سران تنظیم ها وکادرهای نو برخاسته آنان باگرم شدن روند مذاکرات صلح بدون در نظر داشت حدود صلاحیت وموقف حقوقی شان می خواهند سکان پیشبرد مذاکره با طالبان را بدست خود گیرند یا لااقل نام ونقش شان درین پروسه برجسته گی یابد .
برخی میگویند « ما جنگ کرده ایم ما هستیم که صلح میکنیم» ، انها مذاکره وتفاهم با طالبان را مال تنظیمی وشخصی خود می دانند.
دیگری میگوید وقتی من درمذاکره حضور ومقام اول را نداشته باشم صلح به میان نمی آید ومانند گذشته های چهل ساله نتیجه ای به بار نمی آورد.
برخی ها با دروغ های شاخداروانمود میسازند که ازحمایت امریکا وکشورهای خارجی ذیدخل در افغانستان برخوردارنبوده ، صرفآ با نفوذ تنظیمی شان درکشور حضور فعال دارند ازین جهت درمذاکرات صلح بحیث جانب غیر وابسته به خارج سهم بالاتر ازدیگران را داشته باشند زیرا مذاکرات شان با طالبان میتواند رنگ سچه بین الافغانی داشته باشد ، در حالیکه هم خودشان وهم طالبان عروسان هزار دامادی بیش نیستند.
اما آنچه درقبال این موضعگیری ها نهفته است این است که :
۱- تنظیم های شامل درلست و اشخاص مورد حمایت شان همصدا با طالبان درتلاش اند نقش دولت را بحیث ارگان اصلی طرف مذاکره نفی کنند.
۲- همصدا با پاکستان میخواهند حاکمیت موجود را کنار زده حالت هژده سال قبل را پس از ایجاد خلای قانون و قدرت به نفع پاکستان وپلان های سیاسی،نظامی و اقتصادی اش برقرار سازند (نسخه ایکه چند روز قبل عمران خان صادر کرده بود.) .
نا توانی درک سیاسیون تنظیمی درمقاطع مختلف سیاسی کشوردرآن نهفته بوده که آنها موقف شان را درسیستم سیاسی موجود بدرستی درک نکرده اند وعلت آن این است که از اول ایجاد درپشاورنه بحیث تشکل سیاسی بلکه بحیث گروپ های مسلح جنگی و نظامی عمل کرده اند وهریک شان در حیطه نفوذشان مافوق یک حزب سیاسی پنداشته شده زندان داشته اند، دستگیر وتوقیف واستنطاق مینمودند،مجازات میکردند وحکم اعدام میدادند . حالا برای شان قابل قبول نیست که تابع قانون باشند،ازدولتی که خود پایه های آن هستند متابعت کنند وفعالیت شان را بر معیارهای قانون عیار سازند. ازین جهت سر مست نشه جهاد اند وهنوزهم از جنون آن سیه مستی پا بیرون نمی نهند ومی خواهند مانند دوران جنگ درپشاور وجنگ های میان تنظیمی کابل هر کس حرف خودش را بردیگران بقبولاند وبا این لاابالی گری سیاسی مجددآ به همان زمانه ها برگردند.(ترک عادت موجب مرض است).
افغانستان در حساس ترین ترین مرحله سیاسی قراردارد ازوضع جهان،منطقه  و داخل کشور بر می آید که شاید تحولی درپیش باشد، گمان اغلب دراین است که این تحول باید به تغیر وضع از حالت جنگی بسوی صلح میلان کند.
اگر نیت مراجع اداره کننده جنگ بنا بر پیچیده گی های جاری اسقرار صلح باشد،نباید این صلح به قیمت فروپاشی نظام بیانجامد که ما تجربه تلخ آنرا درگذشته از سرگذرانده ایم.
چرا با حفظ اینکه دولت دست نشانده است، فاسد است وفاقد صلاحیت لازم کاری است در مذاکره وتفاهم نفش اصلی راداشته باشد ؟
۱- از لحاظ حقوقی:
دولت سازمان سیاسی متشکلی است که برطبق قانون در قلمرو معین بر مردم حکم میراند واوامر آن الزام آور وتطبیقی میباشد. ترکیب ملی ، زبانی، مذهبی، رنگ ونژاد برداشتن تابعیت از دولت اثر نمی گذارد بلکه همه بحیث تابعین دولت مکلفیت دارند تا از قوانین دولت متبوع اطاعت نمایند. دولت صلاحیت اجراییوی دارد ،اعلان جنگ ومتارکه وصلح از صلاحیت های آن میباشد.
اما احزاب سیاسی عبارت از گروه ها وافراد همفکر ودارای استراتیژی واحدی اند که بر اتکای برنامه تدوین شده و اساسنامه های حزبی شان دورهم جمع می شوند،احزاب وقتی در یک کشور سرتاسری بوده میتوانند که سیاست را ازمجاری محدود وتنگ صرفآ یک مذهب ،یک قوم یا سمت ومنطقه و زبان مطرح نکنند.
احزاب صلاحیت وقدرت اجراییوی را که دولت میداشته باشد ندارند. حزب سیاسی دولت نیست ونمی تواند نقش جاگزینی دولت را داشته باشد ولو اگر از طریق انتخابات یا جنگ یا کودتا قدرت دولتی را بدست آورد بازهم حزب سیاسی بوده دولت را در اختیار میداشته باشد.
با تاسف که کم خردی سیاسی زعمای تنظیم ها باعث شده است تا گاه گاهی خودشانرا بجای دولت تصور کنند وگاهی هم دولت را بر طبق امیال تنظیمی خود شان مسیر دهند درحالیکه اکثر شان احزاب ملی سراسری نبوده بر بنیاد عقاید مذهبی ، برخی بر اساس عوامل قومی و زبانی وسمتی به قوم وهم مذهبان خودشان اتکا دارند .چه بسا که مقامات وشخصیت های رهبری کننده شان انتخابی نبوده مادام العمر اند.
درسیستم سیاسی کشور دولت درراس سیستم قرارداشته احزاب ،سازمانهای اجتماعی،جامعه مدنی و دیگر تشکلات بر طبق قوانین نافذ تحت زعامت دولت زنده گی میکنند، مصوونیت میخواهند وامتیاز میگیرند.
جست وخیزهای بی جای تنظیم ها که دورازحدود صلاحیت شان است نه باعث ثبات و پایداری دولت بلکه باعث اثرات منفی در مقاطع تصمیم گیری ملی کشور شده خلاف قانون و منافع ملی میباشد.
پس صلاحیت جنگ و صلح و مذاکره و آتش بس ومتارکه همه درحیطه قدرت اجرایئیوی دولت بوده وظیفه تنظیم ها نمی باشد. آنهای که نابخردانه شعارمیدهند که جنگ ما کرده ایم صلح هم ما میکنیم مسوولیت های ناشی ازپیآمد های جنگ را بخود اختصاص میدهند،قوای مسلح را نفی میکنند، گاهی حزب سیاسی می شوند ، وباری هم نیروی جنگی و زمانی هم خودشانرا سرقوماندان اعلی قوای مسلح خواب می بینند.

۲- از لحاظ عملی:
مذاکره وصلح با اپوزیسیون مسلح دولت عمل ایله جاری نیست که هرکه بگوید من صلح میکنم.
صلحی که در محوریت دولت برقرار میگردد قانونیت می یابد زیرا انعقاد معاهده  صلح با یک جانب حقوقی بنام دولت وجمیع ارگان های اجراییوی و نظامی آن بنیاد حقوقی یافته قانونآ برای طرفین امضا کننده الزام آور می باشد و قابلیت تطبیقی پیدا میکند.
اززمان تاسیس تنظیم های جهادی در پشاورهمه شاهد هستیم که جنگ های میان تنظیمی عامل قتل وخونریزی زیادی میان خودشان شده است و آنها بارها باهم صلح کرده اند ولی باز با یکدیگر به جنگ پرداخته اند.
پس ازورود شان به کابل همه تنظیم ها باهم در جنگ افتیدند. مولوی حقانی بحیث میانجی بین مسعود وحکمتیار داخل اقدام شد با این میانجیگری صبور فرید از حزب اسلامی حکمتیار صدراعظم رژیم ربانی شد اما هنوز هم راکتباری حکمتیار وجنگ مسعود ادامه داشت. باردیگر باهم صلح کردند وحکمتیار بحیث صدر اعظم رژیم در چارآسیاب مقرر گردید اما این توافق مانع از جنگ های خونین و ویرانگر نگردید. مولوی منصور به پا در میانی آغاز کرد اما او قربانی این ماموریت شد باری او و کاروان مربوطه اش را حکمتیار در چارآسیاب توقیف کرد وباردیگر با گذاشتن ماین بر سرراهش او را به قتل رسانید.
همه تنظیم ها به مکه مکرمه رفتند و روی کلام الهی دست گذاشتند وسوگند خوردند که دیگر جنگ نمی کنند اما نه به کلام الهی حرمت گذاشتند و نه به قسم وقران پابند ماندند بلکه جنگ ها را شدت دادند ، ازاین سبب نه مردم به صلح وشعار تجارتی صلح خواهانه تنظیم ها باور دارند ونه آنها میتوانند ظرفیت چنین عمل را داشته باشند.
ادعای صلح تنظیم ها با طالبان یک ادعای فاقد مبادی حقوقی و قانونی درعمل بوده مثل گذشته ها به نفع مردم نمی باشد.
تشویش اکثر صاحب نظران درشعار صلح ایله جاریها دراین است که با چنین عمل قانون اساسی ونظام موجود ازهم می پاشد،هرج ومرج جنگی مجددآ کشور را فرا می گیرد و پاکستان در چنین حالت مقاصد خود را بدست می آورد.
نباید تصورکرد که منطور از حفظ نظام  درصورت استقرار صلح حمایت از سران حکومت موجود میباشد زیرا مردم ازاین ها رو گردان شده اند. آنچه در دولت بحیث کاستی و خیانت دیده میشود مال مشترک همه تنظیم هاست زیرا دولت متشکل از آنها یکبار پنجاه فیصد با جمعیت اسلامی تقسیم شد وبار دیگر کادرها ی سایر تنظیم ها درپست های حساس نظام جا داده شدند ودر نتیجه دولت تکنو - جهادی  موجود باهمه مصیبت ها برمردم تحمیل شد. آانچه درزد وخوردهای ناشی از امتیاز طلبی ها رخ میدهد نباید وسیله تخریب نظام گردد وبا یک قمار سیاسی انتقام جویانه ، قانون اساسی ،قوای مسلح و سایر ارگان های ممثل ومحافظ حاکمیت ازهم بپاشند ومردم باردیگر قربانی این قمار سیاسی گردند.
آنانی که ملی می اندیشند و به سر نوشت مردم فکر میکنند تشویش از بود ونبود اآغایون غنی وعبدالله ندارند بلکه تشویش از سرنوشت مردم دارند .از امکان بعید نیست که رییس جمهور و رییس اجراییه در بدل کدام معامله حاضر به پشت پا زدن به دستاوردهای هجده ساله شوند وحمایت ازآنها ملامتی تاریخی بار آورد و کشور دچار فاجعه جبران ناپذیر گردد .روی این ملحوظ حرف نه از اشخاص است بلکه حرف از حمایت قانون ونظام درمیان است.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۹ـ ۱۱۰۴

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.

Copyright ©bamdaad 2019