عزیزه عنایت
دردوره های تاریخ بشر،درهرقلمروی حکومت های روی کار آمده اند که گاهی بــا عدالت ومساوت، وگاهی هم با بی عدالتی ها حکمروایی کرده اند که ازشاهان عادل نام نیک واز مستبدان و حکومت های ظالم نام بد بجا مانده است . چنانچه که ازظلم وبی عدالتی های چنین حکومت ها ملت ها سرکوب شده،حق وعدالت رعایت نگردیده ازبی توجهی چنین حکومات و وضع ناهنجاراجتماعی دامن فقر گسترده شده که ملتها را به رنج و مصیبت مبتلا نموده و به مشکلات روز افزون روبرو کرده است .ولی درتمام این دوره های نامیمون ازبین توده های ستم کش و رنج دیده، افراد و اشخاصی بااحساس ،انسانگرا ،عدالت خواه، ضد ظلم و استبداد برخاسته اند که با مبارزات وحق جویی خویش دربرابر این مستبدین پیش گام بوده اند که درایــن مبارزه ها میتوان شاعران و نویسنده گان را که با سرودن اشعار و یا نوشته های ضد ظلم واستبداد بخاطرنجات ملت مظلوم صدا بلند کرده اند، نیزمحسوب کرد که درراه حق وعدالت با شمیشیر نه با قلم رسا چون تیغ بران و با نوای خویش مبارزه نموده وبه خاطرآگاه سا ختن ملت های ستم دیده همان جامعه نوا، سرداده وهوشداران نوشته اند که یکی هم ازاین انسانگرا ها حضرت ابوالمعانی بیدل عارف است که با اشعار انسان دوستانه خویش به حکومتهای مستبد وبی خبر،ازملت با سـرود انتقادی آنها را به کارهای زشت شان متوجه ساخته است. که پژوهشگران ومحققین درمورد کارنامه های حضرت بیدل تحقیقاتی انجام داده و به تحلیل اشعــارانتقــادی ، مرد می وعرفانی وی پرداخته اندکه طولانی ترین راه رابخاطر معرفی و تحلیل اشعارعرفانی وی مرحوم جناب عبدالحمید اسیرمشهوربه قندی آغا پیموده اند که البته دربحث های بعدی روی مسایل بیدل شناسی ایشان خدمت خوانند گان عزیز معلوماتی ارایه خواهم کرد وحالا سطری چند ازکتاب (آیین زاهد درآینۀ دیوان بیدل) به پژوهش واحتمام پوهندوی دکترسید نورالحق کاوش میباشد که خدمت عزیز خواننده تقدیم میکنم .
" دردیوان بیدل مــدارک فــراوانی وجــود دارند کــه تصویر بسیاردردناکی از نا بسامانی های اقتصادی، نا ملایمات اجتماعی، نا هنجاری های فرهنگی و ناگوار ی های مدنی را ارایه میکنند وحاکی از" بیعدالتی واختناق جامعه بسته ارباب رعیتی اند.
ازنظربیدل یکی ازعوامل اساسی ضجه توده های مردم مظلوم جامعه استبداد است که تبانی ارباب حاکمیت وثروت و تزویر، برمردم تحمیل شده و بیداد میکنـد.
بیدل که درزیر فشاربه ویژه فاجعه های انسانی می تپدومیسوزد وناگزیرانـــه میسازد گاهی زیرتاثیر عنعنه متاثرازباورهای اسطوره یی فلسفه عرفان نوافلاطونی که برپایه داستان"هبوط روح" آدمی،محیط زمینی رابرای بشر(NeoPlatonism)قفسی خفقان آورمیشناسد وسنخیتی بابرهمنیسم کهن دارد، تراژیدی سرشتی و ســر نوشتی انسان را چنین تمثیل میکند:
بلبلان نه الفت دام است این جانه قفس
بـــرمــراد خـاطر صیاد با ید زیستــن
***
زیر فلک از منعم ودرویش مپرسیـــد
گرخانه همین است همه خانه خرابنـد
***
ویا اینکه:
بــرای خــاطــرم غــم آفــریـد نـد طفیـل چشــم مـن نـم آفـریـد نـد
چو صبح آنجا که من پرواز دارم قفس بـا بـال توآم آفــــریــــدنــد
عـرق گل کرده ام از شرم هستی مــرا ازچشـم شبــنم آفـــریـدنـد
جهان خونریز بنیاد است هشــدار سـرسال از محـــرم آفــریــدنــد
وداع غنچه را گــل نــا م کردنــد طـرب را مـاتـم غم آفـــریــد نـد
کف خاکی که بربــادش تـوان داد به خون گل کرده آدم آفریــدنــد
طلسم زندگی الـفـت بــنـا نیســت نفس را یک قـلم رم آفــریــدنــد
دلــم بیدل نــدارم چــاره از داغ نگین را بهــر خاتم آفــریــدنــد
***
ولی بر پایه تحلیل مشخص بیدل ازجامعۀ روزگارش اساسی ترین علت ضجه هـای درونکوب مردم ، توام باجهل وازخود بیگانی ست که فاجعهآن هروجدان پاک را با دریغ ملهم ازدرد می گدازد.
خلق جهان زده بی بضاعتی ست
ازکاسه تهی ست خروش گدا بلند
***
احتیاج و شرم باهم میگدازد سنگ را
آه اگرحرف لب خاموش سائل بشنـوم
***
ززخـــم بــی امــان احـتیــاج آگـــه نــی ورنــه
به چندین خون دیت میخواهد آب روی سایل ها
شک نیست که محصولات مزرعه فقرو جهل وازخود بیگانگی بهره کشی،جاه طلبی های ستیزه جویانه ومتفرعنانه تفاخربه مال ومنال تبعیض سود جویانه، تخدیرمزورانه جنگ مستبدانه، پی گرد مفتنانه ونظایر اینهاست. بیدل دربستر چنین جامعه رعیتــی و همه این ناملا یمات اقتصادی،اجتماعی وفرهنگیرا با گوشت وپوست خودش احساس کرده وازآن رنج برده است وبحیث معلم دلسوزانسان، دیگران راهشدار داده وخود چون هنجارشکنی با مناعت،ازسرخم کردن به آب ودانه حاکمیت این بساط تزویرتبراجسته است .
شرم دارازفکرگیــرو دار اسباب جهان
ننگ آسانی ست بار گاو خربردا شتـن
مثلث ستم گستر"اختناق سیاسی " واجحاف طبقاتی وشیادی در خرافه فروشی گلـوی آدمی زاد گان پاکنهاد بی دفاع،بی گناه وبی پناه جامعه ستم زده سنتی را همچنان میفشارد وبیش ازهمه فقربیداد میکند.بیدل چون آزاده مرد وارسته وآگاه فرزانه دل بستـه به انسان که نمیتواند ازغوغای این شیون وآلام بیارامد،همچون بسمل درخودمی تپدو گاهی ناگزیرمیشود خداوندان متفرعن ومتفاخربه مال ومکنت راحداقل ازنیشخند زهرآگین وتبخترجوشیده درکین برتهیدستان ماتم زده برحذردارد وبه نوعی رافــت فرا خواند.
کبــاب خــامــسوزی آتش حســرت دلــی دارم
که هرجا بینوایی سوخت دودش سرکشید اینجا
***
می کشــد خــون امیــد ازدل حـسرت کش مــا
سینـــه هـــرکــه ز تـیـغ ستــمی ریــش شـــود
*****
ای خــواجــه خــود ستایی اقبـــال ســر مکــن
بــا مــفــلســـان تـبـختــر تــعــداد زر مــکــــن
پیــش آی تـــا حــقیـقـــت، خـلــقت بیـــان کنــم
مغــز تـمیـــز پنبه نــه ئی گــوش کــــرمکـــن
طبع فــضول غـــرۀ پـــرواز خــود سریســـت
بشکـن چــورنــگ درخــود واظهــار پـر مکـن
دربــی بضــاعــتـان تـنـک مــا یـــه هــــو س
خود را به نـــاز کیســـه پــری هــا سمـرمکن
جای که فقـــر خرقــه انســـان دریـده اســـت
وصـف جل و ستــایــش پــالا ن خـــر مکـــن
اشـکیــســت هــــرکـجــا گــره دیــــده یتــیـــم
ازخجلت آب گـــرد ونظـــر بـــر گهـــرمکــن
گر روز کــــس به شــان رســـانیده روز گـار
خـــود را ز دستــگــاه تبســـم سـحــر مـکـــن
پــــوشـیــده دار جــوهـــر آزاد مشــــر بـــی
خود را هم از گــذ شتـــگــی خــود خبرمکـن"
خواننده گان عزیز و گرامی حضرت ابوالمعانی بیدل که نابه سامانی های روزگار خوش را احساس و درک کرده بود با سروده های زیبا وانسان دوستانه خویش بــه حاکمان قدرت جاه وجلال آنوقت هشدارانه ابرازوآنان را با انتقاد های شدید خود متوجه حال و احوال نموده است . دردیـــوان حضرت ابوالمعانی بیدل چنین اشعار که از انسان ومخصوصاً فقرا دفاع کرده است بسیار به چشم می خورد و همچنان انسان را ازغرورو تکبردردوران آسایش وداشتن قدرت منع فرموده و دستگیری از فقرا وبی بضاعتان را توسعه مینماید.
حضرت ابوالمعانی بیدل که خود سیر طریقت پیموده و به حقیقت رسید ه بود به مال ومنال دنیا ارجی نمی گذاشت وبیشترینه سروده هایش عـرفانی و در را ه حقیقت و معرفت آفریده گار توانا بوده که هر جوینده درصورت عدم دقت نمیتوان زبان بیدل را فهمید چنانچه که خود میفرماید .
سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتـل دارم
دقیقاً زبان بیدل زبانیست که نمیتوان با ساده گی ازآن گذشت .
هموطنان عزیزومهربان امروزافغانستان درچنین حالتی قرار دارد که اوضاع فعلی بدترازدوره های که توسط حاکمان قدرت، جامعه ها بدبختی می کشیدند .وملت مظلوم افغان با آنکه سی سال رنج، جنگهای تحمیل شده را کشیده اند بازهم دیده میشـــود بی عدالتی، فقر، آواره گی دامنگیرآنان شده است وهیچ کسی نمیتواند راه حل بـرای این معضله بیابد . اگر امکان هم داشته باشد قدرت مندان نمی خــواهند . زیــرا نفع خویش را با آسایش ملت افغان درخاطر میبینند. این وظیفه همه روشنفکران ووطن دوستان است که دستی با هم داده صرف نظرازاینکه مربوط کدام قوم، ملیت و یــا جریان سیاسی سابقه اش چه بوده با یکپارچه گی وطن را ازاین حالت نجات دهـند.
15 /12/ 2012 ـ هالند