جنگ چیست، چرا و چطور بوقوع می پیوندد ؟
انجنیرنورمحمد سلطانی
واژه جنگ را نمی توانیم در یک یا دو جمله تعریف و تحت بررسی گرفت، معمولآ واژه جنگ در برخوردهای نظامی در جهان امروزی ما به استفاده گرفته شده، در صورتی که جنگ به توضیح و تشریح وسیع تری را دارا بوده که به بحث وسیعت ر و عمیق ضرورت دارد.
تا جایی که می دانیم جنگ تاثیرات منفی قابل ملاحظه در زنده گی بشریت بجا گذاشته و می گذارد، و به همان اندازه که آغاز جنگ مغلق و دلایل موجه مطالبه داشته، ختم ان مغلق تر و مشکل تر از آن بوده و اقدامات برجسته و تعیین کننده را مطالبه می دارد.
جنگ یک پدیده پذیرفته و معمول در جوامع بشری بدلایل مختلف بوده و می باشد، عوامل جنگ اکثرآ مغلق، قابل بحث با نظریات مختلف و گوناکون می باشد و آن میتوان از موقف ها و جایگاهای اجتماعی افراد در جوامع گرفته، تا تفاوت های ایدیالوژیکی و عقیدتی و حتا جاه طلبی ها فکری و جغرافیایی بین افراد، اشخاص و ممالک بوده می تواند، ولی سوال بر این است که این تفاوت ها چطور و چرا بوجود آمده و ادامه دارد، جواب به این سوال به یک مطالعه دقیق ازموضوع را تقاضا داشته که توضیح مساله را بیش تر دلچسپ می سازد که در نتیجه می توانیم بدانیم که درجهان امروزی ما چه می گذرد.
اول تر از همه مهم است تا بپذیریم که جنگ یکی از حوادث مملو از خشونت بوده که در جهان دیروزی و امروزی مان اتفاق می افتد و کتله اهم جامعه در نتیجه ان تحت فشارهای روحی، اجتماعی و شخصی قرار گرفته و موقف اجتماعی انها را تحت سوال برده می تواند.
جنگ چسیت؟ جامعه شناسان معاصر تعریف های مختلف به واژه جنگ داده است، که از همه مهمتر به نظر بنده آن بوده که جنگ توسط گروپ های مشخص و منظم در نتیجه تصمیم و محاسبه سیاسیون به خاطر بدست اوردن بیشتر موقف های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی یک گروپ یا یک کشور بالای گروپ یا کشوری دیگری می باشد. بدین صورت جنگ یک پدیده اجتماعی بوده که معنا و تعریف آن نظر به موقف و شرایط مشخص نیز تغیر می خورد. قابل یاد آوری می دانم که یکی از عوامل جهانی شدن، جهان امروزی مان نیز همین جنگ ها و کانفلیکت های جهانی بوده، توانمندی ها و گویا اشغالگری های نظامی جوامع غرب از دهه هفدهم بدین طرف توانسته فرهنگ و لسان غربی را به جوامع دیگر انتقال داده وبدین سبب تاثیرات بیشتر سیاسی ـ اقتصادی و حتا فرهنگی خویشرا بالای جوامع دیگر تحمیل نمایند. بدین ترتیب گفته می توانیم، جنگ به معنای امتیازات، اشغال و تاثیرات سیاسی- اقتصادی کشورهای پرقدرت و توانمند بالای کشورهای نسبتآ ضعیف و کوچک می باشد.
همانطوری که یادآور شدیم جنگ یک پدیده اجتماعی بوده و شکل و طرق آن می تواند نظر به اوضاع و حالات مرتبط تغیر خورده شکل براه انداختن آنرا نیز گوناگون می سازد، به طور مثال جنگ جدیدی که بنام جنگ علیه تروریزم جهانی توسط غرب به رهبری امریکا براه انداخته شده، اکثر مانرا در تعریف و توضیح واژه جنگ مجبور به تغیر نظرمان ساخته که علت و عوامل آنرا در قبال چنین جنگ ها نیز متفاوت ساخته است. جنگ ها همانطوریکه گفته شد مشکلات متعدد به جهان بشریت روا می دارد ولی بعضی از جامعه شناسان چون( مکس ویبر) جرمنی جنگ را یک پدیده ضروری و بعضآ اجتناب ناپذیر برای جوامع می داند. او پنهان نمی کرد که المان باید به یک قدرت اقتصادی جهان مبدل شود و بخاطر این توانمندی نظامی این کشور لازمی و ضروری می باشد، او همزمان تشویش داشت که طولانی شدن جنگ ها ممکن به انقلابات اجتماعی مبدل شود ولی میگفت که اگر شرط بر این باشد که دو، سه سال جنگ بیشتری که حتا منجر به انقلاب اجتماعی شود و جنگ کوتاه مدت بدون نتیجه وبدون انقلاب اجتماعی باشد، من جنگ طولانی را قبول خواهم کرد و لو منجر به انقلاب اجتماعی گردد.
ولی تروریزم چیست و چی مناسبتی با براه انداختن جنگ ها دارد؟ واژه تروریزم که شیوه جنگ امروزی به آن اطلاق گردیده، برای اولین بار در جنگ داخلی فرانسه در سال ۱۷۸۹ زاییده و استفاده گردیده و جالب این که واژه تروریزم که توسط انقلابیون بوجود آمده، توسط مخالفین آنها در مقابل انقلابیون بکار گرفته می شد، آنها این واژه را درشدت بخشیدن فشارهای محاربوی و جنگی بکار می گرفت که در نتیجه موجب فشار و تهدید علیه گروپ مقابل می گردید. واژه تروریزم یکبار دیگر در قرن بیستم ورد زبان های سیاسیون گردید که اکثرا توسط قوای جرمنی (نازی) و سرویس های استخباراتی وقت ستالین بکار گرفته می شد. تروریزم می تواند یک عمل انفرادی و غیر دولتی باشد ولی اگر کدام دولت و کشوری با چنین کرکتری عمل می کند می توان کشور و یا دولت ترورییستی نامیده شود. تروریزم همانطوری که گفته شد از همان جنگجویان آزادی خواه بوجود آمده است که می خواستند اراضی کشور خویشرا از متجاوزین خارجی ازاد سازد ولی بعدآ دیده شد که یک قسمت ازین اشخاص به شبکه های ترورییستس جهانی پیوستند و کشور ها ی دیگر را که بنظر انها حمایت کنندگان دشمنان داخلی ایشان هستند تحت حملات ترورییستی خویش قرار دادند، به هر صورت هر جنگ علیه تروریزم در قدم اول باید مستقیمآ علیه ان گروپ و افراد براه انداخته شود که مستقیما کشور ها و یا منافع ایشان در خارج مستقما توسط آنها مورد تهدید قرار گرفته باشد. و ترورییست های بومی که اکثرا به جنگجویان آزادیخواه مطلق می گردید، را با ترورییست های بین المللی تفاوت بدهد.
به طور نمونه کشور امریکا که جنگ فعلی که گویا علیه تروریزم براه انداخته، آیا آن ها ترورییست داخلی را با ترورییست بین المللی فرق داده؟ اکثر متخصصین سیاسی و نظامی به این فکر اند که جورج بوش رییس جمهور قبلی امریکا در جنگ خویش علیه تروریزم بین المللی چنین اشتباهی را مرتکب شد که این تفاوت را مدنظر نگرفته که در نتیجه گروپ های مختلف تندرو درین جنگ باهم متحد و علیه دشمن مشترک ایدیالوژیکی خویش به جنگ پرداختند. ولی طوریکه دیده می شود اداره فعلی امریکا ازین اشتباه خویش درس گرفته و اعلان می کند که گویا این ها رهبران طالبان را که مستقیما تهدید به منافع امریکا نباشد تحت حملات خویش قرار نخواهند داد، حتا بشمول رهبر آن ملا محمد عمر.
ما عوامل گوناگون جنگ را نام بردیم که یکی آن: جنگ فرهنگ علیه فرهنگ و تفاوت های عقیدتی و لو اندک، همچنان جنگ قوم علیه قوم، تفاوت های زبانی ، جنگ تکنالوژی و حتا بازار مشترک اقتصادی که شکل تروریزم و جنگ علیه آن را تغیر داده است، قدرت های جهانی و بزرگ در ایجاد و استفاده از چنین امکانات اقدام به موقع کرده و پروگرام های جنگی خویش را که در نتیجه تاثیرات و منافع سیاسی اقتصادی آنها را تضمین می کند عملی می دارند همانطوری که در جنگ اخیر کشور امریکا علیه تروریزم جهانی که از حمله و اشغال افغانستان شروع و تا اشغال عراق و دیگران رسید می باشد.
دراین جا لازم می دانم تا مکثی کوتاهی بر علت اشغال افغانستان، و اغاز جنگ امریکا علیه تروریزم جهانی داشته باشم. تقریبآ ساعت ۸:۴۵ یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ چند طیاره خطوط هوایی امریکا توسط گویا اعضای گروپ القاعده به گروگان گرفته شده و بعدآ با مرکز تجارتی امریکا در نیویارک و پنتاگون مقر نظامی امریکا حمله و تصادم داده شد، که در نتیجه بیشتر از ۳۰۰۰ اتباع امریکایی از بین رفتند، امریکا این عمل را عمل ترورییستی القاعده بالای امریکا خوانده و جنگ علیه تروریزم بین المللی را در آسیا اعلان کرد و این کار را با حمله و اشغال افغانستان که نام آن در آنزمان با جنگ های داخلی و خارجی گره خورده بود و گویا مرکز القاعده و رهبران ان گردیده بود، آغاز نمود.
افغانستان که از جنگ های دوامدار چند دهه رنج می کشید و سخت تحت فشار و ارد بین دو سنگ کشورهای همسایه شده بود تا هر کدام شان به ذهن انها تاثیرات و امتیازات بیشتر سیاسی و اقتصادی را در افغانستان داشته باشند. کشوری که بعد از جنگ با اتحاد شوروی وقت فراموش جهان گردیده بود و گروپ القاعده ازین خلای سیاسی استفاده کرده ، خود را در آنجا جابجا و قوت بخشیده بود. افغانستان در آنزمان توسط گروپ طالبان تندرو مذهبی اداره می گردید که گفته می شد مناسبات نزدیکی با گروپ القاعده داشت. جالب اینست که ریشه طالبان از همان جنگ غرب علیه شوروی وقت اغاز گردیده که درین اواخر در اعترافات وزیر قبلی خارجه امریکا خانم کلینتن نیز این موضوع تایید شده. برای تندروان مذهبی، شوروی وقت بخاطر ایدیالوژی های ضد اسلامی شان دشمن بزرگتر نسبت به غرب تلقی میشد و در بحث های عام و ساده طوری توضیح داده می شد که روس ها کفار بدتری نسبت به غربی ها می باشند، و آن به خاطری که روس ها کتاب مذهبی نداشته ولی بالای غربی ها یعنی عیسوی ها کتاب آسمانی نازل و دارایی کتاب می باشند، ولی در نتیجه هر دو را کافر تلقی می کردند.
مجاهدین و تندروان مذهبی در آن وقت کمک های چشمگیری از جهان غرب به خصوص امریکا بدست آورده که این کمک ها توسط سی ای ای تنظیم و رهبری می شد. این مساله زنگ های خطر را در همان وقت در جوامع غربی به صدا آورده بود، چون غربی ها می دانستند که فرهنگ غرب به همان اندازه به این گروپهای تندرو مورد قبول نیست، به اندازه که آنها فرهنگ شوروری را رد و مرتود میشمردند، ولی برای غرب تهدید کمونیزم بزرگ تر از گروپ تندروان که در آن وقت یک پدیده تقریبآ جدید بود، شمرده می شد و در نتیجه به آن بهای کم داده و جنگ علیه کمونیزم را در سطر اجندا خویش قرار داد و ازین گروپها به حیث یک وسیله در جنگ علیه کمونیزم استفاده اعظمی خویشرا نمودند. ولی متاسفانه کار به این جا تمام نشد و تشویش جوامع غرب که در آن وقت ازاین گروپ های تندرو داشت به کرسی عمل نشسته و بلای که خود تربیت و پرورانده بودند، به جان خود شان افتاده که منجر به براه انداختن مبارزه و جنگ امروزی ایشان بنام جنگ علیه تروریزم بوده، گردید که باعث تلفات عظیم اتباع نظامی و ملکی خود و همکاران شان درین جنگ گردید برعلاوه هزاران تلفات بومی، و همچنان می جنگند، نداشته و نخواهد داشت تنها با تفاوت آنکه ما دردها و نتایج پرخشونت آنرا برای نسل ها مانده و درک می کنیم و باقی حیوانات شاید این احساس را نداشته باشد که هنوز ما را بیشتر مسوول و مجرم به جوامع مان می سازد ادامه دارد.
اگر بحث را جمع بندی کنیم، اگر بعضآ جلوگیری جنگ ها بدلایل مختلف امکان پذیر نبوده، به همان اندازه ختم جنگ از حدود همان گروپ ها و کشور که آنرا در قدم اول براه انداخته بیرون رفته و منتج به قربانی ها و ختم بنیادهای جانی و اقتصادی انسان ها و کشورها می گردند. این پدیده مرگبار و خشنی که که اکثرآ درنتیجه خصلت و کرکتر اشخاص و افراد جاه طلب، بی حوصله و خود پسند براه انداخته شده خود و ملت های خویش را نیز تحت فشار قرار داده که اکثرآ قربانی های چنین جنگ ها نظر به دست آوردهای آن اندک بوده و تاثیرات دوامدار خشونت و بی باوری آن در بین اقوام و ملت ها باقی مانده است. جنگ ها که حالا در خون و روان انسان ها باقی مانده و اکثرا بخاطر امتیاز طلبی های سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی صورت می گیرد، هیچ تفاوتی با جنگ های باقی حیواناتی که دقیقآ با هم دیگر بخاطر همین اهداف صورت می گیرد ندارد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۲۱۰۵