در کنگینه زبان
(آموزش دوم )
نگاهی به واژه های همآوا وهم صدا وکاربرد درست آنها در زبان فارسی
داکتر حمیدالله مفید
واژه سازی یا نیولوگیزم یک بخش بسیار پیچیده و دشوار زبانشناسی است که از سال های درازی در زبان فارسی پدیدار است ، مرزا عبدالقادر بیدل در واژه سازی دست دراز دارد وهزار ها واژه ترکیبی جدید ساخته و پرداخته است مانند: فسانه تراش ، گریه تراش ، حیرت آهنگ ، شوخ نگاه، فریاد خاموشی، خمیازه سنج ، بوسه واره چون :
غنچه حرمن می کند ، سوختم زین آسمان
بوسه واری گر به خاک آساتانت نهم
نبض واری شعله پرداز وغیره .(۱)
ویلیم جن وبیل وانگ زبانشاسان (۱۹۷۵) ترسایی چنین می نگارند :
« قاعده ای آوایی به گونه ای آهسته و بطی اثر خود را بر روی واژه ها دارای شرایط بالقوه گسترش می دهد تا زمانی که تمام آن واژه ها را فرا بگیرد.»
بدون شک زبان یک پدیده ای پویا وپایا است ، یعنی مانند هر دانش وهنر دیگر ، تغییر می یابد، و رشد وتکامل می کند ، واژه های جدید در آن آفریده می شوند ، واژ ها تغییر می خورند وبه مرور زمان وبا رشد واژگان شناسی یا فیلولوژی واژه های نادرست به گونه درست آن شکل وشمایل می یابند. وام واژه های بی هویت ، که ستره گی زبان را آسیب می زنند ، از کار برد می افتند ، واژه های گفتاری ، که بنا بر برخی ملاحظات به کار نمی رفتند ، به مرور زمان داخل زبان نوشتاری می شوند ، که در فرایند در زبان و دستور آن تغییرات رونما می گردد.
چامسکی با ارایه دیدگاه زایاگشتاری اش ، توانش زبان را که در فرایند ، زمان توانش آن افزود می گردد، چنین بر شمرده است :
«توانش زبان عبارت از دانش انسان از زبان خود و به مفهوم دستگاهی از قوانین ساختاری ومجموعه ای از واژگان است ، که انسان درمراحل مختلف کسب زبان مادری خود به آن دست می یابد، به طوری که می تواند با این دانش زبانی بی نهایت واژه ویا جمله به ویژه واژه ها و جمله های تازه ای که پیش بر این تولید نکرده است بسازد وهمه ای این واژه ها ، جمله ها یا فرازهای را که تا ایدون نشنیده است بفهمد ، بر بنیاد این دانش زبانشناسی انسان توانایی آن را دارد فراز ها یا جمله های درست را از نادرست تمیز دهد وایهام فرازهای دارای ایهام را مشخص نماید.»(۲)
بر بنیاد این نظریه زبانشناسی ، دیدگاه برخی سرخورده گان که بدون آگهی از زبان شناسی ، در پی آن اند ، که کسی اجازه ندارد ، تا واژه های جدید بسازد وباید واژه های جدید در یک فرهنگستان کارشناسان تثبیت شود وتنها آنها صلاحیت دارند ، که واژه های جدید را بسازند ، نادرست از آب درآمده است ، چه طی بیست سال اخیر بدون این فرهنگستان ، که شاید در کشور افغانستان که فارسی ستیزی به اوج آن رسیده است هیچگاهی چنین فرهنگستانی بوجود نیاید واین دیدگاه هم یک دیدگاه دشمنی با فارسی است و از سوی سیه دلان سبکسر مطرح می شود ، هزار ها واژه جدید ساخته شده وبه کار می روند از میان می توان این واژه ها را :
رایانه بجای انترنت ، دورنگار بجای فکس ، پیام گیر بجای انسورز ماشین یا بجای انروف بی انتوارتر ، نامه گیر بجای چتروم ، همبودگاه بجای جامعه ، گفتمانسرا بجای پالتاک وغیره را بر شمرد.
در همین راستا برخی نویسنده گان کهنه پرست وکهنه گرا به این باور اند ، که نگارش مضامین وجستار ها باید تنها بر بنیاد روش املایی زبان دری که از سوی انجمن نویسنده گان افغانستان تهیه وارایه شده است ، فراهم شود. نیز تامل بر انگیز ودر خور نگرش است.
بدون شک روش املایی در سی سال پیش بهترین نمونه درست نویسی در زبان فارسی دری در افغانستان بود ، مگر طی این سی سال اخیر تغیرات چشمگیری در زبان فارسی پدیدار شده است ، که روش املایی پاسخگوی آن نمی باشد. امروز اغلب نویسنده گان تاجکستانی نشانه های جمع زبان تازی سالم ( ین و آت) وجمع مکسر تازی چون منزل منازل ، محکمه محاکم وغیره را به کار نمی برند ، همه نام ها را بر بنیاد نشانه های جمع فارسی ( «ان» چون درخت درختان ، «ها »، چون گل ، گلها ، «یان» ، چون دانا ، دانایان ، و«گان »، چون برده، برده گان ) جمع می بندند.
در ایران وهم در افغانستان امروز اغلب نویسنده گان تلاش می کنند، تا بجای واژه های نادرست تازی که در زبان فارسی به کار می روند ، معادل ها یا همسو های فارسی آن را بر شمارند وبه کار برند ، مانند: بجای جر وبحث واژه گفتمان با ترکیب های گفتمانسرا بجای پالتاک ، گفت وشنود بجای جر وبحث یا مصاحبه ، زیرا جر در تازی به معنی های : شگاف ، رخنه ، جوی ، نهر ،کشیدن وامتداد دادن معنی می دهد وبحث در تازی به معنی خالص ، ساده وکنجکاوی معنی می دهد ، که جمع آن ابحاث می باشد. از اینرو بجای جر وبحث واژه گفتمان را به کار می برند . نویسنده گان افغانی ، که به سوی زیبا نگاری وترکیب سازی های جدید وکاربرد واژه های گفتاری روی آورده اند ، اینها اند :
داکتر اسدالله حبیب در اغلب کتابهای جدیدش مانند:، انسان در نگارستان شعر بیدل ،حکمت بیدل ، شبها ارواح می آیند (رمان) ، درسواحل گنگا ، (داستانی از زندگی عبدالقادر بیدل ) ونزدیک به یازده اثر جدید وناب دیگر ش با استفاده از زیبا شناسی وآفرینش واژه های ناب در زبان فارسی وجملات جدید و خود ساخت در بالاترین نقطه این دیدگاه قرار دارند ، رویکرد فرمایید، به این فراز ها جمله وترکیب سازی های جدید ، : کشاکش مجاز و آسایش حقیقت (رویه ۴۵)، چشایی وسایی بجای ذایقه ولامسه ، تآملکده ی تکوین، «ابگینه یی فرا روی این دفتر» در پیشگفتار (کتاب حکمت بیدل) (۳).
داکتر اکرم عثمان در اغلب اثار جدیدش با استفاده از زبان گفتاری مردم افغانستان در آثارش جایگاه ویژه ای دارد ، بنگرید به چند نمونه از رمان دوجلدی کوچه ی ما : « این مرد گداز دیده وسرد وگرم روزگار چشیده یک سر وگردن از دیگران بلند تر است ، کاکل ماش وبرنجش ،( کاکل واژه گفتاری ، ماش وبرنج واژه گفتاری )، پلک زدنی برگ ریزان کابل گذشت، (پلک زدنی ) واژه گفتاری ، کتره گویی، آمد گپ ، چُندک وچارزانو ، چغت بوی ، کپرک ، چوچ و پوچش ،، شخ وترنگ راه می رفت ، رندی ونرادی ،چخش کنین وغیره این اثر او را چنان زیبا ودلنشین ساخته است ، که علی الرغم نقد ها ونگارش های بسیار این رمان را می توان به مثابه گنجینه(نه کنز) . زبان گفتاری مردم افغانستان نام داد.
شادروان داکتر عبدالاحد جاوید نیز از پیشکسوتان واژه افرینی وترکیب سازی های جدید است . بنگرید ، در پیشگفتار کتاب اوستا چاپ شورای فرهنگی افغانستانسال ۱۹۹۹ چه زیبا آفریده است : « به نگین چشم ومیوه دلم اوستا. ویا در یک بخش دیگر آن با به کار گیری واژه لقمه گفتاری چه زیبا نوشته است : «این دفتر گزینه ای از یادداشت هایست که لقمه ، لقمه اندوخته و رقعه ، رقعه دوخته شده است . (۴)
استاد رهنورد زریاب نیز از پیشکسوتان واژه افرینی وکاربرد واژگان های گفتاری می باشد ، بنگرید: « چار گرد قلا گشتم » چار بجای چهار ، قلا بجای قلعه از زبان گفتاری استفاده شده است ، بیخی بجای کامل ، ایله گرد ، منگ ودنگ (رویه ۱۵) جوگی ، دق ماندن ، دیشب، در این اثر ودیگر آثار زریاب مانند : اوازی از میان قرن ، مرد کوهستان ، دوستی از شهر دور گلنار وایینه نیز با ده ها واژه ناب وگفتاری وخود ساخت بر می خوریم .
جلال نورانی به مثابه نویسنده سر فراز واژه افرینی وبه کار برد واژه های گفتاری جای پای درخشانی دارد. رویکرد فرمایید : بیهودگی وناهمواری در گفتار(۵) ترکیب جدید ناهمواری راه را به ناهمواری در گفتار آورده است .
احسان سلام و یما یکمنش از مخترعان ترکیب های جدید وکاربران واژه های گفتاری در زبان طنز جایگاه درخشان دارند .
مانند: از احسان سلام : شورای شهر سر تراشان کابل .شاهراه نیفه ی تنبان ، سرنوشت وپای نوشت ، بیل های گوشتی وگور غایبی ، گروهی مشغول گپ دادن وعده یی مشغول گپ خوردن ، یما یکمنش : غیب وغرب ، وغیره ، به همین ترتیب زیبا نویسی ، کاربرد واژگان زبان گفتاری در جستار اغلب نویسندگان سالهای اخیر پدیدار است .
افزون بر اینها با دریغ نویسنده گانی هستند ، که در اغلب آثار شان کهنه گرای ، ترکیب دزدی ، گذشته ها هنوز نفس می کشد ، بجای زبان گفتاری مردم به واژه های نادرست ، ثقیل وقدیمی تازی روی آورده اند ونام اغلب آثار شان را با چنان واژه ها کهنه ونادرست تازی ملوث گردانیده اند ، که آدم از خواندن آن ها سرگیچه می شود.
از نام گرفتن نویسندگان واثار آنها که هنوز هم دودسته به واژه ها کهنه و دستور زبان پیشین چسپیده اند خود داری می شود.
وایدون به بخش دوم واژه های همآوا که در زبان فارسی دری موجب دشواری ها گردیده اند:
نوشتنی می دانم ، که این بخش وبخش های دیگر این گفتمان ادبی از هیچ کتاب ویا اثر دیگر وبه ویژه از کتاب روش املایی ویا دیگر آثار استفاده نشده است وتلاش خود نویسنده است ، که در برخورد با جستار ها دریافته است.
شهروند یا شهر مند ، هموند یا هممند
واژه شهروندSharwand ، که در پسین سالها از سوی فرهنگستان ایران پی ریزی شده است وبه کار می رود از دو واژه ساخته شده است .
نخست شهر ودوم وند. واژه شهر وند . معادل های آن در زبانهای المانی ، انگلیسی وفرانسوی Bürger ,Citizen , Freeman می باشد در نمایش ابجد به شماره ۵۶۵ همسو است . فرج الله خدا پرست ، نخستین پژوهشگری است ، که این واژه را به کار برده است.
ایدون باز گشای این واژه
واژه شهرShahr : از واژه های بسیار قدیم است ، که در اوستا به گونه ای خشتره آمده است ، که در زبانهای فارسی قدیم وهندی پیشین نیز به همین گونه ای شهربه کار رفته است در زبان تازی آن را مدینه می گویند در اغلب زبانهای اروپایی به گونه City ,Burg آمده است و به جایگاهی گفته می شود ، که در آن کار های صنعتی، بازرگانی ، ، دولتمداری وحکومتداری یا فرشایی انجام شود ودر برابر روستا که در آن کار های زمینداری انجام می شود قرار دارد.
واژه وند: این واژه در اوستا به گونه ای «وی» بوده که به معنی ضد می باشد وپسانها وند شده است ومعنی آن نیز به معنی تکمیل کننده و پوره کننده گردیده است.پسان ها به «ون» تنها که به معنی درخت است نیز به کار رفته است.
دردستور زبان فارسی «وند» یا وند ها واژه های وابسته اند ، که پیش یا پس از کلمه یا واژه های وارسته می آید ومعنی آنها را تغییر می دهند و دو بخش پسوند ها وپیش وند ها جدا می شوند . مگر خود وند در پی یا پیش هیچ واژه ای نمی آید ، تا معنی آن را تغییر بدهد .پس واژه شهر با وند یک ترکیب ناجور وغیر معمولی زبانی زبان فارسی است .
آنچه که در زبان فارسی به نام وند های تغییر دهنده آمده است ، واژه پسوند «مند» است مانند :از دانش با مند دانشمند، از هنر با مند هنرمند، از ارج با مند ارجمند، از زور با مند زور مند یعنی دارنده ای زور از ثروت با مند ثروتمند یعنی دارنده ای ثروت ، آبرومند ، نیازمند ، بهره مند ، کارمند یعنی دارند ای کار ، خردمند ، آهمند به معنی گنهکار ، آهومند به معنی معیوب، ارادتمند ، وحتا می توان واژه های دیگری نیز با ترکیب این پسوند جدید وتازه ساخت مانند : گهرمند ، بینشمند. صفامند ، وفامند . تنومند (واژه گفتاری) ابراز مند ، ابزارمند کسی که صاحب ابزار است وغیره ساخت وتقدیم کرد وبکار برد.
با نگارش این دیباچه هدف این است ، که واژه شهروند یک ترکیب نادرست وغیر دستوری زبان فارسی است ، درستتر آن که با دستور زبان فارسی همسویی داشته باشد ، شهرمند یا شهر ورد است که به معنی اتباع یا باشنده گان می باشد نه شهروند از اینرو اگر بجای شهروند شهرمند یا شهرورد را بکار ببریم و بنگاریم بهتر می شود.
همچنان در سالهای پسین واژه هموند یا Member , mutual نیز بجای عضو تازی که یک ترکیب نادرست است از سوی برخی ادب شناسان ساخته وپرداخته شده است ، که این واژه نیز از لحاظ دستوری نادرست است بهتر است تا بجای واژه هموند واژه هممند ویا کوتاهتر همند یعنی با هم بودن ویا عضو بودن معنی می دهد ، را به کار ببریم درستتر است.
هراسان با حراسان:
در یک رویداد اخباری خواندم ، مردم کابل حراسان از خواب پریدند.
هراسان Heraasaan: این واژه از هراس که به معنی ترس است گرفته شده است و از آن واژه های هراسه چیزی که با آن کسی را ترساند ( آدم های ساختگی که در کشتزار ها به خاطر ترساندن پرنده گان می گذارند)،وهراسیدن : به معنی واهمه کردن از چیزی و یا کسی ترسیدن ساخته شده اند وبه کار می روند.
حراسان Heraasaan: واژه تازی است که از حراس گرفته شده است وبه معنی پاسدار ومحافظ معنی می دهد و واژه حراست نیز از آن ساخته شده است. بهتر است تا واژه حراسان وحراست را به کار نبریم وبه جای آنها پاسدار و نگهبان ،نگهداری فارسی خود را به کار ببریم . پس در این فراز به جای مردم حراسان از خواب پریدند ، بهتر است بنویسیم : مردم هراسان از خواب پریدند.
معیار یا میعار:
معیارMahyaar : این واژه از وامواژه های زبان تازی است که داخل زبان فارسی شده است ساخت سه واکی آن معر است که به معنی اندازه ، پیمانه ، سنجش و افزاری که با آن زر یا طلا را اندازه گیری کنند ، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر یا طلا می باشد.
میعارMyaar : این واژ نیز از واژه های تازی است .که در زبان فارسی به کار نرفته است ومعنی آن شرم وآزرم می باشد ، پس نباید میعار نوشت بلکه باید تنها معیار نوشت وبهتر است تا بجای واژه سردرگُم کننده معیار واژه های فارسی سنجش ، پیمانه و اندازه را به کار برد.
میعاد و یا معیاد :
میعادMeeyad : وامواژه تازی است که از وعده گرفته شده است و به معنی جای وعده کردن ، زمان وعده کردن و وعده گاه یا پیمانگاه معنی می دهد .
معیادMayaad: نه در زبان تازی ونه در زبان فارسی به کار نمی رود.
معاد: وامواژه زبان تازی است که به معنی رستاخیز ، بازگشت و روزهای پایانی زمین معنی می دهد. وهمچنان با زبر بر بالای واژ «م» به معنی دشمنی می باشد ،ه معادات جمع آن می شود . پس بهتر است تا میعاد نگاشته شود نه معیاد وبهتر آن خواهد بود که به جای آن پیمانگاه فارسی را بکار ببریم.
صلیبی یا سلیبی یا صلبی یا سلبی: کدام یک درست تر است:
صلیب یا صلب : وامواژه تازی است که به چم یا معنی بدار آویختن ، مصلوب ساختن ، دار عیسی، چلیپا ، خاج ، دار مقدس ، مفرد آن صلب وجمع ان صلیب است. وصلیبی وابسته به صلیبیان یا همان مسحیانی که چلیپای حضرت عیسی را با خود می گردانند، از این رو آنها را صلبی یا صلیبی می گویند.
همچنان صلب جریان وشریان خون را نیز گویند.
سلیبی:یا سلبی وامواژه تازی که از سلب گرفته شده است وبه معنی ربودن ، کندن وجدا کردن چیزی از چیز دیگر کندن پوست درخت وبرهنه کردن آن را نیز سلب ویا سلیب گویند.همچنان سُلُب جمع سلاب به معنی جامه سیاه لباس ماتم را نیز گویند. پس درست آن است صلبی یا صلیبی نه سلیبی وبهتر است که در فارسی بجای صلبی یا صلیبی ترسایان بنویسیم ، زیرا ترسایان نستوری در بهترین وگرانبهاترین نبیک های فارسی نگاشته شده است .
سلفی یا صلفی:
واژه سلف یا سلفی : سلف وامواژه تازی است به معنی گذشته در گذشته وکسی که در گذشته ها می زیسته است وهمچنان به وامی که برای وام دهنده سودی نداشته باشد و بدون ربح یامفاد باشد قرض حسنه وسلف Selaf نیز وامواژه تازی است ، که به معنی باجه یا شوهر خواهر زن یا همان باجناق یعنی دو مردی که دو خواهر را به زنی بگیرند مردان با هم سلف یا سلفان می شوند.
صلف: نه در تازی ونه در فارسی هیچ معنی ندارد ویک واژه نادرست ، پس درستتر آن سلفی است، بهتر است تا بجای این دو واژه بی پدر و مادر واژه زیبای فارسی گذشته گرایان وگذشته خواهان وپیشینه خواهان وپیشینه گرایان فارسی خود را بنویسیم .
انبساط یا انبسات:
انبساط: وامواژه تازی یا عربی است که به معنی باز شدن ، گسترده شدن ،پهناور شدن ،گشاده رو شدن ، گشاده رویی وشادی ودر دانش فزیک افزایش ابعاد جسمی بر اثر افزایش حرارت را گویند
انبسات : واژه ای تازی یا عربی انبستAnbasata گرفته شده است که در فارسی به چم یا معنی غلیظ وبسته شده ،بهم پیوسته ،چیزی که بسته وسفت شده باشد از ماست وشیر وخون ومانند آنها . پس نباید بجای انبساط انبسات نوشت وبهتر است به خاطر دوری از نادرست نویسی ، از کاربرد هردوی آنها خود داری نمود وبجای آنها واژه بسیار پیشین بستاخی ، باز شدن ، گسترده شدن، پهناور شدن ، گشاده شدن را بکار برد . نه انبساط ونه انبسات.
حذر یا حزر:
حذر :Hazar: وامواژه تازی که در فارسی همسوی یا چم آن پرهیز کردن ، ترسیدن .ودوری کردن ازچیزی می باشد.
حذرHazer وامواژه تازی به چم مرد ترسنده ، وبا پرهیز زیرک وهوشیار آمده است.
حزرHazr وامواژه تازی به معنی سنجش گر میوه درختی که حزار اسم فعال آن می شود.
پس در فراز یا جمله ای که بنویسم ، فلان از این کار حذر کرد باید آن را با (ذ) بنویسیم نه با حزر . بهتر است بجای هردوی آنها همسوی فارسی آن ها را به کار ببریم ، تا از نادرست نویسی پرهیز کرده باشیم چنین بنویسیم . احمد از کار های بد خود داری کرد .جمشید از گناه پرهیز کرد ، او از کشیدن سگرت دوری گزید وغیره .
هجران یا حجران:
هجران :Hejraan: وامواژه تازی به چم یا معنی دوری وجدایی در فارسی دری می باشد. ومهاجرت و مهاجر نیز از همین واژه ساخته شده اند.
حجران: در فارسی وتازی معنی نمی دهد. پس درست آن هجران است ونباید حجران نوشت وبهتر است بجای هجران واژه های دوری ، وجدایی را که بسیار زیبا وآهنگین است به کار برد.
هول والله یا حول والله:
این دو واژه را با دریغ اغلب نویسنده گان کشور به گونه غلط به کار برده اند.
هول :Hawl واژه تازی است که در فارسی چم یا معنی آن در فارسی ترس ، بیم ، خوف وجمع آن اهوال می باشد.
حول:Ahwl نیز واژه تازی که در فارسی چم یا معنی آن قوه قدرت حرکت ، جودت نظر وهم به معنی سال ، پیرامون واحوال جمع آن می شود.
مردم افغانستان با استناد ولا حول والله قوهَ الا بالله همیشه در حالات سختی وعصبانیت می گویند : لا حول والله .
پس به درست نویسی این تکیه کلام لا حول والله است نه لا هول والله . بهتر است تا این تکیه کلام های سخت را کنار بگذاریم وبجای آن بگویم: پناه به خدا ! پناه به تو پروردگارا! الهی به تو پناه می بریم وغیره .
جرآت یا جرعت:
جرآتJurhat: وامواژه تازی در تازی آن را به گونه ای جرآهَ می نویسند. که در فارسی دری همسوی آن دلیری، پردلی وبباکی می باشد. نمی دانم از کدام زمان به گونه ای جرآت ساخته شده در حقیقت باید در فارسی نیز به گونه ای تازی آن جرآهَ نگاشته می شد. که نمی شود ،
جرعتJurhat ,Jarha , Jerhaوامواژه تازی که اصل آن جرعه است وبه معنی چم یا معنی آن مقدار آب یا مایع که به یک دم یا دفعه نوشیده پس نوشتن جرعت نادرست و جرآت درست می باشد ، مگر بهتر است به خاطر جلوگیری از نادرست نویسی بجای جرآت یا جرآهَ تازی واژه های فارسی دری : دلیری ، پردلی وبیباکی بنویسیم تا از سرگردانی ونادرست نویسی پرهیز کرده باشیم.
ملاحضات یا ملاحظات :
در یک اثر جالب تاریخی خواندم : واقعیت امر ملاحضات تاریخی اینست .
ملاحظات Mullahaza یا Mullaheza وامواژه تازی یا عربی است که معنی یا چم فارسی دری آن یکدیگر را به گوشه ی چشم نگریستن ، ، نگاه کردن ، ونگریستن می باشد.
ملاحضه : یک واژه نادرست است ، که نه در تازی ونه در فارسی در هیچ زبان به کار نمی رود.
پس نباید ملاحضه نوشت وبهتر است تا بجای ملاحظه هم نگاه کردن ، به دیده نگریستن ، به دیده داشتن وغیره را به کار برد.
(مانده دار)
۱- واژه نامه شعر بیدل داکتر اسدالله حبیب جای نشر هامبورگ سال نشر ۲۰۰۵
2-Chomsky N (1965) Aspects of the theory of Syntax Mass MIT Press
۳-حکمت بیدل نویسنده داکتر اسدالله حبیب ، ناشر محمد اسلم وحید واعظ زاده سال نشر جون ۲۰۱۵ صوفیه ـ بلغاریا
۴- رویه نخست کتاب اوستا چاپ شورای فرهنگی افغانستان
۵-هنر طنز پردازی کتاب اول ودوم رویه ۱۳۱ نویسنده جلال نورانی سال ۱۳۹۱ خورشیدی چاپ انتشارات میوند کابل.
بامداد ـ فرهنگی ـ ۵ /۱۵ ـ ۱۰۱۰