نگاه گذرا بر ترانه ها وسروده های عامیانه مردم افغانستان
داکتر حمیدالله مفید
سروده های عامیانه (Folk songs ) مردم افغانستان که یک بخش فرهنگ شفاهی کشورما را می سازند ، کمتر مورد رویکرد وتوجه قرار گرفته اند و در این مورد کارهای بسیار کم وانگشت شماری انجام شده است.
در کشور عزیز ما افغانستان سروده ها وترانه های فراوانی در محلات گوناگون وجود دارند، که اگر جمع آوری ، تصنیف ، تحلیل ، تشریح وتقطیع گردند، خدمت بزرگی به فرهنگ شفاهی کشور انجام خواهد شد، زیرا با گذشت سال ها اغلب این ترانه ها غبار آلود شده ودر موزیم فراموشی تاریخ سپرده شده اند .
با رشد فرهنگ کمپیوتر ، فیسبوک ، تویتیر ، بازی های کمپیوتری ، حاکمیت فرهنگ جنگ وترور ، این ترانه ها به نسل های بعدی انتقال نپذیرفته اند وآهسته آهسته از گنجینه های خیال مردم ما به سوی نابودی رخت می بندند.
سالهای میان ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ و پس تر از آن که در کشور امنیت بود ، بچه ها ودختر ها روزانه در کوچه ها ، محل ها وپارک ها به بازی های گوناگون می پرداختند، گزینش برای اغلب بازی ها با سرود های آغاز می شد، که خواننده گان وخواهنده گان معنی آن ها را نمی دانستند
از دیدگاه ادبیات شناسان : فرهنگ یک کشور بر دو اصل پیریزی شده است:
یکم : ادبیات نوشتاری یا رسمی شامل : حماسه ، تراژیک ، کمدی ، سروده های غنایی وغیره
دوم: ادبیات گفتاری یا عامیانه یا ادبیات پایه دار مردمی : که سینه به سینه ، از نسل های پیشین به نسل های پسین انتقال پذیدفته اند .شامل ترانه ها ، بازی ها، دوبیتی ها، وجیزه ها، ضرب المثل ها وواژگان گفتاری مردم می باشند.
کهنترین نمونه ادبیات پایه دار مردمی یا همان عامیانه که از یونان قدیم بجا مانده است ، سروده هایست مربوط به تبار های« دوریان» که با الهام از ستیز ها وجنگ های یونانیان با فارسها بجاه مانده اند .
در ایرانویچه یا ایرانیای کهن سروده ها وادبیات حماسی گفتاری کاربرد داشت ، که به نام مرگ «سیاوش» یاد می شد.
از سده های آغازین آمدن اسلام در افغانستان کهن که خراسان نامیده می شد، دو سروده جالب به زبان گفتاری مردم بر جای مانده است :
«كهن ترین شعر مقاومت عامیانه كه در قلمرو افغانستان كنونی سروده شده و به دست ما رسیده به دنبال یك واقعه تاریخی و توسط مردم بلخ ساخته شده است. توضیح آنكه اسد بن عبد الله حاكم خراسان در سال ۱۰۸ ه . ق برای جنگ با امیر ختلان و خاقان ترك بدان سامان رفت و شكست خورده به بلخ باز گشت. بلخیان او را در شعری با لهجه دری هجو كردند كه كودكان بلخ آن را می خواندند:
از ختلان آمذیه
به روی تباه آمذیه
آواره باز آمذیه
بیدل فـراز آمذیه (۱)
در سرزمین کهن خراسان پیشین یا افغانستان ایدونی ادبیات گفتاری یا عامیانه جلایش گسترده وچشمگیری دارد. چنانی که یک بخش بزرگ ادبیات گفتاری این سرزمین با ترانه ها وسروده های گفتاری ودوره گردان خوانده وارایه می شوند .(۲).
افغانستان سرزمین تبار ها وملیت های گوناگونی است. همین چند گانه گی زبانی موجب پیدایش ادبیات گفتاری متنوعی نیز شده است که اینک نخست سروده های مردمی بر بنیاد ساختار های جغرافیایی وسپس بر بنیاد ساختار های تباری بیان می گردد:
نخست :
ترانه های محلی مردم کابل :
نخستین سروده ای که پدر ها ومادر ها برای کودکان شان زمزمه می کردند ، سروده ای نامور آه للو ، للو است . این سروده را اغلب مادران برای کودکان شیر خوار شان برای اینکه به خواب ناز فرو بروند می خواندند وچنین است :
آه للو للو للو
شاهزاده ای مادر للو
یا گل دختر مادر للو
آللوی ماه پاراه
ماه پاره در گهواره
ماه پاره را خواب برده
گهواره را آب برده.
آه للو للو للو
بچه ای مادر للو
یا: دختر مادر للو
ویا برای کودکانی که تازه سر زبان وگپ زدن آمده باشد این سروده را می خواندند:
للی للی حوضک
دور حوضک سوزک
گنجشگک ها آو خورد
پایکش لکتاو خورد
یکی کشت ، یکی پخت
یکی گفت : حقک مره کجا ماندی؟
اونه در تاق بلند.
میو . میو . میو میوتق تق تقک
در هنگامی که می گوید: حقک مرا کجا ماندی ، دست راست خورد را بالا می برند وبالا ها را به کودک نشان می دهند . هنگامی که می گویند، میو میو میو دست شان را پاین می آوند وبا با پنجه های شا سینه کودک را تق تقک می دهند وکودک می خندد واز همان آغاز این سروده را می آموزد وبه در تخته سپید ذهنش ته نشین می شود.
برای بازی گیرکان ، چشمپتکان ویا جز بازی ، باید کسی انتخاب می شد، این گزینش با سرود های زیرین انجام می پذیرفت:
این کی ؟
اون کی ؟
بان کی ؟
های تو، ده
فوته ده
این کی ؟ اون کی ؟بان کی ؟
بانکی آخری بالای هر کسی که تمام می شد، فرار می کرد وخودش را در جای پنهان می کرد ، نفر آخری، باید چشمانش را می بست و تا شمارش ده می شمرد وسپس چشمانش را باز می کرد وبه جستجوی پنهان شده گان می پرداخت.این بازی را« چشم پته کان» می نامیدند.
واین سروده بدون اینکه کسی معنی آن را بداند ، با آوای ویژه خوانده می شد.
یا سروده ای :
الم دو لم اسپارتنگ
هه کاکش دل وزیر ،
وزیر تنگ ، پیر پادشاه.
ویا سروده ای :« اتل توتل ،»
این بازی طوری انجام می شود ، که چند طفل افزون تر از دونفر ، دست ها وپاهای شان را در روی زمین می گذاشتند ، یک نفر چنین می خواند:
اتل ، توتل ،
پنجه بشین ، نان شکر
شکرک در باغ بود.
پایک ش لنگ لاش بود
شادی کمپیر!
اسپها ره کجا بستی ؟
لب لب جوی بستم!
بهر شان چه پُختی؟
بهر شان آش پخُتم
بهر من نماندی ؟
کپه ، کپه خوردند.
پایان این سروده بالای دست ویا پای هر کسی که پایان می پذیرفت ، دست وپایش را بر می داشت ، کسی که به زودترین فرصت دست وپا هایش را از زمین بر می داشت ، پادشاه می شد وآن یکی که آخری می ماند ، دزد می شد.
ویا دونفر دست های شان را به گونه نشانه چلیپا با هم محکم می گرفتند ، طوری که پا های شان با هم روبرو چسپیده تنه های شان از هم دور وبا فشار یکدیدگر را نگه می داشتند ، وبا تندی دور ک می خوردند ومی خواندند:
هه بوبه جان هه بوبه!
دسته گلُم شروبه!
شروبه ما خوردندی
پیش حاکم بردنی!
حاکم ، حاکم زن کرده
دهله به گردن کرده
نصف نانه کم کرده
جای مه در کفشکن کرده
آلله هو ! هو! هو!
کمانچه ننه آ هو!
ویا دختران به گونه ای دایره می نشستند ، سپس دستان یکدیدگر را می گرفتند وبر می خواستند وگرداگرد دورک می خوردند و چنین می خواندند. / مانده دار
تقاضا می دارم تا این سروده ها را بنگرید ونارسایی ها ویا خلاهای آنها را برملا کنید، تا این اثر تکمیل شود. ویا سروده ای دیگر محلات کشور را بر شمارید.
بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۰۱۲