نویسنده :داکتر(D.R Goyal),دهلی1984

ژورنالیست ، نویسنده ، استاد وفعال سیاسی

(بخش پنجم)

 

 

 

 

برگردان- محمدعارف عرفان

لندن -  مورخ دسمبر2012

 

 

 

 

 

 

فصل دهم - ببرک کارمل

تاسیس حزب ومبارزات پارلمانی

 

کرکتروپتانسیل اشخاص میتواند وسیعأ ازچگونگی پاسخ آنها نسبت به حرکت وشیوه پرستشگرانه مردم سنجش شود . زمانی دیده شد که " جواهرلعل نهرو" رییس کانگرس هند که در داخل  کشورسفرداشت،بامحبوبیت نهایت عالی وبطرزفوق العاده ،مورد پذیرایی مردم قرارگرفت. درمورد تاثیرات چنین پیشامد ، درآیندۀ مردم واثرات آن درجامعه، درروان "نهرو" ،احساسات اضطراب انگیزایجادشد.

او نشست تا "جریان متقابل" روان وافکارش را ، مورد تحلیل قراردهد ، پس ازخودش پرسید که آیااوخویشتن رامثل امپراتور"قیصر"(5*) فاتح ودرحال عبورکه افتخارات بزرگ وافسانوی راازخود بجاگذاشته باشد، جلوه نداده است ؟ : وی نظریات واندیشه های خویش را درین خصوص در یک مقاله، تحت نام مستعاربیرون نموده وبالحن تند پرسید:" درشرایط عادی او (جواهرلعل نهرو)،فقط میتواندیک مدیرکارا وموفق باشد ، اما درچنین عصرانقلابی،"قیصریسم "همیشه در، درب خانۀ ما است.هیچ ممکن نیست که "جواهرلعل نهرو"خود را مانندامپراتور"قیصر"،جلوه دهد. وی مقاله خویش را با رد قاطع "قیصریسم " ومطلق العنانی به پایان رسانیده افزود: ما، قیصرنمی خواهیم .  درآن "مقاله "نه تنها بزرگی" نهرو"جلوه کرد بلکه عظمت وطرزنظامی را که او بعدأ اساس گذاشت،به نمایش گذاشته شد.

این که آیا ببرک کارمل،چنین تحلیلی رانسبت به خودانجام دادویاخیر،ما نمی دانیم ؛ اماوی چنان شخصیت خویش را درقالب درآوردکه به هراندازه یی که وی محبوبیت حاصل می نمود، به همان پیمانه بطورنیرومند تلاش مینمودتا چهارچوبی را برای ساختارنهادی که بتواند فعایت های دسته جمعی را برای سازماندهی مسایل سیاسی–اجتماعی انجام دهد،ایجادنماید.

اوضاع اجتماعی دردهه شصت میلادی درافغانستان ، برای ایجاد دیکتاتوری "قیصریسم "ومطلقه گرایی بیشترمساعد بودتا وجود چنین شرایط درهند دردهه سی .عدم انسجام اجتماعی وتقریبآ نبود ارتباطات ومخابرات وتماسها میان مردم،شرایط نامتجانس وناهمگونی بودندکه اتمسفیرکلی را برای عدم رشد وایجاد رهبریت دموکراتیک ایجاد نموده بودند: مثلاً فقرطاقت فرسا،انحطاط الیگارشی استبدادی دروضع محدودیت های ستمگرانه آزادی بیان ،تسریع موهوم پرستی ، شخصیت گرایی وگرایشات ماجراجویانه ایجاد نموده بود.

ما ،فقط کارمل را بطوراخص دراوایل سالهای شصت می یابیم که مصروف بحث های جــــــــــــدی با سیاستمداران ارشد ورهروان معاصرش که ازمیان این فشارها ومحدودیت های اجتماعی برخاسته اند، بود. وی با رد "مطلقه گرایی" مبارزه مینمود تاکشورش را درجادۀ دموکراسی سمت وسوبخشد.

آنجا حدود دوگروپ دوازده نفری جوانان تحصیل یافته وبیدارسیاسی درمحدودۀ کابل، وجود داشتند. کارمل تقریبآ با تمامی آنها روابط داشته ؛ امادرمیان آنها روابط سازمانی ویا اتصال داخلی وجود نداشت . اما، کارمل برای همۀآنها به حیث انسان عاقل، قابل قبول بود. دیدگاه ها ومشوره های سیاسی اش بوسیله همگان،مورد توجه وپرسش قرارمی گرفت .هرگاه کارمل،مایل میبود برایش ممکن بود تا این گروپ ها را دردایره پیروان شخصی خویش، توسعه داده وبه مثابه رهبران فرقه های مذهبی(پیر) جلوه نماید.

اکثرگروپ های موجودکه دراحزاب سیاسی تشکل یافتند، درنمای رهبران مذهبی،شکل "پیری – مریدی " تظاهریافته واکثراین رهبران حتی تصورمیکردندکه آنها راجع به دموکراسی وسوسیالیسم حرف زده اند. که بدون شک این گونه رهبران درکتگوری رهبران فرقه های مذهبی جا، می یابند. اما کارمل چنین راهی را انتخاب نکرد.اوطوری معلوم میشد که متیقن بود که دموکراتیزه ساختن افغا نستان نیازبه تشکل علمی احزاب سیاسی دارد. اوهمچنان تلاش مینمود تا سایررهبران را ترغیب نماید تا فعالیت های سیاسی خویش را درساختاراحزاب دموکراتیک ،هماهنگ وکانالیزه نمایند. شاید این یگانه فکتوربزرگی بودکه محبوبیت وجذابیت کارمل را درمیان جوانان برانگیخته بود، زیرا که نسل جوان درحالت ایجادگروپ ها برای مسایل جدید بودند.

تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان دراول جنوری سال (1965)وسیعآ درنتیجه تلاش های کارمل صورت گرفت. این بی نهایت ساده است تاگفته شود که کارمل، یکجا ،با تره کی اساس حزب را گذاشت.

تره کی یکی ازکسانی بود که ازلحاظ سن ،ارشد ترین فردی بود که به پندارونظریات کارمل پاسخ میگفت .کنگرۀ مؤسس درمنزل تره کی به دلیل وسعت وسطح گنجایش اش برای یک تجمع بزرگ ،برگذارشد. مباحثات چه قبل وچه درجریان "کنفرانس"،بوسیلۀ کارمل،رهبری میشد .این تحلیل های جامع وقناعت بخش کارمل بود که پیرامون اوضاع جهانی وموقعیت کشورافغانستان صورت گرفته وازسوی همه پذیرفته شد.پس چرا، نه کارمل ؛ بل تره کی به حیث منشی اول حزب جدید، برگزیده شد؟ حدس وگمانم، من، را به این نتیجه رسانیده که این اندیشۀ کارمل بود تا احتمال خلاءهمیشگی نسل جوان را اکمال نماید.کارمل، اهمیت روابط مبارزۀ قبل ازوقت را درچنین نگرش درک نموده وخواست تا شخص متناسب براقتضای همان نسل، دررأس حزب قرارگیرد . وی میتوانست تا بانسل های جوان داخل گفتمان شده وآنها راقانع سازد. اما اشخاص مسن ، ازترکیبات دیگری ساخته شده ودارائی خصایل معین بودند: آنها ضرورت داشتندتا بخاطرارشدیت ورفعت شان بطورمطمئین مورد حرمت قرارداده شوند. حزب وعقاید آن باید تداوم مبارزه درراه دموکراسی رابشارت دهد,که البته این انگیزه نیرومندمیتوانست تا "دینامیسم "ودسپلین لازم را درحزب وارد نماید.باید گفت که اهداف اساسی در برنامه حزب برای تشکیل جبهۀ وسیع که بتواند تمامی نیروهای ترقیخواه,وعناصردموکرات را درراه  مبارزه علیه استبداد بسیج نماید ، بیان شده بود.

این که کارمل موقف پایین تررا درحزب عهده دارشد، برای آن بود تا به تقاضای شرایط پاسخ گوید.زیرا که تهیه وتدارک اسناد"برنامه" ،گفتمان ومذاکرات وتهیۀ نوشتارها برای ارگان های نشراتی حزب وغیره،همه بوسیلۀ کارمل تحقق یافت. با ید خاطرنشان ساخت که گزینش تره کی دررأس حزب ،فقط یک تاکتیک نبود.کارمل بصورت واقعی برای تره کی احترام داشت وهرگز اجازه نمی داد تا کسی با بی احترامی، سیمای او را لطمه دارنماید. حتی هرگاه که برخی مخالفت ها درعقاید شان  ظهورمینمود - که هرگز چنین چیزی دربُعد ایدولوژیکی وسیاسی واقع نشد - کارمل سعی مینمودتا با صبروشکیبائی با تره کی،به بحث بپردازد.حتی زمانی که کارمل قادرنبود تا تره کی را برای پذیرش دلایل اش ترغیب وودارنماید،ازسائرعناصرمجرب وهمقطاران خویش،برای حل موضوع ،بهره می جست .اما چنین رویکرد برای شخص تره کی(که بعدأ به آن پرداخته خواهد شد)، به یک تراژیدی انجامید،اما حزب را ازیک حالت ناگوارکه باعث موانع بزرگ درخط وحدت وهمبستگی آن میشد،نجات داد.

تمایزاتی که درشخصیت سیاسی کارمل تبلورداشت عبارت از این بود که اومیخواست تا شخصیت سیاسی خویش را با منافع حزب وجنبش وابسته بسازد.جایی که موضوع اصول ومنافع حزب مطرح بود،وی ،هرگزدرآن مورد، مصالحه وکامپرومایزنمی نمود.برای مثال اوبرای گزینش حفیظ الله امین دردایرۀ رهبری حزب ،با قاطعیت تمام مخالفت نمود. در حالی که تره کی استدلال می نمود که حفیظ الله امین درایالات متحده امریکا بوده است . درحالیکه کارمل آگاهی داشت که "انجمنی "که حفیظ الله امین درآن عضویت داشت،حالت مشکوک داشت. « امین»، دارای گذشتۀ سیاسی نبود.اونه یک بار، بل  دوباربخاطرتحصیلات عالی، درایالات متحده آمریکا انتخاب گردید. "انجمن محصلین"که بوسیلۀ امین درآمریکا،ایجاد شد،معروف به این بود که از"بنیاد آسیایی"(Asia foundation)،هزینه بدست می آورد.موجودیت چنین انسان درهمچو جایگاه انقلابی،بصورت قطع مصئوون وقابل اعتبارنمی باشد.اینجا دلایل بیشماری وجود داشت تاباورنمودکه درین خصوص عناصر دشمن وجود داشت ،که حفیظ الله امین رابه خاطرمقاصد معین خویش، درین خط دردرون حزب ، به پیش می تازانیدند. نظریاتی را که امین بیان میداشت مالامال،از گرایشات "شوینستی و"ماجراجویی" بود.

سوگوارانه ،تره کی درمباحثات با کارمل این شایستگی را تبارزنداد ولاجرم پرداخت قیمت بزرگی را برای قضاوت اشتباه آمیزتاریخی حیات خویش متقبل شد."امین "،باکرکتروروشهای "ماکیاولی "یی که داشت،بعد از برگشتش در(1966)،از ایالات متحده آمریکا تلاش های وسیع وگسترده را انجام داد تا درمغز،رهبرسالخورده "تره کی" ، تعصب وتبعیض وشکاکیت را نسبت به صداقت وصمیمیت کارمل،کشت نماید. پیروزی کارمل درانتخابات پارلمانی سال (1965)، (که تره کی درآن پیروز نشد)وایجاد تاثیرات معین درپارلمان,طوری تعبیرشد که،" کارمل"، تلاش دارد تا شخصیت خویش رامافوق رهبری تبارزدهد. "امین"این نطریه را برای "تره کی "القاءنمود که تا زمانی که کارمل درحزب است،رهبری تره کی درحزب به حالت پرمخاطره ومتزلزل باقی خواهد ماند.

درانتخابات پارلمانی سال(1965)،به تعداد (21)تن ازاعضای حزب ،کاندیدگردیدند که ازآنجمله چهارتن درین انتخابات پیروزشده وهمۀ آنها با نظریات کارمل، وچگونگی کارتوده یی میان مردم وپخش واشاعۀ افکاربیداری دهنده سیاسی درین خصوص همسوبودند."تره کی" از ولایت غزنی به رقابت پرداخت وبه حصول پیروزی توفیق نیافت که این یک ضربۀ قوی برای تره کی محسوب شده واین اعتقاد را درذهنش پدیدآورد که اورهبرجوانان پشتون بصورت "بلامنازع " ،نخواهدبود.

اینجا ،عقایدی متعددی وجود داردکه تره کی چنین پنداشت که وی هرگز "زخم "وارده به "اعتماد بنفس" خویش راالتیام بخشیده نخواهد توانست،وازینروطورآسیب پذیر، تحت تأثیرکلمات چاپلوسانۀ "امین "قرارگرفت.  

نقشی را که بعدآ "امین "برای فخرفروشی وخودنمایی برای تره کی ایفا کرد،دریک نوشتارراجع به انقلاب ثورکه ازسوی امین تهیه شده بود، تجلی می یابید. طعم موجودبا بیان این گفته ها،حول شخصیت تره کی،با کاربرد این سخنان: "متفکر خلاق" ،"شخصیت انقلابی تره کی" ، "تقوای سیاسی "،  "پرستیژعالی میان توده ها"،هوشیاری سیاسی ودانش سوسیالیزم علمی"،قدرت وابتکارات پیروزمندانۀ رفیق نورمحمد تره کی"،دقیقا ،چشیده شد. که بدون شک اینها همه تملق گرایی وخودنمایی یی بود که بعدآ این خدعۀ شیادانه ،درحوادث بعدی به اثبات رسید.اما افسوس که نهایت دیرشده بودتا نورمحمد تره کی ،بازی یی را که امین براه انداخته بود ،می دید؛

انتخابات پارلمانی سال(1965)،بوسیلۀ کارمل ،به یک کمپاین وسیع درمیان کتلۀعظیمی از روشنفکران،به چرخش درآمد.در کابل صدها متینگ با سخنرانی های دوتن ازکاندیدان حزب : "کارمل "و"اناهیتاراتب زاد" راه اندازی شد.اناهیتا راتب زاد ریاست سازمان زنان مربوط به شاخۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت.اناهیتا ازسوی حزب کاندید شده بود تا دیدگاه حزب را در راستای حقوق زنان و تساوی حقوق میان مرد وزن ،میان مردم ابلاغ نماید .

برخی مردم نسبت به کاندیداتوری اونگرانی داشتند تا ازسوی افغانانی که مقید به محدودیت های مرسومی وعنعنوی جامعه اند ، مورد تهدید قرارنگیرد.اما کارمل واکثریت اعضای حزب ترجیح دادند تا عکس العمل معقول مردم را درخصوص تعیین سرنوشت شان که درین برنامه، فرصت لازم یافته اند، ببینند. اناهیتا ،تا آنزمان "برقع "می پوشید واودرستیژتحت پوشش برقع حاضرمی شد.

درآغازمردم درمتینگ های اومی آمدند. شاید به خاطراین که درمورد کنجکاوی نمایند ؛ اما تحت تاثیرسخنرانی،اعتماد به نفس  وشجاعت او قرارمی گرفتند.انتخابات درکابل به یک جنبش بزرگ مبدل گردید.جمع کثیری از محصلین دانشگاه کابل برای کاندیدان حزب کارمینمودند.بر اساس تخمین، حدود "دوهزار" زن چادری پوش نیزدرین کمپاین انتخاباتی شرکت جستند. هردوکاندید درین انتخابات پیروزگردیدندوپرستیژکارمل تاآسمان ها صعودکرد.جریان هایی که بعدآدرپارلمان رخ داد بیشتربردرخشش شخصیت کارمل،افزودند.

با تحلیل شجاعانۀ اوضاع کشورومحکوم ساختن سلطنت درجهت بی تفاوتی اش درخصوص رفع دشواری ها وپرابلم های جامعه،کارمل ، پارلمان را تکان داد.تمام عناصردموکرات دراطراف کارمل حلقه زدند.

عناصروابسته به سلطنت قادرنبودند تا ازطریق مباحثات منطقی کارمل را به چالش کشند. لذا تصمیم گرفتند تا طورفزیکی درزیرسقف پارلمان بر،وی حمله نمایند.درین یورش وی شدیدأ مورد لت وکوب واقع شده وازهوش خارج شده وحمله کننده گان او را به شکل بیجان درآوردند.

اخبارحملات به کارمل، درسراسرشهرانتشاریافت. مردم بیرون آمده وبه شکل غضبناک دست به اعتراض زدند.محصلین دانشگاه کابل تظاهراتی را براه انداختند که درآن حدود(پنجاه هزار)تن ازشهریان کابل اشتراک نمودند. نه تنها کابل بلکه تمام کشوربه جنبش درآمد.مردم ازفواصل زیاد دراطراف شفاخانه یی که کارمل ،پوشیده با پانسمان ، دربسترافتیده بود تجمع نمودند.مردم برای کارمل تحایف عنعنونی ودواهای گیاهی ،باخودآورده بودند.کارمل برخلاف تلاش های سلطنت برای برداشتن یک مانع بزرگ ،به یک قهرمان بزرگترمبدل گردید.

به همان تناسب اگرآژیری دیگری به پاسخ این انکشافات بوقوع نپیوست امااضطراب والتهابی که درین راستا برانگیخته شد ، ازسوی محصل تازه وارد ازایالات متحده امریکا،یارنورمحمد تره کی یعنی حفیظ الله امین بود.او فعالت های فرکسیونی خویش را تشدید بخشید ولاجرم درجولای سال(1967 ) قادر شد تا حزب را منشعب نماید.او تره کی را ترغیب نمود تا درعرصۀ  کار درمیان پرسونل اردو توجه نموده تا بتوانند تنها بوسیله اردو، انقلاب را پیروزنمایند.ما،حال، شاید مفهوم انقلاب را درپنداراو که مردم به مشکل میتواند،درآن نقش ایفا نماید ،مشاهده نماییم.برای اومفهوم "انقلاب"، تصرف قدرت ازطریق کودتای نظامی ،بیان می شد.

امین، همچنان کارمل را محکوم نموده واذعان میداشت که کارمل،به حیث یک" رفورمیست بورژوا"، استعداد راه اندازی انقلاب را نداشته وپیوسته سعی مینماید تا رهبرماهرونیرومند مباحثات وگفتمان باشد.

گروپ های ماویستی مانند "شعله جاوید" و"ستم ملی " همچنان درکمپاین ضد کارمل داخل شدند.کارمل احساس آسیب پذیری نمود،نه بخاطراین که شخصیت اوآماج قرارداده میشد بلکه بخاطرنقش یک "اجنت " بیگانه که خواست تاحزب را منشعب گرداند. با وجود آن، کارمل هرگز تحریک نشدونخواست تا بدینسان به عمل تلافی جویانه پاسخ گوید.او مصمم شد تا وحدت وهمبستگی وسیع وممکن نیروهای دموکرات را تشکیل داده وازایجاد شرایط ناگواروغیرضروری اجتناب نماید.بویژه بخاطری که اومعتقد بودکه اشتباه مصنوعی یی که ایجاد شده است، برداشته خواهدشد.

کارمل ورفقایش بطورمتداوم درخط فیصله های کنفرانس سال (1965)،کارنمودند.به تعدادچهارتن ازجملۀ هفت تن ازاعضای کمیته مرکزی،شامل ببرک کارمل،دستگیر پنجشیری،شهرالله شهپر،وسلطانعلی کشتمند،باهم یکجاماندند،درحالی که تره کی وزیری ،جداشدند.(*6)

برای بیان افکارونظریات شان هفته نامه" پرچم" را درمارچ (1968) ،که نشرات آن تااکتبر(1969)،ادامه یافت،بیرون کشیدند.حزبی که بوسیلۀ کارمل رهبری میشد،بر اساس اسم هفته نامه اش، به نام "پرچم" معروف شد درحالیکه جناح دیگربرطبق هفته نامۀ حزب که بوسیله تره کی به نشرات پرداخت ،خود را خلقی نامیدند. هفته نامۀ پرچم همچنان یک روند مثبت را برگزید وپیوسته درراه وحدت وهمبستگی تاکیدمینمود.اما ازسوی دیگر "امین "تلاش نمود تا حد اکثرخسارات ممکن را واردنماید.درجریان انتخابات پارلمانی سال (1969)، امین به مساعدت وهمدستی گروه های اسلامی وماوئیست،موفق شد تا به استثنای ببرک کارمل،تمامی کاندید های "پرچم" را به شکست مواجه سازد.

درمورد این که به پاسخ" امین"، عمل تلافی جویانه وبالمثل(ازسوی پرچمی ها-ب) صورت نگرفت واضح است ،زیراکه اوموفق شد تا درحوزۀ انتتخابات پغمان نزدیک کابل پیروزی بدست آورد.

برای پارلمان دورۀ دوازدهم،اجازه فعالیت داده نشد.سه، لایحۀ بزرگی که درنظربود تاپروسۀ دموکراسی را درکشورتوسعه بخشد،ازسوی" ظاهر شاه" رَد شد.طوریکه ظاهرشاه قادرنبود تا مشکلات روزافزون اقتصادی را درکشورحل نماید . بنابرآن هرروزبیش ازپیش، حکومت ،حالت سرکوبگرانه را اتخاذ مینمود. درآن سالها درافغانستان حالت قحطی وخشکسالی ،جامعه را تهدید نموده ومردم به ستوه آمده بودند.شمارش ایام زمامداری ظاهرشاه به پایان خویش نزدیک میشدوهیچ بخشی ازجامعۀ سیاسی افغانستان، ازاوحمایت نمی نمودند.درجولای (1973)،ظاهرشاه، بوسیلۀ پسرکاکایش وصدراعظم سابق کشور،سردارمحمد داوودخان سقوط داده شد.داوود یا باید ازبخش ارتجاع جامعه یعنی "اخوان المسلمین" ویا ازبخش ترقیخواه جامعه که بوسیله کارمل رهبری میشد،حمایت مطالبه مینمود .اما جناح پرچم ،برای حمایت متداوم داوود خان،تحت شرایط تعهدات داود خان برای تحقق رفورم های سیاسی واقتصادی، که ازجانب حزب پیشنهاد شده بود ابرازآماده گی نمود.داوود برای تحقق پیشنهادات توافق نمود،زیرا که او حمایت"پرچم" را به حیث موثرترین بخش جامعه بدست آورده بود. ارائۀ حمایت حزب برای داوود خان مبرا ازهرگونه اشتباه نبود ؛ بل به حیث قدم های تاکتیکی بکاررفت تا بتواندجلو واکنش ارتجاع را برای تصرف قدرت درکشورسلب نماید.

"داوود "درسالهای اول حاکمیت خویش برخی اقدامات مردمی را مانند "اصلاحات ارضی " اعلان داشت؛  اما آماده نبودتا درین خط به پیش رفته وتغییرات مهم دموکراتیک را دربخش اداره که خود میتوانست درراستای تطبیق اقدامات ترقیخوانه اطمینان بخش باشد ، انجام دهد.برداشت قدم های نیم بند نتوانست تا رفاه اجتماعی را تامین نماید. بنا برآن سرخوده گی های طولانی راسبب گردید . نیروهای اخوانی تحت حمایت پاکستان وایران تلاش نمودند تاعلیه رژیم ،درکابل"کودتا "نماید.کودتا ناکام اما "داوود"شکسته وناامید شد.طوری که درفصل قبلی تذکاربعمل آمد،اودست کمک به شاه ایران درازنموده وتحت مشورت های او تلاش نمود تا ازعضویت «کشورهای عدم انسلاک» بیرون شده ودرزیرچترغرب قرارگیرد.ازسازمان "ساواک"کمک مطالبه شدتا کشوررا ازدست تروریسم نجات دهدکه درنتیجۀ حالت نو،شرایط تهدید آمیزی را برای کلیه نیروهای ترقیخواه ودموکرات جامعه،ایجاد نمود.

کارمل بُوی خطر را حس نموده وتلاش نمود تاحزب را دوباره متحد سازد. درجولای سال (1977)،هردو حزب باهم یکجا شدند.کارمل برای گزینش اش دررأس رهبری حزب ،با تناسب نیروی هردوبخش حزب ،بخاطرجلوگیری ازخدشه پذیری پروسۀ وحدت ، هیچگونه اصرارنورزید.او حتی ازمخالفت اساسی اش برای زدایش عضویت "امین"ازحزب ،دست کشید. یگانه شرطی را که کارمل پیش کشید عبارت ازاین بود تا عضویت امین در"بیروی سیاسی"پذیرفته نشود،که ازجانب خلقی ها پذیرفته شد.اما باید قیمت آن با حذف" میراکبرخیبر" که قیمت عادی نبود،پرداخته میشد.

امین،همچنان برای جلوگیری ازتداوم پروسۀ وحدت دراردو،موفق شد.کارمل همۀ این ها را ،بلعید وتحمل کرد ؛ زیرا اومیخواست تاپروسۀ وحدت هرچه زودترتحقق یابد.این تقاضای فوری شرایط آن روزگاران بود، زیرا داوود به سرعت درجهت برقراری حاکمیت فاشیستی راه می رفت. علاوه برآن این درک وجود داشت که به مشکل میتوان اختلافات شدید ایدولوژیک را میان دوجناح پیدا نمود.با تحقق وحدت،کارمل چنین پنداشت که فراگیری تجارب جدید،شرایط لازم را برای درک ارزشهای هرفرد، ورفع سوءتفاهمات پدید خواهد آورد.

 

پایان (بخش پنجم )-ادامه دارد

 

***

*(5)«قیصر›› لقب امپراتوران روم بطور عموم و خصوصاً امپراتوران روم شرقی بود.. 
لقب« قیصر»در ابتدا لقب ‹‹ یولیوس›› امپراتوردیکتاتور روم متولد 100 قبل از میلادبود لیکن پس از وی، امپراتور روم مربوط به خاندان وی را به لقب قیصر ،و بعد ها همه امپراتوران روم را قیصر می نامیدند. (برگردان)

* (6)- متکی بر اسناد تاریخی ،درزمان انشعاب حزب دموکراتیک خلق افغانستان  به تعداد (9) تن، اعضای اصلی کمیته مرکزی را تشکیل نموده که ازآنجمله ،پنج تن به شمول ببرک کارمل،شهرالله شهپر،دستگیرپنجشیری ،سلطانعلی کشتمندو نوراحمد نور،جناح پرچم وبه تعدا چهارتن ازآنجمله نورمحمد تره کی ، محمد طاهر بدخشی ،صالح محمد زیری وداکترشاه ولی جناح خلق را تشکیل نموده بودند. (برگردان)