زنان افغان در آرزوی دموکراسی

 

هایده صدیقی

امروزه بسیاری از نظام های سیاسی خود را دموکراسی اعلام می کنند و اعمال خود را با دموکراسی توجیه می نمایند. باید در نظرداشت که به منظور ایجاد دموکراسی، وضع مقررات قانونی به تنهایی کافی نیست و لازم است که ارزش های دموکراتیک در زنده گی اجتماعی منعکس شود و افراد از آزادی های مدنی، حقوق و همه امکانات و فرصت های مساعد مستفید شوند. آزادیهای فردی زیربنای توسعه جامعه است و یکی از اشکال مهم این آزادی، توانمندی افراد و گسترش آن در زنده گی روزمره، افزایش توسعه انسانی، بخصوص توانمند سازی زنان است. همچنان  یکی از موضوعات اساسی در دموکراسی، حضور و نقش فعال زنان در فرایند توسعه سیاسی جامعه است، زیرا زنان به عنوان نیمی از نیروی انسانی موجود در جوامع می توانند نقشی به سزا در توسعه جوامع انسانی ایفا کنند.

براساس نظریه نوسازی، دموکراسی در سایه توسعه اقتصادی رشد می کند و تحقق می یابد. اما، برابری جنسیتی و توانمندی افراد بخصوص توانمندسازی زنان محصول ظهور دموکراسی است. گاهی نابرابری جنسیتی بخصوص در کشورهای اسلامی نظیرافغانستان، منجر به کاهش یا حتا عدم مشارکت زنان در جوامع می شود وسبب عدم رشد و توانمندسازی زنان می گردد. ضعف ساختارهای زیربنایی، حاکمیت نظام های سیاسی تمامیت خواه، ساختارهای فرهنگی- آموزش ضعیف، نظام های مردسالارانه و نگرش های منفی به ماهیت مسایل سیاسی از جمله عواملی تاثیرگذار برتوانمندی زنان و عدم مشارکت و حضورفعال زنان در جامعه است.

توانمندسازی زنان عامل اصلی بهبود و استقرار دموکراسی در جوامع اند و نقش خیلی مهم و سازنده را در راستای ترقی و پیشرفت جامعه و ایجاد دموکراسی دارند و این توانمندسازی زنان و تربیت انسان های مدنی و دموکرات، برای ایجاد و استقرار دموکراسی جز از راه آموزش و پرورش میسر نیست. چنانچه زنان تحصیل یافته و مطلع، فرزندان تعلیم یافته با اندیشه و افکار و دیدگاه روشنگرانه را پرورش میدهند و زنان فرهیخته دراین مواجهه نقش فعال و کنشگر را ایفا می کنند. برعکس، زنان کم توان و نامطلع، نقش منفعل را خواهد داشت و توانی برای تربیت نسل بالنده را ندارند. اینجاست که مساله آموزش و تحصیل زنان و دختران به عنوان نخستین مربیان نسل نو جهت ایجاد جامعه مرفه واستقرار دموکراسی اهمیت مضاعف دارد. آموزش منجر به آگاهی زنان می شود؛ به گونه ای که به جای قبول وضعیت موجود، به دیدگاه های انتقادی روی می آورند و باورهایشان را به فرزندان خود منتقل می کنند.

بررسی آمارها و روند سیاسی نظام ها در افغانستان نشان میدهد که هرگاه حکومت ها به عدالت جنسیتی و تسهیلگری در امور زنان بخصوص در بخش آموزش و پرورش زنان و دختران میل داشته اند و کار کرده اند، تبعات این تصمیم گیری در عامه مردم به سرعت ریشه دوانیده و زنده گی زنان و مردان را تغییر داده است که این سبب رشد و بالنده گی جامعه در ابعاد گوناگون گردیده است. برعکس، درجامعه ای که زن نقش برده را داشته باشد و همواره مورد خشونت و محروم از همه حقوق و آزادی هایش گردد، این وضعیت بالاخره سبب گسستن و فروریختن پایه های نظام و قدرت حکومت ها شده است که بالاخره منجر به تغییر در ساختارهای نظام و یا گاهی هم سبب نابودی حکومت ها شده است. چنانچه با تسهیلگری درامور زنان بخصوص در بخش آموزش و پرورش و زمینه های کاری جهت توانمندسازی زنان در افغانستان، پس از حمله نظامی امریکا به افغانستان، دختران زیادی به مکاتب رفتند، استراتیژی ها و برنامه های لازم برای ارتقا ظرفیت زنان در سراسرافغانستان تطبیق و عملی شد و زنان  در این زمینه پیشرفت های چشمگیری داشتند. زنان دراحزاب سیاسی، رسانه ها، پایه های بلند حکومتی، در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حضور فعال داشتند و دوشادوش با مردان کار و فعالیت می کردند.

متاسفانه، با بسته شدن مکاتب دختران در افغانستان ومحروم شدن دختران و زنان از حق تعلیم، وضع محدودیت ها بر فعالیت های زنان در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حذف زنان از تشکیلات حکومت و ادارات دولتی، محدودیت ها بر کار و فعالیت های رسانه ها بخصوص زنان و دختران خبرنگار و نویسنده، وضع مقررات اجباری خلاف معیارهای دموکراسی و اصول تعلیم و تربیه در دانشگاه ها بر دانشجویان دختر، فلج شدن نهادهای مدافعین حقوق زن از جمله سازمان منع خشونت علیه زن، ازبین رفتن آزادی های مدنی افراد نظیر ازادی بیان، ترک هزاران افراد خبره و آگاه امورازجمله اساتید و دکتوران مسلکی و با تجربه، اعضای کادرعلمی از وطن و صدها اشخاص روشن فکر و دانشمند اعم از زنان و مردان، و صدها موارد مشابه دیگر، یکبار دیگر افغانستان دست خوش وضع مقرره هایی برای زنان و آزادی آنها شد.

تاریخ سیاه بازهم در افغانستان تکرار شد و یکبار دیگر مردم افغانستان بخصوص زنان و مردانی که در راه رسیدن به دموکراسی خوشبین بودند وبرای رسیدن به دموکراسی و آزادی های مدنی و حقوق شان سال ها مبارزه و تلاش کردند در حال حاضر دور از دموکراسی، نگران آینده خویش و فرزندان شان در یاس و نا امیدی بسر می برند و با استقرار مجدد نظام استبدادی طالبان دیگر امیدی به فردای بهتر و جامعه عاری از خشونت ها در فضای دموکراسی نیست. متاسفانه دراین خصوص، جامعه جهانی و مدافعین حقوق بشرهیچ گونه حرکت که افغان ها را در بدست آوردن آزادی های فردی و حقوق مدنی شان در آینده نوید دهد، صورت نگرفته است و این برای مردم افغانستان بخصوص برای زنان که از حق کار و تحصیل و آزادی محروم اند، تاسف بار و نگران کننده است. اما، آیا  جامعه جهانی در تعامل با طالبان موفق به دست یافتن به آزادی های زنان و دختران در افغانستان می شود؟ و چه تضمینی وجود دارد تا پس از تعامل جامعه جهانی با حکومت طالبان، زنان در افغانستان به اساسی ترین حقوق شان که همانا حق تعلیم و حق کار است، دست یابند؟ درشرایط فعلی، مردم افغانستان بخصوص زنان و دختران محروم از تحصیل، فعالان جامعه مدنی، خانواده رسانه ای، متخصصین و روشن فکران که سال ها برای آزادی بیان و حقوق انسان ها کار و مبارزه کردند، به حمایت و پیشتیبانی جامعه جهانی و کشورهای دموکرات ونهاد های مدافع حقوق زن نیاز دارند .   

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۲ـ۰۶۱۱

Copyright ©bamdaad 2022