ارتجاع سیاه و طیف های رنگارنگ آن در افغانستان

 

داکترآرین

کارشناس امور سیاسی و رییس شورای کشوری ایرلند حزب مردم افغانستان

ازملای لنگ تا ملای کور، از جهادی ها تا داعش، طیف های مختلف اما دو روی یک سکه اند، این ها همان نیروهای سیاهی است که در طول یک قرن گذشته شب و روز تلاش نموده اند، نقشه کشیده اند، توطیه ساخته اند، ترور نموده اند و تا سرحد نابود ساختن نام افغانستان و کشتار چند میلیون افغان، بلاخره حاکمیت دولتی ننگین و مزدور خویش را جهت غارت، چور و چپاول خلق واستقرار اسلام سیاسی و ستیزه گر در افغانستان ایجاد نمودند.

ارتجاع سیاه که از میهن ما دست بردار نیست، بدون تردید آشتی ناپذیرترین دشمنان ترقی، پیشرفت، سعادت و آبادی افغانستان اند، زیرا ترقی، فرهنگ و آزادی را دشمن خطرناک، پیگیر و در آخرین تحلیل، گورکن اندیشه های کثیف خویش بشمار می آورند، ارتجاع سیاه که در خارج به ارتجاع منطقه تکیه دارد و در داخل کشور سیاه ترین طیف ها و فرومایه ترین گروپ های خود فروخته و اوباش، هروهین فروشان و رهبران باندهای جنایت کار و مافیایی شامل آن  و از پشتیبانان آنها است.

کینه و نفرت ارتجاع سیاه در مقابل میهن و مردم افغانستان تا حدی است، که با وجود فرمانروایی مطلق در بیست و پنج سال اخیر و غضب تمام چوکی های دولتی و شریان های اقتصادی کشور و نشاندن جنایتکاران بالای سینه های مردم،  بسنده نکرده و این سپاه ننگین و مزدور با یک عمل ضد عقلی، ضد انسانی و ضد اسلامی مانند جانوران،  مشتی از غیب گویان پلید با هجوم ناجونمردانه به یک دختر بی دفاع، به یک پرنده پاک و یک مسلمان واقعی حمله بردند و دیوانه وار با دستان خون آلود شان او را به قتل رسانده و بعدا هم می سوزانند، بلی! اینجا سخن بالای یکی از دردناک ترین تراژیدی های میهن ماست، در قلب افغانستان در پایتخت کشور، این دشمنان مادر، همان طور که میهن مادر شان است و بیشتر از سه دهه است که مادرخویش را در آتش جنگ میسوزانند، امروز دختری را که حیثیت مادر را داشت سوختاندن، دختر تک و تنها که ممکن می خواست خلق خود را از شر شلاق و ریش و خرافات، از چپن و پکول و لنگی، ازخاکستر نشینی و فقر، از بی غیرتی و مزدوری، از غم و اندوه و مرض نجات بدهد... قابل درک است که  نویسنده این فاجعه تکاندهنده  باید بسیار سردمهر و سنگدل باشد و یا هنگام نگارش هر لحظه و هر دقیقه آن  خامه در خون دل فرو برد و سیل آسا اشک بریزد، سخن ازفاجعه ای قتل فرخنده است، از فرخنده خون افشان از سوخته ای از سوختگان، از غریب و ناشناخته ای است که خون پاکش بدست هیولای های جهادی و طالبی و دست پرورده های آنان ریخت، آیا میتوان حدس زد که هنگام وقوع این فاجعه فرخنده چه می کشید؟ قلم نگارنده بطوراخص در مورد شهید فرخنده و به طور عموم از آنچه در سرزمین ستم کش ما در گردباد وحشی استبداد دینی، در تهاجم کشور های که ادعای انسانی و فرهنگی دارند، در سیطره بیگانگان، در تصادم منافع کشورها، در چپاول و غارت آزمندان ، در حاکمیت وطن فروشان، در کوه های رنج و دریا های اندوه، در تحقیرها و ویرانی ها و در شعله های آتشی که میهن و مردم ما می سوزند، کوتاه است. اما میخواهم توجه جوانان ما را به ماهیت گندیده ای این جنایتکاران و هسته های رهبری آنان جلب نمایم، تا جوانان ما ظاهر را ندیده و به عمق و به خواسته های اساسی آنان متوجه شوند.

 به جزا دادن چند نفر و به نفرت فرستادن به جنایتکاران و تروریزم، این قداره کشان،  دامن افغانستان و مردم آنرا هیچگاه رها نمی کنند، تا لانه های گندیده ای آنان به طور کلی ویران و سوختانده نگردد، تا ریشه های آنان از بیخ و بنیاد کنده نشود. مدت ٣٥ سال است که افغانستان و مردم آن با تروریزم در داخل کشور مبارزه مینمایند، اما هر روز تروریستان تازه و تازه تر به میهن آتش می افروزند، این به خاطری است که ریشه ها و هسته های آنان ویران نشده، و جهت نابودی اندیشه های افراطی وتفکر شان مبارزه صورت نمی گیرد، چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور با خاطر آرام و دست باز جهت غارت و نابودی کامل افغانستان و انجام اعمال تروریستی در فعالیت اند، ١٠٠٪ پست های کلیدی دولت کرزی را همین تروریستان جهادی و طالبی تشکیل می داد، این واقعیت را تنها من نمی دانم، بلکه تمام مردم افغانستان شاهد اند، ممکن سوال گردد پس چرا آنها به انتحار و انفجار علیه دولت کرزی دست می زدند؟ انفجاری ها و انتحاری ها گروپ های اند، که برای شان کم رسیده و به آن قناعت ندارند، و بخاطر اشغال قدرت دولتی، گرفتن غنیمت از بیت المال و غارت بیشترثروت های ملی افغانستان باهم میجنگند و گر نه فرق میان ماهیت عقاید غاصبانه پیرگیلانی و عقاید جابرانه حقانی وجود ندارد، گلبدین دست پرورده سیاف و مجددی است و ملا عمر هم تعلیم یافته مکتب گلبدین، اینها همه طالبان مدرسه اندیشه های خشونت و تاریک اندیشی و ریشه های اصلی عقب ماندگی افغانستان و بدبختی های مردم ما است، که بخاطرحرص و جیفه دنیا و تحقق پلانهای بیگانه جهاد نموده اند،  نه بخاطر اسلام و یا مردم افغانستان و اکنون هم جهت دسترسی به قاچاق هیروهین و غارت معادن کشور با هم میجنگند که در جنگ منافع آنان  خلقهای بیچاره و بی دفاع افغان هر روز در ماتم نشسته و قربانی می دهند.

ارتجاع سیاه یعنی اخوان والشیاطین از بدو پیدایش در افغانستان به مثابه یک باند جنایت کار و یک عنصر ضد ترقی و پیشرفت عمل نموده است، اخوانی ها نه تنها برای توضیح حقیقت و واقعیت دین مقدس اسلام در هیچ یک از مسایل کوشش ننموده اند، بلکه بر عکس برای تحریف حقیقت و بدنام ساختن مردم دیندار، انسان های شرافتمند و جوانان روشنفکر و وطن پرست، با فضل فروشی و دگم های خود ساخته خود، با ملا نطقی های بی ماهیت همواره مصروف شیطنت بوده اند، ارتجاع با تمام قدرت سعی نموده تا مردم بیچاره و بی دفاع افغانستان را چنان متقاعد سازند، که فقر و بیچاره گی و حاکمیت ظالمان از طرف خدا است و تغییر آن امکان پذیر نیست، آنها برای مردم کم سواد و بی خبر افغانستان تبلیغات خصمانه نموده و از اسلام در جهت مطیع ساختن مردم زحمتکش به اوامر حاکمان مزدور و خون خوار وتحکیم قدرت آنان استفاده مینمایند.

ارتجاع سیاه در لباس جوینده گان حقیقت و نماینده گان خدا(ج) به روی زمین میخواهند چنان قیافه ای را بخود اختیار کنند، تا علل اصلی بدبختی های جامعه را پنهان نگهداشته و عاملین جنایات را تبریه نمایند، این طیف طفیلی در طول تاریخ کشور ما از معتقدات مقدس و مذهبی مردم جهت زراندوزی استفاده  نموده و برای توده های کم سواد مردم تنها خوشبختی را بسیار خیال پردازانه در دنیای باقی و در فردوس برین وعده می دهند و خودشان با چال و فریب حاصل رنج و زحمت خلق را ظالمانه تصاحب می کنند، حضرت مولانا عبدالرحمان جامی در نفرت از ظالمان و ستمگران می گوید:

بی خدا اگر بود عادل در کشور    بهتر بود ز با خدای ستمگر

وظیفه اصلی ارتجاع خصومت با علم و دشمنی با ترقی خواهان است تا  بتوانند با صدها حیله و هزاران نیرنگ حق را باطل و باطل را حق جلوه بدهند، اگر تاریخ را ورق بزنیم به روشنی دیده می شود که، ارتجاع نه تنها دولت شاه امان الله غازی را سرنگون کرد و کافر و ملحد خواند، بلکه باعث جنایات بی شمار و خشونت های پی در پی در دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه نیز شد، ارتجاع نه تنها به جنگ های مسلحانه و شورشها در دوران ریاست جمهوری داود خان دست زد، بلکه در زمان جمهوری دموکراتیک در دوران نورمحمد ترکی، ببرک کارمل و دوکتور نجیب الله نیز به جنگهای مسلحانه و ویرانگر و خانمانسوز پرداخت، تا اینکه در افغانستان به کمک باداران خویش، دولتهای جهادی – طالبی – جهادی را یکی پی دیگر ایجاد و با به قدرت رسیدن در ویرانی کابل و به آتش کشیدن سرتا سر افغانستان عقده های دل شان را با فیرهای شادیانه و کشتار بی گناهان و غضب هست و بود خلق، کشیدند، اما طوریکه دیده می شود این عقده ها علیه مردم افغانستان بی پایان است، که به شهادت رساندن وحشیانه فرخنده پرده از روی عقاید و آرزوهای شوم آنان نسبت به آوردن ترقی، تمدن، آرامش، صلح و ثبات درافغانستان برداشت.

بـه فـردوسـی که گـفـتی کافـری تـو      بـبـین مــلا عــــجـــب تـو شـــری تـو

تـو مـولانـا و افـغـانی و ســیـنـا را        بـــــگفتی ملـحد و فـــتـنـــه گـری تـو

زمـسجـد لانـه شیـطـان تــو کـردی      همـــــه ظــلم اســــت اگر که داوری تو

چه باشد افتخار ما بر تو ای« لنگ»   که در تاریخ فقط « کور» و « کری» تو

همچنان این طیف های توطیه گر ضدملی و ضد ترقی همین لحظه که نگارنده مصروف نوشتن این سطور است، سقوط دولت جناب اشرف غنی را تدارک می بینند، درموضوع گیری های جاه طلبانه سران جهادی و در اعمال خاینانه طالبی بیش از پیش آشکار گشت که تا ارتجاع در افغانستان باقی است، دست از توطیه و دسیسه بر نخواهند داشت و به چیز کم قناعت هم نمی کنند و به همین جهت است که آنان میخواهند تا رییس جمهور غنی را چنان به تار عنکبوت بپیچانند که به عقب نشینی های بزرگ در تطبیق برنامه های ترقی خواهانه اش وادار نمایند، برنامه های که در مجلس سنا امریکا به اسقبال بی نذیر مواجه شد.

 به این ترتیب شرط ضرور نجات افغانستان از چنگال ارتجاع سیاه، که بدبختانه فکر و اندیشه ای توده های بیسواد  میهن ما را اسیرنموده و دولت افغانستان را در گرو گرفته است، مبارزه بخاطر ترقی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است. آزادی از ستم ملی، جنسی و ظلم اجتماعی تنها وقتی میسر است که جوانان ما به دور برنامه مدون که پیشرفت و ترقی جامعه را طرح ریزی کرده باشد حلقه زنند، برنامه که تمام شرایط مادی و معنوی را جهت پیشرفت همه جانبه جامعه و هر فرد را بطور جداگانه فراهم سازد، برنامه که دین را از دولت و سیاست جدا نموده باشد، برنامه ای که از تمام دستاوردها و ارزش های مترقی علم و فرهنگ نوین و پیشرو بشری پشتیبانی نماید و بتواند به تدریج افغانستان را به ژرفای برابری و دموکراسی و عدالت اجتماعی که شرط ضرور ترقی و شگوفایی تمام استعداد های جامعه است رهبری کند، آشکار است که در حال حاضر شایسته و دارنده ای چنین برنامه، احزاب مترقی چپ در جامعه افغانستان است، ضرورت تاریخی است تا هر جوان افغان متعلم و محصل، مامور و پیشه ور، دهقان و کارگر، تجار و فیودال، مرد و زن به احزاب چپ مترقی بپیوندند، این یگانه راه نجات از شر ارتجاع سیاه، از نابودی وطن، از بنیاد گرایان و آدم کشان حرفوی است، نیروی شما در وحدت شما و نجات شما در مبارزه سیاسی و فرهنگی می باشد، به تنهایی مبارزه نمی شود و هیچ کشوری در جهان سر بخودی آباد و سعادتمند نشده است، آزادی، ترقی، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و برابری و همه پدیده های انسانی حاصل مبارزات خستگی ناپذیر احزاب سیاسی مترقی و میهن پرست در جهان امروز  است.

همچنان احزاب چپ و ایتلاف چپ که افتخار سنن انقلابی و تاریخ مبارزات سیاسی افغانستان را دارند و رویا های مبارزان و میهن پرستان راتحقق می بخشند و وارث رویدادهای ترقی خواهانه تاریخ افغانستان اند باید بتوانند برنامه مشترکی را که جواب گوی خواست زمان باشد تدوین نموده و تمام جوانان افغانستان را به همکاری عملی و عضویت در صفوف شان

فراخوانند و کار فوق العاده گسترده تبلیغاتی را جهت روشنگری جوانان در شهر و ده براه انداخته و با استفاده از فرصت های طلایی با گرفتن حد اکثر بهره درسازماندهی و استفاده لازم از نیروی جوان جهت پراگنده کردن، متلاشی ساختن و محو کامل نیرو های ارتجاعی و تروریست، بسوی انقلاب فرهنگی و افغانستان با فرهنگ، با وقار و با آبرو در سطح جهان حرکت نمایند و آنچه که برای ایجاد تحول بنیادی و خوشبختی مردم در جامعه ضرور است به ارمغان آورند و پیشنهاد می گردد تا این آرزوی پاک و خواسته های میهن پرستانه ای خویش را از کارهای فرهنگی تا دفاع همه جانبه از کشور با شخص رییس جمهور افغانستان در میان گذاشته و در تحقق آن طی یک موافقتنامه مشترک از دولت کمک همه جانبه حاصل نمایند.

آخر سخن، درس اساسی که از شرایط کنونی  نهایت شکننده و بحرانی افغانستان باید گرفت این است که: وطن پرستان تنها هنگامی می توانند رسالت تاریخی خود را در مقابل میهن و مردم آن ایفا کنند و زمانی میتوانند بر هیولای پلید بنیادگرایی و ارتجاع  پیروز شوند و وقتی دوباره فاجعه فرخنده شهید تکرار نمی گردد، که وطنپرستان افغانستان در یک ایتلاف یا جبهه متحد برای ساختمان جامعه نوین میهن ما دوش بدوش هم به سوی میدانهای نبرد اجتماعی حرکت نمایند ، زیرا اگر از حرکت و تکامل، وحدت و گسترش و پیوند با توده های مردم باز ایستن، محکوم به فنا خواهند شد.  

 ***

نوت: ضرور است تا واضح سازم که، اگر از ارتجاع سیاه و نماینده گان این ایدیولوژی در افغانستان صحبت نموده ام، مقصدم از دین مقدس اسلام و مسلمانان واقعی میهن ما نیست، همچنان مقصد از جهادی همین های اند، که تا دیروز صد افغانی به جیب نداشتن و امروز ما همه گان شاهد ثروتهای میلیونها دالر آنها هستیم، از کجا کردند؟ و مجاهد آن افغان شریف و پاک و آن مسلمان واقعی است که فریب همین جهادی را خوردند و واقعا فکر می کردند که وطن شان اشغال شده و اسلام در خطر است،  روح شان شاد باد.    جهادی ها ازآنان جهت ویرانی میهن، کشتار ترقی خواهان و بدبختی مردم استفاده نمودند و در عوض خود مالک ثروت های ملی افغانستان و صاحب میلیونها دالر باد آورده شدند.

مقصد از انتقاد چپن و لنگی، این است که لباسهای ملی تنها در روزهای ملی و بازی های ملی مانند... قابل استفاده است نه هر روز،  در وزارت  و شورا و سنا باید لباسهای منظم و رسمی به تن گردد، چون لباسهای خواب و لباسهای ملی باعث تنبلی، کهولت و توهین به مقامات رسمی و مردم افغانستان است، ریش هم سمبول دیگر از تنبلی و عقب گرایی  است، زیرا شخص که نتواند ریش خود را بگیرد و لباسهای خواب خود را جهت آمدن به دفتر تبدیل نماید، چطور میتواند مصدر خدمت به جامعه و مردم شود.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۳۰۰۳