هویت ملی ـ ملت و ارزش های متشکله آن
علی رستمی
انسان ها در درازنای تاریخ به گروه ها ، اقشار وطبقات مختلف اجتماعی تعلق داشته اند. این گروه ها، ازلحاظ موقف اقتصادی واجتماعی درمراحل مختلف تاریخی ، به گروه های مانند: طایفه ، قوم ـ قبیله وملیت ویا ملت نامیده میشوند. هرکدام ازاین گروه های دارای سرزمین مشترک ،سنت، عادات، فرهنگ مشترک، دین مشترک ، اقتصاد مشترک وتاریخ مشترک بوده، که هویت ملی ویا چیستی وکیستی، انهارابازتاب میدهد.
هویت ملی : پدیده سیاسی واجتماعی است، که از دوکلمه «هویت » و« ملت » تشکیل شده که همیشه درشرایط مشخص، مفاهیم ان با تحولات سیاسی واجتماعی جوامع بشری متغیروهماهنگ بوده است.انسان ها برعلاوه هویت فردی ، قومی و اجتماعی دارای هویت ملی میباشند، که درجمعیت های کوچک و بزرگِ تشکل یافته اند، این تشکل جمعی افراد درشرایط مختلفی تاریخی درحیطه گروهای بزرگترازآن مانند « ملت » تجلی نموده است ،که درآن خصایل فردی وجمعی انسان ها بازتاب میابد و سبب تمایز از هم نوع خود که درسایر ،گروه های اجتماعی تعلق دارند، میگردد. درعلم جامعه شناسی هویت :« به معنی هستی وجود است،چیزی که وسیله شناسایی فرد باشد؛ یعنی مجموعه خصایل فردی وخصوصیات رفتاری که ازروی آن ،به عنوان یک عضوی گروه اجتماعی شناخته شود، واز دیگران متمایز گردد.»
هویت ملی : عبارت ازمجموع ارزش های تاریخی ، فرهنگی، اقتصادی ، سنتی، دینی و زبانی گروه افراد که دارای سرزمین مشترک بوده ،ودارای دولت سیاسی واحد باشد، تشکیل میدهد .
هویت ملی، با شکل گیری کلمه « ملت » با رشد و تکامل جامعه سرمایه داری مدرن و نظام حاکم تبین یافته و بوجود آمده است . بنا براین، برابری و مساوی دانستن هویت قومی وگروهی با هویت ملی اشتباه هست ، چرا که هویت قومی وابسته به گروه معین ومشخصِ اتنیکی میباشد ، درحالیکه هویت ملی نمایانگر، هویت عموم گروه های فردی و قومی دریک سرزمین که به نام« ملت » تشکل یافته اند، میباشد.
واژه ملت ، درنزد فرانسوی ها :« ملت در یگانکی با دولت و حاکمیت سیاسی مطرح بحث میباشد»، یعنی پیدایش ملت : با کسب حقوق شهروندی افراد که اجازه انتحاب دولت را در سرزمین خود به دست میآورند ، تجلی کرده ودولت ملی ویا « دولت ــ ملت » را تشکیل میدهند ، که درآن تمام حقوق شهروندان به طوربرابر ومساوی تامین میابد .
درنزد المان ها ملت ازکلمه « ناسیون» یا ملت که از تبار «ناسی»لاتین گرفته شده که به معنی زاده شدن آمده است و ملت را « به معنای مجموعه ای از افراد که سنتها، زبان، فرهنگ ،سرزمین ودولت مشترک دارند» می شناسند .
روند ملت شدن گروه های قومی درکشورهای اروپایی، وسایر کشورهای جهان از مراحل عقب مانی جامعه عبور کرده، در جامعه مدرن سرمایه داری صنعتی جای خود را بازنموده وبر مناسبات کهنه تباری غلبه کرده، وبه مثابه کلیت جامعه بوجود آمده است.
واژه ملت درنزد علما مختلفی کشورهای اروپایی ، از لحاظ بارمعنایی به گونه مختلفی تبین وتعریف شده است .
هگل آخرین نماینده اندیشه پرداز فلسفه کلاسیک المان از روح ملی و باورملی سخن می گفت و به این نتیجه رسیده بود که « ملت ها دارای روحی ویژه هستند ، و این محصول محیط طبیعی وتاریخی است به زبان ، اداب، رسوم، عادت ها وغیره ارتباط میکرد».
کارل مارکس دربعضی موارد ملت را به معنا سیاسی آن که دراروپایی غربی متداول بود ، مطرح میکرد، یعنی:« مردمی که دارای حکومتی دارای حق حاکمیت هستند.» مارکس و انگلس زیادتر واژه « طبقه » را برجسته می ساختند. مارکس می گفت :« از آنجا که باید پرولتاریا پیش از هرچیز تفوق سیاسی به دست آورد، وتا مقام طبقه رهبری کننده ملت بالا رود و خود را به ملت تبدیل کنند.
برعلاوه مارکس وانگلس متذکر میگردیدند: « سرمایداری به تفرقه قومی خاتمه می دهد و اهالی را ازنظر اقتصادی به هم پیوسته می سازد وتمرکز سیاسی ایجاد میکند وشرایط پیدایش وقوام ملت ها را فراهم می کند. مقصود ازقوام ، تکامل یک ملت برپایه چهار وجه اشتراک است،یعنی: زمین،زبان، فرهنگ و اقتصاد. »
لنین ملت را چنین تعریف میکرد:« ملت محصول ناگزیر وشکل ناگزیر دوران بورژوازی تکامل اجتماعی است» . اما دراروپایی شرقی به معنای « اجتماعی متشکل از نژاد و زبان واحد» بود.
کشور ما افغانستان که دارای جمعیت های بزرگی اتنیکی ، با ارزشهای مشترک مادی ومعنوی در روند تاریخ درکنار هم ، تحت رهبری نظام های شاهی ، جمهوری و دموکراتیک ، زیست نموده اند که دارای نژاد مشترک ، زبان مشترک ، دین مشترک ، سنت ــ عادات مشترک وسرزمین مشترک بوده و درتمام امورات زنده گی اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی باهمدیگر مشترکأ سهم فعال برای اعتلای وطن داشته اند که این ارزش ها باعث وحدت وهمبستگی تمام اقوام وجمعیت های اجتماعی کشورشده ،که هویت ملی ما را شکل داده است. هگل ومنتسیکو دانشمدان اروپایی « هویت ملی را روح ملت » معرفی کرده اند. ملت است که با اراده خود حاکمیت مردم را به وجود میآورد یعنی دولت ـ ملت ویا « دولت ـ کشور » را تشکیل داده که هویت ملی بازتاب می یابد . براین اصل متذکره دولتی باشد، که براصل شایسته سالاری ومردم سالاری وبا اراده همگانی مردم انتحاب و تشکیل یافته باشد. به گفته روسو دانشمند فرانسوی: « دولت ـ ملت، یا دولت ـ کشور، در وجود اراده وحاکمیت همگانی مردم بازتاب میابد». بنابراین روند ملت سازی در وجود دولتی که بر شالوده ارزش های شایسته سالاری ومردم سالاری دردرون مناسبات اجتماعی و اقتصادی مترقی و دموکراتیک که در جامعه حاکم می باشد ،شکل میگیرد ، اما در افغانستان شوربختانه بعد از کنفرانس بن در کشور المان ازسال ۲۰۰۱ ترسایی تا الحال دولت های که بوجود آمده ، براصل تمرکزگرایی ، زوروکثرت گرایی دروجود افراد و رهبران سرشناس قومی وگروهی باسلیقه های ،منطقه وی و زبانی بوده است.
این حکومت های درطول زمامداری خویش نه توانسته اند، که جواب گویی راستین خواست های مردم باشند؛ و یا از افتخارات مشترک و با ارزش تاریخی که عامل وحدت وهمبستگی اقوام وقبایل شده،و نمایانگر هویت ملی ما هست پاسداری نمایند. از جانب دیگر دشمنان داخلی وخارجی مردم افغانستان ، با استفاده از ضعف وعدم مدیریت سالم رهبران دولتی ،مداخلات مستقیم وغیر مستقیم خود را، دراین برهه حساس تشنج بار تاریخی، برای ایجاد خصومت میان اقوام کشور، تعصبات و اختلاف های قومی را درمیان جمعیت های اتنینکی کشوردامن زده وکوشش می نمایند ،تا همبستگی و وحدت ملی مردم را که بر بنیاد مشترکات تاریخی بوجود آمده است، خدشه دار و کم رنگ سازند . اتهامات ناروا و خصمانه و بی اساس برخی افراد یک قوم علیه قوم دیگر،از لحاظ فرهنگی ،کثرت گرایی ،عدم توجه وکم بها دادن به ارزش های تاریخی اقوام ، نادیده گرفتن احساس وابراز پیوند وهمبستگی افراد به گروه قومی خویش ، یکی از عوامل نا به سامان هست، که در جهت روند ملت سازی سد واقع شده است .
نفی هویت قومی واستحاله آن به یک قوم به اصطلاح برتر و قدرتمند ، باعث تضعیف همبستگی ، وحدت وهویت ملی میشود؛ درحالیکه درآمیختگی ، همبستگی و اتحاد اقوام برشالوده وحدت طبیعی انها ، که مبتنی برستم ملی نباشد، یک روند مترقی ودموکراتیک بوده ،که باعث شکل گیری ملت و دولت ــ ملت دریک کشور میکردد.
چنانچه تجارب تاریخی، در کشورهای آسیایی واروپایی نشان داده است ،که هرنوع ستم و زورگوی غرض تحمیل خواست های یک گروه و یا قوم بالای قوم دیگری ، درحل منا قشات قومی وملت سازی موثر نه بوده، بلکه باعث جدایی وتجزیه سرزمین های شان شده است مانند: عراق ، سودان، لیبیا ،سوریه، اوکرایین و یوگوسلاویای وغیره . چالش های که در کشورما در روند ملت سازی موجود است، چنین میتوان برگزید : ما هنوز به صورت علمی وتاریخی آن طوری که ریشه های ملت سازی، درغرب درمیان جمعیت های اجتماعی رشد نموده؛ درکشور ما هنوز رشد و تکامل نه یافته ، یعنی دولتی که مبتنی بر مردم سالاری وشایسته سالاری باشد بوجود نیامده ،و حقوق شهروندی براساس ارزشهای جامعه مدنی بالای همه باشند ه گان کشور اعم از زن ومرد بکلی تحقق پذیرنه بوده ؛ لنگ لنگان به پیش میرود؛عدم رعایت حقوق شهروندی میان زن ومرد ،اختلافات منطقه وی ، قومی و زبانی ،تضاد بین شهر و ده عواملی هست، که تا به حال درکشورما حاکمیت براصل« دولت ــ ملت » شکل نگرفته است. دولت های که بعد از ورود قوای نظامی امریکا وناتـو، برای نابودی گروه تروریستی القاعده وطالبان در کشور تشکیل شده، هیچ گونه ابتکار خلاق و علمی دراین روند انجام نه داده اند.امنیت و صلح درکشورکه در جهت روند دولت وملت سازی با ارزش بوده ودرالویت قرار دارد، نه تنها بهبود نه یافته، بلکه صدها مراتبه وضع بدتر شده وگروه های تروریستی دوچند رشد کمی نموده، حملات وعملیات های محاربی خود راتقویه و درسرتاسر کشور گسترش داده اند. در حالیکه افغانستان در استانه گذار از جامعه عقب مانده فیودالی بسوی جامعه سرمایداری که نسبت به مناسبات دوره قبلی مترقی میباشد، وجامعه را داخل نظام جدیدی اجتماعی واقتصادی و بازار ازاد کرده است ، قرار دارد که روند شکل گیری ملت سازی دراین مرحله تاریخی، باید نظر به تجارب کشورهای جهانی و تیوری علمی مترقی تشدید یابد، و به قوام خود برسد. با وجود تحکیم وتامین ارزش های نظام سرمایداری در روند تاریخی و پیدایش ملت واحد درجهان، بازهم مناقشات وتضادهای طبقاتی واجتماعی واقوام وملیت ها بطور بنیادی حل نه خواهدشد و نوع دیگری از استبدادی اجتماعی برشالوده سودجوی واستثمار از نیروهای زحمتکش جامعه شکل میکرد، واز طریق پیدایش اقتصاد و زبان واحد جهانی ،محو مرزها وحرکت مستقلانه ملت ها ، در عرصه جهانی پی ریزی خواهد شد، ودرآمیختگی ،تنیده گی آنها نیز به تدریج ازبین خواهد رفت ؛ وبا مقوله « گلوبالیزم » و یا « بین المللی بشری » به مثابه جمعیت واحد به پیش میرود. این امرتنها میتواند، در نظام مترقی و دموکراتیک پیشرفته ، که برشالوده منافع تمام طبقات اجتماعی جهانی با محو هرنوع ظلم وستم وتضادهای طبقاتی، بعداز نظام سرمایداری، به شکل واقعی آن با تامین عدالت اجتماعی بوجود خواهد آمد،دراین صورت است که «ملت جهانی » با ارزش های مادی ومعنوی آن، شکل خواهد گرفت.
رویکردها:
مارکس وسیاست مدرن ،از بابک احمدی
جلد اول و دوم « نوشته های فلسفی واجتماعی » احسان طبری.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۲۲۰۹