تروریزم طالبانی در پاکستان « دست شکسته امیل گردن »
ع. بصیر دهزاد
حکومت پاکستان بعد از انفجار اخیر در یک مکتب که بیش از ۱۴۰ دانش آموز که اکثریت شان فرزندان خانواده های افسران نظامی پاکستان بودند ،قربانی کشتار بی رحمانه طالبان پاکستانی گردیدند ، اکنون به گفته عامیانه « دست شکسته امیل گردن » شده اند ویا به حق که « کشت زهر آلود، زشتی ، بد خواهی و شرارت خود را خود دَرَو میکنند » و حالا درد دندان را از انچه خود و در تبانی با حامیان شان به وجود آوردند و رشد دادند ، در عمق بیره های چرکین خود شان احساس میکنند.
در روز های اخیر سیاسیون پاکستانی و بعضی از مجامع تحت نام حقوق بشر پاکستانی نیز سر و صدای صلح و مبارزه مشترک دو دولت افغانستان و پاکستان در برابر طالبان را بیرون کشیده و زمزه میکنند. سر و صدا ها و چیغ کشیدن های « مبارزه مشترک» بیان همان گفته عامیان مردم افغانستان است که پاکستان « در یک دست تلوار و در دست دیگر قرآن » گرفته است، به دلایل زیر:
- دولت پاکستان هیچ گاهی از وجود مراکز تروریستی و روابط با طالبان انکار نکرده است ، همان طالبان که به مانند کشتار در یک مکتب پاکستانی ، ده ها بار عین حوادث دلخراش را در میان مردم بی دفاع افغانستان انجام میدهند،از دو انفجار سازمان داده شده در ولایت سرحدی پکتیکای افغانستان گرفته تا ده ها مناطق دیگر افغانستان که سالانه جان های خون آلود هزاران تن از پیر و جوان، مرد و زن و طفل و بزرگ سال افغان فرش زمین میشوند. از همین مراکز است که « ما » افغانها سالهای سال دل های پرغم و خونین داریم. این همه درد و آلام ، شرارت ، زشتی و بد نیتی از جای منشا گرفته است که نامش را « پاک» و « ستان» گذاشته اند که با نیت شوم سردمداران ان هیچ مطابقی ندارد. این همان سرزمین است که حالا هم مراکز تربیه تروریستی در زیر چتر حمایت استخبارات این کشور و شرکای جرمی پس پرده شان فعال اند و آنرا پایانی هم نیست.
- دها هزار جوانان و نو جوانان اعم از افغان و پاکستانی در مدرسه های دینی این دوزخی های « مستند بر احکام قرآن » که از احکام « بدون شک و تردید» صلح، آمیزش و ترحم به مخلوق خدا ، تفسیر های خود ساخته میکنند که جز شرارت و نفاق زشتی ، قساوت و بیرحمی چیزی دیگری نمی خواهند به مخلوق خدا بدهند، آموزش میبینند. نوجوانان از فقیر ترین و مظلومترین خانواده را در چنگال میگیرند وبرای شان فقط آموزش کشتار و انتخار میدهند. در تمویل این مراکز شرارت نه تنها دست طولای استخبارات پاکستانی سهیم اند ؛ بلکه شیخ های عربی بخصوص از عربستان سعودی و قطر که با ویزه رسمی و تفاهمات ذات البینی دستگاه های استخباراتی داخل پاکستان میشوند و با مصوونیت تمام با این مدرسه و مراکز تروریستی پول کافی برای ادامه شرارت و قتل افغانها در اختیار میگذارند.
- سرتاج عزیز « به یقین سیا تاج عزیز» واضحاٌ در مصاحبه اش در ماه جون ۲۰۱۱ از طریق صدای امریکا گفته بود که « ما بالای طالبان نفوذ و تاٌثیر زیاد داریم و حتا این نفوذ و تاثیرگزاری ما در کابل هم کم نیست» این شریر سیاسی در اولین روز پس از برگشت رییس جمهور اشرف غنی از اسلام آباد به کابل ، خلاف تعهدات و تفاهمات ، در مصاحبه اش گفت که حکومت پاکستان با طالبان کدام دشمنی ندارند و جنگ طالبان در افغانستان مساله داخلی افغانستان است.
- یک خانم که نماینده وزارت خارجه پاکستان است، در صحبت چند روز قبل خود اعلان نمود که « فشار آوردن دولت افغانستان بر حکومت پاکستان از طریق دولت های بزرگ هیچگونه تاٌثیر و نتیجه نداشته است و نخواهد داشت». تفسیر چنین گفته به غیر از اینکه « ما به مداخلات خود در افغانستان ادامه میدهیم و و آنچه را در تمام ابعاد انجام داده ایم، تحت فشار هیچ کشور دیگر خاتمه نمیدهیم».
- هم اکنون مردم محل و مو سفیدان دانگام کنر ادعا نموده اند که مردان پاکستانی به اصطلاح مهاجر عملاٌ در جنگ بر ضد مردم شجاع و قهرمان محل که در دفاع از محل شان میجنگند، مسلحانه در نبرد مشترک با طالبان اند. یکی از نظامیان قهرمان افغان همین دو روز قبل گفت که در میان صد ها طالب که در دانگام کنر میجنگند، تعداد زیاد شان پاکستانی ها مربوط « لشکر طیبه» ، « گروه حقانی» و جنگجویان « البدر» و تروریستان دیگر که اتباع دیگر کشور دیگر اند. اکنون یک نوع خاک زدن در چشم دیگران است که پاکستان از مداخلات اش در افغانستان انکار نماید. « لشکر طیبه » همان گروه تروریستان اند که در پشاور پاکستان در روز های جمعه با سلاح های ثقیل و خفیف در محلات عام به ادای نماز جمعه میپرداختند و این نمایشات سایسی- نظامی شان مستقیماٌ تحت حمایت و امنیت گیری نظامیان پاکستانی میگیرد. حقانی همان گروه است که حتا امریکا و انگلیس دیگر نمیتوانتد حمایت استخبارات پاکستان از این گروه را انکار نمایند. همچنانیکه گروه البدر « احتمالاٌ جنگجویان حزب اسلامی مربوط گلب الدین حکمنیار باشند » . هر سه گروه در طول بیش از سی و پنج سال جنگ اعلان ناشده پاکستان بر ضد ملت و مردم مظلوم افغانستان و تحت راهنمائی و حمایت مستقیم استخبارات پاکستان ، خون ریختند و غم و اندوه آفریدند و دها نمونه های مستند و غیر قابل انکار وجود دارند که دولت و حکومت پاکستان بزرگترین پایگاه، کمک کننده و سازمانده فعالیت های ترورستی و دهشت افگنی در جوار سرحدات افغانستان است.
پاکستان با پالیسی « تنظیم شده انگریزی » تحت نام مناطق و قبایل آزاد نه تنها زمینه های باز و مصوون را برای هراس افگنی بر ضد افغانستان مورد سواستفاده قرار میدهد، علاوتا مردم مظلوم را چنان در فقر و عقب مانده گی از تمدن و فرهنگ نگهداشته است که آنان در سطح نازل ترین بینش از مذهب و ایده های از کفر و الحاد چنان به ساده گی و بدون کوچک ترین احساس وجدانی و انسانی در سر بریدن و به مرمی بستن عادت کرده اند که از وحشت دهشت میآفرینند. حتا غیرقابل باور است که تعداد از مردان مهاجر پاکستانی که به افغانستان آمده اند، خود اعتراف میکنند که « به ما گفته میشد که کافران در افغانستان در مساجد حوض های آببازی ساخته اند و با زنان خانواده های افغان در این حوض ها آببازی میکنند»؛ و این مردان « عقب مانده گان بی نظیر تاریخ » تا همان روز مهاجرت شان به افغانستان این مساله معتقد شده بودند که گویا چنین است. این واضح است که دستگاه تبلیغاتی ( به شیوه انگریزی) استخباراتی پاکستانی است که به همان مهارت و درس های انگریزی منش شان مردمان مظلوم را در عقب مانده گی نگه میدارند و طعمه امیال خویش و باداران معلوم الحال شان میسازند. برای اینها مفهوم « غیرت و ننگ» تنها این است که بجنگند و دور از تمدن انسانی و اجتماعی « از زمین تا آسمان » با جهان کنونی باقی بمانند. حتا متاٌسفانه تعداد زیاد از روشنفکران این قبایل « آزاد » که در واقعیت در قید سیاست های استخباراتی پاکستان باقی مانده اند ، مهر در لب گذاشته عوامل عقب مانده گی و مبارزه قلمی بر ضد این عقب مانده گی را به مردم خود شان و به زبان خود شان نمیتوانتد توضیح بدهند و در روشنگری مردم نقشی مسوولانه را اداٌ نمایند. اینها به همین ایده ها داخل سیاست رسمی پاکستان میشوند. همین نمک گندیده شده را با خود در دستگاه های سیاسی میبرند.
ولی اکنون را ه دیگر یعنی در دست گرفتن قرآن به عوض تلوار!
سفر رحیل شریف فرمانده کل نیرو های نظامی پاکستان به کابل، پس از سلسله انفجارات و به مرمی بستن شاگرادن یک مکتب ، غیر منتظره بوده است. وی چندی قبل بعد از انتخاب اشرف غنی احمد زی در ماه عقرب امسال نیز به کابل سفر نموده بود. رییس جمهورغنی نیز در اولین سفرش به پاکستان تنها با این چهره نظامی ملاقات رو یا رو داشت و اکنون این بار سوم است که وی به کابل سفر میکند. این جنرال نظامی « چو ب بدست» گوئی با همان سنت مدارس مذهبی پاکستانی همراه با چوب دستش زبان باز میکند، قد راست مینشیند و با غرور در برابر رییس جمهور افغانستان نشسته و فخر فروشی میکند، در برابر رییس جمهور که به آسانی جَم مینشیند، شانه خم میکند و بعضاٌ مظلومانه و زاری کنان حرف میزند.
جنرال رحیل بعد از سفر اخیرش ادعا نمود که « رییس جمهور افغانستان و فرمانده ایساف به او وعده داده اند که از کشور افغانستان و حتا از کشور های دیگر نیز برای دهشت افکنی بر ضد پاکستان » نمیتوانند استفاده کنند. !
این گفته وی از جهات محتلف قابل بررسی و تبصره است:
اولا، اینکه: آیا بیان وی گوش تاب دادن رییس جمهور و فرمانده ایساف است که این جنرال پاکستانی به آنها هوشدار گونه برخورد نموده و از آنها « تعهد » گرفته است؟
این ادعای یک نظامی پاکستانی با چنین بیان گستاخانه و از لحاظ دیپلوماتیک غیر متعارف و در عین حال بیان یکنوع زور نشان دادن خود و خورد جلوه دادن مقامات دولتی و حکومتی افغانستان است که چوب به زمین میکوبد . اما طرف افغانی ما گویا که « با گردن پت و کمر خم شده در برابر وی نشستنند و فقط گوش دادند و آه نکشیدند» . در حالیکه در همچنین مواقع از وضاحت در قاطعیت سیاست خارجی دولت افغانستان و دولتمداران توقع برده میشد که :
اولاٌ باید چگونه در ملاقات با وی برخورد متقابل صورت میگرفت ، دوم باید حکومت افغانستان قویاٌ بحیث ممثل اراده ملت افغانستان با یک اعلامیه به چنین کلمات گستاخانه این جنرال از خود راضی ، عکس العمل نشان میداد و وی را در جایش قرار میداد.
برای نویسنده مثل بار های دیگر « باز هم » این سوال مطرح میشود که آیا در تبارز سیاست قاطع و در مطابقت با اراده ملت و سیاست روز ،این دو لتمداران کابل چه مشکل دارند که خود را از گردن پتی و نرمش رها کرده نمیتوانند. خموشی دولت و حکومت داران که روپوش خواست ها و اراده ملت را بروی شان پهن نموده اند، در واقعیت همان تسلیم طلبی و سازش است که ما از سال ۱۹۹۲ بدین سو با شکلی با آن مواجه بوده ایم.
دوم اینکه: آیا مفهوم گفته جنرال رحیل شریف از « کشور های دیگر» چه بوده است. دولت افغانستان با کدام توانائی و تسلط سیاسی و استخباراتی میتواند از کشور های « دیگر» بر علیه پاکستان استفاده کند.
نظامیان پاکستانی که خود حیثیت پل و گذرگاه پول و سلاح به تروریستان است ، از منابع پولی امریکا و انگلستان و از طریق دستگاه آی اس آی به تمویل و تربیت تروریستان چچین ، تاجیکستان، ازبکستان، اویغور های چینی، طالبان افغانی و تروریستان کشمیر هند میپردازد ؛ و عملا این تروریستان بعد از تعلیم و تربیه نظامی و مهارت های خاص جنگی دوباره به کشور های مختلف از آسیا تا افریقا فرستاده میشوند. این تروریستان هیچکدام بدون ویزه قانونی داخل پاکستان نمیگردند. در هر حادثه تروریستی در هر منطقه جهان از تعلیمات تروریستی تروریستان به این کشور شرارت زا نام بره میشود . از این سرمین ( پاکستان) تروریستان و حامیان بین المللی شان کشور های با امن و در حال انکشاف را با بی ثباتی و جنگ های خطر ناک داخلی مواجه میسازند و مناطق جهان را درگیر منازعات منطقوی میسازند.
سوم اینکه: اگر مقامات افغانی کدام تعهدی را داده اند، آیا به مفهوم اعتراف به دخالت و کشیدن « توبه تنسواه » نیست؟
اکنون این جنرال گستاخ بدون اینکه پیرامون راه های حل و همکاری متقابل و نقش کشور خود در این همکاری وضاحت ببخشد، اخطار گونه میگوید که افغانستان از کشور خود و هیچ کشور دیگر در دهشت افگنی بر ضد پاکستان استفاده « کرده نمیتواند».
دولت افغانستان باید برای ملت توضیح نمایند که آنها چه تعهد را داده اند و چه تعهد را باید میتوانستند بدهند که از آن طفره رفته اند . بعد از برگشت جنرال پاکستانی « رحیل » زبان شان مهر لاک زده شده است. جنرال پاکستانی باید توضیح میکرد که تا کنون دولت افغانستان از کدام کشور سومی بحیث تخته خیز دهشت افگنی استفاده کرده است. در حالیکه نقش پاکستان در همکاری با تعداد از دستگاه های استخباراتی کشور های به مانند قطر، عربستان سعودی ، امارات متحده و حامیان رو و عقب پرده شان ، اظهر و امن الشمس است و از چهل سال بدین سو پاکستان در یک سلسله زنجیری تروریزم را زایاند، رشد داد و اکنون به یک تهدید بزرگ تشنج های داخلی کشور ها و مناطق مختله جهان منجمله اسیا مبدل ساخت.
چهارم اینکه: آیا بررسی حرف های از دهان کشیده شده رحیل شریف را از دیدگاه سیاسی و دیپلوماتیک ، منافع ملی، تمثیل حاکمیت ملی و اراده ملی توسط رییس جمهور و سایر اراکین بالا رتبه دولتی افغانستان از کدام سطح سیاست خارجی دولت میتوان به مقایسه گرفت.
وابسته بودن تعداد زیاد دولت مداران افغانستان به دولت های خارجی و « دهان پرآب » بودن شان در اتخاذ یک سیاست خارجی مستقل و آبرومند و با غرور یکی از کمی های محسوس بوده و است که ملت و مردم به دنبال این « معنویت و ارزش ملی گمشده» اند.
جای شک نیست همان گونه که در جهان امروز در ساحه روابط بین المللی ، بخش مهم سیاست فعال یک دولتمدار را جلب کمک و همکاری های بین المللی و تبارز دولت اش در این ساحه است ، همچنان بدون روابط مستقل و دوجانبه با کشور ها بخصوص همسایه هایش نمیتواند زمینه های مختلفه منجمله رشد اقتصاد ، ثبات و امنیت اش را سرعت و وسعت ببخشد، ولی درجهت دیگر مساله سیاست مستقل بر بنیاد منافع ملی ، حفظ حق مساوی و منافع مشروع جانب یا جوانب مقابل مطرح است. در نظر داشت مطالب فوق در سیاست خارجی و تمثیل از یک دولت مستقل و با اراده ، با اعتبار و با وقار را هم برای برای دولت وهم برای ممثل یک دولت را تثبیت میکند که در روش ، موضعگیری و اکت های دیپلوماتیک یک دولتمداران خوب و با اراده تبلور میآبد. در صورت عدم مشخصات فوق الذکر مساله وابسته گی، « دهان پرآب» بودن و سیاست پسیف و غیر فعال خارجی بر یک ملت تحمیل میگردد که این روش در افغانستان نه تنها پسیف وغیر فعال بلکه در سطح معامله گرانه و گوش دادن به خواست های دیگران متبارز بوده و در سیاست دولت و عمل دولتمداران مسلط است. با همین نتیجه گیری میتوان گفت که « ارزش های گمشده و در وجود یک رهبر گمشده دو آرمان ملت اند که مردم افغانستان سالهای سال به دنبال و جستجوی آن اند» .
حالا برای دول دیگر همسایه و جامعه بین المللی روشن است که پاکستان در منطقه ما بزرگترین عامل و مسبب بی ثباتی در افغانستان است، دهشت افگنان تروریست را در خاک خود تربیت میکند و برای قتل مردم مظلوم ما میفرستد. این همان غلامان و خود فروخته های افغانی و همکار با استخبارات پاکستانی اند که فرزندان فقیر ترین خانواده ها را از آغوش گرم خانواده ها به پاکستان میبرند و توسط آنان هموطنان خود شان را در سرزمین خود شان به خاک و خون میکشند، برای انتحاری ها وعده بهشت میدهند در حالیکه جز تا ترین جای دوزخ نصیب آنها نخواهد بود. هیچ یک از رهبران و قوماندانهای طالبان حاضر نشده اند تا چنین یک « بهشت» را نصیب فرزند خود هم سازند.
دولت پاکستان در همجواری با افغانستان از زمان ایجادش بحیث ژاندارم منطقه همیشه نه یک همسایه نیکو و دوست بلکه خود را بحیث یک چهره دشمن عنعنوی افغانستان تثبیت نموده است.
چنانچه در بالا تذکر دادیم این یک واقعیت بدون شک و تردید است که سرتاج عزیز، مشاور امنیتی صدر اعظم پاکستان در مصاحبۀ در جون ۲۰۱۱ به به اسوشیتدپرس که از طریق صدای امریکا به نشر رسید، گفت که کشورش میتواند در روند صلح افغانستان نقش داشته باشد. « ما میتوانیم فقط نقش تسهیل کننده داشته باشیم . طالبان به آنها ( دولت پاکستان) گوش فرا میدهند و تا حدی در طالبان نفوذ نیز دارند اما نمیتوانند آنها را اداره کنند» .
نویسنده به این عقیده است که حل مساله افغانستان و مبارزه هدفمندانه و با صداقت بر ضد طالبان بدون همکاری صادقانه دولت و استخبارات پاکستان با افغانستان و دول دیگر به مانند امریکا و انگلیس ناممکن است. ادعا ها و خواست کنونی پاکستان برای مبارزه مشترک افغانستان و پاکستان بر ضد دهشت افگنان و تروریست ها جز همان بازی « در یک دست تلوار و در دست دیگر قرآن » و یک مکر و حیله بیش نیست و در این بازی شک و گمان در صداقت دول سومی نیز هنوز رفع نگردیده است. مثلاٌ اگر انگلیس سخن ار طالبان خوب و طالبان بد زند و در سیاست خو دوگانه (استیو تیپ) باشد و آقای بارک اباما بگوید که « ما با تمام طالبان کدام مشکل ودشمنی نداریم و آنها را مورد حملات قرار نمیدهیم » و « سیا تاج غزیز » بگوید که ما با طالبان مناسبات خود داریم، دو مساله مطرح میگردد :
یکی اینکه هر سه یک مفهوم را با سه جمله از لحاظ شکلی متفاوت ارایه میکنند، دوم اینکه چرا انگلیس و امریکا تا بحال برضد طالبان جنگیدند و صد ها تن آنان را در غیرانسانی ترین شرایط در زندان های بگرام، گونتانامو و در کشور های « دوستان محرم » زندانی ساختند و جرایم ضد بشری را در برابر شان روا داشتند، چرا پاکستان تعداد از طالبان میانه رو را از سالهای پس از سقوط طالبان در افغانستان در زندان هایش نگهدارای میکنند و نمیگذارند آنان در پروسه صلح در افغانستان سهیم باشند. پس چگونه میتوان به صداقت آنان اعتبار و باور داشت و تا کدام سرحد میتوان به حرف ها و پلان های صلح شان به چشم امید دید. اگر دولت امریکا از مشکل و دشمنی شان با تروریزم طالبی انکار میکنند، پس در این صورت موجودیت پایگاه ها و نیروی نظامی شان در افغانستان به هدف گویا
« مبارزه به تروریزم » نه تنها سوال برانگیز است بلکه مشروعیت خود را نیز از دست میدهد و سوال احترام به حاکمیت ملی افغانستان مطرح خواهد شد.
حل معضله تروریزم و دهشت افگنی طالبان افغان و پاکستانی را فقط در چهار چوب یک همکاری وسیع و عملی زیر ممکن میتوان فورمولبندی نمود.
- ستخبارات پاکستان باید اعتراف نماید که بزرگترین مراکز مصوون را برای لانه های تروریستها و آموزش های جنگی و تروریستی تدارک نموده و مینماید.
- دولت و حکومت پاکستان باید با یک پلان واضح و عملی و چند مرحله ای و هم با صداقت داخل کارزار همکاری و مبارزه مشترک شود و اعتماد دولت افغانستان را بر صداقت در عمل بدست بیآورد. واضح است که مبارزه با یک دشمن بزرگ که اکنون به یک تهدید جدی برای بیشترین کشور های جهان تبدیل شده است، کار یک شبه و یک ماهه نیست، باید طرح یک پلان وسیع همکاری میان استخبارات ، وزارتهای دفاع و پولیس هر دو کشور در در تنظیم و تطبیق پلان های عملیاتی و مبادله اطلاعات استخباراتی شکل گیرد.
- پلان مبارزه به تروریزم و دهشت افگنی فقط در همکاری صادقانه و مشترک تعداد از دول و حکومات ترتیب و اجراٌ گردند که آنها به شکلی در تقویت تروریزم دست داشته اند. مثلا:
ایالات متحده این گروه ها را در زمان جنگ در افغانستان بر ضد قشون سرخ اتحاد شوروی به وجود آورد، تمویل نمود، و بعداٌ دامنه وحشت و دهشت تروریزم را از پاکستان به عراق و سوریه کشانید و اکنون خود هم با پدیده زایانده شده داعش دست و گریبان است، سیاست واضیح و روشن را در قبال مبارزه با تروریزم اتخاد نماید و به تفکیک تروریزم خوب و بد نکته پایان گذارد، یعنی اینکه نباید یکی را مبارزین یا اپوزیسیون این یا آن دولت و رژیم بخوانند و با آنها سلاح و زر دهند و دیگران را که با عین اعمال خشن، بدترین جنایات ضد بشری و جرایم اشد جنگی را انجام میدهد، ترورست بخواهد و در لست به اصطلاح تروریزم بین المللی قرار دهد.
از نظر محتوای حقوق بشر و عدالت بین المللی ( که در آن دغل و تقلب حیله نباشد ) بررسی جرم ضد بشری و جنایات جنگی استثناٌ و تفکیک ، بر اساس سیاست دوگانه « استریو تیپ »، را منع میکند و آنرا غیر مشروع و در تضاد با کنوانسیون های بین المللی میداند. این مساله امروز عملاٌ با سیاست های تبعیضی امریکا، انگلیس و تعداد کشور های دیگر لیبرال آمیخته شده است.
عربستان سعودی ضمن مبادله معلومات های استخباراتی؛ باید از سرازیر شدن پول های وافر و سفر شیخ های (دوزخی) وکمک کننده تروریست در پاکستان جلوگیری نماید.
شیخ ها و شاه نشین های قطر و امارات نباید دیگر ( در تفاهم با دوستان خودش ) تدارک کننده محلات مصوون برای سازماندهی تشکیلاتی و عملیاتی تروریزم بخصوص طالبان در کشورهای شان باشند.
حکومت و دستگاه های استخباراتی انگلستان باید به سیاست های دوگانه شان در منطقه پایان دهند.
این هم باید واضیح و روشن باشد که طالبان افغان فقط عامل بی امنی، قتل و کشتار افغانان خود شان تحت رهبری مستقیم و یا غیر مستقیم بیگانه ها منجمله استخبارات که در فوق نام گرفته شده اند، باشند. آنان باید بدین اصل معتقد گردند که با این سیاست خشن مذهبی و برنامه سیاسی و تروریستی شان که در جهان مدرن کنونی نمونه از بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین و از لحاط فکری عقب مانده ترین اند، مورد قبول ملت افغان نیستند و کسب قدرت از راه جنگ و وحشت « بد تر از قرون اوسطائی » ، برای شان خواب و سراب همیشه گی است. رهبران طالبان افغان این را باید درک کنند که جنگ تحمیلی و بی ثباتی توسط آنان یکی از عوامل فساد گسترده و مافیای مواد مخدر ، مصوون نگهداشتن جنایتکاران خطر ناک و اعمال جرمی شان و عدم انکشاف و آرامی ملت اند. طالبان برای همه این پدیده ای کشنده برای ملت مصئونیت و بقا میدهند. آنها برای وسیله ادامه جنگ داخلی برای بیگانگان اند و هیچگاهی دیگر مزه قدرت را نخواهند چشید.
برای ایجاد یک منطقه با صلح ، امنیت و انکشاف در این قسمت از آسیا مبارزه با تروریزم در وجود یک پلان دراز مدت و همکاری صادقانه ، و رد و بدل کردن معلوماتهای کشفی و استخباراتی و همآهنگ سازی عملایت ها یک ضرورت جدی است. چنین پلان را فقط در چوکات یک همکاری بین المللی وموافقتنامه میان همین کشور های زیربط میتوان ممکن دانست تا دولت ها در یک میکانیزم دقیقاٌ تنظیم شده و سهمگیری مشترک و تعین صلاحیت ها و مسوولیت ها داخل اقدام همآهنگ گردند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۸۱۲