دیورند و معضلات ناشی از آن

محمد ولی

 

پیشینه تاریخی :

درزمان امپراتوری کنیشکا که از مقتدرترین پادشاهان کوشانی  بین سال های  ۱۶۰- ۱۲۰ میلادی  بود؛ پشاور بحیث  پایتخت زمستانی اش قرار داشت. بعد از تشکیل دولت ابدالی همه مناطق شامل  چترال در شمال الی بحیره عرب  در جنوب که درامتداد دریای سند قرار دارند جز قلمرو ابدالی ها  بود. وقتی انگلستان بر نیم قاره هند سلطه استعماری اش را قایم کرد با مشکل  ناشی از قشون کشی های شاه زمان سدوزایی مواجه بود ، زیرا شاه زمان سال یکباربا لشکری ازمردم تیرا و دیگر قبایلی ها تا لاهور می تاخت و مالیات را جمع آوری میکرد.

لارد ولسلی وایسرای انگلیسی هند از این لشکرکشی ها  درتشویش همیشه گی قرار داشت و می اندیشید  تا چگونه جلو آنرا بگیرد زیرا تداوم این عمل خطر جدی برای دهلی پنداشته می شد. در آن  زمان  دو طرح  روی  دست گرفته شد:

یکی طرح ایجاد  تفرقه  میان  اولاده تیمور شاه و مصروف ساختن شاه زمان درجنگهای داخلی تا  توجه آن از مناطق امپراطوری هند برتانوی برامور داخلی  و جنگ با برادران معطوف گردد و این  پلان بحیث سیاست کوتاه مدت و دفع الوقت عملی میشد. اما  طرح  دوم  پلان  طولانی  بود  به منظور  جدائی  بخشی از اراضی افغانستان، تا مناطق قبایل نشین  امتداد راست رود سند میان افغانستان و امپراطوری هند  برتانوی حیثیت حایلی را بگیرد که  آن  امپراطوری از شرحملات  و لشکر کشی های   افغان ها  درامان  باشد.

این طرح  به صورت  قدم به قدم  ساحه تحقق پیدا نمود و انگلیسها  توانسنتد با انعقاد معاهدات  با   شاهان فراری و یا مستمری خوار ودست  نشانده  شان حایل مورد نظر را  زیرنام سرحدات  شمالغرب   هند ایجاد نمایند. از طرح این پلان تا تکمیل نهایی یک قرن سپری شد.

(۱۸۹۳- ۱۷۹۳) عواملی چون بی اتفاقی برادران سدوزایی و محمد زایی غرض رسیدن به تاج و تخت ،  نیرنگ بازی های انگلیس و نیرومند شدن سیکها در پنجاب با حمایت انگلیس ها و پیشروی آن ها  بسوی مناطق سرحد باعث شد تا دولت هند برتانوی بتواند هردو پلان کوتاه مدت و درازمدتش را موفقانه عملی سازد.

شاه شجاع  پادشاهی که مورد حسن  نیت انگلیس  قرار داشت  برای اولین بارمعاهده ای را  درسال  ۱۸۰۹ میلادی با الفنستن  ورنجیت سنگ امضا نمود که  براساس آن انگلیسها خواستند تشوشات شانرا  از ناحیه لشکرکشی فرانسوی ها ازطریق  ایران  و افغانستان به هند  برتانوی مرفوع  سازند. زیرا   نماینده ناپلیون  قبلا"  پیامی  را به  شاه زمان  آورده  بود  تا  شاه زمان  از ورود عساکر فرانسوی  به  افغانستان حمایت  کند و قوای فرانسوی یکجا  با  قوت های نظامی شاه زمان غرض شکست انگلستان  به هند حمله  نمایند.این قرارداد شامل سه ماده بود مبنی  براینکه  در صورت هجوم عساکر ایران  و فرانسه از راه  افغانستان به هند،شاه شجاع با آنها به مقابله  برمیخیزد و اگر فرانسوی ها  و  ایرانی ها  داخل افغانستان شودند، انگلیسها  با افغان ها هر نوع همکاری  می نمایند .

 بر طبق ماده سوم، این معاهده  بحیث معاهده  دوستی  نامگذاری شده تذکار رفته بود که  پادشاه  افغانستان احدی از فرانسویان را درکشورش نخواهد گذاشت .

شاه شجاع بعد از سقوط  دور اول شاهی از سال ۱۸۱۴ تا ۱۸۳۹ مدت ۲۵ سال  در لودیانه  نزد  انگلیسها بسر می برد او یک  شخص  فراری  بیش  نبود. انگلیس ها  در وجود  این  پناه گزین  بی تاج و تخت توانستند قسمتی از پلان جدایی خاکهای افغانستان را عملی  سازند، به این  ترتیب که دومین  معاهده  را  به شکل سه جانبه ( شاه  شجاع، رنجیت سنگ و گورنرجنرال انگلیس ( ۱۸۳۸) درلاهور به امضا رسانیدند. برطبق این معاهده  مناطقی چون  کشمیر،  اتک  ،حدود  و  توابع  آن،  چیچه ،  هزاره  شامل  بالات کوت ،  شنکیاری،  مانسهره،ایبت آباد ،هری پور و حسن  ابدال، کښل، پشاور، ختک ،  هشتنگر،  چمن و کوهات،  کاله  باغ ،  دیره  اسمعیل  خان ، دیره  غازی خان  و ملتان  از  پیکر افغانستان جدا شده  به رنجیت سنگ واگذار گردید. درمعاهده چنین ذکر شده بود که « سرکار شاه موصوف ( شاه  شجاع ) و  سایرخاندان سدوزایی را درممالک مرقوته العدد هیچ دعوایی نسلا" بعد نسل و بطنا  بعد بطن نمیباشد.» دستمزد این معاهده ازجانب انگلیسها برای  شاه شجاع  سپردن  تاج و  تخت کابل  بود  و در سال ۱۸۳۹ او را بر تخت کابل  نشاندند و سومین  معاهده  را  درهمین سال به منظور  تایید  مکرر معاهده  سال ۱۸۳۸ لاهور بر وی  قبولاندند.

در آن زمان  رد و بدل  شدن  شاهان  در کابل  سرعت  داشت ، با کشته  شدن  شاه شجاع  امیر دوست محمد  خان  بر تخت  کابل  نشست. انگلیسها  با وی  نیز  معاهده  ای  را بنام  معاهدهء   جمرود  عقد  کردند  که   در سال  ۱۸۵۵ بین سرجان  لارنی  حاکم  انگلیسی  پنجاب و سردار غلام  حیدر   خان ولیهعد  امیر دوست  محمد خان امضا ء  گردید.  در ماده ء  سوم  این  معاهده مرقوم گردیده  بود  که « جناب امیر   دوست محمد  خان  والی  کابل و آن   علاقه  جات  افغانستان که حالا  در قبضه  او  میباشند  عهد  می نماید  از  طرف  خود  و از  طرف ورثای  خود که علاقه  جات »،  « هانریبل  ایست اندیا » یا کمپنی هند شرقی را احترام نمایند و ابدا « در آن ها  مداخله  نه  نمایند  و با  دوستان ((هانریبل  ایست اندیا )) با کمپنی دوست  باشند  و  با دشمنان  کمپنی   مذکور  دشمن  باشند » بعداز

این معاهده  بلوچستان به  تصرف انگلیسها درآمد .

درسال ۱۸۷۹ امیرمحمد  یعقوب  خان  معاهده  گندمک  را بداخل  یک خیمه با جانب  انگلیس  امضا  نمود که  علاوه بر  صحه  گذاری مناطق از دست رفته  به اثر  معاهدات  قبلی  بخشهای  مزید از  پیکر افغانستان  مجزا  شد.

مطابق ماده نهم این  معاهده  مناطقی  چون  کُرم ، پیشین و سیبی تحت «   تسلط و انتظام »  برتانیه  قرار  گرفته  نظم  امور رفت و آمد قبایل  پشتون  در دو منطقه  ( چچنی و خیبر ) نیز  بدست برتانیه سپرده شد.

آخرین  معاهده  ایکه درحقیقت   خط  رسمی  برای  متصرفات  انگلیس  بر طبق معاهدات  ذکر  شده  در بالا و  افغانستان  گردید. معاهدهء  مشهور دیورند  است  که  در سال  ۱۸۹۳ میان  امیر عبدالرحمان  خان و سر تیمور  دیورند به امضاء رسیده  مناطق  صوات ، باجور،چترال و وادی ارنویا  به انگلیس ها  سپرده  شده  بر طبق  ماده نهم  این  معاهده چمن   کاملا"  به برتانوی ها  تعلق گرفت.

انگلیسها  درسال  ۱۹۰۵ با امیر   حبیب الله  معاهده  ای  امضا  کردند  که  امیر  موصوف  در آن  تعهد  سپرد «  درمسایل  جزیی  و کلی عهد نامه راجع  به امور داخلی و خارجی  و قرارداد یکه والا حضرت  پدرم ( عبدالرحمن) ضیا الملت والدین نورالله مرقده  با دولت  انگلیس منعقد  نموده و عملی  شده  است ،  نیزهمان  را  قبول  و عمل  خواهم نمود  و مخالف  آن رفتار نخواهد شد. »

این  همه معاهدات میان  انگلیس  ها  و شاهان  دست  نشانده  در بدل  بقا و دوام  سلطنت  هایشان  منعقد  شده  است .

انگلیسها  که  با  امضای   این  معاهدات  بزعم  خودشان  در امور  قبایل  سلطه ء  قانونی  یافته  بودند  شرایطی  را آماده  ساختند که  حتی  شاه  امان  الله  نیز  ناگزیر بود  تا ضمن  امضای  دو معاهده با دولت  برتانیه  در مورد به رسمیت  شناسایی استقلال  افغانستان معاهدات  گذشته  را  رعایت  نماید.

در معاهده  اول  منعقده  سال ۱۹۱۹ راول پندی که از جانب  افغانی  والی علی  احمد خان  آنرا با  جانب  انگلیس  امضا نموده  بود  رحد  بین  افغانستان  و هندوستان مطابق  به  معاهده ۱۹۰۵ امیرحبیب الله  خان   قبولشد  (بر طبق ماده  پنجم  معاهده ).

همچنان درماده  دوم  معاهده ۲۲  نوامبر  سال ۱۹۲۱ که  میان  محمود  طرزی  وزیر خارجه  و سرهنری  دابس  سفیر انگلیس  مقیم  کابل  به امضا ء  رسیده امده  است : « دولیتن  علیتین عاقدین  بالمقابل  سرحد هندوستان  و افغانستان را بطوریکه  دولت  علیه  افغانستان  به موجب  ماده  پنجم   عهد نامه  ایکه  در  راولپندی  انعقاد یافته  است ،  قبول  کرده  ، قبول می نماید .»

در مورد  انعقاد  قرارداد های بین المللی و اعتبارحقوقی آن  ها  در حقوق  بین المللی  عمومی  شرایطی وجود  دارد که در صورت  فقدان  آن  قرار داد فاقد  اعتبار  حقوقی میباشد   یکی  از این  شرایط  این است  که  طرفین  عاقدین  قرارداد دارای  اهلیت  کامل حقوقی  باشند  یعنی  قرارداد توسط  دولت  های  مستقل  به  امضا برسد  در حالیکه ، یکی از دولت های  امضای  کننده فاقد  اهلیت حقوق  یعنی  مستعمره  یا  تحت الحمایه  باشد قرارداد  ار اعتبار  حقوقی  ساقط میگردد.  قرار داد ۱۸۳۸ لاهور بین یک شخص فراری  (شاه شجاع) که هیچگونه  اهلیت  حقوقی  در  امضای  قرار داد  با یک دولت خارجی  را  نداشت  و در کابل  امیر دوست  محمد بحیث امیر  ایفای وظیفه میکرد اصلا" قابل  انعقاد  نبود  زیرا  شخص  که  فاقد  کدام  مقام  رسمی  دولتی  بوده  از  جانب  دولتی  بحیث  نماینده  خاص  توظیف  نه باشد  نمی تواند با دولت دیگر  در  مورد  سرنوشت  دولت متبوعش  قرارداد عقد  کند  و شاه شجاع  در چنین  موقفی  قرار داشت ، لهذا  قرارداد منعقدهء  سه جانبه لاهور  سال  ۱۸۳۸ از لحاظ  حقوق بین الملل عمومی  فاقد  اعتبار  میباشد . وقتی  شاه شجاع  با  قوای  انگلیس  به  کابل  آمد  و بر تخت  سلطنت  جلوس  داده  شد، دولت او دولت  تحت  الحمایه  انگلستان  بود، تحت  المحایگی، حالت دولتی  را نشان  میدهد  که  صلاحیت  های  آن  در  امور  خارجی  بدولت  حامی  سپرده شده ولی در امور  داخلی  آزاد  می باشد  لهذا  قرارداد سال ۱۸۳۹ میان  شاه  شجاع  و مکناتن  نیز  فاقد  ارزش  حقوقی  می باشد .

معاهدات سال ۱۸۵۵ جمرود  ، ۱۸۷۹ کندمک ، ۱۸۹۳ دیورند و ۱۹۰۵  امیر  حبیب الله  خان با انگلیس  همه  در شرایط  تحت  الحما یگی  و فقدان  صلاحیت  و اهلیت  حقوقی  کامل  عقد گردیده و از لحاظ  پرنسیپهای حقوقی بین الملل  عمومی هیچگونه  اعتبار  ندارد.

اما معاهده ماه  آگست ۱۹۱۹  راولپندی و معاهده  ۲۲ نوامبر سال ۱۹۲۱ میان  دولتین افغانستان و برتانیه  بنابر داشتن استقلال دولت افغانستان  دارای اعتبار  و ارزش حقوقی  است ، از این  جهت  مطابق به مواد قرار داد های  مذکور  سرزمین های  آنطرف  خط دیورند  که  از زمان  شاه  شجاع  تا امیر  عبدالرحمن  از  پیکر  افغانستان  بریده شدو بحیث  قلمرو هند برتانوی  به رسمیت  شناخته  شده  است  ارزش  حقوقی  دارد . قراردادها  میان دو  دولت  برای  هر  دو جانب   حقوق و  وجایب  بار میآورد و هر  دو  طرف  مکلف  برعایت   آن  میباشند چنین  قرارداد  ها برای  جانب   ثالث  که   شامل  قرارداد  نباشد  تاثیر ی وارد  نمی  کند.  بر طبق   معاهدات  سال  ۱۹۱۹ و ۱۹۲۱ دولت  افغانستان  مکلف به عدم مداخله  و دخالت  در سرزمین های  متعلق  به هند برتانوی  بود.

قبایل و مبارزات  آزادیخواهی :

رسم قبایل،  آزاد  زیستن و آزاد بودن  است . رسم   اطاعت  از سران  قبیله ، ملک  ها و  روحانیون  (سپین پکړی ) جز اصول  زنده گی  ایشان  است. (دود و دستور) قبیله چنین است که حل  معضلات  از  طریق  جرگه  ها  صورت  میگیرد   مردمان  قبایل  به حدی  مطیع  رسم  قبیلوی  اند  که  دربرخی  موارد  از  اصول  جزائی  اسلام  عدول  می کنند  ، در  قبایل به  جای  قصاص،  انتقام  گرفته  میشود  یعنی  اگر  فردی  از یک  قبیله   توسط  فرد  قبیله  دیگر  به قتل  می رسد،  وارث  قاتل  بدون  در نظر داشت   اصول  اسلامی مبنی   بر  قصاص یا عفو  قاتل،  به  هر  فردی  از  قبیلهء  متخاصم که دسترسی  یابد،  او را  می کشد و در  بسیاری  موارد  جرم  عملی  شخصی  پنداشته  نه شده  بجای  مجرم  شخص  دیگری   قربانی  میدهد  . مثلا"  اگرحادثه ای میان دو قبیله رخ  دهد جرگه می تواند  فیصله  کند  تا  به  قبیله متضرر ( بد) داده شود که درین صورت دختری  را بحیث ( بد ) میدهند  و این  دختر  نزد قبیله ء دشمن  حیثیت انسانی  نداشته  د ر بد ترین  شرایط  زندگی  قرار  میگیرد. تولد  طفل  پسربا فیرهای  تفنگ استقبال میشود و تفنگی بنام  نوزاد  پسر تخصیص می یابد ، یعنی مردان  قبیله  از تولد  تا مرگ  باجنگ و تفنگ  زنده گی می کنند از  این  جهت  کسی را  مجال  نمی دهند  تا  آزادی  شخصی و قبیلوی شانرا مصدوم به خطر سازند. این  روح آزادمنشی قبایل بود که بیش ازصد سال قوت های انگلیس با مقاومت وجنگ در مناطق قبایلی مواجه  بودند و تلفات  بسیاری را متحمل  شدند.

سیاستمداران  کار کشته  انگلیس برای کسب  متابعت  قبایل راه  سازش  با  سران  و روحانیون  قبایل   را دربدل پرداخت پول پیش گرفته و ازین  راه  نه  از راه  زور  توانستند  مناطق قبایل نشین  را  تحت   اداره  گیرند و با تقرر پولتیکل اجنت ها  نظم خود شان را  از  لحاظ  رژیم امینتی و اداری  بر ان  ها  برقرار سازند.این  نظم انگلیسی هنوز ازجانب حکومت پاکستان بر قبایل تطبیق میگردد.انگلیسها  با بیش گرفتن سیاست تحت الحما یگی درافغانستان  دست امیران  دست نشانده ء شانرا  از امور  قبایل  کوتاه  نگهداشتند.

 در تمام  دوران  مبارزات آزادیخواهی ،  قبایل  جانب  افغانستان  را گرفته،  بارها  از  امرای افغانستان طلب  کمک  و همکاری  در جنگ با انگلیسها  را  نموده  اند. اما  این  خواست  قبایل  توسط  امیران  افغانستان یا  مسکوت  گذاشته شده  یا جواب  رد  داده  شده است.

در زمان  وقوع  اولین  جنگ افغانستان و انگلیس در سال ۱۸۴۱ مردمان قبایل  از امیر دوست محمد خان  امید داخل شدن  در جنگ  علیه  انگلیس  را داشتند اما امیر مطیع ، از شرکت  در جنگ  و حمایت  قیام قبایل علیه  انگلیس خود  داری کرد.

چون  مردم  آمادهء  جنگ و حصول استقلال  کشور شان بودند  قیام  های  ضد انگلیس  به شکل  محلی  آغاز  گردید چنانچه   میر مسجدی   خان  در کوهدامن  رهبری  قیام  ضد انگلیس را  برعهده  گرفت، محمد جان  خان  وردگ  قوای  انگلیس  را که در حال  فرار  بود  تا چاونی   شیرپور  تعقیب  کرد و در همه  ولایات  کشور قیام ها به شکل  انقلاب  راه  اندازی  شد .

وزیر محمد  اکبر  خان  اردوی  انگلیس  را در مسیر جگدلک  - جلال آباد  تارومار  ساخت .  درآن  وقت  در پشاور و دیره جات  مردمان  قبایل علیه  انگلیسها قیام کردند و ضربات  زیادی بر  آنها  وارد نمودند.

در جنگ دوم  افغان و انگلیس سال ۱۸۷۸ که  قوای  آن  از سه سمت  کویته،  خیبر  و کُرم  بسوی  کابل  به حرکت  افتید قبایل خیبر  از آغاز  حرکت  قوای انگلیس  دست به حملات  چریکی   زده  قطعات  عسکری  آنرا  که  در آن  ساحه  مستقرر بود،  زیر ضربه  گرفتند  و مسیر  حرکت آن ها  را  نا امن  ساختند.  انگلیسها  مجبور  شدند  به تعداد  ۶هزار  نیروی  نظامی  شان  را  غرض  تامین  امنیت  مسیر  حرکت  خویش  بگمارند ،در حالیکه  این   قوا از  جانب  مردمان مهمند ،  لندی کوتل ،  خوگیانی ، زخه خیل ، افریدی ، شینواری و با شول  تحت  حملات  چریکی  قرار  داده  شدند.

 به اثر شدت  قیام  های  ضد انگلیس  قبایل  درسال  ۱۸۸۸ ،جنرال  رابرتس  به تعداد ۳۰ هزار  نفر  دیگر بر قوایش  افزود،  این  قیام  ها  تا سال  ۱۸۹۳ ادامه  داشت .پشتون های قیام کننده از امیر عبدالرحمن  امید همکاری  داشتند اما  با سفر امیر عبدالرحمن به راولپندی بنابر  دعوت  مقام  های برتانوی و دوستی  با آنان  قبایل  ما ء یوس گردید .به  گفته  شادروان  میر  غلام محمد غبار درکتاب  "افغانستان  در مسیر  تاریخ " مردم   کرم به  امیر  پشنهاد  کردند  تا ایشان  را از  قلمرو انگلیس  جدا وبه  افغانستان  ملحق  سازند  ،  آنها  گفته  بودند  ما اتباع  افغانستان  بودیم و هستیم. نو روز خان  بلوچ   تا  سال  ۱۸۹۳ همه ساله   به دربار  کابل  بعنوان  متابعت  و وابستگی  به افغانستان می آمد  و هدایا به دربار امیرمی فرستاد ولی امیر دست نگر انگلیس  به  هیچ تمنای این  مردمان لبیک نگفته  معاهدهء  دیورند را  امضاء  کرد. امضای  معاهده ء  دیورند  قبایل  آنطرف  خط  را به حیرت  وا  داشت  وبرای  شان غیر  قابل  باور بود که  امیر  مسلمان   به  چنین کاری  دست  بزند  از این سبب قبایل  مسعود  و وزیر نامه ای  به  امیر  فرستادند و از آن  حقیقت مسله  را  پرسیدند  که   آیا   این  شایعه   است یا واقعیت  ؟ امیر  به  ایشان  نوشت  که  بدون  از  (مرغه و برمل )  دیگر  مناطق  مسکونه  وزیری  و داور یعنی وزیرستان  در مجموع  متعلق  بدولت  انگیس می باشد .  مردم  وزیری از  جواب  نامه  به   خشم  آمدند  و بر  حملات  شان  علیه   انگلیس  شدت  بخشیدند، یک  تولی  انگلیس  را دروانه  نابود کردند ،  ذخیره  گاه  سلاح آنرا   اتش  زدند و تعدادی  از  سلاح ها  را  به  غنیمت  گرفتند .  دسته های  جنگی  قبایلی   در پشاور  ودیره  جات  علیه  قوای  انگلیس  به شدت  عمل   شان  افزودند.  مردم  بونیر  در سال  ۱۸۹۵ نزد  امیر  عبدالرحمن  خان  به  کابل   آمدند و از  وی  تقاضای  کمک علیه انگلیس  را نمود  ولی    امیر تقاضایشان  را  رد  کرد.

 سران  قبایل  مسعود و بلوچ  با ۲هزار مرد  مسلح  نزد  امیر  آمدند تا  اراضی  آن  دو قوم  از  سلطه  انگلیس  آزاد  گردد ،آن ها  آماده  بودند اراضی  شانرا دو باره بخرند  تا  از  نفوذ   کفر  رهائی  یابند،  اما  امیر  به  ایشان  گفت  میتوانید  به  افغانستان   بمانید و از  اراضی  خالصه  دولت  استفاده  کنید.

عکس العمل  پشتون  های  قبایلی  در  برسمیت شناختن   اشغال توسط  امیر  از طریق  خط   دیورند  عکس العمل  شدیدا" جنگی  بود.

مردمان  هر  دو طرف  خط  تحمیلی ، پیوسته  علیه  سلطه بیگانه  رزمیده  اند، اما امیران  دست  نشانده ومستمری خوار بخصوص  امیر  عبد الرحمن و پسرش امیر حبیب الله نه  تنها ازین  مبارزات  حمایه  نکرده اند بلکه  به امحای  فزیکی رهبران و سر کردگان   قیام  های  محلی ، به  نفع انگلیس پرداخته اند.

امیرحبیب الله   مانند پدرش سر  از خط  فرمان  انگلیس  بر نداشت وقتی در شروع  جنگ  اول  حهانی  هئیت نماینده گی  المان  و ترکیه  غرض  جلب  افغانستان  در جنگ  علیه  انگلیس  به  کابل  امدند  در سال  ۱۹۱۵ بزرگان  مناطق  سرحد  و بلوچستان  نیز  نزد امیر  آمده  از دعوت  هئیت  آلمان  -  ترک در مبارزه با  امپراطوری  هند برتانوی  استقبال  نمودند ، اما امیر به  هئیت  آلمان – ترک  جواب   صریح  نداده و  از  گرد همائی  قبایلی   پشتون و مردم  کابل  جلو گرفت. در تمام جریان کار زار استقلال خواهی اعلیحضرت  امان الله ، خان  قبایل  آن  طرف  دیورند لاین با  اعلیحضرت  همراهی  میکرند ،  از اعلامیه  های  اعلیحضرت  مبنی  بر  استرداد استقلال  حمایت می نمودند؛  در پشاور  کمیته  ۳۲  نفری  که  از  جمله  ۹۰۰  نفر  اعضای  انقلابی تشکیل  شده  بود به  حمایت   از  استقلال  افغانستان  آغاز   کردند  و تصمیم   داشتند   بر قوای  انگلیس  از  عقب  جبهه  ضربه  وارد  نمایند . انگلیسها  در  مقابل  این  تصمیم  دست به اقدامات  نهایت ظالمانه  زدند منجمله  مجاری  آب بر پشاور  را مسدود  ساختند  و بعدا"  به  شهر  حمله  آورده  اعضای  کمیته  را دستگیر نمودند ،  قبایل  افریدی  دست  به  سلاح بردند،  وزیری  ها بر قوای  انگلیس  تلفات  سنگین  وارد  کردند ۲۳  هزار مبارز وزیری  و مسعود در وزیرستان  هیجان  برپا  کرده  بودند ، لین های  مخابراتی  با  (بنو)  را  قطع  کردندوسایط  و  و سایل  آذقه  رسانی انگلیس  را محو و سلاح و جبه  خانه  های  آنرا  طعمه ء آتش  ساختند  و قلعه مستحکم  ( وانی و سپین دام)  را  تحت محاصره  در آوردند . 

همه  ملیشه  های   پشتون  که  در قوای  انگلیس  بودند  آن قوا ء را ترک و به  کشتار انگلیسها  پرداختند ، قشله ها  و قلعه های  جنگی  را  نقب زدند و همه  استحکامات نظامی را ویران  نمودند  تا  اینکه  انگلس  به  شکست  کامل  مواجه  شد . این  جدو جهد  و شور و شوق  استقلال  طلبی  غرض  انضمام مجدد شان  به  افغانستان  بود  تا  با شکست  انگلیس  استقلال   تمام  افغانستان به شمول  سر زمین  های از دست  رفته  از  معاهده  ۱۸۳۸ لاهور   تا معاهده  ۱۸۹۳ دیورند تامین  گردد ،اما  امضای  معاهده  متارکه جنگ باعث  نا امیدی  قبایل شد . قبایلی های که  طی  کمتر  از  نیم  قرن  ۲۲ بار  مورد  لشکر کشی   قوا ی   برتانیه  واقع  شدند وبا آن قوای مجهز  و مدرن  جنگیدند ، نتواستند   به امید دیرینه شان  که  زندگی  در یک  افغانستان  واحد  بود برسند .

خصلت و رسم  قبیلوی  یعنی رسم  رسیدن  به  هدف از راه  استعمال سلاح ، مدت ها  باعث شد  تا  پشتون های  قبایل  خواست های شانرا  از طرق سیاسی  و  و ارد   کردن   فشار سیاسی  با  داشتن  احزاب سیاسی  عملی  نسازند.

ا ستعمار انگلیس  در  این مناطق پیوسته  با جنگ و قشون کشی  مواجه بوده ، توجه   به انکشاف سیاسی ، اجتماعی  و اقتصادی این مناطق مبذول نمی داشت ،  تا سال ۱۹۱۳ که  اولین  کالیج اسلامی در پشاور  تاسیس شد  از  شش میلیون  نفوس این مناطق ( طبق نوشته مرحرم غبار درافغانستان در میسر تاریخ) سالانه صرف ۴۱۵ نفر به مکتب میرفتند .

 خان  عبدالغفار خان اولین  رهبری سیاسی  پشتون ها بود  که برای نخستین بار دست به فعالیت  های سیاسی زد ، او  جلسه ای را در اتمان زایی  پشاور بر علیه انگلیس ها دایر کرد ، اما  خان  و عده ای دیگراز سران  پشتون  شرکت  کننده در میتنگ تحت ضربه  قوای انگلیس قرارگرفته ، زندانی شدند .

حرکت دوم سیاسی در زمان جنگ  سوم  افغان و انگلیس راه  افتید ( ۱۹۱۹ )   که  همانا    تشکیل  کمیته  ۳۲ نفری  به حمایت از  شاه امان الله و تصمیم  استرداد استقلال  افغانستان بود که به اثر  حمله انگلیس ها  و زندانی  ساختن  اعضای کمیته  ناکام شد .

 زمانی  که  غفار  خان در زندان  به سر میبرد،  یک حرکت  سیاسی  مذهبی «  جنبش  خلافت » ، « تحریک خلافت» با شرکت  مسلمانان  هندی به رهبری و بنیان  گذاری مولوی محمد علی خان و شوکت  علی خان آغاز شده ،در  سال ۱۹۲۱  یک  شعبه آن  در پشاور  تاسیس  گردید و در سال ۱۹۲۲  به اثر  اجرای  تظاهرات وسیع  علیه ورود ( پرنس  آف ویلز)  در پشاور  وزندانی شدن  عده ای از  ازادی  خواهان ،ضربه بر داشت.

جنبشی  را  که خان  عبدالغفار خان  پیش میبرد زیر نام ( عدم تشدد)  با  الهام از (مقاومت منفی) مهما تما گاندهی   آغاز شد  آو در سال ۱۹۲۳ «  انجمن افغانه » را تاسیس کرد ودر سال ۱۹۳۰ « به خدایی خدمتگاران »  یا «  سرخ پوشان»  تغیر نام   داد .

 خان عبدالغفار خان  توانست با  این  فعالیت هایش  قبایل را  وارد  فاز جدید  که  عبار ت از  شرکت  در  فعالیت های  سیاسی  بود سازد. در آن زمان  پشتونستان و پاکستان وجود  نداشت  از این سبب  مبارزات خان مانند  همه  مبارزین  آزادی خواه  ضد استعمار انگلیس در هند ، مبارزه برای   حصول   استقلال بود .جای تاسف آن  است که  مبارزات سیاسی  پشتون ها ، از  همان سر آغاز کار به دو بخش  مذهبی  در  قالب جمیعت العلما  مشتمل به ملا ها و مولوی ها  و دیگری  مبارزان ملی ( خدائی خدمتگاران ) زیر  عنوان ( عوامی ملی ) بعد  ها  نشنل  عوامی پارتی  منقسم  شد  و کار  گزاران  سیاسی انگلیس  توانستند  میان  گروه های  مذهبی - سیاسی  نفوذ موثر داشته باشند که تا کنون  ادامه دارد.

 

شکست انگلیس و از دست  دادن فرصت مناسب

 وقتی  دولت  بریتانیای  کبیر  مصمم شد  تا به  تاریخ  سوم جون  سال  ۱۹۴۷  خروج  کاملش  را  از  نیم  قاره  هند عملی  سازد  یک  گردهم آیی وسیع  به  ابتکار  خدایی خدمتگاران ، جمعیت  العلما  سرحد و  تشکل  نیمه نظامی  جوانان  پشتون »  بتاریخ  ۲۱ جون همین سال  در ( بنو) صورت گرفت  و در آن  فیصله  شد  که  پشتون  ها  نه با  هند  می باشند و نه با پاکستان  بلکه  میخواهند  دولت  آزاد پشتون ها را  تشکیل  دهند، جرگه  ای  به  نمایندگی  از این  گرد همایی به  منظور  کسب  حمایت حکومت  افغانستان از این  داعیه  به  کابل  فرستاده شد. درین  زمان  جوانان  پشتون  با   ۲۵ هزار مرد مسلح ترجیع  میدادند از راه  جنگ  و قیام  مسلحانه  به  آزادی نایل  آیند  اما  این   خواست  هم  از داخل  و هم  از جانب  حکومت  افغانستان  با مشکل  عدم  حمایت  مواجه  شد. در  داخل خان عبدالغفار خان بنابر سیاست عدم تشدد مانع از  این  قیام گردید و حکومت  افغانستان  نیز از این  قیام حمایت نکرد و این  فرصت از دست مبارزین  قبایل  بیرون  شد  و رنه میتوانستند با اعمال   فشار  نظامی  که دامنه ء  آن   سرتاسری  میشد حکومت  نو  تاسیس پاکستان  را  با  فشار حمایت  از جانب  افغانستان وادار به  قبولی  خواستهای شان سازند. دولت پاکستان در ظرف  یکسال به  کمک انگلستان  اردوی  قوی  را  تاسیس کرد  که  همه پروسه های  سیاسی  تحت  قیادت  وزعامت  آن  شکل  گرفت و این  حالت تا کنون  ادامه  دارد. دولت  پاکستان اقدامات  جدی  ضد پشتونها  را  روی دست گرفت وخان  عبدالغفار خان را در جولای ۱۹۴۸  با  جمعی  از فعالین حزب اش  به زندان افگند.

 

 پشتونهای  قبایل خواهان چه اند؟

 پیامد سیاست  استعماری  انگلیس  برای  پشتون ها  عامل  نوعی  سردر گمی  درارائه  خواستهای  ایشان  گردید.  اولین  مشکل  این  بود که  با  ترک  نیم  قاره هند  توسط  برتانیه  مردمان  قبایل  سرحد   عملا"  در  سه   راهی انتخاب  قرار داده شدند. هند ، افغانستان  و پاکستان دولت های بودند  که  به  نحوی   از  آنها  در   مورد سر نوشت  قبایل  علاقمندی  نشان   میدادند.  علاقهء  افغانستان در این  بود  که  مناطق    قبایل  آنطرف  خط  دیورند  زمانی  جزء  خاک این  کشور  بود ، اگر سر زمین   های  بریده  شده  از  پیکر آن  مجد دا"  به  آن  تعلق  میگرفت   علاوه  بر  اینکه   تمامیت  خاکش  تامین  میشد،  از  حالت  محاط  به  خشکه  بودن   نجات  می یافت و از  طریق  بلوچستان  به  بحر  وصل  میگردید.  هند  در این  مورد بخاطری  چشم  میداشت  که دولت برتاینه  با انفکاک  آن  مناطق  از  افغانستان  این  ساحه را جز ء  امپراطوری  هند  برتانوی ساخته   سیستم  خاص  اداری  استعماری  را بر آن  جاری  ساخته  بود ،  اما  جواهر  لعل   نهر و  حین  بازدید  صوبه  سرحد  از  الحاق  این   مناطق  به  هند ، بعد  از  خروج  انگلیسها   علاقمندی   نشان  نداد.

پاکستان  که  بحیث  یک مولود  نا مشروع  روی  قطعات  جدا شده از  پیکر  هند و افغانستان  زاده  شده  بود  از دست  دادن  این  مناطق  به  معنی  نا تکمیل  بودن  آن  بحیث  یک کشور  اسلامی  بوده  می توانست .  با چنین  حالت  پیش  کشیدن  خواست پشتون ها  نیز   خالی  از  تقابل  با  سه مشکل  فوق بوده  نمیتوانست.

اما جرگه  ( بنو) برای اولین  بار طرح  استقلال  پشتون های  قبایل   را ریخت ،  بعدا"  در  اول  سپتامبر  سال  ۱۹۴۹ بار  دیگر  روسای  قبایل  پشتون   طی  گرد همائی  فیصله گردند تا  سران  قبایل  همبستگی  و اتحاد  شان  را  حفظ کنند  و خود را   مکلف  بدانند  که  از  آزادی  کامل   پشتونستان  در برابر  تجاوزخارجی  ایستادگی  نمایند ،  روابط   شانرا با همه  پشتون  ها  در  هر  جا که  هستند  قایم  سازند  و برای رسیدگی  به مسایل   مربوط  جرگه  بزرگی  تشکیل  دهند. جرگه  بزرگ  پس از  پنج  ماه  از  تاریخ ۱۱   تا  ۱۵ جنوری  سال  ۱۹۵۰ در  ( چهار  صده)  پشاور دائر شد.و شخصی بنام  مرزا  علیخان  به اتفاق آراء در راس  حکومت پشتون ها  انتخاب  گردید.  جرگه  خواستهای  ذیل  را  اعلام  نمود:

۱-  از  دولت  پاکستان  خواسته  میشود   که  تمامیت  و استقلال  پشتونستان و هفت  میلیون  نفوس  آنرا  برسمیت  بشناسد.

۲-  دولت  پاکستان  به  کلیه  مامورین  لشکری و کشوری  خود  دستور  دهد  که  خاک  پشتونستان  را ترک  نمایند  و اگر  تعلل شد مسوءلیت و عواقب آن  متوجه   پاکستان  خواهد  بود.

۳-  چون  وسایل  چاپ و انتشارات  در  پشتونستان نواقص دارد ، از  دولت  و ملت  برادر  افغانستان  که  همواره  با  پشتونها  همدردی  صمیمی  دارند،  تقاضا می شود  که  در ین  قسمت  به  پشتون  ها  کمک نمایند .

۴-  از  سازمان   ملل متحد  تقاضا  می شود  که  پشتونستان  را  به عنوان  یک  کشور  و ملت  آزاد و مستقل   جزو اعضای   خود  بپذیرد و دولت  پاکستان  را موظف  نماید  که  استقلال  پشتونستان  را برسمیت  بشناسد.دولت  پاکستان  در برابر  جرگه  از  قوه  کار  گرفته  با  هجوم  نظامی  تعدادی  را کشته و زخمی  ساخت  و صد ها تن  دیگر  را زندانی  نمود.  اما  پشتون ها  آرام  نه نشستند و چند  ماه  بعد   جرگه  پشتونهای  آزاد را  در کابل  دائر کردند و خواهان   عملیات  مسلحانه   علیه  پاکستان  شدند ، دولت کابل  از  پروسه  نظامی  حمایت نکرده به  حمایت  سیاسی  اکتفا ورزید  و روز نهم  سنبله  را بحیث  ( روز پشتونستان)  مسما  ساخت. درجانب  افغانستان   از  حکومت  صدر اعظم  شاه محمود   خان  تا سقوط  حاکمیت   چپ که  حدود ۴۸ سال را دربر  میگیرد« دفاع  از  حقوق  برادران  پشتون   و بلوچ »  و « حق خود ارادیت  پشتون ها  و بلوچ ها »مطرح  گردیده است . این جملات  گنگ  و  فاقد  ارزش حقوقی  است  زیرا  پشتونها ی قبایل  حین  برگزاری  رفراندم  که  توسط  انگلیس  ها  غرض تعین  سرزمین کفر و اسلام  برگزار شد ۵۲ فیصد  شرکت  کنندگان   به جانب پاکستان  رای  دادند  و سرنوشت  شانرا  تعین  نمودند.  اینکه  این رفراندم  سر تا پا  بر ضد  پشتون ها   بود  ثابت است.

اینکه درآن خدعه ونیرنگ انگلیس  به کار  رفته  بود  و از  احساسات  مذهبی  قبایلی  مبنی  بر  گذاشتن قرآن و گرنگ بالای  صندوق  های  رای  دهی  استفاده  شد هم  ثابت  است  اما   چون مردم  شرکت  کردند و  ابراز  رای  نمودند از لحاظ  حقوقی  نزد  جهان قابل اعتبار دانسته  میشود . روی  همین  ملحوظ  این  مسئله نه توانست  در مجامع بین المللی  مانند مسئله کشمیر  جایگاهی  پیدا کند.

تکیه  روی  برخی  حقایق :

با  استحکام   پایه های   حکومت  مرکزی در پاکستان  سیاست تفرقه  افگنی  میان  پشتونها   آغاز  شد،  مراجع  نظامی و استخباراتی  توانست  جمیعت العلمای  سرحد  را  تقویه  کند  و زمینه خوبتر  برای   فعالیت آن  آماده  سازد و با  این  سیاست  گروه های  ملی  گرای  پشتون  را  کمتر  مجال  داد و بارها   رهبران  شانرا  زندانی  نمود  حالا جمعیت العلما  مربوط  مولانا  فضل الرحمن و جماعت اسلامی  قاضی  حسین  احمد ( متوفی )  نقش کافی در تربیه  تروریستان  در میان  قبایل  سرحد  دارند.

سیاست دیگریکه  پاکستان  پیش  گرفت  و هوشیارانه  هم  بود،  سهمدهی  پشتونها در  همه  امور  دولتی  بخصوص  اردو بود  تا علایق  آن ها  را بسوی  حکومت  مرکزی  بیشتر  جلب  نماید . این  سیاست  جاذبه  پشتون  ها  را در امور  اقتصادی  ، سیاسی  و نظامی  در  محور  حکومت  مرکزی  بیشتر  ساخت  و داعیه  استقلال  طلبی  آن ها  را  به مرور  زمان  از  میان  برد .

 چهار لوی درستیز   پاکستان  پشتون  بوده  اند، دو رئیس  جمهور   پشتون در  پاکستان   حکمروائی  نموده  اند،  دراسامبلی  مرکزی  نماینده گان  پشتونها و  بلوچ ها   انتخاب  میشوند و درهمه امور  لشکری  و کشوری  اثر  گذار  می باشند. 

اما  افغانستان  از  سیاست   بیشتر  از  نیم   قرنه   اش  در ین   زمینه  چه  بدست  آورده  است؟

بر خلاف  ادعا های  حمایت  از  پشتون ها و بلوچ ها ، بد ترین  ضربات بر  پیکر   افغانستان  توسط  استخبارات و  نظامی های  پاکستان  از  خاک   های   جدا شده از  بدنه ء افغانستان  وارد گردیده  که تا کنون  کشور  ما در آتش  آن میسوزد .جنرال  حمید گل  و نصیر الله  بابر   پشتون   تبار های  خون آشامی  بودند که  سیاست  مشهور  کابل  باید  بسوزد را  توسط خود  افغانها  در افغانستان  عملی  ساختند.

پشتون های  صوبه  سرحد  به شمول  برخی  از ځدران های  افغانی  در  جنگهای  هند و پاکستان  شرکت  کرده  اند و  حالا در هزاره دیویژن پاکستان   صاحب  زمین  شده  اند  و بر اساس   فرمان  های  رؤسای   جمهور  نظای  پاکستان  تابعیت آن  کشور  را  بدست  آورده اند.

سیاست  پشتونستان  خواهی  دولت های   افغانستان با  جواب  ویرانگری  پاکستان  مواجه  بوده  است و حرف  به  جای  رسید که  پاکستان  طرح  الحاق   افغانستان  به  پاکستان   را از  طریق  ایجاد فیدرشن  با حمایت یکی  از  رهبران  جهادی  پیش  کشید.

 بعد از  جدایی  بنگلدیش  از  پاکستان  در  سال  ۱۹۷۱  بوتو صدراعظم  وقت  پاکستان  قانون  اساسی   جدیدی  را  تدوین  کرد. و به تصویب رسانید. نشنل عوامی پارتی  به  این قانون  اساسی  و تقسیمات   جدید ملکی  پاکستان  رأی  داد. طبق  این    تقسیمات پاکستان به چار ‍‍‍صوبه  تقسیم   شد  و مورد  قبول  بلوچها و  پشتونها  واقع  گردید زیرا  رهبران آن  ها  منفعت شانرا   در وجود  پاکستان  واحد  دیده،   از  ادعای  استقلال   طلبی و  جدائی  خواهی  گذشته وبه پاکستانی بودن   استحاله کرده اند.  اینها  در همه ایالات پاکستان  صاحب سرمایه و جایداد هستند و علایق اقتصادی  دارند،درحکومت  های محلی و  آفاقی شرکت می کنند  و از  هدایات مرکز متابعت  می نمایند،  در حقیقت  همه رشته هایکه مردم  یک کشور  را  با هم  پیوند  میدهد  نزد آن ها وجود داردو ازحق کامل  شهروندی  بهره مند  می باشند.

حالا  افغانستان درپشاور جنرال  قونسلگری دارد و روی  خط  دیورند  که  سرحد  دو کشور را تشکیل  می دهد  رژیم گمرکی بر قرار است. در سال ۱۹۴۷سفیر پاکستان  به کابل پذیرفته شد و  حکومت  افغانستان  دولت  پاکستان را برسمیت شناخت.

برسمیت  شناسی  پاکستان  به  معنی  شناخت  آن دولت بحیث یک  کل  در سر زمین  واحد  و قلمرو  معین  با  داشتن  نفوس و حاکمیت  صورت  گرفته  نه  اینکه  آن  شناخت محدود  به نیم   پاکستان  یعنی  سرزمین  های غیر پشتون نشین  باشد.  پس  ادعا های حکومات  وقت   در مورد    امور  مربوط  به آن طرف  خط دیورند  هیچ  معنائی  را افاده  نمیکرد جز  یک نمایش فاقد  ارزش  و محتوی  حقوقی ، مخصوصا"  اقدامات   نمادین  چون  برگزاری جشن   پشتونستان  آن  هم    طی محافل مشاعره  و ایراد بیانیه ها.

  حکام وسیاستمداران افغانستان  در مورد خط  دیورند سیاست صریح و روشن   ارائه نکرده  اند و با یک جمله  گنگ  که  این مسئله  مربوط  به مردم  دو طرف خط است از موضوع گریز نموده اند. چنانچه  در منشور  تحول وتداوم  محترم دکتور محمد اشرف  غنی   رئیس   جمهوراسلامی افغانستان نیز  این مسئله  تعلیق  بالمحال شده می نویسد«  فیصله  نهائی  در مورد  سر نوشت  خط  دیورند   مستلزم  اجماع ملی  در افغانستان و رضایت مردمان  دو طرف  خط  است  که  برای  رسیدن به آن   به زمان و طرح های  مشخص  و سازنده ای ضروت داریم.»

نماینده گان در  دورهء هفتم شورای ملی  افغانستان سال  ۱۹۴۹  دراین مورد یک موقف صریح و واضح اتخاذ کردند ولی تا اکنون ان صراحت و وضاحت بی نتیجه باقی مانده است.

در دورهء هفتم شورای ملی همه معاهدات امضا شده با دولت استعماری هند برتانوی ملغی اعلام گردید. استدلال شورای ملی در این مورد پایه حقوقی داشت زیرا در حقوق بین الملل عمومی پرنسیپی وجود دارد که « اوضاع و شرایط نسبت به زمان عقد قرارداد تغیر کرده است »و پرنسیپ دیگر اینکه «قراردادمیان دو جانب برای جانب سوم که شامل قرارداد نباشد نه حقوق بار میاورد و نه وجایب» یعنی در هر دو حالت ذکر شده قرارداد میتواند ملغی باشد.

حالا در روشنی دو پرنسیپ بالا موضوع رامورد ارزیابی قرار میدهیم :

گذشته از اینکه افغانستان در زمان عقد قراردادهابا انگلستان تحت الحمایه بود و اهلیت حقوقی برای عقد قرارداد وجود نداشت(به استثنای قراردادهای ۱۹۱۹و ۱۹۲۱) معاهداتی که از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۹۳میان دولتین افغان ـ انگلیس (هند برتانوی)انعقاد یافته است میتواند بر طبق هر دو پرنسیب ملغی شده تلقی کرد .

بعد از اینکه دولت انگلیس نیم قاره هند را ترک کرد «اوضاع و شرایط نسبت به زمان عقد قرارداد»

تغیر کرده بود زیرا یک جانب قرارداد که دولت هند برتانوی بود وجود نداشت ودرسر زمین های تابع عقد قرارداد ها حضور نظامی وسیاسی نداشته قلمرو شامل حاکمیت قبلی ان به دو بخش هند و پاکستان تقسیم شده بودواین تغیر بزرگ نسبت به زمان عقد قرارداد بود.

ثانیا"در زمان عقد معاهدات میان افغانستان وبرتانیه ، پاکستان وجود نداشت و با بوجود آمدن آن نمی توانست جانب سوم در قرارداد باشد از این جهت پاکستان در این میانه نه حقوق دارد و نه وجایب.

روی این ملحوظ فیصله دوره هفت شورا بر حق بود و قرارداد ها از اعتبار حقوقی ساقط بودند و مشکل بایست میان مالک اصلی سر زمین ها یعنی افغانستان و برتانیه راه حل میافت ولی جای که زور حاکم باشد چگونه میتوان حقیت را دریافت .

انعقاد قرارداد های ۱۸اگست سال۱۹۱۹و ۲۲نوامبرسال۱۹۲۱میان دولت مستقل افغانستان تحت زعامت اعلیحضرت امان الله خان مسله را پیچیده ساخت زیرا این دو قرارداد باز هم سر زمینهای ماورای خط دیورند را بحیث قلم رو هند برتانوی شناخته بود.اگرشورای ملی (دورهء هفت)این دو قرارداد را هم ملغی اعلان میکرد از لحاظ حقوقی درست نبودو از جانب دیگردر حقیقت معاهدات مربوط به استرداد استقلال افغانستان ملغی میگردید که آن هم خلاف منافع ملی افغانستان می بود.

وضع موجود و مسله خط دیورند:

حین تقسیم هند حکومت افغانستان(دوران شاه محمودخان صدراعظم)از ادعای ارضی در مورد پشتونستان بدلیل مرور زمان و عدم حمایت جهانی از موضوع صرف نظر کرده «حق خود ارادیت برادران پشتون وبلوچ »را عام ساخت ، سردار محمد داود در زمانی که تصدی صدارت افغانستان را داشت بر مسله پشتونستان شدت بخشید ولی در سال های آخر ریاست جمهوری اش گفت«سرنوشت پشتون ها وبلوچ ها مکمل به دست خود شان میباشد.»

نیروی چپ در افغانستان که در دوران اپوزسییون و حاکمیت از مسله پشتونستان حمایت می کرد و میلونها افغانی برای سران قبایل و رهبران سیاسی آنها میداد،رهبران  شان را با مصارف گزاف در لوکس ترین منازل و مهمان خانه ها در کابل نگهداری میگرد،متحمل شدیدترین ضربات از همین سرزمین ها می شد همه کمپ های تربیت و آموزش تروریستان و تخریبکاران درهمین مناطق وجود داشت و روزانه صد ها تخریب کار و آدمکش به افغانستان فرستاده میشد،همه نقل و حرکت های نظامی ضد رژیم چپ در افغانستان ، در پشاور؛وزیرستان،کویته،پاره چناروسایر نقاط عملی میشد اما رهبران سیاسی و روسای قبایل کوچکترین عکس العمل علیه چنین تحرکات نشان نمی دادند. شهید دکتور نجیب الله رئیس جمهور وقت افغانستان در یکی از جلسات فعالین حزب وطن در وزارت خارجه گفت در صورتیکه پاکستان از تخریبکاران ضد افغانی قطع حمایت نماید میشود روی اختلافات تاریخی در مورد سرحدات دو کشور به تفاهم رسید .

بعد از سقوط حاکمیت چپ کسانی در افغانستان مسلط شدند که پاکستان را خانه دوم شان میگفتند و پاکستان از  این نیروها به حیث بهترین ضربه در انتقام کشی از ادعا های پشتونستان خواهی استفاده کرده افغانستان را بویرانه مبدل ساخت بحدیکه استخوان های مرده هایش را از قبرستان ها بر  آورده وبرای ساختن دانه فارمهای مرغداری به پاکستان برد.

رئیس جمهورباز نشسته افغانستان محترم حامد کرزی در آخرین بیانیه خدا حافظی اش از پست ریاست جمهوری ،پس از ۱۳ سال سکوت در مورد سیاست پاکستان گفت : پاکستانی ها می خواهند تاخط دیورند را به رسمیت بشناسیم  وآن ها به سیاست خارجی ما کنترول داشته باشند.معلوم است پاکستانی ها در مورد افغانستان نه تنها به خط دیورند بلکه به چیزهای بیشتری می اندیشند.

عمق استراتیژی پاکستان  درمورد افغانستان  تنها صبغهء نظامی ندارد بلکه سیاست کامپلکسی است که اگر بتواند به آن  دست یابد  افغانستان را مانند قرن  ۱۹ بحیث تحت الحمایه  اش  درخواهد آورد، اینکه   انگلیس پاکستان را  به حیث  جانشین خود  در منطقه ایجاد کرد هنوز بعد از گذشت یک ونیم  قرن آن توهم درمخیلهء پاکستانی ها دور میزند.سیاست کامپلکسی عمق استراتیژی  شامل  امور نظامی،اقتصادی و سیاسی  است و این  اهداف  جز از طریق داشتن یک حکومت دست نشانده و تابع به پاکستان بر آورده شده نمی تواند.

 بُعد نظامی مسئله چنین است که درصورت درگیری  جنگ با هندوستان  تاسیستات  نظامی  افغانستان  به  شمول  میدان های  هوائی  آن بحیث خط  عقبی جبهه مورد  بهر گیری  نظامیان پاکستان قرار میگیرد که در صورت وارد شدن  ضربه  از جانب هند به این تاسیسات  جنگ از حالت تقابل هند و پاکستان بیرون شده  افغانستان  نیز  شامل  آن میگردد و پاکستان  می تواند حمایت  بیشتر جهان  اسلام  را   بخاطر حمله  هند  بدو مملکت اسلامی  با خود داشته باشد.

در عرصه   اقتصادی دو  هدف نزد  مقامات  پاکستانی  مطرح است؛ اول اینکه  افغانستان  بحیث  یک کشور  مصرف  کننده  کالا های  پاکستانی  باقی بماند  و بازار فروش  آن  باشد ودوم   کنترول این چهار راه  عبور شرق و غرب و شمال وجنوب  بدست پاکستان باشد.همسایه های  شمالی ما دارای منابع ومعادن انرژی وجنوب آسیا دارای نیروی کار فراوان است پاکستان  درنظر دارد پلان های  اقتصادی  و تجارتی  اش  را از  طریق این چهار راه بدست  خود کنترول  نماید  تا تنگهء  خیبر را بحیث  گلوگاه  این  چهار راه  بحیث وسیله فشار علیه هرگونه  تخطی  وسر کشی دراختیار  داشته  باشد چنانچه این  فشار طی  سال های  متمادی خلاف همسایگی نیک علیه افغانستان  وتاجران  افغانی  به کاررفته است.

بُعد سیاسی شامل کنترول  سیاست خارجی  افغانستان دروجود  حکومت تابع میباشد که جمیع نهادهای سیاسی و مدنی آن نیز  مطیع اسلام آباد  باشد.کسانیکه   خط دیورند  را یگانه بهانه  بدست  پاکستان غرض تخریب افغانستان میدانند شاید  دچار اشتباه  باشند زیرا  پاکستان بحیث یک همسایه ( شتر کینه) درجنوب  وشرق  افغانستان صرف به این خواست بسنده نمی کند  واهداف خطرناکی راکه  دربالا ذکر شد درنظر دارد.

تحلیلگر ان  بهانه های  نرم و نازک زیادی  را باعث خرابی مناسبات افغانستان و پاکستان  درگذشته ها قلمداد  میکردند ،مانند محترم عبدالحمید مبارز که  در دو  جلد کتاب  تحلیل سیاسی  اوضاع  افغانستان عامل شوروی  را مسبب کشیدگی این روابط می دانند چنانچه درزمان ریاست   جمهوری مرحوم  محمد داود موجودیت  دو تحصیلکرده نظامی شوروی  درکمیته مرکزی داود خان راعامل  خشم   پاکستان تلقی میکنند نه سیاست وی  را در مورد قضیهء پشتونستان.

 اگرپرسیده شود که  در طول موجویت پاکستان با  حفظ عامل شوروی وتحصیل کرده گان آن در اردوی  افغانستان آیا روابط  دولتین آنقدر خراب   و بحرانی  بوده  است که حالا است ؟ هر روز تمامیت ارضی  افغانستان نقض  میشود وباران توپچی و راکتی در کنر  زندگی آرام مردم آنجا را به حالت جنگی درآورده است، بیش  از  ۴۸ کیلو متر  اراضی افغانستان در شرق  کشور تحت اشغال  نظامیان پاکستان درآمده است و هر روز  حملات  تروریسی سر هم  بندی شده  درپاکستان  جان هموطنان ما را  میگیرد. این اعمال درشرایط حضور ناتووعساکرامریکائی وحدود  ۵۰  کشور  متحد امریکا جریان دارد وهیچ  عاملی از شوروی سابق دیده  نمی شود بلکه دولت حامد کرزی متشکل از  بازگشتکان غرب  و کسانی  بود که پاکستان  را خانه  دوم  شان می گفتند ، حالا روی کدام  عامل سیاست  « کابل باید بسوزد » دوران گذشته ادامه دارد؟

درچنین وضع پا فشاری گنگ  و بدون  طرح  صریح در مورد دیورند که معنی  تداوم سیاست های  ۶۰ سال قبل را  میدهد،  از لحاظ  زمانی  به  نفع افغانستان  نمی  باشد .

بر  طبق  ماده هفتم  قانون  اساسی کشور ما متعهد  به رعایت منشور سازمان  ملل متحد و میثاق  های  بین المللی   که درآن ها  الحاق  کرده است می باشد ، بر طبق مادهء  هشتم  قانون اساسی ، افغانستان  عدم  مداخله ،  حسن همجواری ، احترام متقابل و تساوی حقوق  را تنظیم  کننده سیاست  خارجی  اش  خوانده است، با حفظ اینکه  پاکستان بحیث یک همسایه  بد و خصم  این اصول را در امور  افغانستان  پیوسته  نقض کرده  و می کند  اما  جانب   افغانی  بائیست اصول  مطروحه در قانون  اساسی اش  را رعایت کند و بهترین راه آنست  تا  بخاطر  نقض  اصول  بین المللی   پذیرفته  شده   از  جانب  پاکستان موضوع  را با  سازمان ملل متحد  در میان بگدارد.

زمانیکه افغانستان برمسئله  پشتونستان پافشاری میکرد زمان جنگ سردبود و حمایت یک قدرت  بزرگ  جهانی (اتحاد شوروی) را با خود داشت ،   در وضع بحرانی  موجود  وبی   نظمی نظم  جهانی معضلاتی  در قرب وبُعد   افغانستان  شکل  داده شده است  که بی  پیوند    با استراتژی  های  ایالات  متحده   نمیباشد منجمله اوضاع  درخاور میانه .  هیچ کس پیشبینی  نمی  کند که  تجزیه ء  ممالک  شامل  دراین  پلان و تجزیه وانفکاک حصه های از خاک ممالک عربی چه  نتیجه  ببار خواهد آورد.

اگر ادعای  افغانستان در مورد مربوط  به مسایل  سرحدی  خط دیورند  توسط  رئیس  جمهور باز  نشسته  آغای  کرزی  تحقق  یابد معنی آنرا میدهد که  ما دوباره به  طرحهای  گذشته  رجعت  میکنیم، وآن  دو موضوع را احتو  کرده می  تواند، آزادی پشتونستان بحیث یک کشور یا الحاق  سرزمین های جدا شده  به افغانستان .

اگر سرزمین  های  ماورای دیورند  که مردمان  آنها  خودشان را جزء دولت  پاکستان   میدانند ،از بدنه پاکستان جدا شود ، سرزمین  های  فاقد  دولت و حاکمیت خواهند بودو شکی وجود نمی تواند  داشته  باشدکه تروریستان مستقر درآن نواحی دست  بالا تراز وضع موجود را نداشته باشد یعنی در صورت بر هم خوری همین نظم  نیم  بند  دولتی ،هیچ حزب سیاسی  پشتون  و بلوچ  توان تشکیل  یک حکومت  با ثبات را نداشته  قدرت بدست تروریستهای  بین المللی  شکل خواهد گرفت.

پس باید  این ترس منطقی  وجود داشته باشد  که موضعگیری  نا سالم  و سنجیده  ناشده  در مورد  این مناطق سبب ریختن آب به آسیاب تروریسم  نگردد.

اینکه  در  بازی  موجود  استخبارات پاکستان  نقش  دارد ، هیچ  شکی  نیست بلکه ( سی آی ای)  (C.I.A)  نیز در آن  بیدخل  نمی  باشد . برخی جریانات تروریستی جریانات کنترول شده میباشند که  شاید  وظایف  بعدی آنها  بالاتراز فعالیت  های  تروریستی  جاری  باشد و ریزفهای  خواهند بود که  منطقه  را در  آتشهای  بزرگتر از  حالا خواهند  سوخت.

 اگر  روی  یک  فرضیه مسئله   الحاق  مجدد به  افغانستان  در  نظر  گرفته  شود  که  برخی  ها چنین تخیلی را  نزد  خویش  دارند سیر  حوادث  چگونه خواهد  بود؟

 افغانستان  در موقعیت  جغرافیای  قرار دارد که  از  لحاظ   ترکیب  اتنیکی با همسایگاننش  برخوردار از  مشترکا تیست که در برخی موارد  آن  ترکیب در اقلیت قرار میگیرد. در برابر   ملیت  تاجک  دولتی  بنام تاجکستان  با  داشتن  بیش  ار  شش میلیون نفوس ،  در برابر ملیت  ازبک  دولت  ازبکستان  با داشتن  بیش از ۲۴ میلیون  نفوس  و  در  برابر  ترکمنها  دولت  ترکمنستان  با  نفوس  بیش از ۴.5 میلیون وجود   دارد. پشتون های  ایالت  خیبر پختونخواه  ادعای  ۲۰ میلیون  نفوس  را  می نمایند و در برابر  بلوچ ها  ملیت  مماثل بلوچستان  ایران  و ایالت   بلوچستان  پاکستان  قرار دارد. هرسه  دولت  همسایه شمال  افغانستان نسبت به  کشور ما دولت های با  ثبات و از لحاظ  معشیت در سطح  بالاتر از ما هستند.

در مناطق  قبایل نشین  آنطرف  خط  دیورند دسترسی  بخدمات  صحی  بهتر وجود  دارد  که  افغان ها  پیوسته  مریضان شان را  به پشاور  می برند ،  این  مناطق  از  لحاظ  امکانات  تعلیمی و تحصیلی  بار ها   بهتر  از  مناطق  پشتون نشین قبایل  افغانستان   هستند ،  از  خدمات  آب  صحی ، برق ،  سرک های  اسفالت شده ، تولیدات صنایع  کوچک  و بزرگ  و زراعت  در  مقایسه   با این  طرف  خط  در حالت  بهتر  می باشند  و همچنان  وضعیت خوبتر  بلوچ های  ایران  و پاکستان  نسبت  به بلوچ های  افغانستان  که  بیش  از  سی سال  در  حالت  جنگی  بسر می برند قابل دقت است رویای  الحاق  آن  مناطق  به  افغانستان  خالی  از  پیامد  های نا میمون نخواهد بود.

 اول  اینکه  ادغام  مجدد  پشتون های  آنطرف دیورند به  افغانستان  تناسب  اتنیکی افغانستان  را طوری  بر هم  میزند  که  سایر اقوام و قبایل  ساکن  در کشور در برابر  آن  اقلیت  های  کوچک  خواهند  بود .  آیا  این  ادغام  برای  آنها   قابل  قبول می باشد ؟ و این  کار  عین تمایل را  برای  ملیت های  همسرحد با  دولت های با ثبات  دارای  ترکیب  اتنیکی مماثل  به بار  نخواهد آورد؟

ثانیا"  تشکیل  دولت مستقل برای  اقوام و قبایل آنطرف  خط دیورند قدرت  جاذبهء  دولت  متکی  بر  تشکیل  قومی  بر  اقوام و  قبایل  مماثل  افغانستان  اثرات منفی نخواهد گذاشت و خطر   دست بالای  احزاب  بنیاد گرا و  حمایت کننده  تروریستان  باعث  تشکیل دولتی  که  به  مثابه  خنجر  در  قلب منطقه تا  آسیای  میانه ،  هندوستان و چین فرورود نخواهد شد؟ آنچنانکه  دولت  اسرائیل  در  قلب  اعراب  فرو برده  شده  است  و امروز  آن  مناطق  به منظور  تامین  امنیت دوامدار  اسرائیل زیر  رو میشود.

 برسیاستمداران و چیزفهمان افغانستان پوشیده  نیست که حامی  بیش از ۶ دهه پاکستان امروز درافغانستان حضور دارد.ایالت متحده امریکا هیچگونه علاقمندی به سیاست مخالف  پاکستان  نداشته و نمی گذارد افغانستان مانند دوران جنگ سرد در این عرصه پیش  برود، امریکا  دیورند را  بحیث  سرحد رسمی  دولت های  افغانستان و پاکستان  می شناسد. بحدی از پاکستان  حمایه  میکند  که حملات  توپچی  و راکتی  آنرا  دروغی از جانب مطبوعات افغانستان می پندارد و مانع طرح این  مشکل از جانب افغانستان به شورای امنیت سازمان ملل متحد میگردد. پس رجعت به سیاست های ما قبل نه حمایه گر جهانی دارد و نه به نفع افغانستان  می باشد.

 اگرنظرعقلانی بر حوادث  قبل از سیزده سال از امروز و جریان  سیزده سال  اخیر  افگنده  شود  اعمال  خرابکارانه عمال  پاکستان که وطن ما را بدست افغانها ویران  کرد  بر هر  افغان وطندوست الهام  میدهد که تکیه برسیاست های  شرر انگیز چیزی  برای  این  کشوربه سینه انداخته شده نمی دهد بلکه خطراز دست رفتن  دستاورد های  موجود  نیز بعید ازاحتمال بوده  نمی تواند.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۵۱۲