صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر شاه و ظهوراین خاندان از زبان تاریخ
شر آوردند و خیر نامـش کردند
کاریکه اسلاف دود مانـش کردند
پرورده دیـره دون را از پاریس
آورده امیـر و حکمرانش کردند
عبدالو کیل کوچی
اما تاریخ در رابطه به ظهور این خاندان بسیار چیزهایی میگوید که سلسله آن تا به گذشته ها میرسد.
« میگویند دروغ گویی، شایعه پردازی، افسانه سرایی هنگامی در تاریخ جای گزین واقعیت وحقیقت میگردد که کسانیکه در دوران حوادث وقایع سهم داشته اند لب فرو بندند ونظر به علل وعواملی سکوت را تر جیح دهند .»
در باره خاندن همایونی نیز همینطور است. این بیان جامع وپرغنا ، نی تنها در مورد رویداد های تاریخی بلکه در رابطه به شخصیت ها وکار کرد های آنان بیشتر صدق میکند. با توجه به دیدگاها ونظریات آفریده گاران تاریخ کشورما، صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهرشاه یادآور پیشینه های تاریخی و آن میراث بجا مانده از قرون هژدهم ، نزدهم وبیستم میلادی میباشد که در سرآغاز دستاورد های قابل تقدیرآن قبل از همه اعاده استقلال ، بدست گرفتن اختیارات ملی ، تمامیت ارضی وحاکمیت سیاسی مستقل کشور بود که برهبری حاجی میرویس خان هوتکی حاصل گردید وپس از یک دوره معین ، با به قدرت رسیدن احمد خان ابدالی ۱۷۴۷ میلادی وپیدا شدن نا گهانی صوفی صابر شاه کابلی فی المجلس و نهادن خوشه گندم به دستار موصوف، احمد خان را احمد شاه ساخت . واما احمد شاه ابدالی برغم اساس گذاری دولت معظم سرتاسری ، جهانکشایی هایی نیز داشت که برای افغانستان آنقدر مفید واقع نمیشد چنانچه علامه میر غلام محمد غبار درین رابطه در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میفرماید :« دولت احمد شاه در داخل شرایط خاص تاریخی ، توانست که برای تشکیل مجدد افغانستان خدمت مهم سیاسی نماید ، ولی نمیتوانست بکلی از اشتباهات واعمال نادرست بر کنار بماند .مثلا یکی از کار های عجیب وبی فایده وحتا مضر او این بود که در امور داخلی هندوستان مدا خله منفی نمود که هیچ گونه ارتباطی با منافع افغانستان نداشت .نتیجه این فتح درخشان در واقع عجله برای برداشتن سنگی بزرگ از دم راه استعمار انگلیس بود » که بعد ها پیامد ها ی مصیبت بار آن دامنگیر کشورما گردیده ومزید بر آن نفاق وجنگ های خونین ویرانگر برادران سدو زایی ومحمد زایی ها برسر تاج و تخت ، شرایطی را بوجود آورد که در اثر آن زمینه حملات تجاوز کارانه استعمار انگلیس فراهم گردید تا به مرور زمان منجر به جدا شدن نیمی از خاک کشور شد . به استناد همین کتاب صرف نظر از ذکر سنوات آن ، مناطق ملتان کشمیر ، قلعه اتک ، دیره غازی ، دیره اسمعیل خان ، پشاور ، سند ،کورم ، لندی کوتل ،سوات ، با جور ،چترال ، چمن ،وسیستان در جنوب وشرق ، پنجده ، مرو وفوشنج در غرب وشمال کشور قربانی کشمکش های این خانواده قدرت طلب گردید که کشور ما از داشتن حق سرحدات بحری محروم گردیده و رابطه فعال آن با جهان خارج نیزقطع گردید . اما یکی ازاخلاف این سلسله شاه زمان پسر تیمور شاه بود . مردی آزاده ومدافع وطن که تا آخرین قدرت در برابر تجاوزات استعماری انگلیس رزمید ه بود . صدمین سالگرد تولدی ظاهرخان یادآور عهد شکنی های امیر دوست محمد خان وفرار ناگهانی او از میان مبارزین ومجاهدین از شهر چهاریکار وپیوستن آن به اداره استعماری انگلیس میباشد. اما دلاوری وقهرمانی پسرش وزیر محمد اکبر خان بود که با مبارزه پیروز مندانه اش در برابر سیل عساکر استعماری افتخار مبارزین راه آزادی ومردم افغانستان گردید واز همین دودمان برادر دیگری با اجرای رهنمود های اصلاحی وسازنده علامه عصر، سید جمال الدین افغان ، راه اصلاحات را در پیش گرفت. امیر شیرعلی خان با تاسیس مطبعه وبه ثمررسانیدن مفکوره های فرهنگی بخصوص در رابطه به مسایل خبری اوضاع جهانی وانتشار اخباردر پایتخت کشور، که برای نخستین بار، شمس النهار از ستاره پردرخشش رسانه ای در آسمان فرهنگ افغانستان مژده میداد. جلب دانشمندان وبنیاد گیری نخستین تجمعات علمی بمنظور اصلاحات، ایجاد دستگاه های صنعتی از قبیل باروت سازی ، حکاکی، پرزه جات اسلحه ودیگر ایجاد گری ها و آفرینش هایی بود که امیر شیرعلی خان رویدست گرفته بود. غازی مرد دیگری ازین دودمان ، غازی محمد ایوب خان فاتح در چندین جبهات جنگ علیه دشمنان افغانستان وپیروزی وطنپرستان آزاده افغانستان در جنگ میوند ماندگار و جاودان است .
واما چندی پس از آن بالا کشیدن عبدالرحمن بر تخت سلطنت آنهم به کمک مستقیم قدرت های خارجی وعمال داخلی ومحافظه کاران وابسته به آنها میباشد که بیانگر استبداد جهنمی دوران سلطنت امیرعبدالرحمن جابربوده وبعضا شرکت او در برنامه های سری وسه جانبه زیر زمینی هند برتانوی وادامه سرکوب آزادی خواهان ضد استعماری در کشور وبخصوص ساختن کله منار ها از سران مبارزین برادران هزاره تا هنوز درخاطره تلخ تاریخ بیاد مانده است و در راستای این ستمگری ها ، استبداد بی پایان پسرش حبیب الله خان را در رابطه به سرکوب مجاهدان وطندوست وخدا پرست اعضای جنبش های آزادی خواه ومشروطه خواهان بر ملا میسازد . ولی چندی بعد ، یکی ازاخلاف همین خاندان ، مردی آزاده وآزادی دوست امیرامان اله خان غازی نخستین گامش را در میدان قدرت وسلطنت با آزادی وآزاده گی برداشته وبه رهبری این غازی مرد آزاده دلیربود که مردم افغانستان برای نخستین بار پوزه استعمار انگلیس را به خاک مالیدند واستقلال کشور را حاصل نمودند .نهضت ترقی خواهانه امانی در راه اعمار ونوسازی کشور در تمام عرصه ها کوشید وبسیاری نو آفرینی هایی را در قبال تمدن عصری بوجود آورد. ولی با توجه به برگه دیگری از تاریخ ، صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر شاه حکایت گر عملکرد های اخلاف ودود مان سلطان محمد طلایی وجیره خواران خاندان آل یحی میباشد که در رابطه به آن بازهم علامه غبار می نویسد:« خانواده یحی خان از سال ۱۸۷۹ میلادی مدت بیست وسه سال در دیره دون هند میزیسته اند وجیره مختصری که حکومت انگلیس با ایشان میداد بآن میساختند » ودر رابطه به باز گشت نادرخان وبرادرانش ازهند به دربار کابل در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ چنین آمده است: «در حالیکه ملت هنوز ایشان را نمی شناخت وصلت جدید با خاندان شاهی ،( یعنی پیوند خویشی با شاه ) این خانواده را پیش کشید وبه عنوان مصاحبین شاه درآمدند » وبه این ترتیب نفوذ برادران در موقف های مختلف بمثابه مصاحبان ،خادمان دربار ،غلام بچگان ، شاآغاسی ، رکاب باشی ، وسروزهای دربارقایم گردید . صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر خان یاد آور خاطرات زمان باز گشت نادرخان ازفرانسه وسرزمین هند برتانوی وبا پشتیبانی کمکهای انگلیسی میباشد که بقول سترجنرال محمد نبی عظیمی نویسنده کتاب پرارج اردو و سیاست این کمک ها عبارت بود از « ده هزار تفنگ ۳۰۳ بور ویکصدو هشتاد هزار پوند انگلیسی ودیگر کمک های سیاسی ومعنوی » که بوسیله آن در سرحدات کشورجنگ را در پوشش به اصطلاح نجات وطن ، ودرداخل کشور جنگ زیر نام اعاده پادشاهی امان اله خان ودرغزنی ، جنگ را بعنوان دفاع از سلطنت امیر حبیب اله خان کلکانی با تبلیغات متناقض راه اندازی نمود تا بلاخره معلوم گردید که جنگ صرفا بخاطر غصب مقام پادشاهی وکشتار رقیبان خودش بوده است که با تعهدات وسوگند های دراماتیک خویش قدرت را تصاحب کرد وبا این ترتیب بنظر می رسید که سرکوب غازیان ،آزادی خواهان وبقایای مبارزان جنگ استقلال ونابود ساختن افتخارات تاریخی زمان امان اله خان غازی گویای تعهداتش در برابر کمک ها بوده باشد چنانچه سرکوب خونین آزادی خواهان در سطح کشوروحملات وحشیانه وانتقام جویانه آن در مناطق شمالی وشمال کشور که منجر به خونریزی بیشماری از هموطنان ما گردید علاوه بر آن شهید ساختن غلام نبی خان چرخی وبزندان انداختن همه اعضای فامیل ، اقارب وباز مانده گان این خانواده آزادی دوست بشمول کودکان وصغیران، از کینه توزی وغداری نادرغدارو محمد هاشم سفاک پرده برمیدارد. بی جهت نبود که سلطنت پسرش ظاهر شاه بروایتی جوان نزده ساله را عموهایش که قدرت مرکزی سلطنت را بدست خود داشتند با کشتار ونسل کشی مردم شریف هزاره وبا شهادت عبدالخالق شهید وخاندان ، اقارب وبازماندگان وحتا عده یی از همصنفانش آغازکردند. هم چنان لشکر کشی شاه محمود خان به دوام خونریزی های گذشته اش در مناطق شمال کشور وسر کوب آزادی خواهان ازبیک ، ترکمن، قزل باش وسایرساکنین محلات به امر او وهمچنان کوچاندن اجباری بقایای مردم این سرزمین و اعزام چندین هزار نفر از آزادی خواهان این مناطق کشور با زنجیروغراب وبا پای پیاده به کابل با شکنجه وقتل عام اسیران زن ومرد ، پیر وکودک درمحابس وقصابخانه های دهمزنگ وقلعه کرنیل که تا هنوزنام های زشت وستمگریهای وحشیانه محمد گل خان مهمند ، طره باز خان وجانداد خان درسر زبانهاست. همچنان درزیرسایه ذات همایونی و در راستای ظلم ها وستمگری ها ی نظام مستبد شاهی سرکوب خونین جنبش محصلین شهر کابل و ریختاندن خون محصلین در تظاهرات سوم عقرب ۱۳۴۴خورشیدی به امرسردار ولی پسر کاکا وداماد شاه و دیگر ظلم ها وستم هایی را که بر مردم ما روا داشته بودند تا هنوز درخاطره تلخ تاریخ باقی مانده است.
آقای نصیرمهرین در مقدمه کتاب خاطرات محمد خالد صدیق چه زیبا مینویسد: « ماهیت وکارکرد های نظام سیاسی که محمد نادر خان وبرادرانش بنیاد نهاده اند با توجه به برگه های این اثر ذهن را به ژرف های الزامات استبدادی وابعاد فاجعه ی آشنا می سازد که جامعه ما در شکنجه گاه آن بسر برده است. » واضح بود که این شکنجه گاه ها افغانستان را به زندان عمومی وخاموش مبدل کرده بود بآنکه گفته میشود محمد ظاهر شاه نسبت به شاهان همعصرش شاه اعتدال پسندی بود. باید گفت که برغم ماهیت طبقاتی نظام شاهی ، یکی از دلایل عمده استبداد در زمان سلطنت ظاهرخان این بود که در نیمه اول دوره شاهی ظاهرخان ، قدرت اصلی نظام در دستا ن عموها وعمو زاده گان شاه قرار داشت ودر نیمه دوم دوران سلطنت نیز تحت نظر این شاه واجب الاحترام وغیرمسوول قدرت به دور جناح بندی های درون خاندان گرفته تا درباریان محافظه کار، حاکمان قدرتمند نظام در پیوند مستقیم با عناصر ارتجاعی ، ملاکین ومفتخواران در سازش با ارتجاع منطقه وقدرت های جهانی میچرخید که این رویکرد ها برصلاحیت شاه وشخصیت شاه بر ثبات فکری ، اراده وعملکرد آن تاثیرات ناگواربجا گذاشته وشاه را در منجلاب پاسیفیسم ونیزدر شرایطی قرارمیداد که شاه با گذراندن روزهای خوش ، تقوای شخصی آن نیز زیرسوال می رفت . وبا این ترتیب ملوک الطوایفی درون نظام ، نظام ظالمانه واستبدادی شاهی را برمردم افغانستان تحمیل نموده ودر مجموع باعث عقب مانی کشور از کاروان ترقی وتعالی گردیده بود. مزید بر آن موقعیت حساس جغرافیایی کشور در بین قدرت های منطقه وجهان همواره روی سرنوشت مردم افغانستان تاثیرات منفی خود را بجا می گذاشت بآنهم با توجه به کارکردها و یکرشته فعالیت های عمرانی و روبنایی که در زمان ظاهرخان صورت گرفته بود ازقبیل تدوین قانون اساسی، بسط وتوسعه فرهنگ ، معارف و تحصیلات عالی ، انتخابات پارلمانی ، آزادی های کمرنگ سیاسی وقانون نیم بند احزاب، مظاهرات ،اجتماعات ، مطبوعات ، خدمات اجتماعی، شفاخانه ها ، رشد زراعت وانکشاف بانکداری ،اعمار مکاتب ومدارس ، سیلو ها وکارخانه های تولیدی وصنعتی ، احداث سرک های حلقوی درسطح کشور، اعمار بند وانهار وتاسیسات دستگاه های برق وغیره را میتوان از دست آورد های این دوره دانست؛ ولی بآنهم این همه کارکرد ها وفراورده های کاری به تناسب توان وامکانات دست داشته درمقایسه به نیازمندی های مبرم وحیاتی مردم نمیتوانست یک دهم احتیاجات جامعه را بر آورده سازد. درطول مدت زمان سلطنت همایونی بود که افغانستان در جمله فقیر ترین کشور های جهان به شمار میرفت . در حال وهوایی که جهانیان کیهان را تسخیر میکردند در افغانستان هنوز مسله نا ن حل نگردیده و درین مدت ، نود و پنج فیصد نفوس کشور از نعمت سواد عادی محروم و در چنین عصر در تمام کشور یک دستگاه رادیو وجود داشت ودر نبود دستگاه تلویزیون رابطه فرهنگی و رسانه یی با جهان خارج اصلا وجود نداشت و اکثریت عظیم مردم در زیر سایه ذات همایونی در شرایط فقر، جهل مرض بی خانگی وبیکاری ودر باتلاق غم وانده ومصیبت دست وپنجه نرم میکرده اند؛ که خوراک اکثریت مردم نان جو آلوده به گیای تلخ و پوشاک شان پوست بزوخانه های شان دخمه های مرگ بوده است. در سال های زمامداری این بابا ... مردمان مستضعف ومستمند بدخشان ، بادغیس ،غورات، زابل وخوست، کنر و نورستان، لغمان، سرپل... بخاطر زنده گی نی بلکه بخاطر زنده ماندن شان حتا بفروش فرزندان خودحاضر گردیده بودند که لکه این داغ ننگین دردل تاریخ تا هنوز باقیست .
در عرصه معارف برای هر۴۰۰۰۰۰ نفر یک لیسه و دوباب مکتب ابتداییه و ده معلم میرسید طبق احصاییه در عرصه صحت عامه برای هر پنجاه هزار نفر یک داکتر برای هر ۴۰۰۰۰۰ نفر یک شفاخانه وجود داشت که این عقب مانی با هیچ یکی از کشورهای همسایه قابل مقایسه نبود .
سالهای سال مردم زحمت میکشیدند وعرق می ریختند ولی حاصل عرق ریزی میلیونها میلیون نفر انسان زحمتکش این مرزوبوم خوراک اعلیحضرتان والاحضرتان ، حاکمان وخادمان درباری مصاحبان وچاپلوسان ومتملقین دربار شاهانه ومفتخواران ، بالا نشینان ودلالان کمپرادور، سودخواران وریاکاران آن دوره بود. چگونه این بابا توانسته بود در مدت چهل ساله سلطنت وحکمروایی اش به اصطلاح فرزندان خود را گرسنه ، مریض ،علیل ، فقیر بیسواد ودر مصیبت مواد مخدره ونیمه جان نگه دارد ؟
در رابطه به موقف کشوردر مسیر تحولات اقتصادی سیاسی ، فرهنگی واجتماعی ، دوکتورمحمد ظاهرطنین در کتا بش بنام افغانستان در قرن بیستم چنین نگاشته است: « از اوایل قرن بیستم سلطنت های افغانستان ،علمای پیشرو ومذهبی و روشنفکران ، قطع نظر از فراز وفرودها و افراط وتفریط ها وانزوا طلبی ها و دخالت خارجی سعی کردند افغانستان از روند عمومی دگرگونیهای سیاسی اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی درکشور های اسلامی وبطور کلی درخاورزمین بدور بماند. »
بنا برآن باید گفت که میراث مصیبت بارنظام سلطنتی تا هنوز دامنگیر مردم ما میباشد. اگر اینطور نمی بود در کدام جای دنیا هستند کسانی که به اشاره ومیل دشمنان کشور، با انفجار پلها ، بند ها وتاسیسات انرژی وعام المنفعه وطن خود را به ویرانه مبدل سازند، مکاتب وفاکولته ها و دیگر تاسیسات علمی وفرهنگی و زیربنای اقتصادی وطن خود را به آتش کشیده و با حملات انتحاری برادرکشی را در وطن خود ادامه داده باشند، بجز انسان های محروم از دانش وسواد و تربیه وعقب نگهداشته شده که نمایانگر تاثیرات منفی سلطنت نیم قرنه خاندان ذات همایونی میباشد.
باید گفت که میراث منفی این سلطنت آنقدر رنج آوروغیر قابل تحمل بود که حتا خلف آن یعنی داودخان یکی از مهره های مهم این خاندان نیز نتوانست کاری را بروی خرابه های سلطنت اجرا وانجام دهد، بلکه موصوف از روی ناگزیری ها بخاطر قانع ساختن ملت باد میکارید تا که تو فان درو کرد.
البته کارکردها ورویکردها را نمی توان به اقدامات یک شخص و یا شخصیتی خلاصه کرد بلکه تمام سیستم مورد بحث تاریخ است وهیچ سیستم ونظامی را نمیتوان از قلم رو تاریخ وقضاوت تاریخی بدوردانست وبری از اشتباهات.همانطوریکه هیچ عمل و یا اعمالی نمیتواند ازمحک داوری تاریخ بدور بماند بآنهم اگر حقایق چند روزی ویا چند سالی بزور زورمندان وارونه تعریف گردد ولی تاریخ طور دیگری وهمه جانبه قضاوت خواهد کرد؛ میتوان ملتی را در تنگنای زمان متوقف ساخت ولی هرگز نخواهید توانست زمان را از حرکت باز دارید. بگونه مثال افتخارات شاه امان اله خان ، محصل استقلال کشور ونام غازی مردان آزاده دلیر ومبارز راه ترقی وطن چنان در صفحات زرین تاریخ ثبت گردیده است که تخریبات وجعلیات ناجوانمردانه درحق آنها محکوم به فنا گردید وبلمقابل دستاوردهای کاری نهضت ترقی خواهانه شاه امان اله خان غازی ودیگرجنبش های ترقی خواهانه بلاخره توسط مردم حق شناس افغانستان با ذکرنام و القاب تاریخی شان دردل تاریخ افغانستان جاودانه ومانده گارثبت گردیده است. واین درس بزرگی از تجارب واندوخته های ملت سرفراز افغانستان است که با اعماق قلب خود جریانات حال وگذشته را مورد قضاوت عادلانه شان قرارخواهند داد زیرا هر پروسه آغاز، جریان و انجامی دارد. بگذار این کار تاریخ است که مستقل از زورگویی ها ودوران ها در رابطه به شخصیت ها ونظام ها داوری خواهد کرد وبقول معروف تاریخ بیرحم است ومستقل عمل خواهد کرد.دراخیرباید گفت که وحدت ملی و وطنپرستانه وحدت ترقی خواهانه و فراگیری علم ودانش ضامن سعادت مردم افغانستان خواهد بود.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۵۱۱