طالبان به قدرت برگشتند ، یا … ؟
میرعنایت الله سادات
درمورد برگشت طالبان ، پس از بیست سال به قدرت ، پرسش های زیادی مطرح میشود. ولی بخاطر قرارداشتن واقعیت ها درحیطه ابهام ، نمی توان به پاسخ واقع بینانه و روشن هریک آن دست یافت . شمارسوال ها زیاد است که عمده ترین آنها ، ازاین قرار اند :
ـ چطورشد که طالبان ، با نداشتن پیشرفت چشمگیردرجبهات جنگ ، به یکباره گی ، بدون برخورد مسلحانه ، یکی پی دیگر، ولسوالی ها ، مراکز ولایات وشهرکابل را به تصرف خود درآوردند ؟
ـ آیا ناتوانی قوای مسلح ، زمینه چنین پیروزی را برای طالبان مساعد ساخت ؟ ویا عاملی دیگری ، موجب فلج شدن قدرت سوق و اداره آنها گردید ؟
ـ رسانه های زیادی در پاسخ به این سوالات مدعی اند که دولت « جمهوری اسلامی افغانستان » برطبق یک پلان ازقبل تنظیم شده ، سقوط داده شده است . اگرارایه چنین پاسخ مبتنی برواقعیت است ، پس سوال به میان میآید که انگیزه وهدف دورنمایی چنین یک پلان ، چه می تواند باشد ؟
بخاطر دریافت پاسخ به سوالات فوق ، لازم است که اندکی پیرامون پیدایش وادامه اقتدار دولت « جمهوری اسلامی افغانستان » توجه کرد ، تا عوامل سقوط آن مشخص شده بتواند .
روشن است که در پروسه این سقوط ،عوامل متعدد داخلی و خارجی نقش داشته اند که نمی توان آنها را ازهم مجزا و جدا مطالعه کرد. همچنان بررسی هریک آن ، ایجاب تحقیقات گسترده را مینماید .بنابرآن به خاطراختصارکلام اته ، چند عامل شاخصی برجسته شده وهریک آن ذیلاً معرفی ومورد دقت قرارمیگیرد :
ـ بالاثرپیآمد حادثه یازدهم سپتمبر، پای قوت های مسلح خارجی ، درراس ایالات متحده امریکا ، بخاطرسرکوب گروه القاعده وطالبان حمایه گر آن به افغانستان کشیده شد. آنها طالبان حاکم را سرکوب کردند . ولی جانشین آنها از درون جامعه افغانی سربلند نکرد. بنابران با ازمیان رفتن نظام طالبانی ، خلای قدرت بمیان آمد. طبیعی است که این خلا باید پرمیشد . اما به چه گونه ؟؟؟
متأسفانه در جهت پرساختن این خلا ، اراده اکثریت مردم نادیده گرفته شده و درخارج از کشور، سنگ بنای نظام جدید ، تعین و رهبری دولت موقت معرفی گردید.
ـ چگونگی پیدایش دولت ازطریق « کنفرانس بن » ، خود بخود عامل پیش زمینه بود که بمیان آمدن «حاکمیت ملی » را در افغانستان جلوگیری کرد.
دراین گردهمایی ، چهره های شکست خورده مقاومت علیه طالبان وتعدادی ازتحصیل یافته گان مقیم درخارج کشور، شرکت ورزیده بودند. ازحضورچهره های مردمی مربوط به اقشارمختلف جامعه و بلند پایه گان رژیم های قبلی دراین نشست ، خبری نبود. به عباره دیگر این کنفرانس ، صبغه ملی و مردمی نداشته وبرپایه ملحوظات خاص ، تدویر یافت. درنتیجه ، برطبق مصوبه این کنفرانس حاکمیتی بمیان آمد که تهداب آن درست بنیادگذاری نشده بود.
ـ برطبق قانون اساسی جدید که بعداً در تحت زعامت این دولت نافذ گردید. سیستم مروج وپذیرفته شده « اقتصاد مختلط » درافغانستان ، کنارزده شده ودرعوض آن ، زیرنام « اقتصاد آزاد » راه برای چپاولگران داخلی وخارجی باز گذاشته شد. درسایه چنین یک زمینه سازی ، مفسدین درادارات دولتی چنان رخنه کردند که نحوه عملکرد آنها به زودی درتمام ادارات دولتی شیوع یافت.
روند افزایش فساد سبب شد که سیستم مافیایی برجامعه مسلط گردیده و دولت افغانستان درمیان دول مفسد جهان ، مقام اول را کمایی کند. مبرهن است که دولت های اگنده ازفساد ، پایه های مردمی ندارند. به همین دلیل چنین دولت ها همیشه درمعرض سقوط قرارمی گیرند.جمهوری اسلامی افغانستان نیزازاین سرنوشت مستثنا نماند
ـ باوجود سرازیرشدن پول های هنگفت خارجی درافغانستان ، هیچگونه توجه به « زیربنای اقتصادی » و« تولید ملی» نشد وبه عوض آن « اقتصاد مصرفی » رونق بی سابقه یافت . اقلام بی کیفیت وارداتی بالخصوص از ایران و پاکستان ، عرضه تولیدات داخلی را مهارکرده وصدها موسسه داخلی مجبور به بستن تصدی های تولیدی شان شدند.
درچنین اوضاع واحوال ، دولت خود را مکلف به حمایت از مولدین داخلی ندانسته ، با بالاکشیده شعار« اقتصاد آزاد » عرصه چور و چپاول دلالان داخلی و خارجی را باز نگهمیداشت . با ادامه این پالیسی ، ظرفیت های تولیدی در کشوررشد نیافت ومحلات جدید کار بوجود نیآمد.
چنین حالت خودبخود سبب شد که نه تنها زمینه عودت کارگران افغان از ایران و پاکستان بمیان نیآمد ، بلکه به شمارآنها نیز افزوده شد. فارغان موسسات تحصیلی ، بخاطرنیآفتن محلات کاردرداخل ، راه مسافرت را به خارج ازکشوردر پیش گرفتند.
طبیعی است که بمیان آمدن چنین اوضاع ناسالم اقتصادی ، اعتبار دولت را تنزیل داده و برعکس برای مخالفین مسلح ، زمینه آنرا فراهم ساخت تا ازمیان جوانان بیکار سربازگیری کنند.
ـ گرچه اعضای قوه مقننه و رییس جمهور، ظاهراً ازطریق انتخابات درراس کرسی ها قرارمیگرفتند . ولی معامله گری های که زمینه ساز رسیدن آنها به این مقامات شده بود ، اصول و خط مشی آنها را تعین میکرد. کرسی های دولتی برمبنای نقش یک نفردر معامله گری های پشت پرده ، برایش سپرده میشد.
داد و گرفت این معاملات ، ساختار یک شرکت سهامی را بخود گرفته بود. بیرون از حلقه شرکای این شرکت ، هیچ فرد واجد شرایط در مقامات دولتی مقرر نمی گردید. همین وضع سبب میشد که کارمندان بلند پایه دولت ، بیشترمتوجه حفظ موقعیت خود بوده و درجهت برآورده شدن خواست های مردم ، کمتر بیاندیشند. چنین حالت موجب میگردید که روزتا روز فاصله میان دولت و مردم افزایش یابد.
ـ مشترکین شرکت سهامی ، مشی واحد را دنبال نمی کردند. زیرا منافع آنها اکثراً در تقابل باهمدیگرشان قرارمیگرفت. گرچه این کشمکش ها با وساطت سیاستمداران امریکایی ظاهراً فروکش میگردید. اما بخاظرمنافع شخصی و گروهی شان ، نمی توانستند برخورد متقابل را کنار بگذارند.
این تقابل موجب میشد که قدرت دولتی ضعیف گردیده وفرصت برای بهره برداری مخالفین بیشترگردد. چنین پیآمد ها سبب میشد تا رهبری دولت نقش فعال را درحل قضایای عمده ، منجمله مسایل جنگ وصلح با مخالفین مسلح ، از دست بدهد.
ـ از یکطرف ناهنجاری در اموردولت زبانه میکشید وازجانب دیگر برقرارشدن روابط کشورهای همسایه با طالبان ، محرک آن شد که ایالات متحده امریکا نیز تاکتیک های عملیاتی خود را تغیر داده وبا طالبان روابط مستقیم برقرارنماید. این روابط با ایجاد « دفترنمایندگی طالبان درقطر» شکل علنی به خود گرفت. موجودیت چنین دفترزمینه های تماس مستقیم دولت امریکا با طالبان را در سطوح مختلف فراهم ساخت.
کشورهای روسیه ، چین و ایران میکوشیدند تا با دامن زدن جنگ نیابتی ازطریق طالبان بر ایالات متحده امریکا و متحدین آن فشاروارد کنند. پاکستان نیزمنحیث پل ارتباطی دربوجود آوردن روابط میان آنها و طالبان نقش اساسی داشت. ایجاد این روابط ، باعث شد که ایالات متحده امریکا نیزدست به کارشده و ارتباطات خود را با طالبان بیشتر سازد.
چنین عمل وعکس العمل قدرت ها ، به نفع طالبان تمام شده وموجب گردید که شهرت تروریست بودن طالبان کنارگذاشته شده و به آنها پرستیژسیاسی اعطا گردد. همین پالیسی منحیث عامل بیرونی ، اثرات منفی ازخود بجا گذاشته وپروسه تضعیف دولت بر سراقتدار را سرعت بخشید.
ـ در داخل کشورنیز داستان کنارآمدن اجباری دو رقیب انتخاباتی و موظف شدن آنها برای تشکیل حکومت ، پایه های قدرت دولتی را طی هفت سال اخیرعمداً تضعیف نمود. ناهمآهنگی میان هردو جناح ، امکان تحقق برنامه های کاری را به دشواری مواجه ساخته و فرصت را برای مداخله مخالفان مساعد میساخت . بالاثرهمین کشمکش ها ، دولت مصروف کارهای نمایشی شده و خدمت قابل ملاحظه را درجهت خواست های برحق مردم انجام داده نتوانست .
نتایج ارزیابی عملکردهای دولت ، کشورهای حامی افغانستان را مایوس ساخته و آنها را به این واداشت که بخاطر کمبود توانمندی دولت ، توجه خود را به مخالفان مسلح آن بیشترسازند.
ـ بالاخره بالابردن پرستیژسیاسی طالبان و نادیده گرفتن موجودیت « جمهوری اسلامی افغانستان » با آغازمذاکرات صلح فی مابین امریکا و تحریک طالبان (دردوهه) عملاً روی دست گرفته شد.این مذاکرات که زیرنام صلح آغازشد ، کدام نماینده ازجانب دولت افغانستان درآن شرکت نداشت.
اگرمضمون این مذاکرات واقعاً موضوع صلح بود ؟ پس چرا جانب مقابل برخورد های جنگی علیه طالبان ، یعنی دولت افغانستان دراین گفت و گوها حضورنداشت ؟ غیابت دولت در مذاکرات ، مبین این واقعیت است که هدف آن همه چانه زنی های طویل المدت ، چگونگی سپردن قدرت به طالبان بود ، نه برقراری یک صلح پایه دار.
استشمام وآگاهی مسوولین حکومت ازاهداف واقعی توافقات دوهه ، موجب شد که سردمداران قدرت دردولت و حلقات بیرون آن ، یکی پی دیگر ، فرار را بر قرارترجیح دهند. به ادامه کناررفتن های آنها ازمعرکه قدرت ، طالبان در ولایات و مرکز کشورعرض وجود کرده و بدون مواجه شدن با کدام مقاومت ، قدرت را بدست آوردند.
ـ کشورهای مخالف حضور ابرقدرت امریکا درمنطقه (روسیه ، چین و ایران ) ، ازبیرون رفت قطعات ناتو ازافغانستان خوشنود گردیده و ظاهراً از به قدرت رسیدن طالبان نیزاستقبال کردند. ولی تا هنوزحاضر به شناخت رژیم طالبانی نیستند. هدف آنها از راه اندازی چنین بازی های دوگانه ، دسترسی به منابع طبیعی وتسلط برموقعیت جیواستراتیژیک افغانستان میباشد.
طالبان هم با درک علاقه مندی آنها می کوشند که حاکمیت شان ابتدا ازجانب این کشورها به رسمیت شناخته شده وسپس به کمک وحمایت آنها همچو یک شناسایی ترویج یابد. تا در جهان به سطح بلند تر اعتبار سیاسی نایل آیند. اما این داد وگرفت ها ، مشکلات عدیده درسر راه خود دارد.
بیرون رفت قوای امریکا ازافغانستان این معنا را نمیدهد که آنکشور ارزشهای جیواکونومیک را هم در منطقه ، به حریفان خود (روسیه و چین ) واگذار شده است. حوادث جاری ، این واقعیت را برملا میسازد که تقابل استراتیژی ها همچنان ادامه می یابد . بناْ معضله حل ناشده باقی مانده و جنگ نیابتی به شیوه دیگری راه اندازی میشود. همین کشمکش ها سبب شده است که جوانب مقابل ، نیروی طالبان را منحیث یک وسیله درجهت حفظ منافع استراتیژیک خود به محاسبه گرفته وآنها را در راس قدرت دولت افغانستان نگهمیدارند.
ـ فدراتیف روسیه ، از یکطرف با به قدرت رسیدن طالبان ، تشویش نشان داده وسرحدات فی مابین کشورهای متحد خود و افغانستان را استحکام بیشترمیدهد وازجانب دیگرمیکوشد که با طالبان میانه خوب داشته وآنها را منحیث مانع دربرابر پیشرفت پلانهای استراتیژیک امریکا قراربدهد.
ـ دولت چین نیزازموجودیت افکارطالبانی درهمسایگی خود دچارتشویش بوده و میکوشد که ارتباطات طالبان را با مسلمانان ایغور قطع کند. ولی بخاطرعلاقه اقتصادی خود به معادن لیتسیوم و مس افغانستان ، میخواهـد که روابط چین با امارت طالبان تنظیم شده و هرچه زود ترامتیاز استخراج معادن متذکره را دریافت کند.
ـ با این مرورمختصر براوضاع افغانستان و نقش قدرت های ذی نفوذ درمنطقه ، می توان به این قضاوت دست یافت که :
اظهارات طالبان دررابطه به بیرون راندن امریکایی ها ازکشور، غیراز لاف وگزاف چیزی دیگری نیست . امریکایی ها برطبق ملحوظات سنجش شده ، ظاهراً افغانستان را ترک کردند. هکذا طوری که دراین مقال اذعان گردید ، به قدرت رسیدن طالبان به هیچوجه مبین پیروزی نظامی آنها نبوده ، بلکه برمبنای توافقات پشت برده ، قدرت دولتی دراختیار آنها گذاشته شده است.
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۱ـ ۱۳۱۱
مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2021