به بهانه ای هشتم مارچ روز جهانی زن
سال ۲۰۱۳ ترسایی
نسرین مفید
نمی دانم؟ شاید من آوردگاه وبزنگاه پارینه نگاران یا تاریخ نگاران شده باشم ، یا شاید ، دستان پتیاره یی اهریمن،« گاه» مرا از اریکه پاسداری ام به پردگاه کشانیده است ، من نمی دانم کی هستم؟ ونمی دانم چی هستم؟
به یاد دارم ، هنگامی همبودگاه انسانی پدیدار می شد ، این من بودم که با بانوسالاری و زنسالاری ، نیک را از بد وبد را از نیک جدا می کردم ، آنگاه من بودم ، که به گوش مردها ( آه للو) می خواندم واین من بودم ، که می خاستم ومی گفتم و ودستور می دادم ،می ساختم ومی سوختاندم ، اما نمی دانم ، چرا با برده سازی وبرده داری مرا از پایگاه وجایگاهم به دور افگندند، در این خُته، دراین آریانای کهن ، این من بودم که نخستین سروده ها را به نام ریگویدا سرودم ، اری ! من بودم که به نام ،« بانو شاهدخت بیگم گوشا »، ریگویدا را آذین بخشیدم ، این من بودم که سروده هایم زیر نام« بانو لوپا مودرا» ، به نام « بانو اپالا» به نام بانو«اندایی» به نام بانو«ساسی» بانو« سارا پرانچی» وبه نام «ویشوآرارا» نخستین سروده های ریگویدا را رقم زدم . آری ! این من بودم، که نخستین برگه های زرین آندیشیدن را به دستان خود ساختم وپرداختم. آری! من نخستین نویسنده وارایشگر گهنامه ها هستم.
هنگامی که زردشت سپنتما دین بهی را به من پیشکش کرد این من بودم ، به او باور کردم ونخستین یاوروباورمند او شدم، این من بودم که گشتاسپ را به دین بهی آوردم واین دین را در کوی وبرزن کشانیدم ، وبه دوش خردمندان تا دورترین بخش جهان رسانیدم .
اری ! این من بودم که با نام «میترا» به خدایی نشستم ،وفرمانم از بام پارینه ها تا شام پارینه ها اجرا می شد. اری این من بودم که با فرمانم « فرادگاه» مزدک را ساز وسرود بخشیدم . این من بودم که سیاووش را سرگردان گهنامه ها ساختم واین او بود که خونش را در راه رسیدن به من ریختاند .
آری ! این من بودم ، زیر نام« کتایون» مادر اسفندیار ، اشک ریختم ، این من بودم به نام«رودابه» درخت استوره ای چون رستم را شاخ وبرگ دادم و او با زور و شیره ای جان من جهان پهلوان شد .
این من بودم که مرگ سهراب را با دیده های باز دیدم ،آری تهمینه زنی که ، توانست تا اسطوره ها را شکیبایی وپایداری بدهد، من مرگ هزار ها فرزندم را دیده ام ، شیون ومویه ریختم ، مگر کسی به داد من نرسید.
منم ، من، فرنگیس وارسته از گرایش جاه وجلال ، زنی از خود گذر و وفادار ، آری این فرنگیس من بودم ،
من گاهی رابعه دختر کعب شده ام ، که برادر نامردم مرا به خاطر عشق ودوستی در گرمابه داغ وگرم سوختاند، او نمی دانست ، که من نماد عشقم ، وعشق نماد انسانیت، بدون عشق نمیتوان زنده گی کرد ، اگر می شد ، چرا زاری های جامی با این خروش می درخشد :
سرچشمه ای عشق شد سرشتم ،
جز عشق مباد سرنوشتم
یارب به خدایی خدایت
وانگه به کمال پادشاهیت
از چشمه ای عشق ده مرا نور
واین سرمه زچشم من مکن دور.
این من بودم که در وجود مولانا عشق را پدیدار ساختم
اونیز نی نامه اش را با عشق آغازید.
من گاهی مهستی گنجوی شده ام ، سروده سرای نگارگری ، که با اندیشه های نفیس وتخیل های پیراسته ، تار های ظریف روان انسان را بنوا در آورد وهستی خویش را با پایداری ، کم مانند ، وروان سر شار از عشق ودوستی مهرورزی وبزرگمنشی در راه رهایی زن ، که دوست داشتن وشایسته زنده گی کردن است ، به یادگار گذاشت.
کسی نمیداند ویا اگر می داند ، خود را در کوچه ای حسن چپ می زند ، که من ستاره ام ، مادر ابوعلی سینا ، بلخی دانشمند ماندگار همه سده ها وزمانه ها که فرزندی چون بوعلی را در دامن پُر مهرخود بزرگ منشی ودانشمندی آموختم،
گاهی من گوهر خاتون شده ام زنی که نخستین الفبای عشق را از دامن خود به مولاناجلال الدین محمد بلخی آموختاند ،
کسی نمی داند ، که همین من ، دیوان مولانا را ماندگار ساخت ، آری من فاطمه خاتون، عروس مولانا که در رسانش آثار گرانبهای مولانا به نوه ام آثار آن را به گیتی ماندگار ساختم.
گاهی من مادری صبور شده ام که مرگ پسر خود حسنک را دیدم وآه از جیگر نکشیدم : این ندای من تا هنوز در دهلیز پارینه های جهان پژواک دارد: این سخن من است :
«بزرگا مرد! که این (حسنک) پسرم بود ، که پادشاهی چون محمود (سلطان محمد غزنوی) این جهان بدو داد وپادشاهی چون مسعود(سلطان مسعود غزنوی) آن جهان...»
گاهی من حاذقه ومحجوبه هروی شده ام ، گاهی پژواک سروده هایم از گلوی مخفی بدخشی ،عایشه درانی ، مستوره غوری ، نازو انا ، وملالی در دهلیز تاریخ بشری پژواک افگنده است ، این منم که به خاطر حقم با پیکار دلیرانه با قلم وسروده هایم با بی خردان جنگیده ام ،
این من بودم ،که به نام علیا جناب ، کشورم را با برگردانی کتاب(الفاروق) نعمان شنبلی با جهان نوین آشنا ساختم ، این من بودم که در وجود امیر حبیب الله خان جرقه های نخستین آثار تمدن نوین را در کشورم رونما ساختم.همین من بودم که امیر حبیب الله زنباره را وادار ساختم تا برای نخستین بار فرمان « لغو محرومیت زنان ودختران را از ارث ومنع ازدواج اجباری زن بیوه با اقوام شوهر فوت شده اش ورعایت قانون حد نصاب مذهبی برای داشتن همسر که چهار زن بود« پر از ننگ وشرم» به دستینه» رسانیدم .
هان! این من بودم ملکه ثریا بانوی نخست در پادشاهی امیر امان الله خان که بدون روسری وچادری در نشستهای دولتی ومهمانی ها پدیدار گردیدم ، وزنان را چون مردان در همبودگاه(جامعه) بشناختاندم.
من در وجود مادر محمود طرزی در هفته نامه سراج الاخبار به منظور روشن شدن بانوان همگینه ای «ارشاد النسوان » را براه انداختم ، که نخستین گامهای روشنگری در همبودگاه من بود.
به پشتکار و همیاری من نخستین بار در تابستان سال ۱۹۲۸ ترسایی انجمن «حمایت نسوان» که در گام نخست ۱۲ وکیل بانو پویه ور وقامت افزا در آن هستی یافت پی گذاری شد ، واین نخستین آموزشگاه بانوان در کشور من پنداشته می شود .
با گسترش آموزشگاه ها دخترانه وپیشرفت جنبش بانوان این من بودم که خواستار رفع حجاب ودور افگن چادری شدم در جشن آزادی کشور در سال ۱۹۵۹ بانوی نخست ،شهبانو حمیرا وزنان وزیران خارجه ودفاع به خواست من بدون حجاب پدیدار شدند.
پس از سالیان ۱۹۶۵ موج خروشنده ای ندای بانوان را من سازماندهی نمودم وبرای نخستین بار بانو معصومه وردک وبانو کبرا نورزایی در کابینه راه یافتند. در همین زمان بنا بر ندا وخواست من بانوی گرانبها اناهیتا راتب زاد ، رقیه حبیب ، خدیجه احراری ومعصومه عصمتی در پارلمان ومجلس نماینده گان راه یافتند.
هان این من بودم که در سالهای رهایی کشور از زیر مرگبار کشتار به سوی دموکراسی ره گشایدم ، من بودم که در سالهای دهه ای هشتاد زن را در کارگاه وبارگاه انسانی بردم ومانند مرد از همه حقهای مساوی بهره ور ساختم. این من بودم که فرامانروایان را وادار ساختم تا با فرمانهای انسانی زن را با مرد همسو و همسنگ پندارند.
بنگرید ، چه ساده وچه بی سنجش ، دست ودامن مرا ازهمبودگاهم جدا ساختند ، هنگامی که دجالان دینی زیر نام طالب وملا پالهنگ (افسار)جهادگرایی وفساد گرای را به دست گرفتند ، مرا دوباره در خانه وکاشانه ام زندانی ساختند ، هر روا ونا روا را در پای من شکستند، مرا نماد شرعیت وبربریت ساختند ،
حالا هنوز هم با نام من زیر نام دموکراسی وآزادی بازی ودجالگرایی می شود.
امروز هنوز هم با آنکه جامعه(همبودگاه) جهانی دوچشمه پاس می دهند خشن ترین ناروا ها را بر من روامی دارند ، لت وکوب ، ازوداجهای اجباری ، و هر آنچه بد ورد است بالای من می اندازند. من سخنهای نا گفته زیاد دارم ، مگر امروز که هشت مارچ روز جهانی بانوان است من دردهایم را خاموشانه در گلویم پنهان می کنم ، ویکبار دیگر فرارسی هشت مارچ روز جهانی بانوان را به همه بانوان گرانمایه واز آن میان به سرور بانوان مبارز رفیق اناهیتا راتب زاد ، به بانوانی که در دهه ای دموکراسی دلیرانه به پاسداری از حقهای زنان برخاسته اند از ته ای دل شادباش می گویم واین ندا نامه را که پی ریخته ام به آنها پیشکش می دارم.
بادرود نسرین مفید
شهر هامبورگ هشتم مارچ سال ۲۰۱۳ ترسایی