تیـوری تجــزیـه
محمد ولی
دراین روزگار که سواد سیاسی و فهم حقوقی برخی مدعیان سیاست از مصطلحات سیاسی و حقوقی دور مانده است و بیشتر از گفته ها و نوشته های ژورنالیستی مآخد می گیرند در مورد استعمال برخی اصطلاحات همانند بسیاری آدرسهای غلط، مغالطه می کنند. ازجمله اصطلاح تجزیه.
تجزیه یک کشور به مفهوم از هم پاشی ساختار دولتی ، ساحه ، حاکمیت و تمامیت آن میباشد که از دولت اصلی چیزی باقی نمانده سرزمین ها و دولت های جدید به میان می آید مثل تجزیه امپراطوری روم ، امپراطوری مقدس رومن ژرمنی، امپراطوری اتریش ـ هنگری ، امپراطوری ترکیه عثمانی و تازه تر ین آن تجزیه اتحاد جماهیر شوروی است که ۱۵ دولت مستقل ازآن در نقشه جهان عرض وجود نمود و بنام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چیزی باقی نماند .
اما اگر قسمتی از ساحه یک کشور از بدنه آن جداشده به کشور دیگر می پیوندد و یا دولت جدید میسازد آنرا انفکاک میگویند مثل انفکاک بنگال شرقی از پاکستان که دولتی بنام بنگله دیش تشکیل شد و پاکستان به حال خود با همان ساختار دولتی باقی ماند .
عوامل تجزیه عمدتا آزادی خواهی سرزمینهای متصرفه تو سط دولت قوی تر میباشد که در گذشته ها آنرا امپراطوری ها می گفتند و مثالهای آن در بالا ذکر گردید .
انفکاک نوعی جدایی طلبی است که بنابر عوامل مذهبی ، ترکیب ملی و یا استبداد حاکمیت مرکزی به میان می آید.
آیا افغانستان تجزیه پذیر است ؟
افغانستان سرزمینی واحد وغیر قابل تجزیه است زیرا به اثر تجاوز و تصرف خاکهای دیگران تشکیل نشده سرزمین بازمانده از امپراطوری احمد شاه ابدالی است که اساس دولتش را بر مبنای (شریعت و پشتونولی ) بنا نهاده بود یعنی نوعی مراجعه به سران اقوام و قبایل با تایید جامعه روحانی وقت. ( فتاوای احمد شاهی در حقیقت سند کتبی آن دولتداری بود )
آنچه متصرفات امپراطوری ابدالی از اصفهان تا دهلی بود به اثر تجزیه از میان رفت و جغرافیای موجود در زمان امیر عبدالرحمن خان با امضای برخی معاهدات با امپراطوری هند برتانوی بحیث دولت دارای ساحه ، حاکمیت و نفوس در جغرافیای جهان وجود دارد ، عضویت جامعه ملل را کسب کرده بود و حالا عضو دایمی سازمان ملل متحد میباشد . تغیرات در قدرت به معنای عدم موجودیت سرزمینی بنام افغانستان بوده نمی تواند.
طی ۴ دهه اخیر بنابر عوامل جنگی و تجاوزات بیرونی قدرت مرکزی دولت ها ضعیف گردیده بیرونی ها گاهی بنام ترقی و پیشرفت ، گاهی بنام جهاد و باری بنام دموکراسی تیوری های توطیه آمیز را درخورد عاملین قدرت دادند .
وقتی در جبهات جهادی ها تفرقه اوج گرفت یکی از قوماندان جمعیت اسلامی بنام احمد شاه مسعود مبانی فعالیت سیاسی - نطامی اش را بر سکوی قومیت و محل گرایی وحدت تک قومی اتکا داد در حالیکه رهبرش برهان الدین ربانی دوام کارش را بر مبنای اسلام و وحدت دینی وابسته نگهداشت و ازآن دوری نه جست .
مفکوره برتری محلی و قومی مسعود بران استوار نبود که بتواند همه کشور را زیر سلطه یک دره اداره کند . توصیه اش این بود که ۲۶۰ سال قندهار پادشاه ساز بود حالا باید پنجشیر در چنین جایگاهی قرار گیرد و تغیرات قدرت طبق میل و اراده و تحت کنترول خودش و شورای نظار بحیث قدرت پادشاه ساز صورت گیرد . این توهم در او از دو مرجع پیدا شده بود :
۱ ـ وحدت مستحکم قومی باشنده گان آن دره با توانمندی قوی جنگی و نظامی .
۲ ـ الهام از مراجع شوروی که آنها مناطق افتاده در کنار دریای آمو را باید از نفوذ بنیادگرایی مصوون نگهمیداشتند و برروی این ملحوظ به جمعیت و شورای نظار تا سرحد حمایت از رسیدن به قدرت عمل کردند ( سفر ربانی و هیات معیتی اش به اتحاد شوروی وقت و طلب حاکمیت افغانستان با سقوط حکومت دکتور نجیب الله ) .
شورای نظار و جمعیت برای بجا سازی این تیوری بسیار جنگیدند ، کابل را ویران و ۷۰ هزار کابلی را کشتند ، به ناموس ها تجاوز شد ، ارزش های فرهنگی و تاریخی پایمال گردید اما شکست خوردند. باز به خدمت قوای متجاوز امریکا در آمدند ، در همه شریان های دولت نفوذ کردند ، پست های کلیدی را گرفتند ،واقعآ توانستند برای یک دوره کوتاه پادشاه ساز باشند و از کرزی و قدرت وی در بدل امتیازات و اختیارات بلند حمایت کنند ، چنانچه عبدالله و یونس قانونی مدعی اند که تو صیه رییس جمهور شدن کرزی را به امریکایی ها داده بودند .
خلاصه اینکه با ناکامی امریکا در افغانستان ناکامی این گروه مسجل گردید و تیوری های خود ساخته شان نیز از کار افتاد. با چنین حالت زار راهی ندارند مگر اینکه به توصیه های احمد شاه مسعود بر گردند و آنرا بزعم خود غنا ی بیشتر دهند و تا ادعای تجزیه طلبی پیش روند .
نادان هستند وگرنه تجزیه نمی گفتند زیرا سرزمین کوچک افغانستان کجا و تجزیه آن به چند دولت دیگر کجا ؟
اگر منظور آنها ازاین اصطلاح همان جدایی طلبی با خط میان هندوکش و شمال و جنوب آن بر مبنای اندیشه های مسعود ( تک قومیگری ) باشد بخاطر داشته باشند که این بچه ترسانی ها جایی را نمی گیرد در هردو طرف هندوکش از امو تا خط فرضی دیورند پشتون ، تاجک ، ازبیک، هزاره ، بلوچ، نورستانی و هر قوم ملیت دیگر زنده گی می کنند، زمین و معیشت دارند، منافع شان با هم مزج است که نمی شود آنها را از هم جدا کرد .
ثانیآ اینکه از جنگ های تباری مسعود با هزاره ها ، ازبک ها و پشتون ها تازه سی سال گذشته است داغهای آن جنگ ها برای هر قوم باقیمانده است که هیچکدام حاضر نمی باشند به رهبری پادشاه سازی دره پنجشیر و شورای نظار تن در دهند ( بیانیه اخیر دوستم و برخی گفته های حاجی محمد محقق گواه این حقیقت است ) .
پس افغانستان نه تجزیه میگردد و نه دچار انفکاک می شود. آنچه باید صورت گیرد :
۱ ـ تساوی در فرصتها برای همه اقوام و قبایل و ملیت ها در همه شیون و عرصه ها ایجاد گردد .
۲ ـ احساسات ، حسنات و ارزش های همه اقوام از خورد تا بزرگ رعایت گردد .
۳ ـ با هر نوع تفوق طلبی و اضافت خواهی قومی و ملیتی مبارزه صورت گیرد .
۴ ـ موانع از سر راه ترقی خواهی زنان و مردان برداشته شود.
این همه میتواند در محور حاکمیت مستحکم مرکزی و اشتراک منافع همگانی عملی گردد .
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۰۱۱۰
Copyright ©bamdaad 2024