روند دموکراسی در لابلای تاریخ ـ ریشه و هسته های رشد آن در افغانستان

( قسمت اول )

 

علی رستمی

روند وتحقق اصول دموکراسی در طول دوازده سال در کشور ما که با هجوم نیروهای نظامی جهان ای غرب در راس اضلاع متحده امریکا وسرنگونی نطام سیاه و عقب گرای طالبانی تمام شد،اغاز گردید؛ روزنه جدیدی بود در زنده گی سیاسی ، اقتصادی واجتماعی کشورما بسوی ترقی اجتماعی وبرای ازبین بردن مناسبات کهنه عقب مانده قرون وسطایی . مردم ما این روشنی را به فال نیک گرفته وکمک واماده گی خویشرا در جهت تحقق واهداف این امر ابراز داشتند. مردم در سه دوره برای انتخاب رییس جمهور خویش به پای صندق های رای دهی رفته وبه  رییس جمهوراینده خویش رای اعتماد داده اند که اخرین دوره ان در سال ۲۰۱۴ در ماه سنبله سال ۱۳۹۳خورشیدی ، بعد از اعلان نتايج ابتدايی انتخابات دور دوم رياست جمھوری و تکميل شدن پروسه تفتيش صد در صدي تمامی آرای ريخته شده در دور دوم انتخابات رياست جمھوری، کميسيون مستقل انتخابات نتايج نھايی دور دوم انتخابات رياست جمھوری را که به تاريخ ۲۶ جوزا سال۱۳۹۳ خورشیدی برگزار گرديده بود، تصديق نموده اعلام نمود.

نهادهای دموکراسی که از سالیان متمادی در کشور ما از ان سخن میرفت ، پیشتر در محافل سیاسی وموسسات تعلیمی وآموزشی در میان جوانان دغدغه داشت وهر گروه ای سیاسی واجتماعی به گونه  این واژه را بر بنیاد رویکردهای سیاسی خویش تعریف وانرا توضیح مینمودند. طوریکه دموکراسی با پیدایش افتصاد سرمایداری از قرن ۱۳ ببعد بوجودامد ، با رشد وتکامل ان درجهان در قرن نزده وبیست و اثرات  ان در کشورهای همجوار وطن ما ومنطقه مانند ترکیه، ایران ، مصر با عملی شدن پروگرامهای مترقی واصلاحی نمایان شده که به زودترین فرصت باعث  تغیرات سیاسی واجتماعی  در این کشورها گردید. درکشور ماافغانستان با پروگرام اصلاحی سید جمال الدین وامیر شیرعلی خان بین سالهای ۱۸۶۲ و۱۸۷۸ از بالا رویدست گرفته شده که بزودی به اثر مداخله انگلیس روند پیچیده به خود گرفته وبه شکست مواجه شد و دوباره در سالهای ۱۹۰۱و۱۹۱۸ مجددأ اصلاحات در افغانستان مورد عمل قرارگرفت ومدارس وجراید وکتابخانه های شخصی به وجود امد. طوریکه شاد روان غلام محمد غبار درکتاب خود« افغانستان درمسیر تاریخ » چنین تحریر داشته اند:« .. درکابل جراید  دست یدست محافل روشنفکر میگشت واین قشر  که درابتدا از بوراژوازی ملی تجاری وزمیندار لیبرال نماینده گی میکردند ، بعد ها برای تهدید قدرت بی سرحد شاه ، تحصیل استقلال افغانستان و بوجود آوردن  قانون اساسی به فعالیت آغاز نمودند. ولی اینها از داشتن ارتباط با توده های مردم محروم بودند.»

این قشر روشنفکر وتحصیل کرده وقانون خواهان در مرکز شهر کابل در محور سه حلقه میچرخیدند: اولأ لیبرالهای در بار که در ارزوی تغیرات در داخل رژیم ودستگاه دولت بودند. وحلقه دوم روشنفکران دموکرات بودند که دلچسپی به مطالعه جراید و روزنامه ها به مسایل سیاسی واجتماعی داخلی وخارجی داشتند، که درداخل دربار  فعالیت مینمودند. حلقه سوم روشنفکران منفردی بودند که خارج از دربار ودردستگاه دولتی در مکتب لیسه حبیبه روابط رفقانه ودوستانه داشتند. از میان این گرایشات  هسته های مدافعین وعلاقمندان دموکراسی بنام مشروطه اول که روحیه قانون خواهی که یکی از اصول دموکراسی است، در زمان جاکمیت حبیب الله  بوجود امد.  اکثر این شخصیتها، منور وتحصیل کرده  درداخل وخارج کشور  بودند. تا اینکه بعد از کسب استقلال کشور توسط امیر امان الله غازی ، و بوجود اوردن وضع نوین مترقی  واعلام ازادی های فردی واجتماعی و برابری زن ومرد ، اجرای پروگرامهای مترقی درعرصه های سیاسی اقتصادی واجتماعی وفرهنگی روی دست کرفته شد؛  شوربختانه  با مداخله عاملین ارتجاع منطقه وجهانی در نطفه خنثی ونتوانست که تحقق یابد. این شاه مترقی وملی  با تدویر جرگه عنعنوی  اولین قانون اساس یا « نظاام نامه دولتی » رابه اشتراک نماینده گان مردم به تصویب رسانید ؛ که متاسفانه نسبت عدم آماده گی مردم از لحاظ  درک ، فهم وشعورسیاسی ، و مداخله کشورهای خارجی مانند انگلستان ذریعه اعمال گماشته شده  خود در درون دولت وبیرون ازآن  وبوسیله عده ای ازملاها و روحانیون مرتجع با تبلیغات زهراگین مردم  را برای قیام مسلحانه علیه دولت تشویق وزمینه  سرنگونی انرا مساعد ساختند. بعداز سرنگون امان الله غازی شاه مترقی ، تراژیدی بزرگ  تاریخی دامنگیرمردم شد.  حکومتهای بعدی در گام نخست برای تحکیم استبداد سلطنتی خود همه روشنفکران وترقی خواهان را روانه زندان ،تبعیت به خارج ازوطن وجوغه های دار کردند، که این روند تا زمان صدارت شا ه محمود دوام نمود که بعداز اعلام اصلاحات دموکراتیک که بنام « دهه دموکراسی» مشهوراست ،اهسته هسته آزادیهای مدنی بوجود امده تا سرنگوی زمامداری ظاهرشاه  توسط کودتای ۲۶ سرطان محمد داوود ادامه پیداکرد. بعد از سرنگونی سلطنت محمد ظاهر شاه افغانستان ، برای اولین بار نظام  جمهوری اعلام شده و محمد داوود بعدأ  درلویه جرگه مردم افغانستان به حیث رییس جمهور انتخاب شد، ونظام دولتی مطابق قانون اساسی جدید جمهوری در ماه جنوری ۱۹۷۷ بوسیله لویه جرکه به تصویب رسید که بر اساس ان  سیستم یک حزبی حکومت ودرراس ان « حزب انقلاب ملی» برسمیت شناخته میشد. این امربعد ازسال ۱۳۵۷ با قیام ۷ ثور بوسیله حزب دموکراتیک خلق افغانستان که جمهوریت محمد داوود را سرنگون  ساخته وقدرت به  حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نماینده گی ازمردم افغانستان انتقال یافت؛ این روند با تشکیل شورای انقلابی  و پارلمان تا آغاز دوران حاکمیت دکتور نجیب الله شهید  ادامه داشت ؛ بعد ازسقوط  نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان  ورویکار امدن دولتهای  تنظیمهای جهادی  و طالبانی، تمام ارزشهای مدنی وانسانی پایمال گردیده ؛ جامعه بسوی توحش وبدبختی قرون وسطایی فرورفت. بالاخره بعد از رویداد ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ برای دستگیری رهبر القاعده بنام اسامه بن لادین امریکا به افغانستان لشکر کشی نموده که باعث سرنگونی دولت ارتجاعی و متحجر طالبانی شد، وحکومت حامد کرزی رویکار امد ؛ بارویکار امدن این رژیم ، روند دموکراسی با ایجاد سازمانهای مدنی وسیاسی و تشکل احزاب  درافغانستان وارد حیات سیاسی واجتماعی مردم  گردیده وارزشهای ان مورد عمل قرار کرفت.

 دموکراسی هم از جمله اصطلاحات علم سیاست بشمار میرود  که از بنیاد کلمه یونانی بوده ودرسده ای پنجم پیش از میلاد مسیح در نوشته های هرودت  از دوکلمه « دموس » بمعنای مردم و« کراتوس » بمعنای حکومت کردن بکار رفته است.در زمان حکومت شهر اتن  یونان  از واژه « دم ها » یا دموس  برای انتخابات حکومت،  شهر را به حوزه ها تقسیم میکردند که بنام دم ویا دموس یاد مینمودند؛ دراین حوزه ساکنین شهر اتن که دراین محلات تولد شده وسکونت داشتند ثبت نام مینمودند ودرانتخابات حکومت سهم میگرفتند. همچنان این واژه از دموس وکراتوس  به معنای مختلف بکار رفته هست . دموس به معنایی شهروندانی که دریک حوزه ویا محل ویا درشهر زنده گی داشتند، میباشد. درشهرهای پولیس ویا سیته یونان  به معنای« اراذیل واوباش »  یا «  توده عوام »ویا   اقشار غریب و فرودست  نیزکاربرد داشته است. کراتوس بمعنای قدرت وهم به معنای قانون بکار رفته است که انقدر باهم یکسان نیستند. این دو کلمه مفهوم ان می تواند درنظامهای مختلف توجیه شود.مثلأ قدرت نظام سلطنت هم قدرت هست ومطابق قانون عمل میکند ویا از طریق انتخابات دموکراتیک  برای ارگانهای اجراییوی وقانونگذاری توزیع قدرت صورت میگرد.  در اعصار معاصر دموکراسی را بمعنای حکومت مردم  یا اکثریت مردم توجیه کرده اند ؛ بر اصل این تعاریف فوق دموکراسی در روند تاریخ معانی  گوناکونی را در اعصار مختلف داشته است که از جانب دانشمندان وفیلسوف های کلاسیک و معاصر توضیح شده است  . چون دموکراسی معنای حاکمیت مردم و یا حاکمیت اکثریت یاد میشود ، ارسطو درمورد حکومت اکثریت نظری کاملأ واضح داشت که حکومت اکثریت هم بمعنای حکومت فقرا است وهم حکومت  ثروتمندان و یا نمی توان انرا دموکراسی نامید؛ اومیگفت: « ... فرض کنید در جایی هزار سیصد نفر زنده گی میکنند ، هزار نفر از انها ثروتمند هستند وهیچ شراکتی را برای سیصد نفر دیگر در دولت قایل نیستند ؛ سیصد نفری که مردانی ازاد واز جهات دیگر مانند انها هستند ، هیچ کس نمی تواند بگوید که این هزار وسیصد نفر با دموکراسی زنده گی میکنند؛ تعداد به تنهایی ماهیت دموکراسی را تعین نمی کند . هرگاه ثروت ادمی پایه واساس حکومت باشد چه کم وچه زیاد – با الیگارشی روبرو هستید؛ وهنگامی که فقرا حکومت می کنند، با دموکراسی روبرو خواهید بود؛ بنابراین الیگارشی به معنای حکومت چند نفر معدود نیست بلکه حکومت چند نفر ثروتمند با اصل و نسب ودموکراسی نیز حکومت مردمان فقیر است.»

در حالیکه در دوران معاصر بعد از آغاز وایجاد حکومتهای مدرن که براصل دموکراسی تشکیل شده است به این معتقد نیست تا واژه دموکراسی با این عبارات ویا کلماتی که دارای خصومتهاتی اجتماعی باشد ارتباط دهید ودموکراسی را نمی خواهند که درجنگ طبقاتی بکشانند.  اما در روند تکامل تاریخ دموکراسی بدون مبارزه طبقاتی در یونان باستان وچه در علم سیاست بدون مبارزه طبقاتی تحقق نیافته است. چنانچه افلاطون عقیده بران بود که:«  زمامدار باید فیلسوف شاه وانسان خبره ودانشمد وقدرتمند باشد.» که این خود نمایانگر تقسیم جامعه به فقیر وثروتمند بوده وامتیازات بسوی  یکی ازاین گروه ها را خواستار میباشد. دموکراسی کلمه است که یونانی ها برای یک مرحله و واقعیتی زمان اجتماعی  به مفهوم تحول جدید کشف و تکامل دادند چرا که در ان حکومت مردم توسط مردم با گروه های کوچک  دریک محل وشهر کم جماعت اداره وکنترول میشد که شهر کوچک ، خود گردان وخود مختار بود. از جمله اططلاح شهر پولیس که نوع معینی از جامعه سیاسی  را تبارز و تعریف میکرد برعلاوه که درشهر اتن دولت با ثبات و پایدار دموکراسی درمیان سایر شهرهای یونان بود که از لحاط فرهنگی درخشانترین شهر محسوب میشد. این تکامل ناشی از فعالیت سولون بود که برای شهر اتن در سال ۵۹۴ قبل از میلاد  قانون اساس را بوجود اورد  که بقول ارسطو: « این عمل سولون باعث  پیامدهای کشکمکش میان "توده ها" و" نامداران" شد». سولون جامعه  براساس مالکیت اموال وثروت را به چهار طبقه  تقسیم کرده بود . این امر باعث شد که بالاترین افراد دربالا جای بگیرد وفقرا وپاینترین طبقات توانست که تا درمجلس راه یابند.این امر زیاد نپاید توسط نیروهای الیکارشی وارستوکرا سی  درسال ۵۰۸ قبل از میلاد اصلاحات بنیادی را در ساختار « انتخاباتی » دولت بوجود اورد. در ساختار حمایت خانواده گی ومحلی از بین برده شد ووفاداری شهروندان به « پولیس » مستحکم شد .

 اعضای  حکومت که از اعضای شورا ومجلس سنا تشکیل شده بود هر روز جلسه دایر نموده وجلسه را برای نشست شورای شهروندان آماده میکرد؛ این اعضا از ۴۰۰ تن به ۵۰۰ تن ارتقا نموده که هرکرام از ده طایفه یا حوزه انتخاباتی براساس قرعه به عنوان عضو شورا برای مدت یکسال انتخاب مکردید. این پنجاه نفر برای هر کدام بشکل دورانی برای مدت معینی  به عنوان کمیته اجراییه شورا فعالیت می نمودند.  بر علاوه ایکه قدرت ارستوکراسی بر ارگانهای سنتی مانند دادگاها ای عالی اتن ومقام رییس سازمان دولتی ادامه داشت اما قدرت به دست شورا ومجلس بود. این روند الی  سال ۴۶۱ قبل ازمیلاد دوام داشت . با قدرت گرفتن سکندر مقدونی در سال ۳۲۲ قبل ازمیلاد این تشکیلات از بین رفت. با اینهمه  تحولات سیاسی  مشهورترین فیلسوفان ونویسنده گان اتنی مانند افلاطون وارسطو مخالفین دموکراسی بودند. سقراط هم کمی درنظریات انها نیز شریک بود. حادثه ای که پیشتر به این روند صدمه وارد نمود اعدام سقراط درسال ۳۹۹ قبل از میلاد بود.  طوریکه نویسند گان معاصر تحلیل کرداه اندکه : «... درحقیقت فراتر از ارتباط این اصول ویژه با دموکراسی ، باید گفت که ظهور سیاست به معنایی که ما درک میکنیم ، با ظهور دموکراسی در یونان باستان پیوند داشته است ، سیاست را به نحوی مستدل ، میتوان پیشه دولت وقدرت درهر جامعه ای صرفنظر از اشکالی که به خود میگرد تعریف کرد.»

ظهور مجدد دموکراسی براساس اندیشه حقوق سیاسی  جدا « از اشتراک زنان »  یعنی دموکراسی مرد سالار  در طول تاریخ  بود . ایجاد دولت با اشتراک  زحمتکشان بر شالوده سنت اجتماعی ازبین نه رفته بود؛ با قیامهای مردم وانقلابات توده ایی حفظ شده بود و طوریکه معترضان انگلیسی در سال ۱۳۱۸ میلادی میگفتند« انزمانیکه ادم بیل میزد وحوا میزیسد ، اقایان چه کسانی بودند»  بعضی ها درشورشها که بنام "کت"( رابرت کت رهبر شوش دهقانی  نورد فولک در ستال ۱۵۴۹ که ظاهرأ برای محصور کردن زمینهای مشاع مردم شروع وسپس به طغیان وشورش وتسخیر شهرهای اطراف کشید) شرکت داشتند ، مردم میگفتند:« ... اقایان سابقأ حکومت کرده اند اینک انها، یعنی مردم عادی میخواهند حکومت کنند.»

  دانشمندان  معاصرسیرتفکر تکامل و تحول  دموکراسی را  در دوجریان عمده پیوند داده اند.: « یکی جنبش اصلاح طلبی دینی پروتسنتنان که اصلاح در کلیسای روم بود که باعث بوجود امدن کلیسای پروتستانها انجامید. ودوم اینکه ابراز نظریات مساوات طلبانه وعملکردهای مقاومت جویانه در مقابل حاکمان دوران  وحتا  نوعی دموکراسی رادیکال که ازدرون ان تحول یافت. دراین تحول   اثرات ایدیالوژیکی ونهادی فیودالیسم درآن به چشم میخورد وگروهای  شامل اشراف روحانیون وعوام بود که میخواستند که به نماینده گی از گروه های اجتماعی در انتخابات سهم داشته باشند».رهبران جنبش اصلاح طلبی مذهبی پرسشهای را در رابطه حقوق افراد جانعه با کشیشان واسقفها مطرح مینمودند ومیگفتند«  اعتقاد مساوات طلبانه مبنی بر این که تمام مومنان میتوانند به مقام کشیشی برسند. » همچنان لوتر میگفت که: «... وقتی کشیشی به قتل میرسد ، تمام کشور تعطیل میشود ؛ پس چرا هنگامی که دهقانی به قتل میرسد ، چنین نیست؟»  بر شالوده این عقاید بود که سخنان پروتستانها  اعتماد به نفس و روحیه ایثاری درمیان مردم عادی غرب  بوجود اورد.این اصل زمینه ان شد که نخستین تجارب قدرت مردمی عصر جدید بیرون براید . به  « دموکراسی » خطاب نمایند. ایجاد حکومتهای مطلقه در قرون وسطا و حاکمیتت و فشار روحی و جسمی کلیسا برای تحق اجرای احکام دینی  مذهبی  بالای مردم یک از چالشهای  بزرگ درمقابل تحقق دموکراسی در اروپا بود که مبارزه پیگرجنبش روشنفکران و از درون روحانیت در وجود ولتر و توماس هابر و لاک و اسپنوزوا کانت و روسو  وغیره دوباره آغازو جنبشهای ازادی خواه وسکولار در جامعه تبارز کرد؛ و ایده های ساختار جدید دولتداری را براساس حکومت مردم بالای مردم علیه حکومتهای مستبد وخود کامه اغاز نمودند. هرانچه که از لحظ تیوری واز تجارب جهان قدیم در یونان باستان و روم مروج بود، با دموکراسی امروزی که تحول یافته  سنت عرف جوامع قبلی در اروپا بود، هست. دموکراسی براصل حکومت مردم برای مردم  یکی از شعار های اولیه این روند میباشد . مثال بر جسته ان انقلاب فرانسه است که با شعار « برابری ، برادری و مساوات »  به پیروزی رسید که چهره  جهان را شکل جدید بخشید، و تمام دستاوردهای انقلابی و تغیرات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی مرهون آن میباشد؛ وموج عظیم ترقی وازادی خواهی وجنبشهای چپ و راست لیبرالی به شعار تحول یافته قرون گذشته بوجود امد ،شعارهای  انقلاب فرانسه  نخستین بار در یونان باستان توسط اپیکوران ورواقیون مطرح گردیده بود؛ شعار برابری وانسانیت،  برادری و حکومتهای جهانی ریشه در علوم باستان دارد.... ( ادامه دارد )

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۶۱۰