قفقاز کانون حساس ژیوپولیتیک جهان
رابرت کاپلان
خاورمیانه و آسیا را فراموش کنید. نبض ژیوپولیتیک جهان و تحولاتی که سرنوشت قدرتهای بزرگ را رقم میزند، در قفقاز است؛ منطقهای که پیچیده گیهای قومی و زیبایی نفس گیرش آن را به منطقهای کم نظیر در جهان تبدیل کردهاست.
اگر کارشناس منطقهای باشید، قفقاز منطقه ای است که زیر و بم زیادی برای اکتشاف و تحلیل دارد.اولین نکته قابل توجه درباره قفقاز این است که روسیه قدرت سیاسی ژیوپولیتیک منطقه و جهان است و آمریکا قدرتی در حال افول. هر چند ممکن است این وضعیت دایمی نباشد اما فعلا که اینطور است. در دهه ۱۹۹۰، بسیاری می گفتند که با فروپاشی شوروی، روسیه، قفقاز را از دست داده و کشورهایی مانند گرجستان و آذربایجان چارهای جز پیوستن به اردوگاه غرب ندارند.
در آن زمان گفته میشد که حتا ارمنستان با وجود همپیمانی با روسیه بعد از شوروی، مهرهای تعیین کننده در این بازی است اما تحولات یک دهه گذشته نشان داد که واقعیت جغرافیایی بر همه گمانه زنیهای دیگر درباره دموکراسی و جامعه مدنی مسلط میشود و خود را به آنها تحمیل میکند. واقعیت جغرافیایی این است که روسیه بیشتر از غرب به قفقاز نزدیک است. نزدیکی جغرافیایی، دیگر واقعیتها را مغلوب میکند.
قفقاز، قفقاز است و شاید در نگاه اول بسیار ساده به نظر برسد اما در همین تصویر ساده نکته های فراوانی هست. قفقاز شمالی، بی ثبات ترین بخش روسیه بعد از شوروی است. این منطقه ترکیبی از اقوام و قبایل و گروههای قومی است که در منطقه ای کوهستانی از چچن تا آوارز و نقاط دیگر گسترده شدهاند. روسها تاکنون دو جنگ خونین با جدایی طلبان چچن داشتهاند. اولی در اوایل دهه ۱۹۹۰بود که به یک بن بست نظامی و در نهایت شکست سیاسی روسها تبدیل شد زیرا چچن بعد از این جنگ به نوعی استقلال بالقوه دست یافت.
دومین جنگ در اواخر دهه ۱۹۹۰ روی داد و برای روسیه یک پیروزی بود. ولادیمیر پوتین نخست وزیر وقت روسیه در ریاست جمهوری بوریس یلتسین، عامل این پیروزی بود. پوتین در آن جنگ برخلاف جنگ اول، به جای استفاده صرف از قوای نظامی، از استراتیژی هوشمندانه « تفرقه بینداز و حکومت کن » استفاده کرد. او از گروهها و افراد ملیگرا در مقابل گروههای جهادی و آنها که رویکردی بینالمللی داشتند حمایت کرد و آنها را در مقابل هم قرار داد. تحت رهبری قدیروف ملی گرا در چچن، این منطقه بار دیگر تحت کنترل روسیه درآمد. خشونتها درسطحی محدود ادامه یافت اما گروههای شبه نظامی قفقاز شمالی مانند امارت چچن، همچنان به تهدید خود ادامه دادند و ازجمله المپیک سوچی را تهدید کردند.
شیوهای که به وسیله آن تاکتیکهای سخت روسیه باعث تحکیم کنترل آن بر قفقاز شمالی شد، نشان میدهد که چطور روسها گام به گام کنترل مناطق فراتر از قفقاز در جنوب را دوباره بهدست گرفتند. در این منطقهای که ذکر شد، سه کشور مهم واقع است: ارمنستان، آذربایجان و گرجستان. این کشورها در حقیقت واسطه میان ترکیه و ایران با روسیه و قفقازهستند. این منطقه بهخاطر منابع غنی انرژی برای قدرتهای خارجی هم اهمیت فراوان دارد. اتحادیه اروپا و آمریکا سالها تلاش بیهوده کردند تا ارمنستان را از اردوگاه روسیه جدا کنند اما همین اواخر و وقتی ارمنستان اعلام کرد که به اتحادیه گمرکی روسیه با مشارکت بلاروس و قزاقستان میپیوندد، امید اروپا درباره ارمنستان بر باد رفت و نقش برآب شد. روسیه در حقیقت اقتصاد ارمنستان را تحت مالکیت خود دارد و پنج هزار نیروی نظامی روسیه درخاک ارمنستان مستقر هستند. به این ترتیب ارمنستان مهره قابل توجه و مهمی برای روسیه است. موضع ارمنستان در قبال روسیه البته بدون منطق نیست.
ارمنستان در مرزهای غربی و شرقیاش با دو دشمن تاریخی یعنی ترکها و آذربایجانیها هم مرز است. روسها در واقع نوعی حمایت استراتژیک از ارمنستان میکنند و به این کشور امکان میدهند که در ماجرای دعوای « قره باغ » بر موضع خود پافشاری کند. آمریکا با وجود اینکه ارتباط خوبی با ارمنستان دارد اما هرگز چنین حمایتی از ارمنستان نکرده است.
آذربایجان برخلاف دیگر کشورهای قفقاز، غنی از نفت و گاز است. به این خاطر میتواند مستقلتر از دیگران و مثلا بهتر از ارمنستان و گرجستان بازی کند. آذربایجان از دوستی ترکیه و همپیمانی اسراییل برخوردار است و با روسها و ایرانیها رابطه خوبی ندارد. البته این مانع از مناسبات انرژی با هر دوی این کشورها نمیشود. ترکیه بزرگ ترین مشتری منابع انرژی آذربایجان است. روابط آذربایجان با ایران پرتنش بوده و حالا که روابط باکو با اسراییلیها نزدیک تر شده این تنش بیشتر هم شدهاست.
در ارتباط با روسیه هم باید گفت که آذربایجان به نسبت ارمنستان، از کرملین استقلال بیشتری دارد. آذربایجان مورد توجه سیاسی اتحادیه اروپاست و این توجه بهخاطر موقعیت منابع انرژیاش و همچنین نزدیکیاش به روسیه است. آذربایجان در رابطه اش با اروپا و روسیه به یک توازن رسیده و توانسته رقابت کشورهای مختلف برای بدست آوردن نفوذ در داخل این کشور را مدیریت کند.
درحالیکه ارمنستان طرفدار روسیه است و آذربایجان میان غرب و روسیه وضعیتی خنثی برای خود تعریف کرده، گرجستان بهعنوان کشوری ترانزیتی برای عبور انرژی آذربایجانیها در دو دهه گذشته حکومتی طرفدار غرب داشتهاست. گرجستان، پایگاهی برای غرب بوده و همواره خواستار عضویت در ناتو و اتحادیه اروپاست. دولت ساکاشویلی نتوانست گرجستان را به عضویت ناتو درآورد و سیاست نزدیکیاش به غرب و دشمنی با روسیه موجب شد که در سال۲۰۰۸ مسکو به این کشور حمله نظامی کند.
در اینجا هم درسی از جغرافیا میآموزیم: با وجود ادعاهای کمک از سوی امریکا، روسیه چون به گرجستان نزدیک است توانست علیه این کشور وارد عمل شود و امریکا هم هیچ کاری نتوانست بکند. گرجستان همچنین مغلوب این واقعیت شد که روسها مناطق سابقا متعلق به گرجستان یعنی «ابخازیا » و « اوستیای جنوبی » را به محل نفوذ و عملیات خود تبدیل کردند و به آنها هم نیروی نظامی فرستادند.
نفوذ روسیه در گرجستان با قدرت گرفتن یک الیگارش مورد حمایت مسکو در این کشور قوت گرفت. این الیگارش در سال ۲۰۱۲ نخست وزیر گرجستان شد. اکنون در گرجستان نخست وزیر و رییسجمهور در قدرت هستند که هر دو از اردوگاه روسها بهحساب میآیند. تحولات گرجستان اکنون کشورهای دیگر منطقه مانند آذربایجان را نگران کرده و آنها منتظر اتفاقاتی هستند که توازن قدرت درمنطقه را برهم بزند.
ولادیمیر پوتین رییسجمهور روسیه از زمانی که در جایگاه نخست وزیر یلتسین، در جنگ چچن به پیروزی رسید، راه زیادی را طی کردهاست. او اقمار جدیدی برای روسیه در منطقه ایجاد و آذربایجان را نسبت به پیامدهای استقلالش از روسیه هوشیار کردهاست. البته دورشدن توجه امریکا از تحولات خاورمیانه و قفقاز، در این راه به پوتین کمک زیادی کرد اما این حقیقت را نباید فراموش کرد که قفقاز کانون تحولاتی است که آینده قدرتهای بزرگ را رقم می زند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۵ ـ۲۴۰۳