خدای جاهل و دین جاهل ، همان «جهل» اوست!
نوشته : محمد عالم افتخار
درین پکیچ ( بسته اطلاعاتی ) بنیاد روشنگری گوهر اصیل آدمی میخوانید:
ـ به تیم های که آی. اس.آی راه و رخنه داردرای ندهید،
ـ اسطوره توحش « قصاب الهی » یا ابراهیم دوم ،
ـ حامدکرزیملاسویچ دیگر دردادگاه جنایات ضد بشری خواهد شد،
ـ نقب هایی دراعماق « اسلام » ضد قرآنی.
به تیم های که آی.اس.آی راه و رخنه دارد رای ندهید!
درین هفته با درد و دریغ یکی از آشنایان جوان و نیکمرد خود را از دست دادم. به ابتکار عزیزی توانستم در مراسم فاتحه آن جوانمرگ به طریق تلیفون شرکت نموده و با بازماندگان و دوستانش ابراز همدردی و غمشریکی نمایم. اتفاقاً جماعت زیاد در مراسم بودند و بلند گوی تلیفون عرایض مراـ شاید هم به همه گان ـ میرسانید.عده ای از دوستان پس از فاتحه از این کمترین پرسیدند که آیا به دعاوی انتخاباتی باور دارم یا خیر؟ یا هم انتخابات مهندسی شده و «نفری»، از قبل معلوم است و جامه دریدن ما مردم بیهوده میباشد؟
احترامانه عرض کردم: ولو که صد فیصد همین وریانت هم حقیقت داشته باشد؛ بازهم شما نقش و مقام و حق و حیثیت خود را مد نظر گرفته حد اکثر در رای گیری شرکت نمایید. حُسن این عمل آن است که به مهندسی کننده گان و زورآوران و قانون شکنان دشمن مردم؛ نشان میدهید که بیدار و آگاه و صاحب اعتماد به نفس استید و این بُرد را برای دارنده گان عزم دزدی و تقلب خیلی سخت و پرهزینه و پر دلهره میسازد.
ایشان حتا نام گرفته از دو سه تیم انتخاباتی؛ پرسیدند که من کدام یکی را اصلح و ارجح میدانم و توصیه میکنم که به کدام یکی رای داده شود؟
عرض بنده این بود که درست نیست من برایتان آدرسی بدهم این حقی است که فرد فرد شما جداگانه با تعقل و سنجش و آگاهی باید در موردش تصمیم بگیرید تا ثروت بیش بهای رای خود را به کجا استعمال نمایید. ولی صراحتاً میتوانم برایتان عرض کنم که در حال حاضر شقی ترین و قصی القلب ترین دشمن شما و همه مردم افغانستان آی اس آی و نظامیگران پاکستان استند و مزه تلخ و زهر آلود این حقیقت را سی سال است که همه مان به سختی چشیده ایم و می چشیم؛ لهذا تمام تلاش و دقت را به خرچ دهید به تیمی که در آن « آی اس آی» و پاکستان راه و رخنه دارد ولو که قوم و کلان و محترم تان هم در آن باشد رای ندهید !
به نظر من اگر چنین رایی با وصف آگاهی و معلومات روی ملاحظات قومی و به انگیزهِ پول وغیره استعمال گردد یک خیانت ملی و جرم کبیره مدنی و دینی میباشد.
اسطوره توحش « قصاب الهی » یا ابراهیم دوم
بیشتر از دو هفته پیش در کشور جرمنی یکی ازهولناکترین جنایات به دست یک افغان ظاهراً تحصیل کرده و روشنفکر اتفاق افتاد که بدون در نظرگرفتن جنایات طالبانی و سایر شبکه های تکفیری حتا باور نکردنی به نظر می آید.
طی این سانحه که بر خلاف توهم « قصاب ابراهیمی» کنگره های عرش خدا را هم لرزانید؛ زلین جان دختر معصوم چهار ساله و الیاس جان پسر نو شگفته شش ساله با کارد قصابی توسط پدر حلال و گویا « قربانی ابراهیمی» شده تقدیم خدای وهابیت و وحوش تکفیری گردید.
به نوشته برخی از مطبوعات آلمان این جنایت در یک صبحگاهان وقوع یافته و ساعت شش و پنجاه صبح، جنایتکار خود وادار شد تا به پولیس زنگ زده از انجام یافتن جنایت خبر دهد:
« من اطفال خود را کشتم !»
وقتی پولیس داخل اتاق محل حادثه شده؛ دیده است که اطفال پهلوی هم قرار داشته از زیر سر شان خون جاری است.اطفالی معصوم و رعنا و زیبایی که شام پنجشنبه به بستر شان خوابانده شده بودند ولی دیگرهرگز از آن بر نخاستند. رسانه های نه چندان معروف المانی نوشته اند که پدر« قصاب » دستگیرشد و حکم ارتکاب قتل براو صادر گردید. اما گفتار مرد در مورد جنایت اش مغشوش بوده و لهذا جهت معاینه عقلی ـ عصبی به بهـداری فرستاده شده است. سخنگوی پولیس احتمال داده که مرد از کدام مریضی روانی رنج می برد که شایـد او را از مسوولیت جنایی معاف بدارد معهذا تحقیق میشود تا اینگونه قتل کودکان به دستان پدر به انگیزه های دینی مربوط نه باشد.
خانم بهناز مادر کودکان که غش کرده و سلامت مشاعر خود را از دست داده در حال حاضر نزد خانواده مادری اش فرستاده شده است.
این رسانه های محلی که قید کرده اند: « روز دوشنبه معلم به اطفال مکتب مربوط خواهد گفت که الیاس دگر با ایشان نخواهد بود.» مسلماٌ فرصت و نیزتوان آنرا نداشته اند تا پیرامون رویداد تحقیقات و تاملات سازنده انجام داده به کُنه وقایع و پُشت پرده ها نقب بزنند.
اما سخت پرسش برانگیز است که چرا رسانه های مهم جهانی و افغانی از کنار این توحش لرزاننده با بی تفاوتی کامل گذرنموده و صاحب نظران و پیشوایان فکری و روانی جوامع علمی و مدنی و فرهنگی در مورد سکوت پیشه فرموده اند.
به هرحال این آقا دوکتور فردین آ. و مرد ۳۸ ساله خوانده شده که پس ازگرفتاری توسط پولیس هم به دلیل ظواهر جنایت و هم به دلیل اینکه وی خود را « قصاب الهی » به شیوه ابراهیم پیغمبر میخوانده وعمل خود را قربانی کردن فرزندان برای رضای خداوند جا میزده است ناگزیر به بخش بهداری عقلی ـ عصبی منتقل گردیده است.
جغرافیای حادثه محلی نزدیک هامبورگ میباشد که در آن یک خانه بسیار پاک و نظیف با همه ملـزومات عصری و حتا با بایسکل های اطفال موجود است ، در همین حویلی در عقب دیوارهای سفید؛ سحرگاهان یک پدر با قطع گلوی اطفالش در بستر خواب شان ظرف چند ثانیه فامیل خود را تباه کرده است.
قبل ازاین تراژیدی واقعی تر از هر واقعیت؛ اینجا همه چیز آرام و زیبا و انسانی بوده است. طبق نشریات محلی؛ دوکتور فردین آ. ۳۸ ساله افغان تبار در برجوروف هامبورگ به حیث دوکتور دندان کار میکرده طوریکه مریضانش پیشامد رفیقانه و همکارانش لیاقت مسلکی او را ستایش میکرده اند.
او حین مراجعات به منزل منجمله به طور منظم برای خانم جوان و زیبایش بهناز ۳۰ ساله گل میاورده و خانم معمولاً صبحانه دختر را به کودکستان و پسر را به مکتب ابتدایی می برده است. شبانگاه هم تقریباً بلا ناغه شوهر بهناز با کودکانش بازی میکرده و آنان را مورد تفقد های کافی و کامل قرار میداده است.
ولی چنین پدر و شوهر و دوکتور و انسان نورمال و مورد حرمت اطرافیان در شهری مدرن و در قرن ۲۱ چرا بالاخره به ابراهیم قصابِ اسماعیل عربی (یا یعقوب یهودی؟) در گویا سه هزار سال قبل ـ در عصر توحش شبان رمه ای ـ مبدل میگردد؟
چنانکه رسانه ها نوشته اند و نیز محترم شفیع عیار برنامه ساز نامدار مذهبی ـ سیاسی تلویزیونی طی کسب اطلاعات از دوستان این فامیل تباه شده در یافته اند: چندی قبل دوکتور فردین پدر برای یک دوره رخصتی به شهردوبی امارات متحده عربی رفته بوده است. با اینکه پس از عودت قویاْ « درون گرا » معلوم میشده معهذا در برخورد های فامیلی اش تغییری بارز محسوس نه بوده است.
دوکتورفردین پس از بریدن گردن های فرزندانش با خونسردی و حتا مهربانانه به همسرش میگوید که: اطفال را به بهشت نزد خداوند فرستاده است!
بنیاد روشنگری «گوهر اصیل آدمی» طی هفته آینده اطلاعات تازه و تحلیل علمی ـ سیاسی، روانشناسانه و جامعه شناسانه مفصل درین راستا تقدیم خواهد کرد و بدین منظور ازهمه عزیزان که خاصتاً درنزدیک محل رویداد زیست و تشریف دارند می طلبد تا هرآنچه را که در مورد می یابند با این بنیاد شریک سازند. در صورت لزوم و خواست اسامی و نشانه های شان کاملاً محرم نگهداشته خواهد شد.
حامدکرزی ملاسویچ دیگردر دادگاه جنایات ضد بشری خواهد شد
انکشافات در رابطه به اعمال و کردار عینی حامد کرزی و تیم ارگ نشین او و نتایج اصلی و فرعی که از آنها روز تا روز آفتابی تر و رسواتر شده می رود به گونه دم افزون نشان میدهد که عنقریب محاکم یخ زده بین المللی جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت به تحرک خواهند افتاد و آنچه را که قرار بود با متهم قرار دادن و به محاکمه کشاندن جورج دبلیو بوش و تونی بیلر؛ به نمایش در آورند و به خورد افکار و وجدان های جهانیان بدهند؛ به طریق محاکمات دست نشانده یاغی و باغی شاغلی حامد کرزی متحقق بگردانند.
به نظر میرسد که جرایم منسوب به این ملاسیوچ بعدی به حد کافی مستند سازی گردیده و از جمله جرایم ناکام سازی مبارزه پرهزینه و پرتلفات ایتلاف جهانی علیه تروریزم غرقه در انواع فساد گردانیدن دستگاه اداری ایجاد شده پس از کنفرانس بُن در افغانستان روابط و زد و بند های پُر دسیسه با استخبارات منطقه ای و مافیا های مواد مخدر کشوری، فرامرزی و بین المللی و ده ها مورد دیگر؛ آنقدر ها شهود و اسناد و اثباتیه ها دارند که چندین برابر حدود ضرورت تشریفات حقوق و قضایی میباشند.
بدینگونه احتمالاً نیازی برای به بررسی گرفتن تقلبات شنیع انتخاباتی در ۲۰۰۹، غارت و تباه گردانیدن کابل بانک ، زمینه سازی برای غارت ها و اختلاس ها و به چور و تاراج سپردن زمین ها و ثروت های روی زمینی و زیر زمینی افغانستان، خنثی و عقیم گردانیدن « پروژه عدالت انتقالی»، زیر پای گذاشتن مکرر در مکرر قانون اساسی و حتی دستبرد زدن ها بر آن ... باقی نخواهد ماند.
ولی چنانکه جنرال گیتس وزیر دفاع اسبق امریکا هوشمندانه در کتاب خاطراتش از نظرات و عزایم پنهانی ابراز شده حامد کرزی راجع به اصطلاح « ایتلاف شمال » پرده بر میدارد و از زبان او « کشتار وکلای پارلمان و کودکان در افغانستان» را نه کار طالبان و القاعده بلکه کار « مردم بد» افغانستان وانمود میگرداند دوسیه حامد کرزی مزیداً شامل موارد اِعمال شوونیزم و آپارتاید نیز خواهد گشت.
به ویژه که اعمال جناب حامد کرزی در کشانیدن استاد برهان الدین ربانی به کابل و سپردن وی به اختیار طالب انتحاری عیانتر از آفتاب بوده و بر علاوه ممکن نیست دست و دامان او را از خون ده ها کشته قتل های زنجیره ای از قوماندانان و سران برجسته اقوام « مردم بد» افغانستان به شمول پشتون های غیرطالبی و ضد طالبی تطهیر کرد. لا اقل همونگذاشته است که حتا یکی ازین ده ها نه که صد ها مورد حقیقت یابی شود . کم از کم حتا یک فلکزده به طورنمایشی هم که شده در عوض یکی از قربانی ها ـ لا اقل در عوض کسی مانند حاجی عبدالقدیر پشتون و حتا در عوض خود برادر ناتنی جناب؛ (احمد ولی کرزی) قصاص و مجازات گردد.
حقایق افشا شده نسبتاً جدید که ۱۰۰ فیصد طالبان وابسته به قوم معین؛ توسط حامد کرزی آزاد شده میروند و در عوض ۱۰۰ فیصد تمامی طالبان و یا متهمان رنگارنگ حتا به جرایم غیر قابل مقایسه با « برادران کرزی» در زندانها پوسانده میشوند؛ نیز ثبوت روشن آپارتاید افزوده بر جرایم همکاری و هماهنگی با تروریستان واقعی و تعریف شده ملی و بین المللی میباشد.
تروریستانی که در حالت اپوزیسیون مسلح؛ خود مدعی ی ارتکاب قریب همه کشتار های مردمان ملکی و بی سلاح و بیدفاع افغانستان اند و در زمان قدرت کار برجسته ای به اندازه نسل کشی و تصفیه قومی و مذهبی و اعمال « سیاست زمین سوخته» نداشته اند و برعلاوه عامل لرزاننده ترین جنایات علیه زنان و کودکان؛ علیه علم و فرهنگ و مدنیت در این سرزمین بلاکشیده و مسوولِ قراردادن منابع ناموسی افغانستان چون وزارت امور خارجه و نهاد های امنیتی در اختیار عُمال آی اس آی و عساکر پاکستانی و تروریستان عرب .. بوده اند.
رها ساختن بی رویه و باسقینی اسیران جنگی و تروریستی زندان بگرام و سایر زندانهای کشور و تلاش مستمر و صرف منابع و امکانات مادی و معنوی ملی و بین المللی افغانستان برای رها ساختن زندانیان طالبان و القاعده در خارج از کشور به بهانه واهی « صلح »، ولی به بهای توهین و تحقیر قوای مسلح خود افغانستان و هزاران شهید مظلوم کشور و بازمانده گان هردم شهید آنان و با هتک حرمت و تخطیه جانفشانی ها و قربانی های نیرو های رزمی ایتلاف بین المللی علیه تروریزم؛ میتواند در کادر چندین نوع جرایم حقوقی و قضایی تعریف گردیده مورد تعقیب عدلی جهانی قرار گیرد.
بدینگونه حامد کرزی مستقیماً در مسوولیت کشتار ۷۴ درصدی و به قول ایساف ۹۰ درصدی مردمان ملکی افغانستان توسط جنایتکاران تروریست طالب و القاعده، شریک گردیده و با در نظر داشت اثباتیه هایی چون تظاهرات شهزاده شاهـد عامل القاعده در باصطلاح شورای عالی صلح و طالب ستار غواصی در میان پارلمان پروسه ای را پیش می برد که تمامی دولت و قدرت را تسلیم نیرو های تروریستی و شوونیستی خواهد ساخت و بدینگونه مجموعه منافع ملی افغانستان و صلح و امنیت جهان را معروض تباهی خواهد گردانید.
نقب هایی در اعماق «اسلام» ضد قرآنی
چندی قبل دوستی صفحه ای از فیسبوک را برایم فرستاده و نسبت سیل دشنام و فحش و تهدید و تلعین که به یکی از برنامه سازان نوآور و مبارز کشور نسبت داده شده بود نوعی ابرازنگرانی نموده بودند. البته در این صفحه هموطنانی خردمندانه و مودبانه هم نظرات خود را نگاشته بودند که لزوماً به تایید از برنامه ساز موصوف نبود که از حقیقت اُمی بودن یا فاقد توانایی نوشت و خوان بودن پیامبر اسلام تذکراتی به عمل آورده بوده است. اما بیشترینه افرادِ متاسفانه خیلی خیلی عقب مانده و خام و متعصب و متشدد چیز هایی نوشته بودند. معلوم است که همچو کسان جز دشنام و تهدید و تلعین کار چندانی بلد نیستند و با اندک گرما به جوش می آیند و آنگاه بخصوص به الات تناسلی خود و دیگران پریدن میگیرند.
من بلافاصله به این دوست نوشتم که:
« اینها (سخنان برنامه ساز) مواردی است که استناد های قوی قرآنی دارد ولی طرز ادای برنامه و انتخاب کلمات البته که مقداری اشتباه آمیز بوده است. ولی هرکس که کار میکند آنهم کار بی سابقه، ناگزیر اشتباه میکند. فقط باید از اینها درس گرفت و در آینده بیشتر سعی کرد که به عوام و افراطیون سو تفاهم و بهانه گیری کمترمیسر شود. اما در حقیقت تمام دشنام که نثار .... شده است؛ به خود قرآن بر میگردد. همان تف سربالاست که بر روی تف کننده می افتد.
چه باید کرد که جاهل معذور است و مشکل؛ جهل و نادانی و برعلاوه نیات و مقاصد شوم سیاسی است. و این؛ هست. مبارزه مبارزه است ؛ جنگ است و در جنگ حلوا بخش نمیشود. همیشه صدقنا و آمنا نمی بارد. آنسوی همین دشنام ها و تخطیه ها؛ خود حاصل و ثمر دارد و.... و مفکوره و دوکتورین او را توسعه می بخشد. زیادترین ها را به توجه و اندیشه و پرس و جو می اندازد. در مجموع نه آنقدر جای نگرانی است و نه هم آنقدر جای بی اعتنایی ....»
ولی این و سایر موارد مرا به یک سلسله تاملات و مطالعات ویژه وادار کرد و بالنتیجه دریافتم که کار من در راستای «معنای قرآن» باید به امتداد دیگری هم پیگیری شود و عمدتاً به آنهایی که قرآن را دور زده و گویا «معارف اسلامی» فراهم کرده اند؛ ترکیز صورت گیرد تا به واقع کشف گردد که اینهمه باور ها و عقاید عجیب و غریب چرا و چگونه وارد اسلام گردیده و اکنون آتشقشان های فعال یا خفته را در ماتحت الشعور هزاران هزار نفر تشکیل داده است و تشکیل میدهد.
این سلسله را اینک می آغازم و آرزوی توجه و عنایت بخصوص اهل عقل وعلم و روشنگری در کشور را دارم.
لطفاً به آهسته گی بخوانید و خیلی خیلی دقت فرمایید:
در کتاب «حیوه القلوب» (جلد دوم ـ صفحات ۶ تا ۱۲) تألیف علامه! مجلسی آمده است:
« به چندين سند از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه فرمود: حق تعالى خلق كرد مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را پيش از آنكه خلق كند آدم را در هنگام كه نه آسمان بود و نه زمين و نه نور و نه ظلمت و نه آفتاب و نه ماه و نه بهشت و نه دوزخ.
پس عباس گفت كه: چگونه بود ابتدا آفرينش شما يا رسول الله؟
فرمود: اى عم ! چون حق تعالى خواست ما را خلق كند كلامى ايجاد نمود و از آن كلام نورى آفريد، پس سخن ديگر ايجاد نمود پس از آن سخن روحى آفريد، پس نور را با روح ممزوج كرد، پس مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، پس خدا را تسبيح مى گفتيم در هنگامى كه تسبيح گوينده اى ديگر نبود و به تقديس و پاكى ياد مى كرديم او را در هنگامى كه تقديس كننده اى نبود به غير از ما.
پس چون خدا خواست كه ساير خلق را بيافريند نور مرا شكافت پس عرش را از آن آفريد، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من افضل است از عرش؛ پس نور برادرم على را شكافت و ملائكه را از آن خلق كرد، پس ملائكه از نور على بهم رسيدند و نور على از نور خداست و على از ملائكه افضل است؛ پس بشكافت نور دخترم فاطمه را، پس بيافريد از آن آسمانها و زمين را، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه آفريده شدند و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه از آسمانها و زمين افضل است؛ پس بشكافت نور حسن فرزندم را و بيافريد از آن آفتاب و ماه را پس آفتاب و ماه از نور فرزندم حسن بهم رسيده اند و نور حسن(ازنور) خداست و حسن از آفتاب و ماه افضل است؛ پس نور فرزندم حسين را شكافت و از آن نور بهشت و حور العين را آفريد پس بهشت و حور العين از نور فرزندم حسين آفريده شده اند و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين بهتر است از بهشت و حور العين (۱۰).....
و به سند معتبر از ابوذر منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من و على بن ابى طالب از يك نور آفريده شديم و تسبيح خدا مى گفتيم در جانب راست عرش پيش از آنكه خدا آدم عليه السلام را بيافريند به دو هزار سال، پس چون خدا آدم را آفريد آن نور را در پشت او جا داد و چون در بهشت ساكن شد ما در پشت او بوديم؛ و چون نوح در كشتى سوار شد ما در پشت او بوديم؛ چون ابراهيم را به آتش انداختند ما در پشت او بوديم؛ و پيوسته حق تعالى ما را از اصلاب پاكيزه منتقل مى گردانيد به رحمهاى پاك و مطهر تا رسيديم بسوى عبد المطلب پس آن نور را به دو نيم كرد، مرا در صلب عبد الله گذاشت و على را در صلب ابو طالب گذاشت و به من پيغمبرى و بركت داد و به على فصاحت و شجاعت داد، و از براى ما دو نام از نامهاى مقدس خود اشتقاق نمود، پس خداوند صاحب عرش محمود است و من محمدم، و خداوند بزرگوار اعلى است و برادرم على است (۱۱)؛ پس مرا براى رسالت و پيغمبرى مقرر نمود و على را براى وصايت و امامت و حكم به حق در ميان مردم (۱۲).....
و به سند معتبر از آن حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: محمد و على دو نور بودند نزد خداوند عالميان دو هزار سال پيش از آنكه حق تعالى خلايق را ايجاد فرمايد، پس چون ملائكه آن دو نور را ديدند يكى را اصل يافتند و از آن شعاعى لامع شده بود كه فرع آن بود، پس گفتند: خداوندا! اين چه نور است؟
حق تعالى وحى فرمود بسوى ايشان كه: اين نورى است از نورهاى من كه اصلش پيغمبرى است و فرعش امامت است، امام پيغمبرى پس از محمد است بنده و رسول من، و اما امامت پس از على است حجت و خليفه من، و اگر ايشان نمى بودند هيچ يك از خلق را نمى آفريدم (۱۳).
و در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه حق تعالى خطاب كرد به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم: اى محمد! بدرستى كه خلق كردم تو و على را نورى يعنى روحى بى بدن پيش از آنكه خلق كنم آسمانها و زمين و عرش و دريا را، پس پيوسته تهليل و تمجيد مى گفتید و مرا به يگانگى و عظمت ياد مى كرديد، پس هر دو روح شما را جمع كردم و يكى نمودم و آن روح مرا به پاكى و بزرگوارى و يگانگى ياد مى كرد، پس آن روح را به دو قسمت كردم و هر قسمت را به دو قسمت كردم تا محمد و على و حسن و حسين بهم رسيدند. پس خلق كرد حق تعالى فاطمه را از نورى تنها، روحى بى بدن پس آن نور در ما اهل بيت سارى و جارى شد (۱۴).
و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه: پيوسته حق تعالى متفرد بود در يگانگى خود و جز او احدى نبود، بعد خلق كرد محمد و على و فاطمه را، و بعد از هزار دهر و روزگار جميع چيزها را آفريد پس ايشان را گواه گرفت بر آفريدن آنها و اطاعت ايشان را بر ساير مخلوقات واجب كرد و امور خلق را به ايشان گذاشت و ايشان هيچ كار نمى خواهد و اراده نمى نمايند مگر به مشيت الهى (۱۵).
و به سند معتبر از حضرت امام حسن عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در بهشت فردوس چشمه اى هست از شهد شيرين تر و از مسكه نرمتر و از برف خنكتر و از مشك خوشبوتر، و در آن چشمه طينتى هست كه خدا ما و شيعيان ما را از آن طينت آفريده است، و هر كه از آن طينت نيست از ما و شيعه ما نيست (۱۶).
و در حديث ديگر فرمود: شنيدم از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: من آفريده شدم از نور خدا، و هل بیت من آفريده شدند از نور من، و محبان اهل بيت من آفريده شوند از نور ايشان، و ساير مردم در آتش جهنم اند (۱۷).
و به سند معتبر از ابو سعيد خدرى منقول است كه: شخصى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سوال كرد از تفسير قول حق تعالى كه به شيطان لعين خطاب نمود در هنگامى كه ابا نمود از سجده حضرت آدم عليه السلام: استكبرت ام كنت من العالين (۱۸) كه ترجمه اش اين است كه آيا تكبر نمودى يا بودى از بلند مرتبه گان؟، پرسيد كه: كيستند آن بلند مرتبه ها كه مرتبه ايشان از ملائكه بلندتر است؟
حضرت فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام در سرا پرده عرش بوديم و تسبيح الهى مى كرديم و ملائكه به تسبيح ما تسبيح مى كردند قبل از آنكه حق تعالى آدم را خلق فرمايد به دو هزار سال، پس چون خدا آدم را خلق كرد امر كرد ملائكه را كه سجده كنند براى آدم و امر نكرد ما را به سجود، پس همه ملائكه سجده كردند مگر ابليس كه او ابا نمود از سجده، پس خدا به او خطاب نمود كه: آيا تكبر نمودى از سجود يا آنكه بودى از آنها كه بلند ترند از آنكه سجود كنند آدم را؟ - يعنى پنج بزرگوار كه نام شريف ايشان در سرا پرده عرش نوشته شده است (۱۹).
و در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى خلق كرد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را از طينتى كه آن گوهرى بود در زير عرش، و از زيادتى آن طينت على عليه السلام را خلق كرد، و از زيادتى طينت على عليه السلام ما اهل بيت را خلق كرد، و از زيادتى طينت ما دلهاى شيعيان ما را خلق كرد، پس دلهاى ايشان به اين سبب مايل و مشتاق است بسوى ما و دلهاى ما مهربان است به ايشان مانند مهربانى پدر نسبت به فرزند، و ما بهتريم براى ايشان و ايشان بهترند از براى ما، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بهتر است براى ما از همه كس و ما بهتريم براى او از همه كس (۲۰).
وبه سند معتبر از امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه: حق تعالى محمد و على و يازده امام از ذريه ايشان را از نور عظمت خود آفريد، پس ايشان در پرتو نور خدا او را تسبيح و تقديس مىگفتند و عبادت مىكردند قبل ازآنكه احدى از خلق را بيافريند(۲۱).
و در حديث معتبر از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى چهار ده نور آفريد قبل از آنكه ساير خلق را بيافريند به چهارده هزار سال، پس آنها ارواح ما بودند.
گفتند: يابن رسول الله ! كيستند آن چهارده نفر؟
فرمود: محمد و(علی و) فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين عليه السلام كه آخر ايشان قائم است كه غائب خواهد شد و بعد از غيبت ظاهر خواهد شد و دجال را خواهد كشت و زمين را از هر جور و ستم پاك خواهد كرد (۲۲).
مولف گويد كه: احاديث در ابتداى خلق انوار ايشان بسيار است و اين كتاب گنجايش ذكر همه را ندارد و بعضى در كتاب امامت مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى....
و از حضرت امير المؤ منين عليه السلام روايت كرده است: حق تعالى بود و هيچ خلقى با او نبود، پس اول چيزى كه خلق كرد نور حبيب خود محمد صلى الله عليه و آله بود، او را آفريد قبل از آنكه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمين و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بيافريند به چهار صد و بيست و چهار هزار سال، پس چون نور پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خلق كرد هزار سال نزد پروردگار خود ايستاد و او را به پاكى ياد مى كرد و حمد و ثنا مى گفت و حق تعالى نظر رحمت بسوى او داشت و مى فرمود: توئى مراد و مقصود من از خلق عالم و توئى اراده كننده خير و سعادت و توئى برگزيده من از خلق من، بعزت و جلال خود سوگند مى خوردم كه اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم، هر كه تو را دوست مى دارد من او را دوست مى دارم و هر كه تو را دشمن مى دارد من او را دشمن مى دارم؛ پس نور آن حضرت درخشان شد و شعاع آن بلند شد، پس حق تعالى از آن نور دوازده حجاب آفريد:»
(شب به پایان آمد و این داستان باقی هنوز!)
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ ۱۷۰۲