اِستاده مـرُد
روحش سبک پرید و به جنت مقام کرد
مـانند رهبـری که رسـالت تمـام کرد
انگار پیش مرگ نمی خواست خم شود
اِستاده مـرُد و سوی خدایش قیام کرد
از این جهان جنگ و جهـالت دلش گرفت
بیغم به سوی شهـر خموشان خرام کرد
جسمش نه از لحاف مریضی ملول گشت
روحـش نـه در زمـان پـریـدن دوام کرد
آزاده و دلیــر در این تنـگـنای پیــر
نی خویش را امیر نه کس را غلام کرد
نی با جهاد خانهی مردم خراب ساخت
نی با فساد لقمهی خود را حـرام کرد
درخـانه مهـربان و به همشهریان رفیق
با دوستان شفیق و به دشمن سلام کرد
از مهنـت حـلال بـه جـز خانه ی حقیـر
نی باغ و راغ و قصر و سرای و حمام کرد
روحش نشست برسری بال فرشتگان
وانگه میان روضهی رضوان کنام کرد
از دوستان سپاس که درصفحهی مجاز
بــاری بــرای تسلیت ما پیام کرد
(الفت ملزم)
بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۴۰۷