جنگ هایی که هم علت اند وهم معلول

 

نوشته: عبدالو کیل کوچی

جنگ سی ساله در افغانستان به همان زخم ناسوری می ماند که ویروس کشنده آن ازآنسوی حظ منحوس دیورند برخاسته ودر زمان اعلام  کشوری بنام پاکستان متورم گردیده بود . از نظریه فوق چنین استنباط میگردد که جنگ در افغانستان نه بخاطر آنست که پاکستان آنرا دامن میزند ، بلکه این رژیم جنگ طلب پاکستان است که در تبانی با شرکای داخلی وخارجی خود جنگ را در افغانستان دامن زده راه اندازی ورهبری میکند .خط تحمیلی دیورند که در زمان استعمار کهن در کمین کشورما کشیده شد ، جان مردم وبخصوص نسل نو را به قربانی میگیرد . طوریکه معلوم است وقوع جنگ از سرحدات کشوربیش از نیم قرن را در برگرفته که به اشکال مختلف ادامه دارد و درسه دهه اخیر پای قدرت های کلان وجامعه جهانی را نیز به میدان تنشهای خطرناک کشانیده است . درامتداد چنین جنگ ها و طولانی شدن بحرانات ناشی از آن  دربرخی از نقاط جهان  بنظر می رسد که بعضی از جنگ ها در ابتدا روی عوامل وعلت هایی بو جود می آیند که در امتداد زمان خود معلول عوامل خودی میشوند .بگواهی تاریخ آنهایی که گزینه جنگ را سبب بقای خود میدانند ، ایشان نیز چندان آینده خوبی هم نخواهند داشت  .

 بنظر میرسد که تضاد وجنگیدن یکی ازطرف ها برای نا بودی واز میان برداشتن جانب دیگر ظاهرا تا اندازه یی کسب شدت میکند که جنگ را برای هر دو طرف تو جیه پذیر میسازد . گفته میتوان این گونه تضاد ها ی بظاهرعمیق  همچون سیاهی شب وسفیدی روز را ماند که برغم اختلاف و گریز ازهمدیگر درعین زمان بدوریک دیگر خود تنیده وچرخیده تا به حدی که یکی بدون دیگری مفهوم واهمیت خود را از دست بدهد.  قدر مسلم آن است که در چشم انداز این گونه جنگ ها  از میان طرف های درگیر برنده وبازنده مشخص نگردیده ومعلوم شدن آن به زمان بیشتر نیاز دارد .  بنا برآن این یک حقیقت آشکاراست که درچنین جنگ های فرمایشی و فرسایشی،  صف آرایی های جنگ طلبانه  ادامه داشته وهزینه آن بدوش مردم تحمیل میگردد.

جامعه بشری که جز لا ینفک طبیعت است نمیتواند ازین  قوانین مستثنا بوده بلکه آدم ها از همان آغازمراحل پیدایش خویش در ارتباط و تضاد با یکدیگر تاریخ را دنبال کرده اند . قرن ها گذشت وبشریت با طی نمودن مراحل مختلف زنده گی  نزاع ها وکشمکش های بزرگ را تجربه کرده اند . پایان قرن بیستم به بسیاری چیز ها پایان داد . بخصوص دهه اخیر قرن بیستم با فرو پاشی نظام بزرگ سوسیالیستی جهانی همراه بود که در نتیجه آن صلح نیم بند جهان به خطر نا بودی روبرو گردید . پایان قرن بیستم معادلات  بین المللی روند سیاسی و مدیریت جهانی را دگر گون ساخت . اوضاع سیاسی جهان در مجموع عوض شد .در نقشه های جغرافیای برخی از گوشه ونقاط جهان تغیراتی بوجود آمد ثبات نسبی سیاسی ،اقتصادی واجتماعی جهان برهم خورد وصلح جهان در خطر افتاد تخنیک عصری جایش را به تکنا لوژی  پیچیده وپیشرفته داد ، بازار ها عوض شد حتی در اوضاع طبیعت نیز تغیراتی رونما گردید .

جهان در قرنی که گذشت وچندی قبل از آن شخصیت های معروف سیاسی  را  مانند ناپلیون بنا پارت ، کارل مارکس ، فریدریش انگلس ویلادیمیر ایلچ لنین  جوزف استالین ، ماو تسه دنگ ، لیو شاوچی ، مهاتما گاندی ، جواهر لعل نهرو  اندیرا گاندی ، داکتر هوچیمن ، غازی امان الله خان ، ببرک کارمل ،  خان عبدالغفارخان ،سید جمال الدین افغان ، محمد علی جنا ح، امیر فیصل ، رضا شاه پهلوی دکتور مصدق ،جمال عبدالناصر، یاسر عرفات ، وینستون چرچیل ، روز ولت ، ابرهام لینکن ، جان کنیدی ، داکتر مارتین لوتر کینگ ، پاتریس لوممبا ، فیدل کاسترو ، چکوارا ، اتا ترک ، مارشال تیتو ، سخاباتو ، لوییس کار ولان ، بیسمارک ، شارل دوگل ، نلسن ماندیلا ،کلاراتسگین ،انجلا دویس ،لیلا خالد  و دیگر ابر شخصیت های سیاسی ، نوابغ وفیلسوف ها  را در آغوش خود پرورانیده است که هر کدام آنان در تاریخ نقش واثر مندی خود را داشته اند.

واما میراث قرن بیستم  برغم دستاورد های علمی پیشرفته وفراورده های فرهنگی ، اقتصادی واجتماعی آن دوران ، باید گفت که بی ثباتی امنیت جهانی  وبحران اقتصادی واجتماعی ، گسترش القاعده وتروریزم در جهان ،ظهور قوت ها وقدرت های منطقوی گرایش تک قطبی جهانی، لشکر کشی های نظامی وگسترش چالش های منطقوی وفرا منطقوی ، کار بری وکنترول بسا مناطق جهان از راه دور وبروز درد سر هایی مانند مسایل اتمی ، فرقه گرایی ، مشکل بازار وکشمکش های زیر نام بهار اعراب وبسا مسایل دیگر سیمای جهان را تغیر داد که نمونه مثال های آن ، جنگ های جاری منطقوی خاصتا در کشور های عربی واسلامی در شرق میانه ، گوشه نقاط افریقا ،عراق وافغانستان که بشکل طولانی جریان دارد درین کشور ها جنگهای برادر کشی وتباه کن که عمدتا از خارج منشا میگیرد جوامع را بکام نیستی ونا بودی فرو می برد .کشور های عربی که در آتش نفت خود میسوزند بدلیل اینکه تیکه داران قدرت در تبانی با دلالان خارجی،  توده های مردم را بگروگان گرفته و در نتیجه آن مردم بستوه آمده ومنجر به صف آرایی میشوند که قدرت های سود جو و گروه های فنده منتالیست ، القاعده وتروریزم بین المللی از آن سود می برند . درنتیجه دوام چنین جنگ ها تمدن بشری وزیر ساختار های اقتثصادی درین کشور ها منهدم گردیده شیرازه وشالوده نظام قانونمند اجتماعی از بین میرود وجامعه در مجموع آسیب پذیر گردیده و شرایطی را بو جود می آورد که طرح صف آرایی ولشکر کشی های نظامی را ضروری میسازد . که در یکطرف عناصر فنده منتالست ،فرصت طلب واستفاده جو ودر مقابل آن نیرو های دولتی وقوای نظامی کمکی خارجی . در کشور های اسلامی مهمترین موضوع در جنگها تبلیغات دینی جای اول رادارد  فنده منتالیست های تند رو وجنگ طلب با استفاده از عقب ماندگی های جامعه که خود عامل آن هستند سوی استفاده کرده  وبا بکار گیری کلمات ابزاری وعاطفی احساس عامه را برعلیه طرف مقابل خود بر می انگیزند بآنکه این گونه جنگها شکل متفاوت دارد ولی خصلتا همان آتش وخون است که در مناطق جنگ زده جریان دارد . بگونه مثال در سوریه  نیرو های جنگ طلب در تبانی با لشکر خارجی ودر سوی دیگرمیدان جنگ ، دولت سوریه مجهز به کمک های روسیه ایران وحزب الله که معادلات جنگ را برهم میزند . ودر کشور یمن حالت بالعکس را نشان میدهد . در مصر با شرایط متفاوت از دو کشور یاد شده ودر تونس ولیبیا جنبش های مردمی وبهار عرب خوانده میشود ، ایران که شرایط خاص خود را دارد وروز تا روز  اشتهار بزرگمنشی آن گسترده ترمیشود . چنانچه اثر گذاری این سیاست بازی های بزرگ وتبلیغات کلان در سطح منطقه وجهان افسانه های گذشته بخصوص  دوران جنگ سرد را در ذهن انسان زنده میسازد . زیرا در آن زمان  اسلام را از خطر کمونیزم واین بار منطقه را از خطر جاه طلبی ها  گویا برحذر میساخته اند و به این ترتیب بازار معاملات پر رونق شده وچشم اندازآتیه   نشان دهنده استراتیژی های بزرگ.

در کشور ما افغانستان دوام بیش از سی سال جنگ نشان دهنده آنست که گروه های بنیاد گرای اسلامی در تبانی با فوندمنتالیست های عربی وپاکستانی وبا دستیاری القاعده وتروریزم که از خاک پاکستان وارد کشور ما میشوند دامنه جنگ را روز بروز گسترده تر ساخته چنانچه شرایط بوجود آمده ناشی از آن پای جامعه جهانی را به جنگ کشانید. جنگ طلبان پاکستانی که خود سبب اصلی  صف آرایی نظامی در کشور ما هستند با این بهانه وتوجیه حملات ظالمانه خود روز بروز جنگ را مطابق میل شبکه های استخباراتی ولی نعمتان شان ادامه داده طبعیست که دوام جنگ، دوام موجودیت قوای نظامی 

ناتو را ضروری میسازد. سوال اساسی این است که آیا مردم صلحدوست افغانستان با استفاده از کمک های امریکا وجامعه جهانی  توان مقابله با دهشت افگنان پرتاپ شده ازسوی خارج را پیدا کرده اند که سرنوشت جنگ وصلح را در کشور آبایی شان بدست خود تعین کنند .مردم افغانستان که در گرداب جنگ وبازی های بزرگ گیر مانده اند از جنگ بیزار وتشنه به صلح اند ولی اوضاع آنقدر پیچیده بنظر میرسد که صلح هم به آسانی دستیاب نخواهد گردید .تا وقتی که نیروهای وطنپرست ،آگاه ،روشنفکران مترقی وعدالت پسند وسایر ترقی خواهان کشور با تحمل وپذیرش یکدیگر در یک صف واحد متشکل نگردند محال است که به جنگ غلبه کرده وبه صلح نایل آیند .صلح در کشور وقتی تامین شده میتواندکه تمام ترقی خواهان کشور اعم از احزاب سیاسی وطندوست ،گروهای چپ ودموکراتیک وسازمانهای عدالت پسند ترقی خواه روشنفکران دلسوز وآگاه در یک طیف وسیع برای تحکیم وحدت ملی وهمبستگی وطنپرستانه متحد ومتشکل گردیده به نیروی واحد ودژ شکست نا پذیر صلح ودموکراسی مبدل گردند تند روان چپی وراستی با نگرش تازه ودگر اندیشی ،  جهان را با بینش نواندیشانه وبا دید وسیع نگریسته آنگاه میتوانند وقادر خواهند بود که با نیروی اتحاد ، جنگ را مهارساخته وقوت های دفاعی وطن اعم از قوای مسلح کشور را تقویت نموده  ودر کنار آن با دفاع مستقلانه آرامش ملی وکلی را به ارمغان بیآورند تا تکلیف نیروهای نظامی در گیر جنگ معلوم گردد که جنگ بخاطر بقا ویا بقا بخاطر جنگ تلقی میگردد.

زنده باد صلح !

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۶۰۲