انسان گرایی کارل مارکس تاثیرعمیق به اول می روز همبستگی بین المللی کارگران گذاشت
علی رستمی
مارکس: « خلق سازنده تاریح است !»
کارل هینریش مارکس انسان پرنبوغ و رهبر خلاق زحمتکشان جهان و بویژه طبقه کارگربود، که امسال ۲۰۰ سالگی اش ازجانب نهادهای سوسیالیستی ـ کمونیستی ، مترقی چپ و دموکرات درجهان تجلیل بعمل می آید، الگوی مانده گار انسان گرایی درجهان است. کارل هینریش مارکس در۵ می ۱۸۱۸ ترسایی در شهر تریر درمنطقه موسل در راینلند پروس ( المان امروزی) چشم به جهان کشود ودر۱۳ مارچ ۱۸۸۳ درشهرلندن پدرود حیات گفت .
مارکس درعنفوان جوانی در دوران آموزش دردانشگاه ازجمله هگلی های جوان بود که انتقاد تند علیه مسیحیت داشتند.مارکس آثارزیادی گران بها وگران ارجی را از خود بجاگذاشته است ،ازجمله مشهورترین : « درآمدی به نقد فلسفه حق هگل» که در۱۸۴۳ سال ترسایی تدوین از چاپ برآمد، مارکس برای اولین بار دراین اثر مشهورخود نام از پرولتاریا وانقلاب کارگری می برد،« دست نوشته های اقتصادی وفلسفی ـ ۱۸۴۴» ودواثری مشهورتابناک ومانده گار دیگرش « مانفیست حزب کمونیست » و « کاپیتال » ،میباشد. دراین آثاربه کرات مفهوم انسان گرایی را مطرح کرده که در نظام سوسیالیستی وکمونیستی تحقق پذیر خواهد شد. مارکس تنها انسان پژوهشگر نی ودر لابلای کتابهای خود محصور نمانده ، بلکه انسان پر شورانقلابی بود که درمبارزات دوران خود سهم فعال داشت، نسبت اشتراک فعالش از المان، فرانسه وبلجیم در دوران جوانی اخراج شد.اوچنان که بعداز شکست انقلاب ۱۸۴۸ ترسایی مجبورأ به انگلستان تبعید وتا آخر روزهای زنده گی اش درآنجا مانده گارشد.درسال ۱۸۶۴ الی ۱۸۷۲ رهبر انجمن بین المللی کارگران بود واز کمون پاریس در۱۸۷۱ دفاع کرد، که نخستین تجربه یی حاکمیت سوسیالیستی در تاریخ میباشد. کارل مارکس درعنفوان جوانی یک لیبرالیست انسان گرا بود. انسان گرایی درجهان از مراحل مختلف تاریخی خود رشد و تکامل نموده است. دوران نخستین جنبش انسان گرایی به قرون وسطی برمیگردد که بنام "« انسان گرایی کلاسیک» یاد می شود که هدفش تحقق وحفظ رسالت آسمانی توسط انسان در روم باستان و یونان بود . دراین دوره روحی وجدانی و مذهبی انسان مورد نظر بود، که دراین مرحله انگیزه رستگاری انسان درنزد خدا توسط مسیحیت نماینده گی می شد. سیمای انسان با ایمان و رستگار را ازطریق ترک مادیات ولذات و ریاضت کشی نشان میداد و می خواست ازطریق اجرای این مکلفیت ها خود را درکنار خدا ، و یا به رویایی خدایی برساند. در دوره دوم جنبش ضد استیلای جزم گرایی قرون وسطی وحاکمیت کلیسا ، انسان گرایی خصوصیات سیاسی به خود گرفت ، دراین دوره انسان مرکز کاینات و مرکز خلقت بود . سپس انسان گرایی مابعد کلاسیک المان بود، که با قدرت گیری دوره سوم جنبش انسان گرایی مربوط می شود، و بعد از پیدایش « مدرنیته » که خواست لیبرالی وشخصیت فردی انسان دراین دوره شکل میکرد، و به دوره اندیشه « فردیت داشتن» انسان رواج میابد و مساله آزادی فردی و ضرورت به حفاظت ،پرورش و زنده گی انسان را دراین جهان مطرح ساخت. این دوره « انسان گرایی بوروژوازی » که در روند پیدایش نوگرایی ، یا رنسانس وجنبش اصلاح مذهبی همراه است ، با بوجود آمدن مذهب پروتستان و شکل گیری روشنگری، با استقلال امریکا وانقلاب های دموکراتیک مدرن دراروپا همزمان میباشد. دوره چهارم جنبش انسان گرایی مربوط به کارل مارکس است، که علیه انسان گریی اندیشه ایدالیستی المان نماینده گی میکرد و کلام راستین کارل مارکس درمورد انسان گرایی چنین بود:"« انسان در روند تکامل تاریخی ـ اجتماعی خود با درهم امیختن با نظام سرمایداری به اوج ازخود بیگانگی می رسد ، ولی به تنهایی وبدون تغیرات اساسی دربنیان های هستی واقعیی خود قادر به رهایی نه خواهد بود؛ بلکه تنها توسط تغیرات انقلابی در بنیان نهادهای اجتماعی ، اقتصاد وسیاست میتواند زمینه دست یافتن به انسانیت واقعی و رستن از قید خود بیگانگی را درجامعه یی نوین مهیا واماده ساخت.» این نظریه واندیشه مارکس درمورد انسان گرایی گسستن از سنت های کلاسیک قبلی انسان گرایی محسوب میگردد . که باجنبش ضد سرمایداری به خاطرازبین بردن فقر وگرسنه گی و استثمار خلق های جهان بوسیله نظام سرمایداری ، آغاز میشود.از جانب دیگر مبارزه طبقه کارگر برای فقر زدایی ریشه در ناسیونالیزم اروپایی دارد. با رشد جنبش کارگری « انسان گرایی پرولتاریا » که با شعار« همه چیز به خد مت مردم وسعادت اش » بر اتکای بینش وجهانبینی مارکسیستی داخل مراحل تاریخی کردید. این دوران بود که مارکس جوان در عرصه مبارزه سیاسی با درک از موقف طبقه کارگر در دفاع ازآن برآمد. اندیشه مارکس ، اعتراضی است به از خود بیگانیگی انسان، برشالوده نزول کردن موقف انسان به « شئ واره گی » وغیرانسانی کردن انسان ، که این امر درمراحل تکامل رشد صنعت دراروپا شکل گرفته است. مارکس دراین زمان است که جامعه سرمایداری راعمیقاً نقد میکنند، که تضادهای درونی خودرا پنهان مینماید ؛ مارکس باری نخست موضوع محوری فلسفه واندیشه های خودرا در دستنویشته های فلسفی ــ اقتصادی بیان مینماید، که مربوط میشود به هستی واقعی فردیت انسان ، اومیگوید:« انسانی که بواسطه عمل خویش وجود دارد وطبعیت وی در تاریخ شکل گرفته وخود را در آن آشکار می سازد.» شادروان احسان طبری درمورد مفهوم انسان گرایی وانسان دوستی چنین مینویسد:انسان گرایی یک عمل همه گانی است که نقش انسان را درمجموعهءبینش دستگاهی هستی با اهمیت ودرهسته مرکزی قرارمیدهد. انسان دوستی نوعی شیوه عمل است که از این بینش بوجود میاید. که اروپای ها هردو را « هومانیسم » می نامند. انسان گرایی مطابق آموزه های مارکس درمیان اقشار مختلفی جامعه بشری و بویژه طبقه کارگری جهان ،که ارزشها ومولفه های جدید انسان گرایی در اثار گران بهایی مارکس مانند: دست نوشتیهای ۱۸۴۸ ومساله یهود، ایدیالوژی المانی ، مانفیست کمونیست طبقه کارگر وکاپیتال توضیح و رشد کرده ، که در پرتوی آن همبسته گی جنبش طبقه کارگر وتمام زحمتکشان جهان واحزاب ملی ودموکراتیک،بر ضد استبدادِ نژادپرستی وحاکمیت استثمارگرانه نظام سرمایداری به وجود امد.در این آثار ارزشمند، انسان وعملکرد اش درمحور اصلی اندیشه مارکس به مثابه سازنده ودگر گون سازی جهان نو قراردارد . دراین آثار مارکس کوشیده که انسان چطور در روند تاریخ داخل مراحل بزرگ مبارزه اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی شده اند، ودرهرمراحل انسان چه انسان محکوم وچه انسان مستبد انسان ها را مورد استفاده مادی ومعنوی قرارداده و اهداف آزمندانه خود را تحقق بخشیده است.مارکس میتود زنده گی انسان را ازلحاظ تاریخی بیان میکند انسان پیش ازهرچیز به معیشت زنده گی خوردن، پوشیدن ، نوشیدن وسرپناه ضرورت دارد .این امر باعث میگردد که انسان در عمل اقدام به تولید افزار وسایل مایحتاج زنده گی خویش نماید . طوریکه میگوید:« این شیوه پیش ازهرچیز نوع معینی از فعالیت افراد است ، نوع معینی از ابراز وجود شان و نوع معینی از بیان شیوه زنده گی آنها. انچه که هرفرد هست بسته گی به شیوه تولید کردن او دارد یعنی چه چیز تولید می کند وچگونه تولید میکند. بنابراین توضیح اینکه افراد چه هستند بسته گی به شرایط تولید مادی آنها دارد.» فلسفه مارکس مخالف ایده و نظریات فلسفه آنهای است که انسان را مادی پرست وسرمایه دوست می داند . او میگفت: انسان ، انسان حقیقی وکامل یعنی «افراد زنده انسانی» ( ونه عقایدی که افراد درباره خود دارند) موضوع تاریخ وموضوع فهم قوانینی آن است« . از نظر مارکس تاریخ ، تفسیر ازانسان شناسی است. عقیده مارکس بیانگر این است که انسان« نویسنده گان وبازیگران تاریخ خویش» هستند.
فلسفه مارکس راه گشایی مبارزه انسان زحمتکش واستثمار شونده است، که در روند تاریخ با فروش نیروی خود برای معشیت زنده گی تبدیل به شی میکردد، میباشد . تا ازبند زنجیرهای ظلم واستبداد طبقاتی وضد انسانی طبقات اشراف سرمایدار که انسان درگروی شان قراردارد ،ازادی واقعیی خودرا کسب نماید، دوباره به مثابه انسان درجایگاهی اصلی خود حاکم شود. با رشد نظرات مارکس و ایجاد احزاب چپ کارگری وسوسیالیستی وکمونیستی وایجا اتحادیه های صنفی با رشد سرمایداری صنعتی درجهان اندیشه های مارکس درقلب و روان انسان های زحمتکش ازجمله طبقه کارگرمدرن جای گرفت. این ایدیالوژی را آغازگر آزادی وخواست های اقتصادی وسیاسی خویش تلقی کردند. با نشرو نفوذ اندیشه های انساندوستانه وانقلابی مارکس ، در میان طبقه کارگر که به عقب ماشین با ساعت های طویل کار وبا فقر وگرسنه گی پنجه نرم میکردند، رسوخ کرد؛ وسلاح بُرنده جنبش بزرگ انقلابی ، برای تداعی برابری، مساوات وعدالت خواهانه درجهان کردید، که ستون های نظام سر مایداری را به لرزه درآورد . پیروزی کمون پاریس و انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا وموضع گیری صلح آمیز احزب کارگری وسوسیالیست ــ کمونیستی برای ختم جنگ اول جهانی و بسیج آنها برای مقاومت علیه دولتهای جنگ افروز آنها نشانه یی از انسان گرایی بود که از کارل مارکس آموزش یافته بودند.
خاطره مبارزه قهرمانانه کارگران دراول می سال ۱۸۸۶ ترسایی درشهر شیکاگوی امریکا برای دست یابی به هشت ساعت کار در روز اعتصاب عمومی اعلام شده بود فراموش ناشدنیست. دراین روز اشتراک زنان مردان وجوانان کارگر از بخش های محتلف دست ازکار کشیده وهمراه با اطفال وخانم های خویش به خیابان ها آمدند.در فردای همان روز دوهم می میتنگی بزرگی به اشتراک کارگران کارخانه تولید ماشین الات بر گزار گردید. با این عمل صاحبان کارخانه کارگران اعتصاب کننده را از کار اخراج و به عوض شان کارگران اعتصاب شکن را استخدام نمود. با این رویکرد خشم کارگران برانگیخت وبرخورد بین کارگران اعتصاب کننده واعتصاب شکن با مداخله پولیس رخ داده که دراین زد وخورد شش نفر زخمی و صدها نفر زخمی شدند در ادامه این حادثه اعتصاب و راهپیمای کارگران ادامه یافت که بازهم به تحریک حاکمان سرمایداری پولیس با انفجار ماین درمیان مظاهره کننده حمله کرده وتعداد رهبران شان دستگیر و زندانی وعده یی هم کشته و زخمی شدند؛بعداً رهبران آنها اعدام شدند. کنگره انترناسیونال دوم درسال ۱۸۸۹ روز اول می را به خاطر یاد بود ازجان باخته گان شهر شیکاگو امریکا روز همبستگی کارگران جهان نام گذاری کرد. این روز همه سال دراول می درسرتاسر جهان از جانب نیروهای عدالت خواه ومترقی وانسان گرا تجلیل میکردد. این روز بنابر روحیه همکاری وطبقاتی وصنفی وگروهی کارگران برای اعاده حقوق انسانی وشرافتمندانهءخویش از نزد ظالمان ومستبدان نظام سرمایه هست،که نمایانگر و بازتاب عمیق اندیشه انسانی گرایی مارکس میباشد. با پیروزی انقلاب اکتوبر ، جهان داخل مرحله جدید تاریخی خود شد. جنبش های کارگری وسوسیالیستی ودموکراتیک درجهان اوج گرفت، کشورهای که زیر یوغ استعمار امپریالیزم جهانی قرار داشتند، به تدریج استقلال خود را گرفتند. شعار صلح خواست اساسی تمام زحمتکشان جهان وبالخصوص طبقه کارگر ونیروهای مترقی ملی دموکراتیک درجهان طنین اندازشد. جهان داخل دوقطب اردوگاه سوسیالیستی وسرمایداری بویژه بعداز پیروزی اتحادشوروی برفاشیزم هیتلر که بشریت ازاماج بی رحم فاشیستی شان نجات یافت ،گردید.جنگ سرد میان دوقطب سوسیالیزم وسرمایداری تشدید یافت ؛ انسان گرایی مارکس در وجود احزاب سوسیالیستی و انقلابی رشد نموده وبه مدافع اکثریت انسان زحمتکش ومظلوم استثمار شونده تبدیل شد. اما با پیدایش تیوری های سازشکارانه در میان احزاب چپ ،ازجمله سوسیال دموکرات ها با نظام سرمایداری دراروپا وجدا شدن خط فکری حزب کمونیست چین ازانترناسیونالیزم « کمینترین» بین المللی کارگری در۱۹۲۱ ترسایی لطمه بزرگی به همبستگی طبقه کارگر وتحقق اهداف جمعی انسان گرایی مارکس وارد گردید. . با فروپاشی شوروی ،جهان یک قطبی شد وهیومانیسم نیولیبرالیزم حجاب تفنن وحیله گری را از روی سیاهی جنایتکارانه خود دور افکنده، وچهره واقعی استبدانه خود را به جهان هویداساخت. غربی ها به مانند توفان غارت کننده بی رحم ، زیر نام دموکراسی وتحکیم پایه های نیولیبرالیزم با توپ وتفنگ وهواپیماهای بمب افگن وحشت انگیز ، درراس امپراتوری امریکا با نیروی خون الود پیمان کهنه کار نظامی « ناتو » علیه کشورهای شرق میانه وسایر کشورهای آسیایی ،افریقایی ،اروپای شرقی ،امریکای لاتین وهندوچین با بهانه های مختلفی با رویکردها نطامی مداخله کرده که به مانند آفتاب عملکرد شان به جهانیان روشن است. اما با انتخاب دونالد ترامپ به حیث رییس جمهور امریکا پایه های نیولیبرالیزم سست وبه لرزه درآمده و دوباره دروجود وی استبداد امریکایی با شمه وقبای جدید عروج کرده که برای خاموش کردن عطش سود ،سرمایه و زور قدرت از هیچگونه توطیه های جهان سوزو یران کننده که باعث تباهی کره زمین و خلق های آن با شعله ورشدن جنگ هستوی میشود، دریغ و دست بردار نیست.
چنان که ماچلو موستو ، نظریه پرداز جامعه شناسی در دانشگاه یورک ، تورنتو، کانادا نویسنده و ویرستار چندین کتاب درباره مارکس چنین گفته است:« در طول سه دهه، سیاست ها وایدیولوژی نیولیبرالی در سراسر جهان تقریبأ یکه تازبود، باوجود این، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ نابرابری های عمیقی که درجامعه دوران ما وجود داردــ به ویژه بین شمال وجنوب جهان ــ و موضوعات زیست محیطی چشمگیر زمانه ما، پژوهشگران، تحلیل گران اقتصادی وسیاستمداران را واداشته تا بار دیگر بحث پیرامون آینده سرمایداری ونیاز به بدیل را پی بگیرند. براین بستر است که امروز، تقریبأ درهرکجای جهان، به مناسبت دوصدمین سالگرد مارکس«احیای» مارکس سخن به میان می آید».
رویکردها:
برخی بررسی ها درباره جهان بینی وجنبشهای اجتماعی درایران،مولف: احسان طبری
مارکس و سیاست مدرن،مولف :بابک احمدی
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۸ـ ۰۱۰۵
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.