مــــوج رستـاخـیــز


زمین را سوختند ای موج رستا خیز باران شــو
برا از قله آفاق خورشید بهاران شــو
هوای دیگری می خواهد این او ضاع بی سامان
زبون کن لشکر شب را نسیم صبحگاهان شــو
غریو تازه بر پا کن وزین بنبست ها بگذر
بهم شــو قطره قطره موج دریایی خروشان شــو
فرو رفتن به گرداب بلا هنگامه عشق است
اگر پابندش استی حریف موج و توفان شــو
طلسم دیو را بشکن ، سرآید ظلمت شب ها
چــراغ روشـن تاریخ اجــداد و نیاکـان شــو
در آنجایی که حق پامال و آزادی بود در بند
فروغ راه آزادی وحق خواهی و احسان شــو
تن بیمار میهــن خسته و محتــاج درمان است
به روی زخم مرهم نه ، برای درد درمان شــو
مــزن لاف مسلمانی اگر خــود را نمی دانی
وگرپابنـد اخلاصی بری ازکفر و ایمـان شــو
درین آشفته بازار سیاست هـــا مکن بیـــداد
زجا برخیز اگرخواهی رفیق دادخواهان شــو
جهان کهنه را بگذار با جنگ وجـــدل هایش
جهان نو به پاکن مشعل راه جــــوانان شــو
نجات مردمان درهمدلی و وحدت و یاریست
به پاکن جنبش وحماسه پیشآهنگ دوران شــو
اصول کارهمسویی زخود بگذشتن است ای دل
فــــدای ملـت هــردم شهیــد و قهرمــانــان شــو
زمین را سوختند اما به عمقش ریشه ها باقیست
بزر کن دانه همبسته گی همرزم دهقان شــو
که سوختن ها سرآغازیست رویش های دیگر را
بیا ای باغبان آینده ساز این گلستان شــو.
ع .کوچی

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۳ /۱۶ ـ ۰۸۰۶