مرگی که زنده گی را جاودانه ساخت
انجنیر حفیظ الله حازم
این پنج، شش دهه میشود که هیچ نامی و هیچکسی در جهان به اندازه ارنستو چه گوارا قلب میلیارد ها انسان کره ما را تسخیر کرده باشد و درنوردیده باشد. در مورد حیات، کارنامه ها و مرگ چه گوارا پنج دهه است که میگویند، مینویسند و تحقیق میکنند و هنوز کارنامه های ناتمام انسانی او تمام نگردیده.
من هم در جمع علاقمندان و مریدان چه گوارا از سالهاست با نام این مرد اسطوره ای آشنایی دارم. در موردش شنیده ام، خوانده ام، فلم تماشا کرده ام و اکثرآ هم در موردش فکر کرده ام و باورمند گشته ام که انسان اگر خواسته باشد میتواند به نیروی غیر قابل تصور تبدیل شود، کار و کارنامه هایی داشته باشد که بزرگتر از نیروی جسمی و فکری اش باشد، خلاقیت و ابتکاراتی از خود بروز بدهد که به دیگران الگو و سمبول باشد.
چه گوارا مردی که برای رفاه انسان ها، نبودن فقر در جهان، آزادی همه بشریت از یوغ هر نوع نابرابری های اجتماعی، در طول حیاتش با سخاوت و ساده گی مبارزه کرد، سمبول آزاده گی دو قرن اخیر زمین گردید، میلیاردها جوان در سراسر جهان پیراهن هایی که آذین شده باعکس چه گوارا را به تن کردند و نامش در هر ده و قریه جهان شنیده شد و تا امروز بشریت بنامش فخر میکند.
منظور از نوشتار امروزم در حقیقت یادهانی دو موضوع است. اول میخواهم در مورد کتابی که من تازه در مورد چه گوارا خواندم (رفیق) زنده گی و مرگ ارنستو چه گوارا نوشته خورخه کاستانیدا که توسط بیژن اشتری ترجمه گردیده است، میخواهم اندکی روی این کتاب بحث کنم و موضوع دومی چگونگی مرگ چه گوارا و اسطوره شدنش چیزی سیاه بکنم.
کتاب رفیق را که در ۶۸۸ صفحه با قطع و صحافت زیبا انتشار یافته میتوان بهترین منبع و ماخذ در مورد چه گوارا دانست، کتاب اکثرآ از دهن شاهدان عینی بحث میکند و استنادش بالای مدارک، شواهد، واقعیت ها و چشمدید هاست. البته که سبک نوشتاری و ادبیات بالا بلند نویسنده به زیبایی و اهمیت کتاب افزوده است.
در کتاب رفیق طوریکه گفته آمد اتکا بالای شواهد و منابع قابل اعتبار گردیده است و زنده گی این نوجوان ارجنتاینی را از آوان جوانی زیر ذره بین گرفته و با او یکجا بزرگ شده و رشد کرده. اکثرآ درین کتاب متن هایی از یادداشت هایی روزانه چه گوارا به نشر رسیده که خواننده را در ژرفای حیات روزمره این الگوی نسل ها قرار میدهد.
بزرگترین خصلت اخلاقی چه گوارا ساده بودن و همرنگ جماعت بودن اوست، او با همرزمانش فرقی نداشت، با سربازانش یکجا غذا می خورد و در یک کاغوش می خوابید و با آنها یکجا فکر می کرد.
زمانی هم که در کوبا وزیر شد مثل مامور پایین رتبه وزارتش کمترین معاش را گرفت و روزانه ۱۴ تا ۱۶ ساعت در دفتر میماند و کار میکرد.
او از سجایای اخلاقی منحصر به فرد برخوردار بود، ساده پوشیدن، استقامت در کار، مصصم بودن در اراده و صداقت و راستی که در خونش عجین شده بود از او مرد قرنها ساخت و نامش در تاریخ بشریت مانده گار شد.
هر چه در مورد حیات چه گوارا، کار و پیکارش، مبارزات سخت و بی امانش بگوییم و بنویسیم هنوز قطره ای ازداشته های دریایی این اسطوره را بیان نکرده ایم.
مرگ بزرگ مردانی چون چه گوارا هم مرگ جاودانه و مانده گار و منحصر به فرد است. مرگ چه گوارا به زنده گی اش معنا داد، و شاید هم اگر او کشته نمی شد تصویر وی بر روی میلیارد ها تی شرت و پوستر در دهه های بعدی نمایان نمی گشت.
او اگر جان سالم از مهلکه بولیویا به در میبرد، بی شک باز هم میتوانست خدمات بیشتری به آرمان های اعتقادی اش بکند، اما در این صورت، این افسانه انقلابی و ایثار گری که وی مظهر و نمادش بود، هرگز این چنین پر آوازه و فراگیر نمی شد.مرگ برای چه گوارا پایان یک دوره کاری نبود. مرگ برای وی فقط یک حادثه محتمل و شاید خوشایند، بلکه نشانگر یک آغاذ نا گزیر و اجتناب نا پذیر بود، آغاز یک مسیر تازه برای سفر کردن و آغاذ یک زنده گی تازه.
هیچ زنده گی دیگری هرگز نمی توانست روح زمانه خویش را این چنین به چنگ آورد که زنده گی چه گوارا به چنگ آورد، و هیچ لحظه ی تاریخی دیگری هرگز نمی توانست این چنین منعکس شود که در سیمای او منعکس شد.
چه گوارا با تلاش های فردی اش، آرمانشهر سیاسی و اجتماعی ای که وی برای آینده تصورش را داشت پیوند زد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۸۱۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019