زنان افغان باآنکه درشرایط سالهای جنگ رنج ومشقت رابیشترازگذشته بردوش کشیده اند علاوه از اینکه با ازدست دادن عزیزان شان ، بی خانه شدن وبی جا شدن ازمحل اصلی خویش دردامان فقر گسترده با خانواده های خـــود میسوزندو میسازند خشونت نیزازجانب مردان زن ستیزدربرابر شان قرارمیگیرد که این موضوع خیلی نگران کننده و درد آوراست .

دراین اواخرموضوع خشونت، برعلیه زنان افغانستان ازطریق رسانه ها بیشتر انعکاس داده میشود که این خود نشان دهندۀ وضع نابه سامان زنان دروطن عزیزمان میبا شد .اگرچه دراین مدت بیشترازده سال دردوره حکومت رییس جمهورکرزی بعد ازفروپاشی دولت طالبان نهــاد های بیشماری بنام های مختلف وبه دفاع از حقوق زنان افغان ،علاوه ازاین که سازمان ملل، مدافعیـن حقوق بشر درآن کشوروجود دارد، بوجود آمد ند که تا کنون یا کاری نکرده اند ویــاهـم کار های شان اندک است که دراین راه گام نهادند. چه اگرآنها میخواستند با صلاحیت و استفاده ازحق قانونی خویش وباارتباط با ارگان های ذیربط، مخصوصـاً وزارت امورزنان،خشونت برعلیه زنان درافغانستان کاسته میشد.اما نـه تنها کاهش نیافته است بلکه روز تا روزارقام این پدیدۀ شوم وتکان دهنده بلند وبلندتر نیزشده است.

هموطنان عزیزمان از پیآمد های ناگوارازدواج های اجباری میدانند وآگاه اند که  نظر به تجارب گذشته دادن دختران به شوهر،بدون رضایت د ختــران شان نتیجۀ خوبی نداشته. ولی باز هم درافغانستان دیده شده است که دختران زیرسنین شانزده سال به ازدواج های اجباری درآورده میشوند که اکثر این کودکان یاهنگام ولادت و یا قبل از آن از بین میروند ویا هم بـا عکس العمل های نادرست فا میــل شوهرو شوهرروبرو میشوند که دست به خودکشی ویا فراراز منزل میزنند که درجامعه سنتی افغانستان این هردو عمل زشت و نا سزا است . ولی دختران وزنا ن درعذاب نشسته چنین راهی برگزیده اند. اگربه مراجع قانونی مراجعه کنند آنان هم به وساطت بزرگان قومی ویاهم بعد ازگرفتن ضمانت شوهرو فامیل شوهرآنان را مجبور به برگشت به فا میل شوهر مینمایند که این خود عذربدترازگناه است وتیــغ دست داشته شوهررا دوبرابر تیزتر میسازد . چنانچه که همه هموطنان عزیز مــان شاهد داستان منیژه خانم جـوان ولسوالی" مقر"ولایت غزنی هستند که دراین هفته ازطریق تلویزیون ها به اطلاع همه رسانیده شد که چنین حکایت گراست .

" منیژه زن بیست ساله که در گفت و گو با بی بی سی شکنجه مداوم خود را توسط شوهرفاش کرد.هفته ها در زیرزمینی خانه اش بادست وپا بسته نگهداری میشد وشوهرش با چوب،زنجیروشلاق اورا میزد. داغهای بدنش حکایت گرداستان غم انگیزا ومیباشد." وی موضوع مهمی دیگری را نیزعلاوه کرد که ازطریق بخش خبری تلویزیون آریانای امریکا به اطلاع عموم رسانیده شد که شش ماه قبــل نیزبا پــدرش درکابل آمده و داستان زندگی خویش را به وزارت امـور زنان حکایت کـرده وبدون نتیجه مثبت ناگزیراً به خانۀ شوهردوباره برگشته .

خود کشی زنی دردایکندی ، سربریدن دختران جوان،تجاوزگروهی بالای زنان که این ها همه دست بهم داده ، شیرازه زیستن و زندگی زنان را ازهم گسسته اسـت. ازاین نوع مردان زن ستیزپرسیده شود زمانیکه چنین ظلم وشکنجه را ازسوی خود به همنوع خویش وآنهم همسفــر زندگیش روامیدارند،آیا خدا را درآن لحظه ازیاد برده وفراموش میکنند؟ چرا ازعاقبت این عمل نمی هراسند .چنانچه که شاعرگرامی ای، فرموده است .

               مکــن برزیردستـــان ستــم       که دستی است بالای دست توهم .

درجای اگرسخن از مسلمانی زده شود چنین اشخاص ازهمه اولتر داداز مسلمانی می زنند وآن وقت به تکرارآیت و حدیث میاورند .ولی وقتی درقدرت قرارمیگیرند نـــه مسلمانی را میشناسند و نه خدا را .

علاوه ازاین موضوعات، دها ظلم و استبداد دیگری درحق زنان روامیدارنـد که  بارباراینجانب وقلم بدستان دیگروطن درمقالات خویش ازآنها یاد آوری کرده و جهت معلومات هموطنان عزیزمان ارایه شده است .

اکنون پیشنهاد مینمایم تا مراجع ایجاد شده درداخل وخارج کشور بمنظوردفاع از حقـوق زنان ، محو خشونت های تکاندهنده که باعث تباهی وویرانی هردوجانب بشمول کودکان خانواده ها،اقارب و نزدیکان شان میشود، متحدانه دستی باهم داده بامدافعین حقوق بشر،ارگان های دولتی  برای رفع این معضله با تطبیق قا نون محو خشونت علیه زنان سعی وتلاش نموده مبارزه جدی نمایند.وهمچنان تبلیغ بــه خاطرمجازات خشونت گران و جنایت پیشه گان توسط روشن فکران درمجــالس و نشست های عنعنوی،مکاتب ، محل آموزش وسوادآموزی ها، درساحــات دوردست (روستاها) توسط ملاامامان مساجد وبزرگان قومی صورت گیرد.که با همکاری ملت شریف وطن زنان توانسته با شند ازاین سلول های ظلمت آسای جانکاه بیرون آینــد و درپرتومهروصفای خانواده وجامعه به زندگی نوین دسترسی یافته درفضای گــرم خانواده با پرورش اطفال آینده وطن وفعالیت های اجتماعی خود مصدرخد مت برای خود و میهن خویش شوند.

 

  5/1/2013 

                        

 

 

 

 

      

 

 

           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق آمار رسمی اخیرسازمان ملل متحد  تقریبن ( تقریباً ) 60 درصد نفوس افغانستان را افراد کمترازسن پانزده سال تشکیل میدهند.براین اساس جامعه ما، نه جوان، بلکه نوجوان است.این گسترش چشم گیروبی مدیریت نیروی جوان یکی ازچالشهای اساسی است که هیچ توجه اساسی نسبت به آن صورت نگرفته است.بادر نظرداشتن اینکه نخبه گان سیاسی واجتماعی وعلمی ما  ازکنار چالشهای جوانان با شعروشعار اکتفا مینمایند چنین وانمود میشود که جامعه ما جامعه شرقی پیرسالاراست. کهنسالان سلطه بی چون وچرای خود را درتمام عرصه ها گسترانیده اند وازنیروی جوان صرف به مثابه ابزار،خدمتکاران وپیش خدمتان وفاداراستفاده مینمایند.این رامیتوان ازواقعیت های تمام جوامع تاکنون قلمداد کرد.که درجامعه امروزی ما ملموس تر وخیلی گریبان گیر تربنظرمیرسد.

 

درافغانستان به نظرنمیرسد برای دریافتن وفهمیدن وضعیت جوانان نیازی به بررسیها وتیزبینی های علمی باشد. میلیون ها جوان جویای زندگی درسطح جامعه سرگردان هستند.به هرسوراخی سرک میکشند ،به هر دری میکوبند.تا کوره راهی برای رسیدن به یک زندگی معمولی پیدا کنند، تا شغلی، سرپناهی، همسروهمراهی بیابند.بامشکلات فراوان کانکور را پشت سرمیگذارند، به دانشگاه می آیند به امیدآنکه «چراغ راه آینده» آنها باشند.وقتی ازدرون احساس خطرمیکنند به کشورهای دیگر پناه می برند.این خطررا، بنا به قولی نه برای مهتری بلکه برای بدست آوردن حداقل امتیازات زندگی قبول میکنند.درغربت باغم تنهایی، بی کسی وناچاری، باجامعه نامهربان ونامانوس وسخت آشنا، از روی اجبارسازگاری می نمایند. ازآنجا که ازجامعه ترسناک افغانی می آیند توهین ،تحقیروتهمت ها رامیشنوند، اما کاری جزسکوت نمی توانند انجام بدهند .اگربه این جوانی کردن بقول عراقی «به دودیده خون ننشانیم » پس به کدام مذهبیم ما ،به کدام ملتیم ما.طبیعتن ( طبیعتاً ) به همان مذهب وملتی هستیم که خیلی نامناسب است. بگونه ایکه هیچ کسی دوستش ندارد.اگر ازاین بدبختی ها بگذریم جوانان ما اعتیاد ،انحراف ها ی اجتماعی ،هنجارشکنی ها درعرصه های گوناگون، بی هویتی  وبی سرنوشتی را پرکرده اند.تمام کتابخانه ها مراکز علمی ونهاد های دولتی را بگردی کار اساسیی درموردجوانان پیدانمیکنی.با این حساب حق با جوانان است که هنجارشکن باشند وبی گانه با بزرگان بی مهرشان. چهره بزرگان برای جوان افغانی به آیینه ای میماند که تمام بدبختی های واقعی وخیالی خودرا درآن می بیند.

 

با اندک نظربه جوانان پیرامونمان درمی یابیم که جوانان ما چقدرصبور و پرحوصله هستند.زیرلب زمزمه سخن ایمانویل کانت می آید که «خداوندا، اکنون بگذارتا بنده توبیارامد ، زیرا دیدگان من سلامت و رحمت تو را دیدند.»1

 

 

 

 

 

پی نوشت :

 

1 ـ دورانت ، ویل.تاریخ فلسفه. ترجمه، عباس زریاب خویی،نشردانش، تهران،1350.

 

 

 

 

 

۲ جنوری ۲۰۱٣

 

خبر کوتاه و تکان دهنده بود:

"مقام های هند می گویند که صدها کارگر یک کارخانه چای سازی در شمال شرق هند، خانه صاحب کارخانه را آتش زدند. در این آتش سوزی صاحب کارخانه و همسرش سوختند.

کارگران عصبانی در منطقه کناپاتار در ایالت آسام، شامگاه چهارشنبه پس از دو هفته مجادله با مسئولان کارخانه، خانه مالک آن را محاصره کردند.

پلیس هند می گوید که این ماجرا پس از آن اتفاق افتاد که صاحب کارخانه از برخی کارکنان خواست که خانه های خود را ترک کنند.

بیش از نیمی از چای هند در ٨۰۰ کارخانه چای سازی در آسام تولید می شود.

مقام های هندی می گویند که حدود ۷۰۰ کارگر یکی از این کارخانه های چای سازی، خانه صاحب کارخانه را محاصره کردند و آن را آتش زدند. آنها همچنین دو دستگاه خودرو متعلق به صاحب کارخانه را نیز به آتش کشیدند.

جسد سوخته کومار بهاتاچاریا و همسرش ریتا از میان ویرانه های خانه بیرون کشیده شده است.

پلیس سه کارگر را در ارتباط با این واقعه بازداشت کرده است.

مقام های هندی می گویند که آقای بهاتاچاریا و کارگرانش در دو هفته گذشته درگیر مجادله و گفت و گو بودند.

به گفته آنها، او پیش از این هم با اعتراض کارگران یک کارخانه چای سازی دیگر – که دو سال پیش مالک آن بود – رو به رو شده بود.

در آن اعتراض ها، کارگران خشمگین، کارخانه چای سازی او را در نزدیکی مرکز ایالت آسام به آتش کشیده بودند. گفته می شود که آن واقعه پس از آن اتفاق افتاده بود که آقای بهاتارچاریا به سوی معترضانی که نزدیک خانه اش و در اعتراض به حمله اش به یک زن محلی جمع شده بودند، تیراندازی کرده بود.

در سال های اخیر، حمله های فزاینده ای به مدیران و مالکان کارخانه های چای در ایالت آسام هند گزارش شده است."

مطلب فوق عینا از سایت بی بی سی فارسی نقل شده است.

 

ظاهرا آقای بهاتا چاریا  ، نزد کارگران دو نقش ( کارفرما – صاحبخانه) را به صورت همزمان ایفا می کرده و از این اهرم های دوگانه ناجوانمردانه جهت فشار روزافزون استفاده کرده. همچنین در سابقه ایشان تعرض به زنان و تیراندازی به سوی کارگران ثبت شده است.

آنچه در این خبر بسیار جالب است گذار از خودکشی به دیگر کشی است. در هند کشتن کارفرما امر مرسومی نبوده اما خودکشی کارگران و کشاورزان و زحمتکشان امری بسیار متداول است.

بر اساس گزارش اخیر مرکز حقوق بشر وعدالت جهانی دردانشگاه نیویورک طی ۱۵ سال گذشته ۲۵۰۰۰۰ کشاورز در هند خودکشی کرده اند. سمیتا نارولا گرداننده مرکز و کسی که در نوشتن گزارش مشارکت مستقیم داشته می گوید:

« به طور متوسط در هر٣۰ دقیقه یک کشاورز در هند خودکشی می کند.»  این مطالعه که روی کشاورزان کوچک کتان کار متمرکز است نشان می دهد که ظاهرا کشاورزان، اغلب به دلیل بدهی فزاینده جهت خرید بذرهای مهندسی ژنتیکی شده شرکت مونسانتو و شکست در امر کشت و از بین رفتن محصول به دلیل فقدان منابع آب لازم خودکشی کرده اند. در گزارش مذکور آمده است که مطالعات نشان می دهد( BT cotton بذرهای کتان اصلاح ژنتیکی شده شرکت مونسانتو که ویژگی آن کشتن آفت Bollworm است) در شرایط آبیاری شده، بهتر جواب می دهند و این دانه ها اساسا نسبت دانه های کتان دیگر آب خور بیشتری دارند. به هرحال اکنون کلیه بازیگرانی که به این فجایع دامن زده اند مشخص اند اما برجسته ترین واکنش کشاورزان ، خودکشی روزافزون بوده است. و درست در این بافت و زمینه است که کارفرماکشی معنای خاصی دارد. پیام این است: هر سیاستی بریده اید و دوخته اید تا امروز تحمل کرده ایم اما دیگر کافی است. سیاست هایی که هر دم شما را به اوج می برد و ما را در قعر فرو می برد. سیاست هایی که اراده تو بر سرنوشت ما و اطرافیانمان را هر دم فزونتر می کند و ما را در برابر تو هر چه دست بسته تر. تو خود را مالک ما تلقی می کنی، به زنان ما تعرض می کنی و بعد شش لول به کمر می بندی و شخصا به طرف ما تیراندازی می کنی. اگر می خواهی جلوه عینی تمام عیار آن نظامی باشی که می خواهد نابود و مدفون امان کند، نیست و نابودت می کنیم.

 

بر اساس گزارش، بیش از نیمی از چای هند در ٨۰۰ کارخانه چای سازی در آسام تولید می شود. پرسش این است که پس از این واقعه آیا رابطه کارگران و کارفرمایان در این کارخانه ها مثل سابق خواهد بود؟ پاسخ هم آری است و هم خیر. اقداماتی از این دست ابدا کاری را از اساس درست نمی کند اما در عین حال جلوی برخی از تصمیمات و اقدامات کارفرمایان را می گیرد ویا روندشان را کند می کند. این اقدام خیلی طبیعی رخ داده و در حقیقت فوران طبیعی مناسباتی خشن و غیر انسانی بوده و طبیعتا، از مناسبات خشن و غیرانسانی و اعمال اراده یک طرفه، ناز و نوازش برون نمی تراود. قطعا مسیر رهایی زحمتکشان از اقداماتی این چنین عبور نمی کند. چاره زحمتکشان، وحدت و تشکیلات است. اما خود مساله گذار از خودکشی به کارفرما کشی آن هم در کشوری که هر سی دقیقه یک کشاورز زحمتکش جزء گزینه خودکشی را انتخاب می کند،خود در مفهوم مطالبه زندگی و جلوه ای از مقاومت است و نه جنایت. جانیان اصلی که با احترام از آن ها یاد می شود شرکت های چند ملیتی، لابیست های دولتی، سیاست گذاران فاسد و دانشمندان و مراکز تحقیقاتی هستند که خود را فروخته اند و به این سیاست ها مشروعیت بخشیده اند. جانی، آن کارفرما – صاحبخانه ای است که خود را بمدد دولتیان و سیاستگذاران فاسد مالک جهان فرض می کند. جانی آن است که با یک تکه کاغذ که سند نامیده می شود به خود اجازه می دهد صدها کارگر و بستگانشان را بی خانمان و آواره کند. در ابتدا نوشتم: خبر کوتاه و تکان دهنده بود! آری این خبری به غایت تکان دهنده برای کارفرمایانی از این دست است! و نه برای من. این خبر برای من تنها نشانه ای است از ضرورت بازگشت کارگران و زحمتکشان به سنن، تجربیات و پیشینه مبارزاتی خود در جهان، بازخوانی انتقادی و به روز کردن آن و گشودن مسیری به سوی رهایی به منظور سقوط نکردن به عرصه واکنش های دفعی و آنی. و البته ،تا آن زمان چه بخواهیم چه نخواهیم، زحمتکشان بیشتری خودکشی خواهند کرد و صد البته کارفرمایان بیشتری هم در آتش زنده زنده خواهند سوخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دلشادم که بار دیگر زمینه‌ای یابیدم تا بتوانم روی مسله نهایت مهم و قابل مکث برای جنبش ترقیخواهانه کشورم یعنی ضرورت ایجاد  ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان، اهداف ، وظایف و دورنمای آن چیزی بنویسم و دیدگاه‌های خود را با رفقا، دوستان و هواخواهان جنبش دادگر، عدالت خواه و مشتاقان مبارزه منسجم در میان گزارم و از این دریچه باب گفتمان و بحث‌های گسترده را در مورد چگونگی تحقق این آرمان شریفا نه که در نهایت ایجاد یک حزب بزرگ سراسری را نوید میدهد ارایه نمایم.

 

 

 

مبرهن است که ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان ، در شرایطی ایجاد گردیده که مردم افغانستان تا هنوزهم در میان یاس و امید، تشویش و ناباوری قرار دارند. یاس به لحاظ آرزو های تحقق نیافته ، یاس از حکومت و اداره ناکارآمد و فاسد کشور، یاس از عملی نشدن تعهد جامعه بین‌المللی مبنی بر آوردن صلح و ثبات در افغانستان ، ایجاد حکومتداری خوب ، اداره موثر و خدمت گذار مردم ، ایجاد شغل و بهبود شرایط و سطح زنده گی مردم  و بی باور از اینکه جامعه جهانی بخصوص ایالات متحده آمریکا و شرکا نخواهند توانست در فرجام ماموریت شان که سال 2014 میلادی مشخص شده است، یک چرخش زود ثمری را در جهت بهبود اوضاع نظامی سیاسی افغانستان انجام دهند و تشویش ازاینکه با‌گذشت هر روز وضع نظامی، سیاسی و اقتصادی کشور پیچیده ترمیگردد و مردم بلاکشیده ما را این ترس فراگرفته که بعد از سال 2014  یعنی پس از خروج نیرو های ناتو، افغانستان بار دیگر به عقب بازگشت خواهد کرد، جنگ‌های داخلی و جنگ‌های کوچه به کوچه تکرار خواهد شد و افغانستان در باتلاق قرون وسطی سقوط خواهد کرد.

 

 

 

با وجود همه ای دلسردی ها و دلواپسی ها و تصویرتاریک اوضاع  نظامی و سیاسی کشور ما دلیل برای خوشبینی و امید هم داشتیم و داریم زیرا امید برای فردای بهتر نمرده است. بیش از صد حزب و سازمان سیاسی، شبکه وسیع جامعه مدنی و رسانه‌ها، هزاران انسان آگاه در نهاد های انتخابی از پارلمان تا شورا های محلی و در درون نظام و موجودیت هزاران انسان وطنپرست و سلحشور سرزمین ما که عملاً فعال اند با موجودیت 70 فیصد نفوس از نسل جوان کشور مایه  بزرگ امید ماست. انرژی، پویایی و تلاش همه ای آنها دلگرم کننده است که کشور بار دیگر و هرگز به عقب به شرایط زندگی قرون وسطایی بر نمیگردد.

 

 

 

ایجاد ایتلاف نیروهای همسو به مثابه یک رویداد مهم سیاسی درکشور، با درک از اوضاع و شرایط دشوارگذار وطن، ابتکار جمعی و حاصل مساعی دوامدار و هدفمند احزاب و سازمانهای متعهد به دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی بوده است، زیرا ضرورت تشکل و همگرایی نیروهای همسو، وحدت سازمانی ویا وحدت عمل این نیرو ها بارها در حلقات مختلف و احزاب سیاسی که در ده سال اخیر مجا ل تشکل یافتند مطرح بود.

 

 

 

در این رابطه، تلاش های حزب مردم افغانستان « قبلا نهضت فراگیردموکراسی و ترقی افغانستان » ازهمایش1386  کابل به اشتراک 800 تن از فعالین احزاب و سازمانهای همسو،  پروسه هامبورگ، مساعی بخاطر وحدت تشکیلاتی نهضت فراگیر و حزب متحد ملی افغانستان و اشتراک فعال درهمایش  19 اپریل احزاب حلقات، سازمانها و شخصیت‌های دموکرات و ترقیخواه افغانستان در خارج کشوررا به خاطر میاوریم.

 

حزب ما  حزب مردم افغانستان  ، پیوسته در این راستا کار و تلاش کرده است. هرچند این تلاش‌ها بنابرعوامل مختلف به موفقیت و نتایج بی برگشت نیانجامیده اند ، اما روحیه وحدت خواهی را در وجود حلقات روشنفکری،  دموکراتها  و احزاب ترقیخواه  افغانستان تحرک و قوت بیشتر بخشید. خوشبختانه بتاریخ 24 مارچ سال 2012 میلادی برابر به ششم ماه حمل 1391 خورشیدی در نتیجه  بحث و مذاکرات طولانی و ثمر بخش، یک گام اساسی دیگر برداشته شد. تعدادی از احزاب و سازمانهای سیاسی افغانستان به دور یک پلا تفورم  جمع شدند و ایتلافی از احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان را اساس گذاشتند.

 

 

 

ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه، هم اتحادی از نیرو های سیاسی همسو در اطراف یک پلاتفورم مشترک است و هم تشکل سیا سی جدیدی است که درعرصه سیاسی کشورعرض وجود نموده است، این ایتلاف دورنمای ایجاد حزب سرتاسری را در برابر خود قرار داده است و تا جاییکه معلوم است مشمولین این ایتلاف که شامل احزاب و نهاد های زیراست از این دورنما که باید در جریان مبارزات مشترک ، گفتگو و بحث رفیقانه از طریق مراجعه به تمام اعضای حزب مشمول ایتلاف، هواخواهان وشخصیت های جنبش ترقیخواهانه قوام بگیرد و نهایی شود استقبال خواهند نمود.

 

 

 

اعضای مشمول ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان  عبارت اند از:

 

حزب پیوند ملی افغانستان، شورای تفاهم برای وحدت نیرو های دموکرات، ترقیخواه وطرفدارعدالت، حزب تفاهم و دموکراسی، نهضت آینده افغانستان، حزب مردم افغانستان و کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست.

 

 

 

پلا تفورم ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان، اهداف و وظایف ایتلاف را در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی همراه با اصول تشکیلاتی بمنظور انسجام سازمانها و نیروهای دموکرات و ترقیخواه و تامین اتحاد آنان در یک نهاد سراسری بر اساس اندیشه‌ ای نقاد و انعطاف پذیر بمنظور تسریع روند تفاهم برای وحدت ارگانیک سازمانها، حلقات، محافل و شخصیت‌های دموکرات و عدالت خواه و در نهایت بخاطر ایجاد حزب واحد ترقیخواه، سراسری و تاثیر گذار بر وضعیت سیاسی در بر داشته که اعضای مشمول ایتلاف با وجود داشتن استقلال تشکیلاتی و داشتن برنامه‌های جداگانه  خود را مکلف و موظف به عملی نمودن آن میدانند.

 

تا جاییکه مربوط به حزب مردم افغانستان است، حزب ما خود را موظف به تعمیل تصامیم ایتلاف، بشمول اصول عام مندرج در پلا تفورم آن میداند. چنانچه در برنامه حزب مردم افغانستان  دیدگاه‌های حزب ما دقیقاً تصریح گردیده است و برداشت ما را از ماهیت حزب واحد سرتاسری افاده  داده است.

 

 

 

آنچه مایه خوشبینی است این است که بین برنامه حزب مردم افغانستان و پلاتفورم  ایتلاف، تضاد وجود ندارد بلکه تفاوت وجود دارد. حزب ما با داخل شدن در ایتلاف، پذیرفت که تفاوت‌ها در راه اندازی بحث‌های رفیقانه مرفوع و راه بسوی ایجاد حزب بزرگ سرتاسری در فرجام آن مساعد خواهد گردید.

 

 

 

ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه این ضرورت را بخوبی درک نموده است که احزاب، حلقات، نهاد های سیاسی و شخصیت‌های معتقد به ترقی و سعادت زحمتکشان وطن ما بیشتر از این نمیتوانند به تنهایی درحاشیه حوادث بزرگ ملی و در انزوای سیاسی بسر برند. مردم افغانستان به تکیه گاه نیرومند سیاسی برای دفاع از منافع و آرمان‌های سیاسی خود ضرورت د ارند و این سوال در برابر همه نیرو های ترقیخواه کشور قرار دارد تا چگونه و با استفاده از کدام شیوه‌ها و میکانیزم های دقیقآ تنظیم شده، این تکیه گاه، دادخواهانه و دموکراتیک را ایجاد کنیم و درفش انرا بلند و در اهتزاز نگهداریم.

 

 

 

با مسرت میتوان گفت که در نتیجه کار هدفمند و موثر رهبری ایتلاف و تصویب میکانیزم های موثروکارا زمینه‌های حضوریابی یکعده از احزاب همسو را به ایتلاف در اینده نزدیک مساعد نموده و شمولیت  کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست را به عضویت ایتلاف تثبیت نمود و این پروسه ادامه دارد، زیرا ظرفیتهای بزرگ از جمع نیروهای عدالت خواه و وطندوست در داخل و خارج کشور حضور دارند که به همه آنان مراجعه باید صورت گیرد. روی این هدف است که کمیته سرتاسری ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانسان در خارج کشور ایجاد  وبرای تحقق اهدافی که در پلاتفورم ایتلاف گنجانیده شده است فعالیت مینماید.

 

 

 

برداشت من از پلاتفورم ایتلاف این است تا برای تحقق اهداف پیشبینی شده گزینه های مطروحه در آن با دقت و حوصله مندی برخورد صورت میگیرد. یکی کار دقیق در رابطه به گسترش پایه‌های ایتلاف از جمع تمام نیروهای تحول طلب و همسو و دیگر اینکه تلاش در جهت پاگیری و ایجاد حزب سرتاسری بزرگ و اثرگذار که بتواند  جنبش مردمی را یاری رساند. بنا ضرور است تا انجام این ماموریت بزرگ با دید  وسیع وکار پر حوصله برخورد نمود.

 

مبرهن است که وحدت های سازمانی، تشکیلاتی در واقعیت برای مقاصد و اهداف عمومی و دراز مدت شکل میگیرد و برآن پروسه اعتماد سازی و تسلط مبانی دموکراسی سازمانی و وحدت اندیشه به زمان بیشتر نیاز دارد، تا روند های ناکام که موانع در رشد جنبش دادخواه کشور ما بوده بار دیگر تکرار نگردد.  باوجود آنکه عده‌ای را عقیده براین است که در وضعیت فعلی ضرورت است تا حزب سرتاسری بزرگ و تاثیر گذار در آینده نزدیک ایجاد گردد تا جنبش عدالت خواه جامعه  که به پارچه های مختلف درحالت پراگندگی بسر میبرند هرچه زودتر به یک گردان تاثیر گذار برای حفظ و دفاع از منافع زحمتکشان عمل نماید.

 

 

 

ضرور پنداشته می‌شود تا برای رسیدن به این امر مهم بهتر است ساحه ایتلاف هرچه بیشتر وسعت یابد و کار دقیق در راستای وحدت اندیشه و عمل با استفاده از شیوه‌های مختلف و بویژه  را اندازی گفتمانهای حضوری، سمینارها  و کنفرانسهای توضیحی و مراجعه با هرعضو حزب مشمول نهاد های ایتلاف، هواخواهان و کارشناسان عرصه های مختلف و بویژه مسایل اندیشوی و تشکیلاتی که عمده ترین عرصه ها است صورت گیرد تا با استفاده از اندوخته ها، نظریات، تجارب و دیدگاه‌های شان برای باروری این امر مشترک و شریفانه که دربرابرما قرار دارد موفقانه بدر آییم.

 

 

 

نویسنده :داکتر(D.R Goyal),دهلی1984

ژورنالیست ، نویسنده ، استاد وفعال سیاسی

(بخش پنجم)

 

 

 

 

برگردان- محمدعارف عرفان

لندن -  مورخ دسمبر2012

 

 

 

 

 

 

فصل دهم - ببرک کارمل

تاسیس حزب ومبارزات پارلمانی

 

کرکتروپتانسیل اشخاص میتواند وسیعأ ازچگونگی پاسخ آنها نسبت به حرکت وشیوه پرستشگرانه مردم سنجش شود . زمانی دیده شد که " جواهرلعل نهرو" رییس کانگرس هند که در داخل  کشورسفرداشت،بامحبوبیت نهایت عالی وبطرزفوق العاده ،مورد پذیرایی مردم قرارگرفت. درمورد تاثیرات چنین پیشامد ، درآیندۀ مردم واثرات آن درجامعه، درروان "نهرو" ،احساسات اضطراب انگیزایجادشد.

او نشست تا "جریان متقابل" روان وافکارش را ، مورد تحلیل قراردهد ، پس ازخودش پرسید که آیااوخویشتن رامثل امپراتور"قیصر"(5*) فاتح ودرحال عبورکه افتخارات بزرگ وافسانوی راازخود بجاگذاشته باشد، جلوه نداده است ؟ : وی نظریات واندیشه های خویش را درین خصوص در یک مقاله، تحت نام مستعاربیرون نموده وبالحن تند پرسید:" درشرایط عادی او (جواهرلعل نهرو)،فقط میتواندیک مدیرکارا وموفق باشد ، اما درچنین عصرانقلابی،"قیصریسم "همیشه در، درب خانۀ ما است.هیچ ممکن نیست که "جواهرلعل نهرو"خود را مانندامپراتور"قیصر"،جلوه دهد. وی مقاله خویش را با رد قاطع "قیصریسم " ومطلق العنانی به پایان رسانیده افزود: ما، قیصرنمی خواهیم .  درآن "مقاله "نه تنها بزرگی" نهرو"جلوه کرد بلکه عظمت وطرزنظامی را که او بعدأ اساس گذاشت،به نمایش گذاشته شد.

این که آیا ببرک کارمل،چنین تحلیلی رانسبت به خودانجام دادویاخیر،ما نمی دانیم ؛ اماوی چنان شخصیت خویش را درقالب درآوردکه به هراندازه یی که وی محبوبیت حاصل می نمود، به همان پیمانه بطورنیرومند تلاش مینمودتا چهارچوبی را برای ساختارنهادی که بتواند فعایت های دسته جمعی را برای سازماندهی مسایل سیاسی–اجتماعی انجام دهد،ایجادنماید.

اوضاع اجتماعی دردهه شصت میلادی درافغانستان ، برای ایجاد دیکتاتوری "قیصریسم "ومطلقه گرایی بیشترمساعد بودتا وجود چنین شرایط درهند دردهه سی .عدم انسجام اجتماعی وتقریبآ نبود ارتباطات ومخابرات وتماسها میان مردم،شرایط نامتجانس وناهمگونی بودندکه اتمسفیرکلی را برای عدم رشد وایجاد رهبریت دموکراتیک ایجاد نموده بودند: مثلاً فقرطاقت فرسا،انحطاط الیگارشی استبدادی دروضع محدودیت های ستمگرانه آزادی بیان ،تسریع موهوم پرستی ، شخصیت گرایی وگرایشات ماجراجویانه ایجاد نموده بود.

ما ،فقط کارمل را بطوراخص دراوایل سالهای شصت می یابیم که مصروف بحث های جــــــــــــدی با سیاستمداران ارشد ورهروان معاصرش که ازمیان این فشارها ومحدودیت های اجتماعی برخاسته اند، بود. وی با رد "مطلقه گرایی" مبارزه مینمود تاکشورش را درجادۀ دموکراسی سمت وسوبخشد.

آنجا حدود دوگروپ دوازده نفری جوانان تحصیل یافته وبیدارسیاسی درمحدودۀ کابل، وجود داشتند. کارمل تقریبآ با تمامی آنها روابط داشته ؛ امادرمیان آنها روابط سازمانی ویا اتصال داخلی وجود نداشت . اما، کارمل برای همۀآنها به حیث انسان عاقل، قابل قبول بود. دیدگاه ها ومشوره های سیاسی اش بوسیله همگان،مورد توجه وپرسش قرارمی گرفت .هرگاه کارمل،مایل میبود برایش ممکن بود تا این گروپ ها را دردایره پیروان شخصی خویش، توسعه داده وبه مثابه رهبران فرقه های مذهبی(پیر) جلوه نماید.

اکثرگروپ های موجودکه دراحزاب سیاسی تشکل یافتند، درنمای رهبران مذهبی،شکل "پیری – مریدی " تظاهریافته واکثراین رهبران حتی تصورمیکردندکه آنها راجع به دموکراسی وسوسیالیسم حرف زده اند. که بدون شک این گونه رهبران درکتگوری رهبران فرقه های مذهبی جا، می یابند. اما کارمل چنین راهی را انتخاب نکرد.اوطوری معلوم میشد که متیقن بود که دموکراتیزه ساختن افغا نستان نیازبه تشکل علمی احزاب سیاسی دارد. اوهمچنان تلاش مینمود تا سایررهبران را ترغیب نماید تا فعالیت های سیاسی خویش را درساختاراحزاب دموکراتیک ،هماهنگ وکانالیزه نمایند. شاید این یگانه فکتوربزرگی بودکه محبوبیت وجذابیت کارمل را درمیان جوانان برانگیخته بود، زیرا که نسل جوان درحالت ایجادگروپ ها برای مسایل جدید بودند.

تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان دراول جنوری سال (1965)وسیعآ درنتیجه تلاش های کارمل صورت گرفت. این بی نهایت ساده است تاگفته شود که کارمل، یکجا ،با تره کی اساس حزب را گذاشت.

تره کی یکی ازکسانی بود که ازلحاظ سن ،ارشد ترین فردی بود که به پندارونظریات کارمل پاسخ میگفت .کنگرۀ مؤسس درمنزل تره کی به دلیل وسعت وسطح گنجایش اش برای یک تجمع بزرگ ،برگذارشد. مباحثات چه قبل وچه درجریان "کنفرانس"،بوسیلۀ کارمل،رهبری میشد .این تحلیل های جامع وقناعت بخش کارمل بود که پیرامون اوضاع جهانی وموقعیت کشورافغانستان صورت گرفته وازسوی همه پذیرفته شد.پس چرا، نه کارمل ؛ بل تره کی به حیث منشی اول حزب جدید، برگزیده شد؟ حدس وگمانم، من، را به این نتیجه رسانیده که این اندیشۀ کارمل بود تا احتمال خلاءهمیشگی نسل جوان را اکمال نماید.کارمل، اهمیت روابط مبارزۀ قبل ازوقت را درچنین نگرش درک نموده وخواست تا شخص متناسب براقتضای همان نسل، دررأس حزب قرارگیرد . وی میتوانست تا بانسل های جوان داخل گفتمان شده وآنها راقانع سازد. اما اشخاص مسن ، ازترکیبات دیگری ساخته شده ودارائی خصایل معین بودند: آنها ضرورت داشتندتا بخاطرارشدیت ورفعت شان بطورمطمئین مورد حرمت قرارداده شوند. حزب وعقاید آن باید تداوم مبارزه درراه دموکراسی رابشارت دهد,که البته این انگیزه نیرومندمیتوانست تا "دینامیسم "ودسپلین لازم را درحزب وارد نماید.باید گفت که اهداف اساسی در برنامه حزب برای تشکیل جبهۀ وسیع که بتواند تمامی نیروهای ترقیخواه,وعناصردموکرات را درراه  مبارزه علیه استبداد بسیج نماید ، بیان شده بود.

این که کارمل موقف پایین تررا درحزب عهده دارشد، برای آن بود تا به تقاضای شرایط پاسخ گوید.زیرا که تهیه وتدارک اسناد"برنامه" ،گفتمان ومذاکرات وتهیۀ نوشتارها برای ارگان های نشراتی حزب وغیره،همه بوسیلۀ کارمل تحقق یافت. با ید خاطرنشان ساخت که گزینش تره کی دررأس حزب ،فقط یک تاکتیک نبود.کارمل بصورت واقعی برای تره کی احترام داشت وهرگز اجازه نمی داد تا کسی با بی احترامی، سیمای او را لطمه دارنماید. حتی هرگاه که برخی مخالفت ها درعقاید شان  ظهورمینمود - که هرگز چنین چیزی دربُعد ایدولوژیکی وسیاسی واقع نشد - کارمل سعی مینمودتا با صبروشکیبائی با تره کی،به بحث بپردازد.حتی زمانی که کارمل قادرنبود تا تره کی را برای پذیرش دلایل اش ترغیب وودارنماید،ازسائرعناصرمجرب وهمقطاران خویش،برای حل موضوع ،بهره می جست .اما چنین رویکرد برای شخص تره کی(که بعدأ به آن پرداخته خواهد شد)، به یک تراژیدی انجامید،اما حزب را ازیک حالت ناگوارکه باعث موانع بزرگ درخط وحدت وهمبستگی آن میشد،نجات داد.

تمایزاتی که درشخصیت سیاسی کارمل تبلورداشت عبارت از این بود که اومیخواست تا شخصیت سیاسی خویش را با منافع حزب وجنبش وابسته بسازد.جایی که موضوع اصول ومنافع حزب مطرح بود،وی ،هرگزدرآن مورد، مصالحه وکامپرومایزنمی نمود.برای مثال اوبرای گزینش حفیظ الله امین دردایرۀ رهبری حزب ،با قاطعیت تمام مخالفت نمود. در حالی که تره کی استدلال می نمود که حفیظ الله امین درایالات متحده امریکا بوده است . درحالیکه کارمل آگاهی داشت که "انجمنی "که حفیظ الله امین درآن عضویت داشت،حالت مشکوک داشت. « امین»، دارای گذشتۀ سیاسی نبود.اونه یک بار، بل  دوباربخاطرتحصیلات عالی، درایالات متحده آمریکا انتخاب گردید. "انجمن محصلین"که بوسیلۀ امین درآمریکا،ایجاد شد،معروف به این بود که از"بنیاد آسیایی"(Asia foundation)،هزینه بدست می آورد.موجودیت چنین انسان درهمچو جایگاه انقلابی،بصورت قطع مصئوون وقابل اعتبارنمی باشد.اینجا دلایل بیشماری وجود داشت تاباورنمودکه درین خصوص عناصر دشمن وجود داشت ،که حفیظ الله امین رابه خاطرمقاصد معین خویش، درین خط دردرون حزب ، به پیش می تازانیدند. نظریاتی را که امین بیان میداشت مالامال،از گرایشات "شوینستی و"ماجراجویی" بود.

سوگوارانه ،تره کی درمباحثات با کارمل این شایستگی را تبارزنداد ولاجرم پرداخت قیمت بزرگی را برای قضاوت اشتباه آمیزتاریخی حیات خویش متقبل شد."امین "،باکرکتروروشهای "ماکیاولی "یی که داشت،بعد از برگشتش در(1966)،از ایالات متحده آمریکا تلاش های وسیع وگسترده را انجام داد تا درمغز،رهبرسالخورده "تره کی" ، تعصب وتبعیض وشکاکیت را نسبت به صداقت وصمیمیت کارمل،کشت نماید. پیروزی کارمل درانتخابات پارلمانی سال (1965)، (که تره کی درآن پیروز نشد)وایجاد تاثیرات معین درپارلمان,طوری تعبیرشد که،" کارمل"، تلاش دارد تا شخصیت خویش رامافوق رهبری تبارزدهد. "امین"این نطریه را برای "تره کی "القاءنمود که تا زمانی که کارمل درحزب است،رهبری تره کی درحزب به حالت پرمخاطره ومتزلزل باقی خواهد ماند.

درانتخابات پارلمانی سال(1965)،به تعداد (21)تن ازاعضای حزب ،کاندیدگردیدند که ازآنجمله چهارتن درین انتخابات پیروزشده وهمۀ آنها با نظریات کارمل، وچگونگی کارتوده یی میان مردم وپخش واشاعۀ افکاربیداری دهنده سیاسی درین خصوص همسوبودند."تره کی" از ولایت غزنی به رقابت پرداخت وبه حصول پیروزی توفیق نیافت که این یک ضربۀ قوی برای تره کی محسوب شده واین اعتقاد را درذهنش پدیدآورد که اورهبرجوانان پشتون بصورت "بلامنازع " ،نخواهدبود.

اینجا ،عقایدی متعددی وجود داردکه تره کی چنین پنداشت که وی هرگز "زخم "وارده به "اعتماد بنفس" خویش راالتیام بخشیده نخواهد توانست،وازینروطورآسیب پذیر، تحت تأثیرکلمات چاپلوسانۀ "امین "قرارگرفت.  

نقشی را که بعدآ "امین "برای فخرفروشی وخودنمایی برای تره کی ایفا کرد،دریک نوشتارراجع به انقلاب ثورکه ازسوی امین تهیه شده بود، تجلی می یابید. طعم موجودبا بیان این گفته ها،حول شخصیت تره کی،با کاربرد این سخنان: "متفکر خلاق" ،"شخصیت انقلابی تره کی" ، "تقوای سیاسی "،  "پرستیژعالی میان توده ها"،هوشیاری سیاسی ودانش سوسیالیزم علمی"،قدرت وابتکارات پیروزمندانۀ رفیق نورمحمد تره کی"،دقیقا ،چشیده شد. که بدون شک اینها همه تملق گرایی وخودنمایی یی بود که بعدآ این خدعۀ شیادانه ،درحوادث بعدی به اثبات رسید.اما افسوس که نهایت دیرشده بودتا نورمحمد تره کی ،بازی یی را که امین براه انداخته بود ،می دید؛

انتخابات پارلمانی سال(1965)،بوسیلۀ کارمل ،به یک کمپاین وسیع درمیان کتلۀعظیمی از روشنفکران،به چرخش درآمد.در کابل صدها متینگ با سخنرانی های دوتن ازکاندیدان حزب : "کارمل "و"اناهیتاراتب زاد" راه اندازی شد.اناهیتا راتب زاد ریاست سازمان زنان مربوط به شاخۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت.اناهیتا ازسوی حزب کاندید شده بود تا دیدگاه حزب را در راستای حقوق زنان و تساوی حقوق میان مرد وزن ،میان مردم ابلاغ نماید .

برخی مردم نسبت به کاندیداتوری اونگرانی داشتند تا ازسوی افغانانی که مقید به محدودیت های مرسومی وعنعنوی جامعه اند ، مورد تهدید قرارنگیرد.اما کارمل واکثریت اعضای حزب ترجیح دادند تا عکس العمل معقول مردم را درخصوص تعیین سرنوشت شان که درین برنامه، فرصت لازم یافته اند، ببینند. اناهیتا ،تا آنزمان "برقع "می پوشید واودرستیژتحت پوشش برقع حاضرمی شد.

درآغازمردم درمتینگ های اومی آمدند. شاید به خاطراین که درمورد کنجکاوی نمایند ؛ اما تحت تاثیرسخنرانی،اعتماد به نفس  وشجاعت او قرارمی گرفتند.انتخابات درکابل به یک جنبش بزرگ مبدل گردید.جمع کثیری از محصلین دانشگاه کابل برای کاندیدان حزب کارمینمودند.بر اساس تخمین، حدود "دوهزار" زن چادری پوش نیزدرین کمپاین انتخاباتی شرکت جستند. هردوکاندید درین انتخابات پیروزگردیدندوپرستیژکارمل تاآسمان ها صعودکرد.جریان هایی که بعدآدرپارلمان رخ داد بیشتربردرخشش شخصیت کارمل،افزودند.

با تحلیل شجاعانۀ اوضاع کشورومحکوم ساختن سلطنت درجهت بی تفاوتی اش درخصوص رفع دشواری ها وپرابلم های جامعه،کارمل ، پارلمان را تکان داد.تمام عناصردموکرات دراطراف کارمل حلقه زدند.

عناصروابسته به سلطنت قادرنبودند تا ازطریق مباحثات منطقی کارمل را به چالش کشند. لذا تصمیم گرفتند تا طورفزیکی درزیرسقف پارلمان بر،وی حمله نمایند.درین یورش وی شدیدأ مورد لت وکوب واقع شده وازهوش خارج شده وحمله کننده گان او را به شکل بیجان درآوردند.

اخبارحملات به کارمل، درسراسرشهرانتشاریافت. مردم بیرون آمده وبه شکل غضبناک دست به اعتراض زدند.محصلین دانشگاه کابل تظاهراتی را براه انداختند که درآن حدود(پنجاه هزار)تن ازشهریان کابل اشتراک نمودند. نه تنها کابل بلکه تمام کشوربه جنبش درآمد.مردم ازفواصل زیاد دراطراف شفاخانه یی که کارمل ،پوشیده با پانسمان ، دربسترافتیده بود تجمع نمودند.مردم برای کارمل تحایف عنعنونی ودواهای گیاهی ،باخودآورده بودند.کارمل برخلاف تلاش های سلطنت برای برداشتن یک مانع بزرگ ،به یک قهرمان بزرگترمبدل گردید.

به همان تناسب اگرآژیری دیگری به پاسخ این انکشافات بوقوع نپیوست امااضطراب والتهابی که درین راستا برانگیخته شد ، ازسوی محصل تازه وارد ازایالات متحده امریکا،یارنورمحمد تره کی یعنی حفیظ الله امین بود.او فعالت های فرکسیونی خویش را تشدید بخشید ولاجرم درجولای سال(1967 ) قادر شد تا حزب را منشعب نماید.او تره کی را ترغیب نمود تا درعرصۀ  کار درمیان پرسونل اردو توجه نموده تا بتوانند تنها بوسیله اردو، انقلاب را پیروزنمایند.ما،حال، شاید مفهوم انقلاب را درپنداراو که مردم به مشکل میتواند،درآن نقش ایفا نماید ،مشاهده نماییم.برای اومفهوم "انقلاب"، تصرف قدرت ازطریق کودتای نظامی ،بیان می شد.

امین، همچنان کارمل را محکوم نموده واذعان میداشت که کارمل،به حیث یک" رفورمیست بورژوا"، استعداد راه اندازی انقلاب را نداشته وپیوسته سعی مینماید تا رهبرماهرونیرومند مباحثات وگفتمان باشد.

گروپ های ماویستی مانند "شعله جاوید" و"ستم ملی " همچنان درکمپاین ضد کارمل داخل شدند.کارمل احساس آسیب پذیری نمود،نه بخاطراین که شخصیت اوآماج قرارداده میشد بلکه بخاطرنقش یک "اجنت " بیگانه که خواست تاحزب را منشعب گرداند. با وجود آن، کارمل هرگز تحریک نشدونخواست تا بدینسان به عمل تلافی جویانه پاسخ گوید.او مصمم شد تا وحدت وهمبستگی وسیع وممکن نیروهای دموکرات را تشکیل داده وازایجاد شرایط ناگواروغیرضروری اجتناب نماید.بویژه بخاطری که اومعتقد بودکه اشتباه مصنوعی یی که ایجاد شده است، برداشته خواهدشد.

کارمل ورفقایش بطورمتداوم درخط فیصله های کنفرانس سال (1965)،کارنمودند.به تعدادچهارتن ازجملۀ هفت تن ازاعضای کمیته مرکزی،شامل ببرک کارمل،دستگیر پنجشیری،شهرالله شهپر،وسلطانعلی کشتمند،باهم یکجاماندند،درحالی که تره کی وزیری ،جداشدند.(*6)

برای بیان افکارونظریات شان هفته نامه" پرچم" را درمارچ (1968) ،که نشرات آن تااکتبر(1969)،ادامه یافت،بیرون کشیدند.حزبی که بوسیلۀ کارمل رهبری میشد،بر اساس اسم هفته نامه اش، به نام "پرچم" معروف شد درحالیکه جناح دیگربرطبق هفته نامۀ حزب که بوسیله تره کی به نشرات پرداخت ،خود را خلقی نامیدند. هفته نامۀ پرچم همچنان یک روند مثبت را برگزید وپیوسته درراه وحدت وهمبستگی تاکیدمینمود.اما ازسوی دیگر "امین "تلاش نمود تا حد اکثرخسارات ممکن را واردنماید.درجریان انتخابات پارلمانی سال (1969)، امین به مساعدت وهمدستی گروه های اسلامی وماوئیست،موفق شد تا به استثنای ببرک کارمل،تمامی کاندید های "پرچم" را به شکست مواجه سازد.

درمورد این که به پاسخ" امین"، عمل تلافی جویانه وبالمثل(ازسوی پرچمی ها-ب) صورت نگرفت واضح است ،زیراکه اوموفق شد تا درحوزۀ انتتخابات پغمان نزدیک کابل پیروزی بدست آورد.

برای پارلمان دورۀ دوازدهم،اجازه فعالیت داده نشد.سه، لایحۀ بزرگی که درنظربود تاپروسۀ دموکراسی را درکشورتوسعه بخشد،ازسوی" ظاهر شاه" رَد شد.طوریکه ظاهرشاه قادرنبود تا مشکلات روزافزون اقتصادی را درکشورحل نماید . بنابرآن هرروزبیش ازپیش، حکومت ،حالت سرکوبگرانه را اتخاذ مینمود. درآن سالها درافغانستان حالت قحطی وخشکسالی ،جامعه را تهدید نموده ومردم به ستوه آمده بودند.شمارش ایام زمامداری ظاهرشاه به پایان خویش نزدیک میشدوهیچ بخشی ازجامعۀ سیاسی افغانستان، ازاوحمایت نمی نمودند.درجولای (1973)،ظاهرشاه، بوسیلۀ پسرکاکایش وصدراعظم سابق کشور،سردارمحمد داوودخان سقوط داده شد.داوود یا باید ازبخش ارتجاع جامعه یعنی "اخوان المسلمین" ویا ازبخش ترقیخواه جامعه که بوسیله کارمل رهبری میشد،حمایت مطالبه مینمود .اما جناح پرچم ،برای حمایت متداوم داوود خان،تحت شرایط تعهدات داود خان برای تحقق رفورم های سیاسی واقتصادی، که ازجانب حزب پیشنهاد شده بود ابرازآماده گی نمود.داوود برای تحقق پیشنهادات توافق نمود،زیرا که او حمایت"پرچم" را به حیث موثرترین بخش جامعه بدست آورده بود. ارائۀ حمایت حزب برای داوود خان مبرا ازهرگونه اشتباه نبود ؛ بل به حیث قدم های تاکتیکی بکاررفت تا بتواندجلو واکنش ارتجاع را برای تصرف قدرت درکشورسلب نماید.

"داوود "درسالهای اول حاکمیت خویش برخی اقدامات مردمی را مانند "اصلاحات ارضی " اعلان داشت؛  اما آماده نبودتا درین خط به پیش رفته وتغییرات مهم دموکراتیک را دربخش اداره که خود میتوانست درراستای تطبیق اقدامات ترقیخوانه اطمینان بخش باشد ، انجام دهد.برداشت قدم های نیم بند نتوانست تا رفاه اجتماعی را تامین نماید. بنا برآن سرخوده گی های طولانی راسبب گردید . نیروهای اخوانی تحت حمایت پاکستان وایران تلاش نمودند تاعلیه رژیم ،درکابل"کودتا "نماید.کودتا ناکام اما "داوود"شکسته وناامید شد.طوری که درفصل قبلی تذکاربعمل آمد،اودست کمک به شاه ایران درازنموده وتحت مشورت های او تلاش نمود تا ازعضویت «کشورهای عدم انسلاک» بیرون شده ودرزیرچترغرب قرارگیرد.ازسازمان "ساواک"کمک مطالبه شدتا کشوررا ازدست تروریسم نجات دهدکه درنتیجۀ حالت نو،شرایط تهدید آمیزی را برای کلیه نیروهای ترقیخواه ودموکرات جامعه،ایجاد نمود.

کارمل بُوی خطر را حس نموده وتلاش نمود تاحزب را دوباره متحد سازد. درجولای سال (1977)،هردو حزب باهم یکجا شدند.کارمل برای گزینش اش دررأس رهبری حزب ،با تناسب نیروی هردوبخش حزب ،بخاطرجلوگیری ازخدشه پذیری پروسۀ وحدت ، هیچگونه اصرارنورزید.او حتی ازمخالفت اساسی اش برای زدایش عضویت "امین"ازحزب ،دست کشید. یگانه شرطی را که کارمل پیش کشید عبارت ازاین بود تا عضویت امین در"بیروی سیاسی"پذیرفته نشود،که ازجانب خلقی ها پذیرفته شد.اما باید قیمت آن با حذف" میراکبرخیبر" که قیمت عادی نبود،پرداخته میشد.

امین،همچنان برای جلوگیری ازتداوم پروسۀ وحدت دراردو،موفق شد.کارمل همۀ این ها را ،بلعید وتحمل کرد ؛ زیرا اومیخواست تاپروسۀ وحدت هرچه زودترتحقق یابد.این تقاضای فوری شرایط آن روزگاران بود، زیرا داوود به سرعت درجهت برقراری حاکمیت فاشیستی راه می رفت. علاوه برآن این درک وجود داشت که به مشکل میتوان اختلافات شدید ایدولوژیک را میان دوجناح پیدا نمود.با تحقق وحدت،کارمل چنین پنداشت که فراگیری تجارب جدید،شرایط لازم را برای درک ارزشهای هرفرد، ورفع سوءتفاهمات پدید خواهد آورد.

 

پایان (بخش پنجم )-ادامه دارد

 

***

*(5)«قیصر›› لقب امپراتوران روم بطور عموم و خصوصاً امپراتوران روم شرقی بود.. 
لقب« قیصر»در ابتدا لقب ‹‹ یولیوس›› امپراتوردیکتاتور روم متولد 100 قبل از میلادبود لیکن پس از وی، امپراتور روم مربوط به خاندان وی را به لقب قیصر ،و بعد ها همه امپراتوران روم را قیصر می نامیدند. (برگردان)

* (6)- متکی بر اسناد تاریخی ،درزمان انشعاب حزب دموکراتیک خلق افغانستان  به تعداد (9) تن، اعضای اصلی کمیته مرکزی را تشکیل نموده که ازآنجمله ،پنج تن به شمول ببرک کارمل،شهرالله شهپر،دستگیرپنجشیری ،سلطانعلی کشتمندو نوراحمد نور،جناح پرچم وبه تعدا چهارتن ازآنجمله نورمحمد تره کی ، محمد طاهر بدخشی ،صالح محمد زیری وداکترشاه ولی جناح خلق را تشکیل نموده بودند. (برگردان)