نوشته : عمر محسن زاده

این سر نامه ، دیباچه کتابی است که در این اواخر ماریو آموروس نویسنده هسپا نوی در باره مرگ پابلو نرودا شاعر نامی و شناخته شده جهان نگاشته است.* جزیره سیاه یا « ایسلا نگرا » شهرکی است در سواحل دریای آرام در سرزمین چیلی که خانه نرودا در آنجا قرار دارد. این سرپناه همچو اشعار دلکشش شاعرانه است و روزانه کاروانی از شیفتگان ادب و فر هنگ ازهرسوی جهان به آنجا می‌آیند و درهرگوشه و کنار آن برگی از زندگی پُرمایه و پُر از فرود و فراز شاعر آزاده را میخوانند و ناسازگاری های روزگار را مینگرند .این خانه از رویداد ها و حوادث تاریخ سخن میگوید و آیینه وار کارنامه‌های بزرگمردی را بیان میدارد که همه عمر شریف خود را در راه انسان و انسانیت گذشتانده بود .در آنسالی که این خانه بدست پابلونرودا  رسید او تازه از هسپانیا برگشته بود ، دلی پُر دردی داشت چون خود به چشم سر دیده بود که درجنگ داخلی هسپانیا فاشیست ها ، روحانیت افراط گرا و سلطنت طلبان با کمک همه جانبه فاشیست های هیتلری و موسولینی در وجود مداخله نظامی شدید نخستین جمهوری دموکراتیک و انتخابی هسپانیا را سر نگون نمودند و مردمی را به خاک و خون کشانیدند .او در آنزمان قونسل کشور چیلی درهسپانیا بود و با یست بنا بر موقف سیاسی خود جیزی نمی گفت وکاری نمیکرد .اما نرودا که وجدان آزاد داشت نمیتوانست تابع پروتوکول باشد وانسانیت را فراموش کند .او به « جبهه مردم » و جمهوری هسپانیا پیوست و یک‌جا با فرزانگان هسپانیا چون فریدریکو گارسیا لورکا مجله « اسپ سبز شعر » را به نشر رسانید و کمیته روشنفکران و هنرمندان را پی گذاشت. آنگاهی که ناگزیر به ترک مادرید گردید به پاریس آمد و در آنجا هم با‌شخصیت های چون پابلو پیکاسو ، نانسی کونارد و ...تلاش نمود تا جنایات فاشیسم را افشا نماید .آنان مجموعه شعری ایرا بنام « چکامه سرایان جهان از خلق هسپانیا دفاع میکنند » بدست نشر سپردند. آنزمان روزگار دشوار برای آزاد اندیشان و دور زورگویی فاشیسم در اروپا بود.  صدای شعر خفه میشد و نویسندگان تنگدست مردمی باید راه مهاجرت درپیش میگرفتند .پابلو نرودا نیز راه وطن در پیش گرفت و در سال 1938 به چیلی برگشت . او در « جزیره سیاه » بمبارزه خود علیه فاشیسم ادمه داد و هموند هیات تحریر مجله « برآمد خورشید چیلی » گردید .فاشیست ها در اروپا جشن کتاب سوزی داشتند ولی نرودا به جمع آوری بیش از پنجصد عنوان کتاب چون آثار و نوشته‌های هاینریش هاینه ، توماس مان ، ارنولد سویک و دیگرا ن پرداخت و آن مجموعه را به کتابخانه ملی چیلی اهدا نمود . پابلو نرودا آرزو داشت تا با فراغت خاطر به کار ادبی و فرهنگی بپردازد ولی خواست زمان او را پیوسته به سیاست میکشاند و از او میطلبید تا گاهی زمینه مهاجرت هزاران فراری جنگ داخلی هسپانیا را به چیلی فراهم سازد . باری قونسل کشورش در مکسیکو باشد و گاهی هم از مردم خود در سنا نمایندگی کند .در همه جا سخنانش بخاطر مردم بود و گفته‌های رُک و راستش پشت ستمکاران را می لرزانید. با آغاز جنگ سرد دستگاه حاکمه چیلی توان شنیدن بیانات پُرشور و اعتراضی او را نداشت ، دستور گرفتاری اش را صادر نمود و پاسبان های رژیم در همه جا در پیگرد او بودند .اما مردم به ویژه انسان‌های ساده شاعر خود را دوست داشتند ، او را در آغوش میگرفنتد و خانه هر انسان زحمتکش مخفی گاه او بود. پابلو نرودا در سال‌های مبارزه مخفی بخش‌های اساسی اثر پژوهشی خود را بنام « سرود بزرگ » در پانزده هزار بیت نوشت .ولی شرایط دشوار و درد بار زندگی در خفا سرانجام به تندرستی او آسیب رسانید و این شاعر آزاده ناگزیر گردید تا بار دیگر از کشورش بیرون شود .او به ارجنتاین آمد و در آنجا رفیق گواتیمالائی اش به او پاسپورت خود را اهدا نمود تا با آن برای بار سوم به پاریس سفر کند .در دیار غربت یاری دوستان همفکرش چون پابلو پیکاسو ادامه زندگی را سهل تر ساخت .او کتابی نوشت بنام « توروس » که نقشبندی های آنرا پیکاسو به عهده گرفت . پابلو نرودا در دومین کنگره صلح جهانی بخاطر شعر معروفش « چوب شکن بیدار شو ! » جایزه صلح را بدست آورد .

 

 

سال‌های غربت آهسته آهسته بسر رسید و نرودا پس ازجهانگردی چند دوباره در سال 1952 به خانه‌اش در جزیره سیاه بر گشت نمود .او « سرود بزرگ » را منتشر ساخت و پنچ سال تمام تنها نوشت و شعر سرود .در این سال‌ها امید های تازه برای برآمد جنبش های سیاسی ـ اجتماعی به ویژه در امریکای لاتین جوانه میزد و احزاب سیاسی سر بلند میکردند. یکی از نمونه‌های  برجسته همسویی و همکاری نیرو های  مردمسالار و چپ اتحاد مردمی بنام « اونیداد پوپولار » است که در کار همگرایی آن پابلو نرودا جانفشانی های زیاد داشت .اونیداد پوپولار الگوی از فرهنگ بلند سیاسی چپ بود که تاریخ مانندش را کمتر دیده است. قرار بود تا پابلو نرودا برای ریاست جمهوری چیلی نامزد گردد ، اما او به خاطر دوست زنده یادش سلوادور آلینده این پیشنهاد را نپذیرفت و همه تلاشش را برای پیروزی آلینده بخرچ داد. در نتیجه انتخابات آزاد ، دموکراتیک و شفاف جبهه « اونیداد پوپولار» پیروز گردید و رییس جمهور منتخب مردم ازنرودا خواهش نمود تا سفارت چیلی را در پاریس به عهده گیرد.او نتوانست در خواست دوست همرزمش را نادیده بگیرد و از انجام این کار سر باز زند .بیمار گونه به پاریس رفت و در همانجا بود که کمیته نوبل از واگذاری چایزه نوبل در ادبیات به او گزارش داد و بیان نمود که « شعرش با نیروی طبیعی ، سر نوشت و رویای یک قاره را زنده میسازد.»

 

 

 

 

نرودا در نوامبر 1972 با خانمش ماتیلده اوروتیا به چیلی بر گشت و آرزو داشت تا همواره در جزیره سیاه زندگی نماید و کار های ادبی خود را دنبال نماید. او با نگرانی میدید که اپوزیسیون متشکل از سرمایه داران بزرگ ، احزاب دست راستی و نیرو های ارتجاعی بدستور سازمان استخبارات مرکزی ایالت متحده آمریکا میتود های خشونت باری چون ترور ، بایکوت ، اشاعه بد بینی و پخش جعلیات ترس آور را در برابر « اونیداد پوپولار » بکار میگیرند .سر نوشت جمهوری هسپانیا و غلبه فاشیسم بار دیگر در برابر چشمان تیز بینش هویدا میگشت.او باری در آنزمان گفته

 

بود :

 

« ...  شما می‌پرسید که چرا شعرش به ما از زمین نمی‌گوید ، از برگ‌ها ، از آتش فشان های بزرگ سر زمینش ؟

 

یبایید , بنگرید خون را در جاده ها

 

بیایید , بنگرید خون را در جاده ها » **

 

پابلو نرودا میدانست که کودتای به زودی بر پا خواهد شد .در اگست 1973 لوییز کوروالان منشی عمومی حزب کمونیست چیلی به عیادتش آمد و گفت : « بلی کودتای صورت خواهد گرفت ولی یک موی تو هم بیجا نخواهد گردید ، چونکه آوازه بلندت جرات این کار را از آنان خواهد گرفت » .نرودا پاسخ داد : « این تصور اشتباه است .گارسیا لورکا هم شخصیت شهیر بود و تو سرنوشتش را میدانی » .***

 

آری کودتای فاشیستی بروز یازدهم سپتامبر 1973 به رهبری جنرال پینوشه صورت گرفت و نرودا از طریق رادیو از آن آگاهی یافت .به زودی تفنگداران به خانه او سرازیرشدند و هر گوشه‌ای آنرا زیر و رو کردند . نرودا به آن‌ها گفت : « باز هم بپالید ! سلاحی را نخواهید یافت . اما در این خانه چیزی است که شما را تهدید میکند  ».

 

افسر ترشرویی از او پرسید : این چیست ؟

 

پابلو نرودا به خونسردی  جواب داد : « این شعر است. »****

 

در رو زهای اول کودتا وضع اش به هم خورد .او را به بیمارستان سنتیاگو ده چیلی انتقال دادند .رییس جمهور مکسیکو از او دعوت نمود تا برای تداوی به مکسیکو برود .

 

نرودا بدوآ در نتیجه اصرار خانمش ماتیلده پذیرفت و قرار شد تا بروز بیست و چارم سپتامبر بدان کشور انتقال یابد. ماتیلده بروز بیست ودوم سپتامبر به جزیره سیاه برگشت تا کتاب‌ها مورد علاقه نرودا را برای سفر با خود بگیرد. در حال حمع آوری بود که تلفونی از شوهرش برایش رسید و نرودا خواهش نمود تا  فورآ به سنتیاگو بر گشت نماید. ماتیلده خواست بفهمد که چرا ؟ اما نرودا پاسخ داد که نمیتواند در تلفون چیزی بگوید .در این روز سفراأ سویدن و مکسیکو بدیدنش رفته و اورا از ابعاد سرکوبگری، دستگیری ، قتل  دسته‌ جمعی ، شکنجه ، کتاب سوزی ( بشمول آثار خودش ) ، خونریزی و … آگاه نموده بودند. او که نمیتوانست پیگرد خونین مردمش را از دور مشاهده کند از سفر به مکسیکو منصرف شد .لحظه به لحظه حالش به هم میخورد و سر انجام پرستار زنی آمپولی را به او تزریق کرد که بخفت و هر گز بر نخاست .مراسم بخاکسپاری پابلو نرودا بروز بیست و پنجم سپتامبر 1973 تنها در نتیجه فشار افکارعامه جهان و حضور گسترده رسانه‌های بیرونی بر گزار گردید .

 

تابوتش را از میان صفوف سربازان مسلح عبور دادند و بر سر گورش کسی صدا بر آورد :« رفیق پابلو نرودا ! » جمیعت جواب گفت : « حضور دارد ! » منادی برای بار سوم بانگ بر آورد : « رفیق پابلو نرودا ! » مردم جواب داد : « حضور دارد ! در الحان و در آینده . »

 

ایزابل آلینده نویسنده نامدار و پُرآوازه امریکای لاتین در رومان مشهور خود « خانه ارواح » خاکسپاری پابلو نرودا را به خاکسپاری سمبولیک آزادی د سرزمین چیلی تشبیه نموده است .

 

ماریو آموروس هسپانوی درکتاب خود به مرگ طبیعی پابلو نرودا باور ندارد. او گفته‌های از مانویل آرایا ، یکی از دوستان نزدیک خانواده نرودا را که در روز بیست ودوم سپتامبر با ماتیلده یک‌جا به حزیره سیاه رفته بود  و خانم روزا نونیس نرس شفاخانه را می‌آورد و تیوری مسموم ساختن او را با آمپول یاد شده مطرح میسازد .

 

بررسی های ژورنالیستیکی او مبین آنست که سازمان جاسوسی رژیم پینوشه « دینا» تعداد بسیاری از شخصیت‌ های برازنده چیلی را با ترزیق زهر نابود ساخته است .در نتیجه همین پژوهش ها حزب کمونیست چیلی از محکمه سنتیاگو ده چیلی در خواست نموده تا کالبد نرودا شگافته شود و علل مرگ او شناسایی شود. زیرا دوسیه بیماری او از بیمارستان سنتا ماریا نا پدید گردیده است .آنچنانکه کالبد شگافی یاسرعرفات رییس دولت فلسطین صورت گرفت و کاوش های لابراتوری درجریان است ، احتمال زیاد وجود دارد که ماریو کاراس قاضی محکمه مربوطه سنتیاگو ده چیلی نیز به در خواست این حزب پاسخ مثبت دهد و اسرار مرگ این آزاد مرد تاریخ روشن گردد .

 

 

 

پا نویس ها :

 

 

 

*  پابلو نرودا درآوان کودکی نفتالی ریکاردو رایس باسوالتو نامیده میشد .پدرش راننده لوکوموتیف و مادرش آموزگارمکتب بود .او در نوجوانی به ادبیات روی آورد و آثار انتقادی و اجتماعی شاعر میهن پرست چک « جان نرودا » را میخواند و ازمبارز معروف هسپانوی « پابلو ده سراساته » الهام میگرفت .از آنجاییکه پدرش با اشعارش موافق نبود او نام ادبی پابلو نرودا را برای خود برگزید .

 

 

 

**  بیت‌های آخرشعر معروفی از جنگ داخلی هسپانیا  بنام  «  بعضی چیز ها را بیان میدارم   explico algunas cosas »

 

 

 

***  فردریکو گارسیا لورکا یکی از نویسندگان مشهور هسپانیا است.  او را کلاسیکی میخوانند که به مدرن می پردازد و آثارش بیشترین نمایشنامه های تیاترهای مشهور جهان را درسده بیستم تشکیل میداد .او از جمهوری خواهان هسپانیا بود و فلانژیست ها  او را در اگست 1936 به سن سی و هشت سالگی در گرینادا تیر باران کردند .لورکا درعمر کوتاه خود تیاتر مردمی هسپانیا را به اوج شهرت رسانیده بود .

 

 

 

**** به نقل از مقاله ایریش هاکل , « چگونه پابلو نرودای شاعر بمرد  »

 

روزنامه استناندرد  چاپ اتریش ، مورخ اول دسامبر 2012 ترسایی

 

 

این بخش زیر کار است و زودی فعال می گردد.

 

 

 

شیرین نظیری فعال حقوق زن

 
کارشناسان معتقدند که خشونت ابتدا درذهن شكل می گيرد وبراساس گفتمان فرهنگی جامعه بنيان نهاده می شود .درواقع هويت وريشه يابی خشونت ورزی رابايد درساختارفكريی-‌‌فرهنگی جامعه جستجو كرد. خشونت گرچه درمناسبات اجتماعی وفردی انسانها بروز می‌يابد اما بيش ازآن درالگوی رفتاری وساختارفرهنگی جامعه به رسميت شناخته ومبتنی برانسان شناسی وفلسفه اجتماعی هرجامعه والبته تجربيات تاريخی يك تمدن خاص بنا می‌شود.
پدیده ای بنام خشونت دربرابرزنان سده های متمادی است که درچپیره ، فرهنگ وخصلت مردان وزنان افغانستان ریشه دوانیده است.افزایش خشونت دربرابر زنان ازخانواده آغازتا جای کاروآموزش به گونه ی گسترده ی درنا برابری های جنسیتی، سنت های سخت گیرانه مذهبی، فرهنگ مرد سالاری، فقر،عقب مانده گی اجتماعی، فرهنگی ، کاستی های قانونی ، بی‌توجهی نهادهای حمایتی وهزاران عامل دیگردرگسترش این امردخیل بوده و روزتا روز گلوی زنان بی گناهی ما را می فشارد وبه گودال نیستی می فرستد. برای اینکه علل وعوامل این انگیزه را تا حدودی ریشه یابی نمایم وراه های کاهش آنرا دریابیم، گفتمانی داریم با بانو نیلاب سلام نویسندۀ مستعد کشور ـ  نویسندۀ کتابهای "پرنیان سخن" و "گردنبند مروارید".

پرسش: نیلاب سلام، درود برشما. با توجه به اینکه کهنه گرایی مانند ابرسیاه برشانه های مرد و زن افغانستان نشسته وسبب تاثیرمنفی برچپیره ی ما شده است. چگونه می توان با این پدیده زشت مبارزه کرد وتغییرمثبتی بمیان آورد؟

 

ـ درود بر شما و خوانندگان خوب این گفت و شنید. به نظرم عقبگرایان تنها طالبان، به اصطلاح مجاهدان و آخوندان نیستند. یک شمار قلم بدستان و تیوری پردازان نیز تاکنون نتوانسته اند خویش را از بند عقبگرایی برهانند. به واقع آنانی که توانمندی سمت و سو دادن مردم را دارند ـ موازیانه با سیاسیون ـ  نویسندگان، شاعران و هنرمندان اند که میتوانند با سخن و هنرشان طیف کلان مردم را به سوی مبارزه با تاریک اندیشی سوق بدهند. و عقبگرایان تنها درسرزمین مان و کشورهای همجوار با آن نمیزیند. نیز در اروپا و امریکا به سر میبرند. کهنه گرایی در حجابپوشی نمیچکد چنانچه نوگرایی در مینی ژوپپوشی نه. استند مردان و زنانی مدرن نمایی که از آموزش و دانش فاصله دارند و مهمتر اینکه فاصله میجویند. استند روحانیون روشنفکری که برای رسیدن به یک دنیای بهتر و روشن کار میکنند. مبارزه با عقبگرایی ـ تاریک اندیشی بایستی در سمتهای فراوان و شکلهای گونه گون آغاز یافته جریان بیابد. اگر بگوییم هر که بایستی از خویش بیاغازد تا وارد کارزار گشته بتواند، خیلی دقیق نیست. زیرا این سخن از سوی بیشترینان به زبان رانده و درعمل رد میگردد.

 

اما به گونه نمونه شوراهای فرهنگی میتوانند تحت برنامه های مشخص، سمینارها و نشستهای کاری برای بالا بردن سطح آگاهی زنان و مردان را پیریزی و سازماندهی نموده به مرور از حلقه های خورد به حلقه های کلانش گسترش بدهند. روزنامه نگاران و نویسندگان میتوانند اندیشه های عقبگرایانه را به چالش کشیده، کاویده و رد بکنند. نیز ادبیات تحقیقی در وابستگی نقش بسزا بازی میکند.

 

عقبگرایی فعلی افغانستان وارداتیست. از سوی به ویژه دو همسایه افغانستان ـ ایران و پاکستان. ایران  و پاکستان سرمایه گذاری قابل ملاحظه یی در افغانستان انجام داده اند تا به منافع شان رسیده باشند. آسانترین و تاثیرگزار ترین شیوه در کشور مذهبی و سنتی که لایه کلان مردمش از نعمت سواد محروم نگهداشته شده، پاشیدن زهر مذهبگراییست. در صورت لزوم ایندو همسایه که بدبختیها و مصیبتهای فراوان به ویژه طی سی سال فرجامین به افغانستان به بار آورده اند، همیار میشوند. آنها پایه های مکتبهای مذهبی را در افغانستان از خیلی وقت بنا گذاشته و این مکتبگونه ها در حال تحکیم اند. نوجوانان و جوانان هموطن ما در تشکلهای مذهبی جذب و ناآگاهانه به کارسیاسی ضد مردم و سرزمین خویش گماشته میشوند. در اینجا  خرد جوانان افغانستان به ویژه دانشجویان مورد پرسش قرار میگیرد. زیرا سواستفاده ازمذهب یک انگاره نو نیست بلکه از سده ها بدینسو نه تنها در کشورهای اسلامی بلکه نیز در اروپا از سوی کلیسا کاربرد داشته. پس مبارزه با عقبگرایی جدیتر و دشوارتر از آنست که مبارزۀ انفرادی و کار فرهنگی که پیشتر از آن گفتم به تنهایی از عهده نبرد با آن بربیاید. ایجاد یک  تشکل نوگرا با حفظ سلیقه های گونه گون و وابستگیهای متمایز ملیتی، قومی، زبانی و فرهنگی با در نظرداشت منافع مردم و کشور افغانستان برای نجات افغانستان ازین قهقرا یگانه راه نجات به نظرم می آید که میتواند کارهای نهادینه و سنگین انجام بدهد. من به این باور ام که افغانها توانمندی به سوی یکدیگر رفتن و دست هم فشردن را یافته اند. هدف باید مشترک شود. این هدف بایستی از رنجهای بیکران مردم افغانستان ـ رنجهای مان آب بخورد که مستلزم  کارسیاسیست وقتی براندازی نظام ناکارآمد و بی کفایت مطرح میشود. و کارسیاسی جمعی صورت میگیرد نه فردی. آفتابیست، آنانی که امروز در افغانستان قدرت را به دست دارند و جوابده این دوره تاریک اند، اختیاری از کرسی قدرت کنار نمیروند. گیریم چنان کنند کجاست یک اپوزیسیون قوی ضد عقبگرایی تا امورمملکت را با درنظرداشت شرایط امروز جهان و برپاسازی مناسبات دپلماتیک به نفع افغانستان روی دست گرفته پرستیژ به هیچ برابر ساخته افغانستان را احیا نماید. کجاست اپوزیسیونی که با جلب اعتماد جامعه جهانی سیاستی که بر محور منافع اقتصادی و سیاسی افغانستان بچرخد را پیش ببرد. پس ایجاد تشکلی که روی اندیشه، انرژی و توانایی نوگرایان و جوانان افغانستان حساب نماید، یک باید است.

 

پرسش: درکشورما ازهمان آوان کودکی تفکيک جنسيتی بوجود می آید. مادران وپدران با کودکان نوزاد دختروپسر؛رفتاروکردار دوگونه دارند. آیا این تفکیک سبب برترشمردن و قدرت مند ساختن، مردان دربرابر زنان نمی گردد؟

 

پاسخ: بیگمان چنین است. بنای نابرابری جنسیتی از آوان در پندارها نهاده میشود. در پیرامون این معضله یعنی اینکه در افغانستان و کشورهایی که به صورت نسبی با کشور ما سزاوار مقایسه اند، محیط خانواده، مکتب و فروگیرندگان نقش کلیدی بازی میکنند. برتری جویی ذاتی نیست بلکه کسب میشود.  بیایید بنگریم، این گونه برداشت و رفتار مادران و پدران ریشه در کجا دارد؟ باور خانواده ها متاثر از جامعه است. وقتی جامعه دستپرورده حاکمیتهای جابر وعقبگرا بوده و مستبدان برای بلند بردن سطح آگاهی مردم کاری نکرده که جهش توده ها برای فراگیری دانش را به بن بست مواجه کرده اند، پروسه دشوارتر و درازتر از آنچه هست، میگردد. منظور من نه انجام کارهای نمایشی بخاطر از میان برداشتن تفکیک جنسیتیست بلکه کارهای بنیادی و اثر گزار. میدانیم که تفکیک جنسی تفاوتهای بیولوژیکی میان زن و مرد را مشخص مینماید و تفکیک جنسیتی تبعیض گریست یعنی برازندگیهای انسانی زن را زیر سوال میبرد. وقتی در یک جامعه عقب مانده به کودکان پسر به چشم برتر از کودکان دختر نگریسته شود و آنان به مرور توجه بیشتر و بهتر بیابند، پسران حس برتری جویی مییابند. " برتر بودن " در فضای مکتب، دانشگاه و کار تقویت مییابد. و گاهی که سیاست نیز پشتیبان این ادعای ناروا میگردد، روشنست، مردان " قدرت" شانرا به نمایش میگذارند. چشمداشت نه از لایه بیسواد بلکه از آنانیست که به خوبی از عهده شناسایی و تحلیل خیلی از مسایل در پرتو حق و خرد بر می آیند اما میخواهند هر آنچه به حق انسانی و شهروندی زن برمیگردد را به راحتی فراموش کرده غیر مسوولانه برخورد نمایند. بعد دیگر معضله را نباید از دیده به دور گذاشت. پدران و مادران با به دنیا آمدن فرزند پسر شادمان میشوند زیرا طبق آموزشهای ابتدایی پسران نان آوران خانه میشوند. دختران به خانه شوهر میروند ولی پسران همسر به خانه می آورند. به همین سبب معمولاً میگویند دختر مال بیگانه است. به ویژه در خانواده های فقیر شرایط اقتصادی برای ارتکاب خشونت بر زن مساله کلیدیست. همچنان پسران در کشور به شدت مذهبی و سنتی مانند افغانستان از رنجهایی که فراراه دختران قرار میگیرند، تا جایی در امان اند.

 


پرسش:  از نظرشما عدم آگاهی زنان ازحقوق ابتدایی شان ، ميتواند یکی ازدلايل عمده اعمال خشونت باشد؟

 

پاسخ: نبود آگاهی از حقوق اولیه انسان یک دلیل برای پذیرفتن خشونت است. نبود آگاهی منجر به نرسیدن به خودآگاهی میشود. بایستی در کاربرد مفاهیم " آگاهی" و "خودآگاهی " مواظب باشیم زیرا هر دو یک معنا را نمیرسانند. در جریان بلند بردن آگاهی به خودآگاهی میرسیم. نبود خودآگاهی انگیزه ییست تا زنان استعداد و برازندگی خود را نشاسند، خویش را جدی نگیرند، به خویشتن ارزش قایل نشوند و در نهایت به طرف اجازه انجام خشونت بر خویشتن را بدهند. در خیلی از مواقع مفعول همراهی کننده فاعل است. ناآگاهانه. یعنی زنان میگذارند در برابر شان از خشونت کار گرفته شود. باید زنان تحت خشونت را دسته بندی و به باریکیها توجه کرد. آیا ما از نداشتن " آگاهی زنان از حقوق اولیه " در پیرامون زن افغانستان در ولایتها سخن میرانیم؟ اگر بلی، او با مفهوم خشونت آگاه نیست چه رسد به راههای برون رفت و جلوگیری از آن. سپس گیریم او با این پدیده آشنا باشد، وقتی خانواده همسر، پلیس و جامعه درکنارش نیستند، در بدترین حالت خانواده خودش در کنارش نیست، او چه میتواند انجام بدهد؟ گاهی که به دفتر پلیس مراجعه میکند، پلیس به جای رسیدگی به قضیه و بازپرسی از خشونتکار، زن را زندانی مینماید. این سریال را میشناسیم. حتا شماری از زنان در زندانگونه مورد تجاوز قرار میگیرند. به همین سبب زن در برابر خویش خشن میشوند. روانش توانایی مقابله با خشونتکار را از دست داده او راه نادرست یعنی جدال با خویشتن را در پیش میگیرد تا از یکسوی به بیچارگیهای خویش به قول خودش نقطه فرجام گذاشته و از سوی دیگر به شکلی از اشکال وضعیت رقتبار خویش را نشان داده باشد. یک نمونه آن خودسوزیست. زن یگانه راه نجات را در زخمی نمودن و نابود ساختن خودش میبیند. این سوژه را در قالب داستان "... پری دریایی شده بودم " آورده ام. ویا منظور شما از زن افغانستان در اروپا و امریکاست؟ دراین صورت بکلی با شما همنظر استم. وقتی زن در اروپا و امریکا خویش را به آگاهی لازم نمیرساند تا به خودآگاهی رسیده و به خشونت نه گفته باشد، بیپرواییش در برابر خودش را نشان میدهد. زیرا زن در اینجاها با معضلات افغانستان دست به گریبان نیست.

 

پرسش: بیش ازیک دهه از ثبت ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی مبارزه عليه خشونت بر زنان ميگذرد، دولتها وسازمانهای بين المللی اين پديده را به عنوان مسله ای مهم واساسی درنظرگرفته اند واقدامات وپيشگيريهای لازم را تاحدی هم انجام داده اند.با اين حال هم کماکان شاهد گسترش آماراين نوع خشونتها درسطح جهان هستيم.شما علت آنرادرچه می بينيد؟

 

پاسخ: آمار نشان میدهند که خشونت بر زن در لایه های پایینی جامعه نسبت به لایه های بالایی بیشتراست. وقتی می بینیم، تنها در آلمان در دو سال فرجامین سرمایه ثروتمندان دو خانه یی بلند رفته و درعین حال شمار خانواده های نادار رو به فزونیست، نگرش ژرف به کار داریم تا این دوران ـ حرکت در دایره شیطانی را نگریسته بتوانیم. ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و ناداران نادارتر. لایه میانه در نابودیست. روشنست که به ویژه در کشورهای در گیر جنگ نخستین قربانیان کودکان و زنان اند. و میدانیم دنیایی که در نگاه کسانی زیباترین مینماید، چنین نیست. جهان ما زشت است و غیر انسانی. در کشورهای جنوب زنان برای به دست آوردن یک لقمه نان برای خانواده تن به خشونتهای گونه گون از آن شمار خشونت جنسی میدهند. چنانچه بیشترین قربانیان تجارت آدم زنان وکودکان اند. اینهمه از تولیدات نظام سرمایه داریست. سرمایه داریی که دیوانه وارعنان جهان یک قطبی را به دست گرفته و میکشاند گیتی را به جایی که در آنجا نابرابری، خشونت و جنایت حکم میراند.

 

پرسش: برای اولین باریک دادگاه بین‌المللی که درسال ٢٠٠٠ ترسایی ازسوی شورای امنيت سازمان ملل متحد تاسيس گرديده بود،این دادگاه استثمار جنسی زنان، ازجمله  " ازدواج اجباری" را جنایتی علیه بشریت دانست ومجازات زندان برای آن تعیین کرد.ولی درکشورما هرروز دختران درتحت فشاروشکنجه قرارمیگیرند واجباراً به این گونه ازدواج تن درمیدهند چرا عاملین آن، حد اقل مورد بازپرس قرارنمی گیرند؟

 

پاسخ: در افغانستان ازدواج اجباری و ازدواج دختران خورد سال طبق قانون جرم به حساب میرود. این درست است. در جامعه اما به آن به چشم امر طبیعی میبینند. نیز از نگاه سیستم حقوقی سزاوار مجازات و جدیش نمیپندارند. یکی تصویب قانون است. دیگر اجرای قانون. وقتی شمار زیاد مقامات قوه های سه گانه ـ مقننه، اجراییه و عدلیه با عاملین همدست و یا بدتر اینکه خود مفعول اند قانون از سوی کی تطبیق شود؟ آنان خود از نقض کنندگان قانون اند. از سوی دیگر در افغانستان خانواده ها برای به شوهر دادن دختران تصمیم میگیرند. هنوز در ولایتها بزرگان قوم و قبیله فیصله فرجامین را در مسایل سرنوشتساز میگیرند. این "بزرگان" را نمیشود تحت نظام حاکم در کشور مورد بازپرس قرار دارد. فیصله آنان در منطقه ها شان حکم دادگاه را دارد.

 

پرسش: آيا می توان خشونت را یک امری مردانه تلقی کرد ويا زنان هم در اين عرصه فعال عمل می نمایند؟

 

پاسخ : وقتی تاریخ میخوانیم به این میرسیم که  خشونت چهره مردانه دارد. روانشناختی مردان نیز همین امر را میرساند. خشونت در جوامع مردسالار بیشتر رقم خورده است. گفته آمدیم که در جوامع مردسالار مردان از کودکی به حس برتر بودن از سوی خانواده، جامعه و فروگیرندگان میرسند و این حس از سوی حاکمیتهای آنجاها قویتر میشود. اگر ازین هم عقبتر برویم مینگریم که آدم موجود خشن است. و وقتی به مبدا برگردیم طبیعت را خشن مییابیم. ولی بایستی ازین درگیری بی نتجیه خویش را وارهانید و به حیث یک انسان مدرن ( با حفظ ارزشهای انسانی که مدرنیته فرو ش نپاشیده. زیرا تمامی بعدهای مدرنیته سزاوار پذیرش نبوده دامنه ش ازبحث ما فراتر میرود ) زیست و به دیگران نیز فرصت زیستن را داد، تولورانس داشت، رنگارگیها را پذیرفت و در عین حال در برابر انسانستیزیها و فرهنگ ستیزیها بی اعتنا نماند. پس به این مهم که خشونت با تمامی زشتیش مردانه و زنانه ندارد زیرا آدمان این خشونت را در طبیعت خویش دارند، میرسیم. بایستی با کار روی خویشتن بعد منطقی را قوی ساخته به بعد احساساتی نه گفت.

 

واما خشونت زنان در برابر زنان ریشه در خصلتهای به اصطلاح زنانه دارد که به حسادت برمیگردد. زنان ناآگاه در برابر زنان دیگر حسادت میورزند که آن میتواند به خشونت مبدل گردد. نکته دیگر بسته به انگاره، ابزاری شدن زنان به گونه نمونه در جوامع عربی و ایران است. شماری از زنان زیر پوشش حکومت اسلامی و نظام اخوندی زنان دیگر را به بهانه "بیحجابی" روی جاده ها به شلاق میبندند و در زندانها مورد شکنجه قرار میدهند. در اینجا خشونت چهره سیاسی به خود میگیرد و زنان وسیله ابزاری قدرتهای مرتجع میشوند.

 


پرسش: موثریت خانه‌های امن را برای پناه دادن زنان و دختران لت وکوب شده، رانده‌ شده یا فراری چگونه میداند؟

 

پاسخ : قرار پی گرفتگیهای من وضعیت خانه های امن در کشور وحشتناک، تاسف بار و تاثر برانگیز است. راپورتاژی از خانه امنی دیدم. به یک ساختمان با اتاقهای معدود انبوه زن پناه آورده بود. خانه در وضعیت بد بهداشتی قرار داشت و زنان شاکی از رفتار خشونتبار مسوولان آن خانه بودند. تاثر زمانی به اوج میرسد که زنان خانه امن را به خانه های خویش ترجیح میدهند. جای گمانه زنی نیست که زنان با خشونت روانی، جنسی و فزیکی در خان هاشان رو به رو بوده برتر دانسته اند درچنان خانه امنی بزیند. در حالی که به سر بردن در خانه امن بودو باش موقتی را میرساند تا زمانیکه به دشواریهای زنان رسیدگی صورت بگیرد یعنی خانه امن وظیفه عبوردادن را دارد.  در خانه های امن طبق گزارشها دشواریهای زنان بیشتر گشته بودند. از موثریت خانه امن گاهی میتوان سخن گفت که دشواریها را حل کرده در یک فضای سالم اخلاقی و بهداشتی حتا زمینه  توضیح موقعیت زنان از سوی کارشناسان را میسر نموده وظیفه آگاهی رسانی را به دوش بگیرد.

 

پرسش:ازآنجایکه شما یک مهاجرهستید. خشونت ناموسی ونبرد قدرت را درخانواده های مهاجرین افغانستانی چه گونه می بینید. آیا قتل های ناموسی درین اواخردراروپا کاهش یافته ویا روبه افزایش است؟

 

پاسخ:  اجازه بدهید، پیش از پرداختن به پرسش شما بر این مفهوم مکث نمایم. "ناموس" یک مفهوم جهانی نیست بلکه تنها در فلسفه اخلاقی جوامع مرد سالار مطرح شده است. ناموسداری چیزیست در حد غیرتداری. به باور نظریه پردازان مفاهیمی چون "ناموس"،   " حیا" و امثالهم نه مفاهیم ساده بلکه بیانگر زن ستیزیهاست. زنان حتا به جرم تن ندادن به ازدواج اجباری محکوم به نابودی میگردند. اگر قرار باشد، ناموس معنا بیابد، چرا مردان باید از آن مبرا باشند؟ اما واقعیت اینست مفاهیمی که در جوامع مرد سالارانه زبانزد دارند، به سرکوبی زن می انجامند. خوبست در این مفهوم ژرف گردیم. چرا مردان به زن خویش به چشم ناموس یعنی ملکیت میبینند؟ مرد به زن در چنین مورد نه به چشم همسر بلکه ابزار میبیند زیرا طبق قوانین شرعی اسلامی وقتی زن به نکاح مرد در می آید، برای زن مهریه تعیین میگردد. این مالک بودن مرد را شکل شرعی میدهد. زیر حس ملکیت پرستی در صورت تجاوز به مالکیت حس دفاع برانگیخته میشود. مرد به خویش حق میدهد از ملکیتش دفاع بکند. مردانی که چنین فکر میکنند خشونت را در افکار شان زاییده و پروریده تنها فرصت مناسب به کار دارند تا فزیکی به تماشایش بگذارند. وحشتناک تراینکه این جنایت با همکاری زنان خانواده صورت میگیرد. زیراهمکاری نکردن زنان خانواده شریک بودن درجرم معنا میدهد. قتلهای ناموسی تنها به خانواده برنمیگردند بلکه به ناسیونالیسم وابسته اند.

 

دراروپا قتلهای ناموسی رو به افزون است. شماری از آنها در رسانه ها بازمیتابند. قتلهای ناموسی، روشنست، بیشتر در خانواده های شرقی و افریقایی زبانزد دارند. به ویژه با تاسف درمیان افغانان، ایرانیان و ترکان.

 

پرسش: بانو نیلاب سلام با این همه احساسی که دربرابرزنان میهن درنبشته های تان خوانده می شود. چرا اززنان ورسانه های شان دوری گزیده اید.آیا این سوز ودرد ناشی ازحوادثی است که بالای شخصی شمااتفاق افتاده است؟ ویا واقعا حوادث مرگبارزنان افغانستان شما را تاحدی متاثرساخته ویاهم مسله دیگری است؟

 

پاسخ: منظور شما از رسانه های زنان کدامها اند؟ به نظر من ضرور نیست وقتی در پیرامون زن مینویسیم، در رسانه زنانه انتشارش بدهیم. مهم فریاد ماست. مهم آنچه میگوییم، هست. مهمتر اینکه شنونده و خواننده تنها زن نیست بلکه مرد نیز هست. حتا مرد بیشتراز زن شنونده و خواننده ماست. کار تنها در میان زنان نمیتواند بقدر کافی سودمند باشد. کار برای انسان تعیین کننده است. هرقدر ما همکاری مان به رسانه ها را زیر زنانه و مردانه محدود بسازیم ، به همان پیمانه از هدف دورتررفته ایم. چنانچه شما با تیزهوشی تان دریافته اید، احساسم در برابر زنان افغانستان تغییر نکرده بلکه زیر رخ دیگر شعله ور است. روشنست، در اواخر به کارهایم چهره دیگر داده ام. به این باور رسیده ام که کارهایی با تاثیرات زودگذر به مقدار کافی تولید میشوند. مهم اما پرداختن به کارهای بنیادی بر بنای یک پلان و برنامه هست. در این صورت نه تنها از پراگندگی در کار جلوگیری بعمل می آید که نتایج کار مشخص میشوند. مطالعه سیستماتیک و عمیق و توقع بیشتر از خویش دلیل دیگریست که چرا در اواخر خواسته ام کمتر تولید کنم. همین کمتر تولید کردن برداشتی میدهد گویا همکاری کمتر گشته است. من از خود توقع بسیار دارم و وقتی به عقب مینگرم، از کارهایم راضی نیستم. میتوانستند بهتر باشند. میتوانند بهتر باشند. میتوانند بهتر شوند. نمیخواهم تکانه ها در شعارها ختم گردند. از تجربه نویسندگی خویش میگویم، وقتی در جمع اکتیف استید، کارهای تان شکل دیگر دارد تا به ژرفا رفتن و با این دید به انسان پرداختن. میخواهم به زنی که دلیرانه از جمله ها سر بلند کرده سخن میگوید و ناشناخته ترینست شانس بیشتر برای گفتن ناگفته هایش بدهم.

 

 

 

 

 

 

 


پرسش: خشونت دربرابرزنان نسبت به سالهای گذشته درافغانستان روبه افزایش است، چه انگیزه باعث افزایش خشونت ها برعلیه زنان گردیده است؟

 

پاسخ: وقتی جنگ، اعتیاد به مواد مخدر، فقر، بیکاری، مرض، فساد اخلاقی رو به افزایش باشد خشونت نیز افزایش مییابد. آنچه در افغانستان به خشونتکاران دست گشاده در ارتکاب خشونت بر زنان میبخشد، تطبیق نشدن قانون، نبود کیفر خواهی و مجازات است. هرکدام ازین پدیده های منفی یک حلقه آن زنجیر اند. هرکدامش دیگرش را میزاید و بدینترتیب حرکت در دایره شیطانی ایستایی نمیپذیرد.
پرسش: طالبان، گروهی که درضدیت با حضور زنان دراجتماع افغانستان درسطح جهان مشهورهستند. درین اواخر آوازه مذاکره آنها با امریکا سرزبان هاست. این موضوع تا چه حد می تواند برای زنان افغانستان نگران کننده باشد؟

 

پاسخ: میدانیم، طالبان پدیده ییست ظهور کرده از گلوی امریکا. امریکا طالبان را در بستر پاکستان زایید. برجهای دوگانه نیویارک هدف قرار داده شدند تا جنگ با "تروریسم" در بگیرد. کشور ماتمزده یی که بایستی در آن جنگ درمیگرفت، چه سرزمینی جز افغانستان میتوانست باشد. در فرصت درگیری جنگ زرگری میان امریکا و طالبان امریکا پایگاه نظامی دایمیش را در افغانستان ایجاد کرد. اکنون پشت درهای بسته امریکا با طالبان مذاکره مینماید. امریکا همیشه تمویل کننده و پشتیبان تاریک اندیشان و عقبگرایان بوده. کلانترین پشتیبان طالبان عربستان سعودیست و عربستان سعودی نزدیکترین دوست امریکا. آمدن دوباره طالبان نه تنها برای زنان نیز برای مردان روشن اندیش افغانستان نگران کننده است. افغانستان پدیده های سیاهی که از بیست سال در بسترش برگ گردانیده میشود را از دیروز به یاد ندارد. اینهمه جهالت و ظلمت را مردم افغانستان سزاوار نیستند. اما امریکا نه به سرنوشت زن و مرد افغانستان فکر میکند که به اقتصادش. زن و مرد افغانستان یک انگاره حاشیه ییتر از حاشیه اند.  امریکا و همپیمانانش چرا باید به زن افغانستان فکر بکنند؟ جایزه های نمایشی به چندین زن افغانستان اهدا میشوند. همه عکس برمیدارند و فلم میندازند. سپس امریکا میشود پشتیبان زن افغانستان و ارمغان آور آزادی و دموکراسی برای افغانستان. تا کی این دروغها باور میشوند و پرسش اینجاست ازین پس کی باورشان میکند؟

 

دراخیر اگر پیام ویژه ی به زنان افغانستان داشته باشید لتفن " لطفاَ " بفرمایید،

 

ـ رعد نور در آسمان سیاه، روزنه یی از میان ابرها به سوی مان میگشاید. از روزنه امید میدرخشد. امید بدون مبارزه و تلاش معنا ندارد. امید جرقه ییست. با این تفاوت که میتواند آنجا بماند و همچنان بدرخشد، اگر در پرتو آن خویشتن را به بیداری نرسانیم. بیداری آغازگریست. بیداری گام برداشتن و به خشونت ـ به ظلمت نه گفتن است. بیداری فریاد کردن است و دست کمک دراز کردن. کمک خواهی یعنی از سایه عبور کردن و کمک کردن یعنی روشنا برافروختن.

 

با این پیام به زنان دلیر افغانستان از سایت روشنگر آوای زنان افغانستان و از شما بانو شیرین نظری گرامی سپاسگزار برای کار و تلاش ارزندۀ تان استم.

 

14 دسامبر 2012

 

بتاریخ پانزده دسمبر سالجاری به ابتکار شورای سراسری زنان افغانستان درهالند محفل با شکوهی بمناسبت قدردانی اززنان آگاه وزحمتکش که درنبودسرپرست درعالم غربت ومهاجرت فرزندان صالح تربیه وپرورش نموده اند تقدیروقردانی بعمل آمد ،درین محفل خانم هاوآقایان علاقمند ومنور افغان وهالندی،هریک محترمه جمیله زمان انوری ریسه همایش اروپایی زنان افغان درهالند ، محترم ولی محمد شاهپورریس اتحادیه انجمن افغانها درهالند ،محترم پامیر فعال سیاسی ،محترم  حمیدی معاون انجمن افغانهای شهرآرنهم ، محترمه ذلیخا پوپل فعال سیاسی ، محترمه عزیزه عنایت شاعرونویسنده، محترمه سعیده طلوع و محترمه یاسمین زیارمل، معاونین شورا ،محترمه فخریه ستارزاده  مسول شبعه مالی شورا ،محترمه سحر نور ژورنالیست جوان ، علاقمندان ، فعالین شورا ، مادران آگاه که درنبود همسر، فرزندان سالم وبادانش تربیه وپرورش نموده اند حضور بهم  رسانیدند.

محفل باصحبت شفاهی خیرمقدم خانم سهیلا زحمت مسوول شورای سراسری زنان آغاز شد.بعدا محترم داکتر ذکیه زمان زاده درمورد تربیه  طفل ازبطن مادر تا دوره ه بلوغت صحبت نموده اضافه کرد:

« ...تربیه طفل اززمانیکه طفل ذربطن مادر میباشد شروع میشود .و ی همچنان درمورد مرحله شیرخوارگی ،مرحله کودکی ،مرحله بلوغ (جوانی ) توضیحات مفصل ارایه داشت.»

محترمه فروزان حسینی بنمایندگی از مادرانیکه  بنابر معاذیروپرابلم ها ازهمسر زندگی خود جدا شده اند وبه تنهایی مصروف  تربیه وپرورش اطفال میباشند صحبت نمود.

دربخش دوم برنامه بیوگرافی  تعدادی ازمادران توسط محترمه سعیده طلوع  بزبان دری  ودوشیزه نیلوفرزیارمل بزبان هالندی بخوانش گرفته شده وتحایفی که ازطرف شورا ی زنان تهیه شده بود برای محترمه شهرزاد کرنزی  ازشهرآرنهم، محترمه ملیحه  ازشهر هلموند، محترمه محبوبه عظیمی ازشهرآرنهم، محترمه شهناز نور ازشهرآرنهم ،محترمه سیما عزیزی  ازشهر اتریخت، محترمه راضیه  ازشهراندوفن، محترمه  ماه گل براتی ازشهر روتردام ،  محترمه شفیقه  قیومی ازشهرآرنهم ،محترمه سمیرا انوری ازشهر هلموند  ،محترمه زیبا یارزی ازشهراتریخت  ،محترمه زینب ازشهر خروننگین ،محترمه نجیبه  ازشهر زواله توزیع شد که ازطرف آن ها بااظهار سپاس پذیرفته شد.

 

درجمع اعضای رهبری شورای زنان نیز یک تعداد مادران آگاه و زحمتکش چون محترمه ذلیخا پوپل  ،محترمه سهیلا انوری ،محترمه زیبا یارزی ، محترمه عزیزه عنایت ،محترمه  فخریه ستارزاده ،محترمه قریش نوروزی  وجود دارند که درنبود سرپرست  فرزندان  خود را با تحمل رنج ومشقت تربیت وپرورش نموده و تقدیم جامعه کرده اند،   اما شورا تعداد محدود مادران را که بادرک مسوولیت مادری فرزندان صالح تربیه نموده اند برگزید. شمار مادران آگاه ، قهرمان وعذابدیده افغان خیلی هازیاد است هرچه ازکارنامه های این مادران با افتخار یادشود کم است.

شورای سراسری زنان افغان در هالند صحت ،سلامتی ،تواتمندی وموفقیت بیشتر برای همه مادران افغان آرزو مینماید.

محفل با اجرای کنسرت بسیار جالب و دیدنی توسط هنرمند محبوب وجوان محترم احمد پرویزبپایان رسید .