوچه خرابات زیارت های چارده معصوم و شاه طاوس پاچا ، که به باور مردم مسوول درد دندان بود ومیخ های زیادی بدین منظور درساحه آن کوبیده بودند واقع شده بود. دردامنه کوه شیردروازه و ساحه این گذر دو برف دان یا یخدان(*) بود که درزمستان آنها را ازبرف پُرمی کردند ودرتابستان بشکل کنده ها دردسترس دکان های شیریخ و ژاله و مردم عوام درمقابل پول قرار می دادند.
بطرف غرب گذرخرابات و دردامنه کوه شیر دروازه و کاسه برج گردنه « شهدای صالحین» ، کول حشمت خان، زیارت پنجه شاه، قبر «بابه چهل گزی» ، «زیارت شاه قطب حیدر» و زیارت سه هوغر(**) واقع شده بود که از سالیان بسیاردورمحل تماشایی ومیله جای مردمان به خصوص جوانان بود. درماه های حمل و ثورمردم کابل درپنجه شاه وموقع گل ارغوان میله های قیماق چای را برنگ ارغوانی برپا می نمودند. به استناد گفته ظهیرالدین محمد بابر شاه، در روزگار پادشاهی او در کابل، اهل طرب در محله سنگ کش ها زنده گی داشتند که تا روزگار تیمورشاه نیز چنین بود. این محل که آخرین نقطه شهر شمرده شده ، هنوزهم موجود بوده و به عین نام یاد می شود این نقطه ی شهر در عهد بابرشاه یعنی پنجصد سال پیش (سده دهم هجری) محله یی بود مجزا از شهر؛ زیرا باغ قاضی و باغ نواب که باغ های بزرگی بودند، این نقطه را از شهر کاملاً جدا می ساختند و اهل طرب نیز این محله خلوت را برای آن به عنوان اقامتگاه خویش برگزیده بودند که از شر جهل و متعصبین در امان باشند.
چشمه خضر درشمال غرب «زیارت جابرالانصار» و« تمیم انصار» واقع شده است که محل دید وبازدید مردم بخصوص درروزهای جمعه ( مردها) وشنبه ( زن ها ) میباشد . «اسطوره های میترایی حاکی از آنست که مهر، سنگی را هدف تیر قرار داد. از محل اصابت آن تیر، آب فوران زده در جهان جاری گشت. محل فوران آب را مهرآبه و آب جاری شده از سنگ را نوشابه نامیدند که از دو جز ترکیب یافته است : نوش یا انوش که معنای جاودانه دارد وآبه یعنی چشمه. همین چشمه آب جاودان است که بعد ها در فرهنگ عهد اسلامی ما چشمه آب حیات و آب حیوان خوانده شد که آن را چشمه خضر نیز گفته اند.»
درتزک بابری آمده است که :« درجنوب قلعه و شرق شاه کابل ، کول بزرگی وجود دارد که گرداگردش حدود یک شرعی می باشد. ازکوه شاه کابل سرچشمۀ کوچکتر به طرف کابل سرازیرشده که دوتای آن درناحیۀ گلکنه[؟] قرار داشته وبالای یکی ازاین چشمه ها مزارخواجه شمو و بالای آن دیگرقدم گاه خواجه خضرموقعیت دارد.این دومحل گشت گاه مردم کابل است.چشمه سومی بنام خواجه روشنایی معروف است .
ازکوه شاه کابل یک پوزه جدا شده که عقابین نامیده می شود،غیرازعقابین نیزپارچه گگی کوه جداشده که ارگ قلعه کابل (بالاحصار) بالای آن موقعیت دارد[ تپه زمرد]، قلعه بزرگ درشمال ارگ واقع شده است، ارگ عجب منطقه مرتفع وخوش هوا بوده به کول بزرگ و سه اولنگ ( اولانگ )[سبزه زار ومرغزار] سیه سنگ وسونگ قورغان وچالاک مشرف می باشد...تابستان ها نسیم شمالی درکابل کمتر می وزد وآنرا نسیم پروان می گویند. آن تعداد اتاق های ارگ که به سوی شمال دریچه دارند بسیار خوش هوا است.»
ملا محمدمعمایی درتعریف ارگ [بالاحصار] کابل بیتی را بنام بدیع الزمان میرزابسته خواند .آن بیت این است :
بخور در ارگ کابل مـی، بگردان کاسـه پی درپی
که هم کوهست وهم دریا وهم شهر است وهم دریا
مردمان خرابات مردمان پاک دل وپرازصفا وصمیمیت بودند.با اینکه ازنقطه نظر اقتصادی اکثر خانواده ها به مشکل مواجه بودند ولی هیچگاهی ازهیچکس توقع نداشتند وباپیشانی باز از دوست و رفیق خود پذیرایی می کردند .مرحوم استاد رحیم بخش چه مقبول این شعر را خوانده است :
نمیدانم که خــرابــات را چــه بنیـاد است
که اهل خانه خراب است وخـانه آباداست
ازهمینجاست که درمحلات وگذرهای دیگرکسانی که به چنین اوصاف آراسته می بودند آنها را مردمان خراباتی میگفتند .
پاورقی ها :
(*) برف دان : دردامنه کوه ، اجاره داران گودال های طبیعی یا مصنوعی را درقسمت هایی که کمتر آفتاب به آنجا می تابید حفرمی کردند و در زمستان برف را در آن گودال ها ذخیره و در تابستان ها آنرا به شکل کُنده ها به مردم وبخصوص برای شیریخ و ژاله سازان می فروختند.
(**) سه هوغر یا اوغر: این« زیارت» بنام (سه الغ ) هم یاد شده است و آن به این مناسبت که اولاده سلطان الغ بیگ درآنجا مدفون است.دربین گنبد پنح قبر است دریکی آن قبرها تاریخ وفات آق بیگم بنت سلطان الغ بیگ سنه ۹۱۲ حک گردیده است.سنگ قبر پنجم قبر فخرالنسابیگم بنت سلطان الغ بیگ سال وفات ۹۱۱ می باشد. به گفته مجاورین این محل سه قبر دیگرمربوط پادشاهان غور است که درکابل وفات نموده اند.
ماخذ:
ـ داکتراسدالله شعور، سایت کابل ناتهـ ، کوچه ها وگذرهـای تاریخی کابل افغانستان ،
ـ تزک بابری ،
ـ افغانستان درمسیر تاریخ و
ـ یادداشتهای شخصی.
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۸۰۹