انتخابات فرانسه و ناجیـان دروغیـن

 

پس از پایان دور اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه مارین لوپن و ماکرون « اوبامای فرانسه » تقریبا با آرای برابر به دور دوم انتخابات راه یافته اند. در تلویزیون المان احزاب این کشور از حزب دمکرات مسیحی حاکم گرفته تا حزب چپ مطمین اند که ماکرون دور دوم را با موفقیت پشت سر می نهد و رییس جمهور بعدی فرانسه خواهد بود. این احساس اطمینان چندان متقاعد کننده  به نظر نمی رسد. این احساس بیش تر شبیه رفتار فردی تنها در جنگل است که از ترس  دور کردن ارواح از خود با صدای بلند سوت میزند.

بهرحال« تا جان هست امید هم هست»، آنهایی که قصد متوقف کردن « فرونت  ناسیونال ـ جبهه ملی » را دارند تا بیضه « ایده اروپایی » ( حالا هرچه که هست) را حفظ کنند، تا فرانسه در ناتو  و حوزه پولی یورو بماند، تا مانع  نزدیکی سیاسی بین فرانسه و پوتین شوند، همانطور که تحلیل گر کانال دو تلویزیون دولتی المان هم تاکید داشت، آنها آرزوی موفقیت ماکرون را دارند، چرا طوری که به نظر می رسد ماکرون تنها کسی است که ضمانت رسیدن به این اهداف را می دهد.
اما تحلی گر ما قبل از آنکه دست به انتشار خوشبینی در مورد موفقیت ماکرون  در دور دوم انتخابات بزند نیم نگاهی هم به وضعیت موجود فرانسه می آندازد:

از ده سال پیش اقتصاد هیچ رشدی نداشته است.

آمار بیکاری « رسمی » ۱۰ ٪ است.

۷٪ از فرانسوی ها رسما زیر خط فقر قرار دارند.

البته باید توجه داشت، این ها آمار رسمی یعنی  دولتی است، آمار واقعی بسیار بدتر از این هاست . در المان هم که به آمار بیکاری اش افتخار می کند اگر نظری گذرا بیفکنیم، واقعیت کاملا چیز دیگریست، دولت المان با زرنگی خاصی چند سال پیش تعریف پدیده « بیکاری » را تغییر داد و میلیون ها دریافت کننده  حداقل کمک اجتماعی (هارتس۴) و بخش های دیگری از ارتش بیکاران با درآمدهای پایین را از این آمار رسمی خارج کرد.

با همان وقاحتی که اوبامای « دوست داشتنی »  را به عنوان « مهدی موعود » سیاهپوست و پیام آور امید برای جهانی بهتر به دنیا معرفی کردند ؛ با همان وقاحت هم ماکرون را به ما معرفی می کنند.

ماکرون هم باید آن چیزهایی را نجات دهد که روسای جمهور قبل از او نتوانستند نجات دهند. بازهم باید مهدی ظهور کند تا نجات دهنده خلقی ناامید شود، تا جهان را نجات دهد و یا حداقل اروپا را و شاید هم فقط بتواند فرانسه را نجات دهد؟

چه خواهد شد اگر این نجات دهنده هم مانند اوباما  نتواند دنیا را نجات دهد؟

آیا دوباره شرایط  و محیطی مناسب برای به قدرت رسیدن پوپولیست هایی مانند ترامپ مهیا نمی شود که ادعا می کنند می توانند آب را سربالا جاری کنند؟

« تا جان هست امید هم هست ».این هم اوضاع احوال اوباما، ترامپ هم که در همان ۱۰۰ روز حکومت اش بسیاری از زرق و برق اولیه اش را از دست داد. در واقع از آن زرق و برق اولیه هیچ چیزی دیگر باقی نمانده تا او با آن فخر فروشی کند.

ماکرون هم دچار همین سرنوشت ترامپ خواهد شد، همین سرنوشت در انتظار لوپن و حزب راست افراطی المان الترناتیف المان نیز خواهد بود اگر به قدرت برسند.

چرا که آنها حمایت مردم در انتخابات از آنها را با ایمان و اعتقاد مردم به حزب شان و یا نماینده شان اشتباه می گیرند. این ازپایه غلط است.

در وهله اول باید مد نظر داشته باشیم، اینکار به معنای فرصت طلبی رای دهنده گان است که با انتخاب نماینده گان درپای صندوق رای، وظیفه خود را پایان یافته تلقی می کنند و بیش تر از محدوده صندق رای حاضر به حمایت  فعالانه از حزب و یا نماینده ای که به آن رای داده اند نیستند.

ترامپ درحزب اش از پشتیبانی برخوردار نیست و خود نیز سازماندهی و یا تشکیلاتی  دراختیار ندارد تا بتواند پل ارتباطی با هوادارانش در جامعه ایجاد و یا برقرار کند. ترامپ می تواند تنها بر ثروت ، نفوذ اش و کارمندان اش در کاخ سفید تکیه کند.

ویلدرز در هلند از حمایت  هیچ حزبی برخوردار نیست و در واقع او در پارلمان نماینده خودش است، الترناتیف المان یا « آ.اف. د » چنان ناقص سازماندهی شده که در بسیاری از مناطق المان شعبه ای ویا نماینده گی ندارد و یا حتا قادر نیست به اندازه کافی نامزد انتخاباتی در مناطقی که احتمالا حتا بیش از ده درصد  آوردن آرا را دارد،  نماینده ای را معرفی کند.

و ماکرون هیچ  سازماندهی پشت سرخود ندارد. او نه بر حزبی تکیه دارد، نه تشکیلاتی و نه هیچ چیز قابل توجه ای. او از پایه ای اجتماعی سازماندهی شده ای هم برخوردار نیست که از قدرتش بنفع خود استفاده کند. در این مورد « جبهه ملی » از وضعیت بهتری برخوردار است، در بین تمام این جریانات آنها سازماندهی شده ترین بوده و قادر به برنامه ریزی و بسیج پایه های خود بوده و توانایی به خیابان آوردن آنها را دارند.
تمامی این مبلغان و شفا بخش ها بر نارضایتی مردم از وضع موجود تکیه زده اند. آنها  از این وضعیت سواستفاده می کنند که مردم از تمامی احزاب حاکم  و یا شناخته شده ناراضی اند  و احساس نمی کنند که آنها واقعا آنان را نماینده گی می کنند. این احزاب ده های زیادی با موفقیت این وظایف را انجام داده بودند، در سال های دولت رفاه و رشد اقتصادی و وفور کار این احزاب توانستند پایه های خود را به خود نزدیک کرده و به عضویت درآورند.این احزاب توانستند مردم را متقاعد کنند که وضعیت رضایت بخش زنده گی شان (در آن سال ها ) حاصل تلاش های آنهاست.
با بکار آمدن قانون فقیرسازی هارتس ۴ در المان و یورو به عنوان واحد پولی مشترک  وضعیت شغلی مردم و سطح درآمد  بشکل نگران کننده ای تغییر کرد. راه های بازرفت و آمد و حذف ویزا و اجازه کار در اروپا و برداشت موانع گمرکی باعث پایین آمدن قیمت کالا شد اما باعث پایین آمد دستمزدها نیز شد. کارگران المانی دیگر در حال رقابت دستمزدی با  کارگران فرانسوی نبودند بلکه می بایستی با کارگران بلغاری، رومانیایی و پواندی هم وارد مسابقه دستمزدها می شدند، اینترنت این امکان را بوجود آورد که شغل های اکادمیک مانند انجینریان و متخصصان و شغل های خدماتی اروپا با هندوستان و چین و دیگر نقاط جهان وارد رقابت شوند. وضعیت زنده گی مردم درالمان، بریتانیا، فرانسه و امریکا  و اروپا شکننده و وضعیت معیشتی انسان ها دچار بی ثباتی گردید.
انسان ها رای خود را به ترامپ، ویلدرز، لوپن و  آ اف د  می دهند چرا که امیدوارند با این چهر ه های جدید  به دوران « خوش » گذشته بازمی گردند. آنها احزاب سنتی را رها می کنند و به تازه واردها اعتماد می کنند که به آنها قول بازگشت آن دوران  می دهند قولی که احزاب سابق امتحانش را پس داده اند که از اجرای دوباره اش ناتوان اند.

رویایی که احزاب جدید مطمین اند قادر به حقیقی ساختن اش هستند. آنها قصد فریب کسی را ندارند قصد آنها این نیست که آگاهی سیاسی به مردم منتقل کنند  بلکه آنها فروشنده گان توهمات سیاسی اند. اما این همان کالایی است که رای دهنده گان به آنها جست وجو می کنند.
رای دهنده گان به نجات دهنده گان جدید خوش آمد می گویند و از آنان ادامه آن شرایط و زنده گی را می طلبند که احزاب قدیمی زمانی مدعی بودند که آنها  آنرا برایشان ایجاد کرده بودند.

شفابخشان به مردم این احساس را منتقل می کنند که از این پس نیازی نیست آنها نگران چیزی باشند، آنها به نماینده مردم همه مشگلات را حل می کنند و علایق آنرا در نظر می گیرند.این همان است که بیش تر مردم از احزاب انتظار دارند وبه همبن علت نیز در انتخابات شرکت می کنند، با وجود آنکه آنها سیاست مداران، نخبه گان و اهل قدرت را قابل اعتماد نمی دانند.این دسته از رای دهنده گان مایلند خواسته های شان مورد توجه قرار گیرد و لازم نباشد خودشان برای رسیدن به آنها آستین بالا بزنند.

اگر انصاف داشته باشیم این برای افراد منفرد و غیرمتشکل بسیار مشکل است از منافع خود در برابر قدرت هایی مانند دولت و قدرت مندان جامعه دفاع کنند. اما سرآخر راه دیگری نخواهد بود به جز این که انسانها سرنوشت خود را خود بدست گیرند و از حقوقشان دفاع کنند. تا ناجیان دروغین و قهرمانان ظهور پیدا می کنند به توهمات دامن می زنند، انسان ها بدنبال شان روان خواهند شد چراکه این راه ساده است و آنها به این روش زنده گی عادت کرده اند. اما زرق و برق ناجیان دروغین بسیار سریع تر از آنچه انتظار می رود رنگ می بازد.  مثال زنده آن دونالد ترامپ در مقابل مان قرار دارد. ناجیان هرچقدرهم پر قدرت و زرنگ باشند نمی توانند بر واقعیت ها پیروز شوند، واقعیت ها  و مشکلات از آنها جلو خواهند زد، چرا که واقعیت ها از جنس دیگری هستند و در باغ سبز که آنها به عنوان « واقعیت » ترسیم می کنند با واقعیت سازگار نیست./ ترجمه و تلخیص از الف. میم / مجله هفته

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۷۰۴