نبرد امپراتورها در خاک اوکرایین
جورج فریدمن:
واژه« اوکرایین» به معنی «برلبه» است. اوکرایین کشوری است که بر لبه دیگر کشورها قرار گرفته؛ گاهی بخشی از یک کشور بهحساب میآید و زمانی بخشی از کشور دیگر و در اکثر اوقات هم کشوری تقسیم شده بوده است.
در سدههای ۱۷و ۱۸ این کشور میان روسیه و اتریش- مجار تقسیم شد. در قرن بیستم به غیر از یک دوره کوتاه استقلال بعد از جنگ جهانی اول، اوکرایین بخشی از اتحاد شوروی بود. اوکرایین قرنها بر لبه امپراتوریها قرار داشت.
پدر من در سال ۱۹۱۲ در اوکرایین و در شهر کارپاتیانز که اکنون اوگرود خوانده میشود به دنیا آمد. وقتی پدر من در این شهر به دنیا آمد این شهر بخشی از امپراتوری اتریش مجار بود و وقتی دهساله شد، مرزهای این شهر چند کیلومتر به سمت شرق تغییر یافت. پدر من به ۷ زبان صحبت میکرد(ماری، رومانیایی، اسلواک، لهستانی، اوکرایینی، روس و یدیش). من بهعنوان یک کودک به شدت تحتتأثیر آموختههای او بودم. البته بعدها وقتی بزرگ شدم فهمیدم که علم زبان او فقط به چند جمله محدود میشد.
اکنون شهری که پدر من در آن به دنیا آمد در مرزهای سلواکیا واقع شده است و ۵۰ کیلومتر با پولند، ۳۰ کیلومتر با مجارستان و ۹۰کیلومتر با رومانیا فاصله دارد. وقتی پدر من بزرگتر شد، مرزها به طور قابل توجهی دچار تغییر و تحول شدند و آن وقت بود که تعداد زبانهایی که پدرم میدانست حتا در حد چند جمله، به کارش آمد. با آن تغییر و تحولات کسی نمیدانست قراراست چه اتفاقی بیفتد و با کدام کشور قرار است همسایه شود. پدر من بر لبه دیگر کشورها زنده گی میکرد تا اینکه آلمانها در سال۱۹۴۱آمدند و هر آنچه بود را تغییر دادند و ۳ سال بعد شورویها برگشتند و باز همهچیز را تغییر دادند. پدر من یکی از دهها میلیون نفری بود که در همین لبه زندگی کرد و همانجا هم مرد. زندگی در هیچ کجا به اندازه اوکرایین چنین دردآور نیست. اوکرایین میان استالین و هیتلر گرفتار شده بود؛ میان گرسنگی برنامه ریزی شده و قتل عام فجیع. هیچ کشوری اروپایی در قرن بیستم به اندازه اوکرایین رنج نکشید. از سال ۱۰۱۴تا ۱۹۴۵، اوکرایین در نزدیکی جهنم زنده گی میکرد.
اوکرایین، اروپا و روسیه
اوکرایین امروز دوباره در لبه قرارگرفته است و سعی میکند راه نفسی برای خود باز کند. اوکرایین درلبه روسیه و اروپا قرار گرفته است. آنچه موقعیت اوکرایین را اکنون منحصر به فرد کرده این است که اوکرایین اکنون مستقل است و ۱۸ سال از استقلال این کشور میگذرد؛ این طولانی ترین زمان استقلال برای اوکرایین طی قرنهای گذشته است. تعجبآورترین نکته درباره اوکرایینیها این است که درحالیکه نسبت به استقلال شان بسیارحساس هستند، بحثهای داخلی متمرکز براین است که به کدام کشور خارجی روکنند. مردم درغرب اوکرایین میخواهند که کشورشان بخشی ازغرب باشد و آنها که در شرق هستند میخواهند که به روسها نزدیک باشند. اوکرایینیها میخواهند مستقل باشند اما تنها استقلال راضیشان نمیکند.
این یک رابطه نامتقارن است. بسیاری از اوکرایینیها میخواهند که به اتحادیه اروپا بپیوندند که بهطور کلی در بهترین حالت نسبت به اوکرایین، سیاستی دوگانه دارد. از سوی دیگر، اوکرایین برای روسها هم بسیار مهم است و همیشه هم مهم بوده. اوکرایین همانقدر برای امنیت ملی روسیه مهم است که اسکاتلند برای امنیت ملی بریتانیا و تکزاس برای امنیت ملی امریکا. هر کدام از این کشورها وقتی به دست دشمن بیفتند برای این 3 کشوری که ذکر شد نوعی تهدید موجودیتی حساب میشوند. همانطور که امریکا و بریتانیا نمیخواهند تکزاس و اسکاتلند از دستشان خارج شوند، روسیه هم نمیخواهد اوکرایین را ازدست بدهـد. جغرافیا، تمامیت ارضی ملی اوکرایین را محدود کرده و زنده گی اوکرایینیها را هم تحت تأثیر قرارداده است.
از نقطه نظر کاملا استراتژیک، اوکرایین به نوعی قدرت نرم روسیه بهحساب میآید. روسها بزرگترین اقلیت اوکرایین هستند. کوههای شرق اوکرایین هم مرز با روسیه است و اگرچه نفوذ به منطقه آسان نیست اما غیرممکن هم نیست. اگر اوکرایین تحت کنترل یک قدرت غربی باشد، دامنه جنوبی اوکرایین و بلاروس به روی کمانی گشوده میشود که از مرز پولند در شرق تا جنوب گسترش مییابد و نزدیک به دوهزار کیلومتر از مرزروسیه را دربر میگیرد. این منطقه موانع طبیعی چندانی ندارد.
اوکرایین برای روسیه موضوع امنیت ملی است اما برای قدرتهای غربی تنها وقتی اهمیت مییابد که آنها بخواهند روسیه را شکست دهند؛ همانطور که آلمانها در جنگ جهانی دوم تلاش کردند. در حال حاضر با توجه به اینکه هیچ کس در اروپا یا امریکا به فکر رویارویی نظامی با روسیه نیست، اوکرایین دارایی ارزشمندی بهحساب نمیآید. اما از نظر روسیه این مسلهای بنیادین است و مهم هم نیست که دیگران چه فکری میکنند. در سال۱۹۴۱ آلمان قاره اروپا را فتح کرد و تا پشت درهای روسیه رسید. نکتهای که روسها در طول تاریخ طولانی خود یاد گرفتند این است که هرگز براساس آنچه دیگران قادر به انجامش هستند برنامهریزی نکنند. با توجه به این موضوع، آینده اوکرایین همیشه برای روسها مهم است.
البته موضوع از این هم مهم تر است. اوکرایین دسترسی روسیه به دریای سیاه و از آنجا به مدیترانه را درکنترل دارد. بنادر ادیسه و سواستوپول راه دسترسی نظامی و بازرگانی به صادرات، به ویژه از جنوب روسیه است. این مسیر همچنین مسیر خط لوله مهمی برای انتقال انرژی به اروپاست که یک نیاز بازرگانی و استراتژیک برای روسیه است زیرا انرژی، عامل مهمی برای نفوذ و کنترول دیگر کشورها ازجمله اوکرایین است. به همینخاطر است که انقلاب نارنجی اوکرایین در سال ۲۰۰۴ برای روسیه بسیار مهم بود. بعد از فروپاشی شوروی، اوکرایین دولتهایی داشت که با روسیه همپیمان بودند. در انتخابات ریاست جمهوری سال۲۰۰۴ اوکرایین، ویکتور یانوکوویچ، نامزد طرفدارروسیه برنده شد اما مخالفان گفتند که در شمارش آرا تقلب شده است. تعداد زیادی از مردم در خیابانها تجمع کردند و یانوکوویچ مجبور به استعفا شد و ایتلاف طرفدار غرب جای او را در قدرت گرفت.روسها غرب را متهم به مهندسی این واقعه کردند و گفتند که سرویسهای اطلاعاتی غرب، به ویژه سیا و ام آی۶ پشت این ماجرا هستند و با تزریق پول به سازمانهای غیردولتی و احزاب سیاسی اوکرایین باعث این انقلاب شدند. چه این یک عملیات اطلاعاتی مخفی باشد و چه عملیاتی آشکار، تردیدی نیست که از آمریکا و اروپا پول به سمت اوکرایین سرازیر شد. پوتین شش سال بعد را صرف این کرد تا این روند را برعکس کند وآشکار و پنهان برای ایجاد اختلاف درون ایتلاف حاکم طرفدارغرب در اوکرایین تلاش کرد. در انتخابات سال ۲۰۱۰، یانوکوویچ دوباره به قدرت بازگشت و از نظر روسها خطر برطرف شد اما در این بین اتفاقات زیادی افتاد. امریکا در عراق و افغانستان درگیرشده بود و نمیتوانست با روسها در اوکرایین وارد چالش شود. المانها بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ به روسیه نزدیک شده بودند. الیگارشهای روسی رابطه مالی و سیاسی نزدیکی با الیگارشهای اوکرایینی داشتند و آنها انتخابات اوکرایین را تحت تاثیر قرار دادند. جناح طرفدارروس در اوکرایین قدرت گرفته بود و میخواست که این کشور را بیشتر به روسیه نزدیک کند. غرب هم در این باره دچار ناامیدی شده بود.
مشکلاتی که اتحادیه اروپا در سالهای اخیر داشته، جناح طرفدار اروپا دراوکرایین را از نزدیک کردن این کشور به این اتحادیه ناامید نکرده است. این جناح بدون شک می خواهد که اوکرایین عضوی از اروپا باشد و موضوعاتی چون یونان تاثیری در تصمیمشان ندارد. اتحادیه اروپا قرارنیست دچارتغییرات ساختاری شود و هنوز برای بسیاری از کشورها جذابیت دارد.
در بسیاری از کشورها درباره عضویت در اتحادیه اروپا نوعی اختلاف طبقاتی وجود دارد. طبقه نخبه سیاسی و اقتصادی مشتاق این عضویت است اما طبقات پایینتر چنین اشتیاقی ندارند. در اوکرایین این دسته بندی، منطقهای هم هست؛ یعنی قسمتهای شرقی کشور به شدت نسبت به روسیه متمایل هستند و دل خوشی از غرب ندارند و یک سوم غربی کشور متمایل به غرب هستند. مرکز کشور هم در اینباره دچار اختلافنظر است. تفاوت زبانی هم به این دسته بندی دامن میزند به طوری که آنها که زبان اوکرایینی حرف میزنند در غرب و روسزبانان در شرق زنده گی میکنند؛ این مسله در انتخابات سال ۲۰۱۰ نمود یافت. یانوکوویچ در شرق بیشترین رای را آورد و تیموشنکو در غرب.
این دسته بندی در واقع سیاست داخلی و خارجی اوکرایین را تعریف میکند. بعضی میگویند که یانوکوویچ تلاش میکند توازن میان اروپا و روسیه را در اوکرایین برقرار کند. نیت او هرچه باشد، مدیریت این اختلافات و دسته بندیها بسیار دشوار است. چه اوکرایین به اتحادیه اروپا بپیوندد و چه این کار را نکند، کار او در داخل اوکرایین دشواراست. اوکرایین فعلا از فهرست نامزدهای عضویت در ناتو خارج شده اما در فهرست اتحادیه اروپا هست.
اخیرا در سفری که به اوکرایین داشتم با گروهی از جوانان این کشور در کیف دیدار کردم. بسیاری از آنها که دانشجو بودند، عمدتا سه هدف داشتند؛ اول اوکرایین مستقل. دوم اینکه میخواستند بخشی از اتحادیه اروپا باشند و سوم اینکه میخواستند اوکرایین را ترک و درجای دیگری زنده گی کنند. میان آنچه این جوانان اوکرایینی میخواهند و آنچه اوکرایین بهعنوان یک ملت به دنبالش است، شکاف عمیقی وجود دارد. اکنون تنش در اوکرایین میان طرفداران ایده اروپایی است و کسانی که میخواهند زنده گی خودشان را بسازند و آنها که میخواهند اوکرایین را بسازند. اما آنها که بهدنبال رویای اروپاییاند در غرب اوکرایین ساکن هستند. بخش دیگر اوکرایین شهرهای صنعتی است که در شرق واقع شدهاند. این عده از شهروندان اوکرایینی نمیخواهند که کشورشان را ترک کنند اما میدانند که صنایع شان توان رقابت با اروپا را ندارد. آنها میدانند که روسها هر چه آنها تولید کنند را میخرند و از آن بیم دارند که کارخانههای اروپایی در غرب اوکرایین شغل شان را از آنها بگیرند. در این منطقه نسبت به اتحاد شوروی یک نوستالژی وجود دارد؛ نه به این خاطر که آنها وحشت دوران استالین را از یاد بردهاند بلکه به این دلیل ساده که دوران جذاب حکومت برژنف را هم به یاد دارند.
به این شرایط باید حضور الیگارشها را هم اضافه کرد. الیگارشها نه تنها موتورمحرکه اقتصاد و جامعه اوکرایین هستند بلکه اوکرایین را به روسیه پیوند میدهند. این به این خاطر است که الیگارشهای اصلی اوکرایین از طریق سازوکار پیچیده اقتصادی و سیاسی به روسیه وابسته هستند. بهنظر من روسها به دنبال ایجاد دوباره امپراتوری روسیه در اوکرایین نیستند بلکه به دنبال ایجاد حوزه نفوذ هستند ونمیخواهند مسوول اوکرایین یا هیچ کشور دیگری بشوند. آنچه روسها میخواهند حدی از کنترل و نفوذ بر اوکرایین برای تضمین این است که نیروهای متخاصم در این کشور به کنترول و قدرت نرسند. روسها میخواهند که به اوکرایین درجهای از استقلال بدهند و تمامیت ارضیاش را به رسمیت بشناسند؛ البته تا وقتی که اوکرایین تهدیدی برای روسیه نباشد و تا وقتی که خطوط لوله گازی که از اوکرایین میگذرد تحت کنترول روسیه باشد. روسیه به دنبال این نیست که بارکنترل اوکرایین را به دوش بکشد اما نمیخواهد هیچ قدرت دیگری هم اوکرایین را کنترل کند.
بامداد ـ سیاسی ـ۱۴/۵ـ۲۲۰۱