درکشورما چه میگذرد؟

 

بخش سوم: تسریع پروسه بازی های اوپراتیفی پیرامون افغانستان

اسد کشتمند
مدتی قبل، درژنیو از زبان آقای اشرف غنی اعتراف بسیارتلخی بیرون زد، اوگفت از زمان آغاز زمامداری اش تا اکنون بیش از۴۵ هزارنفرازنیروهای امنیتی کشوربه شهادت رسیده اند. این رقم سرسام آورتباهی زنده گی انسانها آنهم دراین مدت نه چندان درازبازگوکننده عمق فاجعه انسانی است. این اعتراف زهرآلود درشرایطی ابرازشدکه همزمان باآغازکاروی به حیث رییس جمهورکشور، ازجانب مقامات مختلف امریکایی، پیهم  درباره تقویت نیروهای امنیتی افغانستان وتغییر استراتیژی جنگ درافغانستان صحبت می شد. نتیجه اش همین است. تا اکنون امریکا به نام تقویت نیروهای امنیتی افغانستان، مصارف فراوانی رامتقبل شده است اماچرا این نیروها درمیدان عمل تقویت نشدند؟ واقعیت دردناک روی صحنه اینست که علیرغم سیل بزرگ « پول بادآورده » ناتو، سربازان درحال جنگ نیروهای مسلح افغانستان حتا ازغذای مناسب وبه اندازه کافی برخوردارنیستند. مگربیشترازچهارمیلیارد دلاردرهرسال برای سرپانگهداشتن ارتشی نیرومند، کاراو رزمنده کافی نیست؟چراارتشی باچنین پشتوانه عظیم مادی برعلاوه اینکه نیروهای هوایی قدرقدرت امریکایی مترصد اوضاع است، قادرنیست ازپس یک مشت طالب آواره بی پشتوانه نیرومندمالی ومادی وتسلیحاتی برآید؟ اگر درفضای دورازدودخفه کننده تبلیغاتی سنجیده شود واقعیت این است که امریکایی ها به کارایی نیروهای نظامی افغانستان کاری ندارند، آنان فقط خواهان پرکردن صحنه ازجوانان ماهستند، آری واقعیت همین قدرتلخ است.
نخست باید به صراحت تام و تمام تذکرداده شود که تبعه افغانستان به علت شرایط سخت زنده گی و طبیعت خشن سرزمین خود به طور طبیعی سخت جان و دراثرموجودیت مناسبات سنتی مردسالاری واعتقاد به مقوله های غیرت وهمت  واستواری، یکی از سربازان خوب دنیا میتواند باشد چنانچه درگذشته ها چنین بود و رزمنده گان صفوف نیروهای مسلح امروزی همچنان فرزندان خلف خلق افغانستان هستند ولی حرف برسر اینست که بکاربرد چنین نیروی انسانی درکادرنیروهای مسلح، اگر درست صورت نگیرد، نمی توان نتیجه مطلوب به دست آورد. واقعیت اینست که ارتش افغانستان ، درمجموع  نیروهای انتظامی و رزمی افغانستان انگیزه نیرومند و روشن برای جنگ ندارند. این نیروها دردرجه اول برپایه رقابت های تباری واشغال « ساحه » گردهم آورده شده اند و درمقیاس فردی اکثریت قاطع برای زنده ماندن خانواده های خود دراین ارگان ها وارد شده اند و درنهایت برای تداوم اشغال کشوربوسیله بیگانگان درکادریک چنین جمعی و با رویکردی که شاهدعمل نادرست آن هستیم، مورد استفاده ظالمانه قرارمی گیرند. انگیزه نیرومند ملی برای این رزمنده گان وجود ندارد.
امریکایی ها (ناتو)هرساله بیشترازچهارمیلیارد  دلاری راکه برای نیروهای نظامی افغانستان مصرف میکنند، یک کمک خیرخواهانه نیست و ازخود هدفی دارد. آنان بهترین و رشیدترین فرزندان وطن ما را، درکادرارتش وپولیس ونیروهای امنیتی درحقیقت درکادربازی های استراتیژیک و اوپراتیفی خود به گوشت دم توپ مبدل ساخته اند. این میلیاردها دلارخون بهای فرزندان این وطن برای تداوم جنگ زرگری امریکا با طالبان برای تداوم اشغال کشورما است.

این میلیاردها دلاربه هیچ کاربنیادی درافغانستان به مصرف نمی رسد وسربازان هم جزدریافت حقوق بخورونمیرازآن سود نمی برند. همه این پول ها درجهت تامین منافع حیاتی امریکا و فربه شدن هرچه بیشتریک مشت وابسته های امریکا  بکارمی رود تا پایه اجتماعی اشغال یعنی اقشارطفیلی صفت مفت خواران مقاطعه کار و لشکری ازمامورین ومشاورین بلند رتبه دولتی وافسران عالیرتبه نیروهای مسلح هرچه بیشترفربه شوند.
امریکایی ها درطول این نزدیک به دودهه اگرمی خواستند می توانستند نام طالب را ازاین کشوربزدایند. برای اینکارتمام زمینه های لازم فراهم بود، ازافراد خریده شده رده بالای اکثریت قاطع مجاهدین سابق گرفته تا کانسانسیوس منطقه ای و جهانی و بزرگترین، مجرب ترین ومجهزترین ارتش جهان برخورداربودند. دیده میشود که برای گرم نگهداشتن تنورجنگ  زرگری و بخاطراستفاده درحالات غیرمترقبه مانند وضع امروز و مصروف نگهداشتن مردم افغانستان درکشمکش های درونی این نیروی قهارعقب مانده ولی بی پشتوانه  واقعی جهانی ومنطقه ای راتا امروزسرپانگهداشتند. علیرغم سال های توام با آرامشی راکه امریکایی ها درافغانستان پشت سرگذاشتند و ازآن وسیعاً استفاده بردند، اینک امروزدرسر یک  دو راهه دشوارتاریخی قرارگرفته اند، وضع کج دارو مریزبا بازیچه خود (طالبان) را ادامه بدهند ویا آنان را ازفضای ابهام آلودهژده ساله بازی های اوپراتیفی بیرون برده ومستقیماً وارد کرسی های قدرت سازند؟

ازقرارمعلوم ادامه وضع به شیوه سابق ممکن نیست. آنان با تحریک بی حد روس ها، ایرانی ها، پاکستانی ها وچینی ها وضعی را برای خود درافغانستان به میان آورده اند که میتواند بسیارجنجال برانگیزباشد. درست است که تا هنوزهم  رهبری طالبان افغان را دراختیاردارند ولی بازی دارد جدی میشود. فاصله ای که بین رهبری شناخته شده طالبان وصفوف آن وجود دارد، معما  را برای امریکایی ها بغرنج ترساخته است. با اتکا بر همین تناقض آشکاراست که روس ها  وایرانی ها توانستند ازطریق همین صفوفی که عقب مانده  ولی دارای احساس مبهم  وطن پرستی واعتقادات خشک دینی هستند، نفوذ کنند. آنچه مربوط میشود به پاکستانی ها، با آنکه آنها  درتفاهم و به کمک عربستان و امریکا ایجادگرطالبان بودند ودرمقطعی ازتاریخ هولناک ترین نقش را دربربادی افغانستان به عهده داشتند ولی بعد ازاشغال افغانستان ، امریکایی ها بخش عمده سکان های رهبری طالبان افغانی رابطورماهرانه، نامریی و تدریجی ازاختیارآنها بیرون آوردند. تا حدی که امروزپاکستانی ها برای دیداربا رهبری رسمی طالبان به کمک امریکا و قطرنیازدارند ( این به معنی آن نیست که گویا پاکستانی ها درصفوف طالبان نقش وتاثیرندارند). بهرحال پاکستانی ها درتلاش هستند بازهم بخشی ازامکانات ازدست رفته خودرا درپناه این تناقض بدست آورند. بیاد داریم که درهمین اواخرملابرادرکه تحت فشارمحافل نزدیک به امریکایی ها از زندان پاکستان آزاد شد، مستقیماً به قطررفت وبه مثابه شخص دوم سلسله مراتب طالبانی، رهبری دفتر رسمی طالبان درقطررا به عهده گرفت ( درتمام این بحث ها موجودیت دونوع طالب افغانی وپاکستانی رانباید ازنظردورداشت).
با درک همین واقعیت است که امریکایی ها دراین اواخر برای خلاصی از این مخمصه انتخاب دوراهی و قراردادن حوادث درمسیری که اداره آن همچنان دردست آنان باقی بماند، درکادرشطرنج سیاسی افغانستان به مانورهای پیهم متوسل میشوند. درواقع دیده میشود که مقامات تصمیم گیرنده امریکایی دراین میدان زرادخانه دیپلوماتیک و فعالیت های اوپراتیفی و راه گم کننده خود راباظرفیت تمام بکارانداخته اند وپیهم  ظاهر حوادث را درافغانستان بغرنج تر میسازند یا بهترگفته شود، بغرنج ترجلوه میدهند. ولی حریفان کارکشته آنان، با جنس این مانورها آشنایی دارند. مصداق این برخورد رامی بینیم که آنان دربرابرهرمانورامریکایی ها درنوسان نمی شوند و سیاست فشارنامریی راهمچنان به پیش می برند. یکی ازاین فشارها نفوذ این کشورها درمیان بخشی ازنیروهای طالبان است. لزوماً در اینجا باید تذکرداده شود که حرکت طالبان بیشتر ازاینکه تابع  یک سازمان منظبط  و دقیق سیاسی و تشکیلاتی باشد، یک جنبش سیال بوده وبه ساده گی تاثیرپذیراست. این چهره صفوف طالبان با رهبری رسمی آن درکانترست برجسته ای قرارمیگیرد: رهبران وسخنگویان رسمی طالبان آموزش دیده سازمانهای استخباراتی خارجی هستند  و درطول جنگ نزدیک به دودهه هیچگونه صدمه ای هم ندیده اند درحالیکه درهمین مدت هزاران تن ازصفوف بی خبرازدنیای آنها به هلاکت رسیده اند. واقعیت امراینست که بعد ازیک وقفه کوتاه، آنهم هنگام راندن طالبان ازقدرت بوسیله بمباردمان های سنگین B52ها  و سپردن آن به مجاهدین دیروزی وگماشته گان دیرین سال سی آی ای، رهبری رسمی طالبان همیشه دراختیار امریکایی ها قرارداشته است.
درکادرهمین تلاش ها وسیاست پرخم وپیچ ، دراین اوخر امریکایی ها  فعالیت های سردرگم کننده صحنه سازی های مذاکرات با طالبان را براه انداخته اند. به این ترتیب امریکایی ها یکی ازوریانت های حل اوضاع کنونی را برپایه بیرون بردن بخشی و یا همه نیروهای نظامی شان ازافغانستان مطرح میسازند.
درجریان این معرکه  گیری ها یک امر روشن است و باعقل سلیم باید گفت که در ورای بحث ضرورت حفظ سربازان درکشوراشغال شده افغانستان، امریکایی ها  دریگانه موردی که عقب نشینی نخواهند کرد، مساله پایگاه های نظامی است، این پایگاه ها نه به اجازه کسی برپاشده اند ونه به اجازه کسی نیازدارند که باقی بمانند ویا نمانند.

نفس اشغال افغانستان بوسیله امریکایی ها روی مساله پایگاه های نظامی می چرخد، فقط تغییربزرگ تناسب نیروهای جهانی و شکل گیری اپوزیسیون واقعی چپ، ملی و وطنپرست درداخل افغانستان میتواند درسرنوشت این پایگاه ها نقش تعین کننده داشته باشد، نه فرآیند جار و جنجال های سیرک سیاسی امروزی افغانستان. درباره مساله بیرون ساختن و یا ماندن سربازان امریکایی، باید گفت که آنچه امریکا درافغانستان نیازدارد یک سیستم اداری واقتصادی- اجتماعی وابسته به امریکا و رژیمی دست نشانده است که تمام زمینه های تداوم آن تا اکنون برای مدت های طولانی عملاً تضمین شده است. این سیستم بهرحالی باقی خواهد ماند. مهم نیست چه کسی در راس آن قرارداشته باشد. آقای اشرف غنی، آقای اتمر، آقای کرزی و یا یک طالب امریکایی و یا آدم های تاریخ زده ای چون آقای گلبدین حکمتیار، این برای امریکا فرقی ندارد مهم همان سیستم  اداره است که حتا شکل آن هم برایشان بی اهمیت است  وهرقدرخواسته باشند میتوانند قانون اساسی وهرچیز دیگری را تغییربدهند. دراین صورت وجود سربازان امریکایی نیازمبرم نیست. علیرغم اینکه فکر نمی شود امریکا، با اتکا برعاقبت اندیشی وبه اصطلاح« برای روزمبادا» تمام سربازان خود را ازافغانستان بیرون کند، ولی اگر چنین شد که به اقتضای ضرورت های سیاسی موجود تمام نیروها راهم ازافغانستان بیرون کند، بازهم اشغال افغانستان به شیوه ای بسیارمطمین دروجود پایگاه های نظامی و سیستم اد اره اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ای که امریکایی ها بامهارت ایجادکرده اند، می تواند تضمین شود. از همین جا است که آنچه دربحث هایی بسیار« خودمانی » که تا اکنون بین خلیل زاد و طالبان وجود داشته است، حرف نه برسربرچیدن پایگاه ها بلکه درباره تعداد آنها بوده است. جان مطلب همین است که امریکایی ها اگرتوافقی راهم با طالبان روی صحنه بیاورند، درباره پایگاه ها خط سرخ رعایت شده است ودرآینده نیزچنین خواهد بود.
در ورای همه حوادثی که رخ میدهد، چه کسی بااطمینان گفته میتواند که «مذاکرات امریکایی ها با طالبان» (یابهترگفته شود دیداردوستانه دوستان دیرینه) بوسیله مهره افغانی شان آقای خلیل زاد فقط درهمین اواخردرقطر براه افتیده است؟ نبایدامریکایی ها راساده انگاشت که گویاتنها زمانی عقل شان کارمیکند که دچارمشکلی شده باشند. نه چنین نیست. درامریکا نهادهای بسیارگنده وباتجربه تحلیل اوضاع وپیشگیری حوادث (تاآنجایی که درخطوط اصلی قابل پیشبینی باشد) وجود داردکه درمواردی مانند پدیده «طالبان»سیاست های هرمرحله خود را قبل ازوقوع حوادث با دقت تنظیم میکنند .باری درباره همین مذاکرات اخیرباطالبان: مگر سی آی ای درخواب زمستانی فرورفته بودکه ناگهانی به جنب وجوش درآمده ودست به دامان آقای خلیل زادبرده وباعجله اینجا وآنجا مساله طالبان راچاق ساخته است؟ مگرطالبان درقطر، صاف وساده، ازسالهابه اینسو در اختیارشان نبوده است؟

به اندازه کافی روشن است که رهبری رسمی طالبان ازسال های سال دراختیارامریکا قرارداشته است. این رابطه تنها درقطرنه بلکه درداخل افغانستان هم وسیعاً وجود داشته است. آن عده از رهبران طرازاول طالبان که درداخل افغانستان اند، درمعرض هیچگونه صدمه وخطری قرارندارند و مشترکاً با دوستان امریکایی خود درمهمانخانه ها وهوتلهای کابل ودیگرنقاط افغانستان «سیاست بازی» میکنند. اتفاقا درهمین چند روز اخیردر رسانه ها آمده است که خانم بتی دم ، روزنامه نگار هالندی در کتابی که تحت عنوان « در جستجوی یک دشمن» بعد ازپنج سال تحقیق ومصاحبه درباره طالبان منتشرکرده است مینویسد که:« برخلاف تصور امریکا ملا عمر هرگز در پاکستان پنهان نشده بود، بلکه او در زادگاهش، ولایت زابل در فاصله پنج کیلومتری یک پایگاه امریکایی زنده گی می کرد.» این حرف ساده ای نیست ومسلماً سروصدای فراوانی را براه انداخت چنانچه بلافاصله سخنگوی طالبان به جواب مقامات رسمی افغانستان که این واقعیت را ردمیکردند، تصاویری ازخانه ای راکه ملاعمردرآن زنده گی میکرده است، منتشرساخت. به این ترتیب بالاخره افشا شد که ملاعمر تا آخردر زیرریش امریکایی ها درپنج کیلومتری پایگاه قدرقدرت نظامی آنان زنده گی میکرد. تعجب آوراست که امریکا مخفیگاه اسامه بن لادن را درداخل پاکستان پیداکرده واو رابه قتل می رساند ودراین چند سال چند نسل پیهم رهبران طالبان پاکستانی را  درداخل پاکستان شناسایی کرده وبه کمک هواپیماهای بی سرنشین به طور سیستماتیک نابود میکند اما نمی داند که ملاعمر درپنج کیلومتری پایگاهش بیشترازده سال زنده گی می نموده است. اینرا دیگرعقل امروزی بشرنمیتواند بپذیردکه چنین چیزی بدون موافقت خود امریکا میتوانسته عملی گردد. ( دراین موردنوشته مفصلی درباره اینکه چگونه طالبان درکادر مینجمنت امریکا بوسیله سی آی ای رهبری میشوند سالهای قبل نوشته ام که ادرس آنرا درزیرخواهم نوشت) (۱).
چنین به نظرمیرسد که امریکا با ملاحظه نقشی که همسایه ها بخصوص روسیه وایران و چین و پاکستان دربازی با کارت طالبان درپیش گرفته اند، درتلاش است تا نقش رهبری رسمی سیاسی طالبان را برجسته ساخته وآنرا در بازی های بزرگ واردمعرکه سازد. دراین بازی ایکه امریکا درپیش گرفته و طالبان تمام صحنه سیاسی راپرکرده اند، کشورهای مخالف امریکا نیزکوتاه نمی آیند. آنها با سازخود امریکا درصحنه طالبان می رقصند و چنین وانمود میکنند که گویاهمین است نقش شان که  درروی صحنه به نمایش در آورده اند( نشست اخیرمسکونمادگویای این سیاست است) ولی در واقع آنان درحال نفوذ بیشتر، توسعه، تحکیم و تحمیل نقش خود بربخشی ازطالبان هستند. روشن نیست که آیا استراتیژیست های امریکایی این راهم سنجیده اند یا نه که تحرکات اخیرآنان درجهت بیشترمطرح ساختن پدیده طالب روی صحنه سیاسی، به مثابه تیغ دودَم، راه فعالیت های بیرونی را دربین صفوف طالبان نیزهموارترمیسازد؟ این بازی اگرازیکسونقش رهبری سیاسی رسمی طالبان را (طالبانی که دراختیارامریکا قراردارند) برجسته میسازد و امریکایی ها آنرابُرد خود تلقی میکنند، ازسوی دیگر، بامطرح ساختن بازی های موجود و کشاندن غیرمستقیم کشورهای منطقه تثبیت کننده نقش آنها دربین صفوف طالبان (که همه ود ربست در زیراداره مستقیم  امریکا قرارنگرفته اند) می باشد وبیشتر ازلحاظ روانی دربین توده های طالبان دیگر دوستی با ایران و روسیه  و چین نمی تواند تابو باشد ودرنتیجه کارآنان راآسانترمی سازد.
چنین به نظرمیرسدکه صحنه سازی هایی راکه امریکایی ها  به همراه رهبری رسمی طالبان براه انداخته اند یک بازی باصطلاح « اوپراتیفی » سنجیده شده ای است، ولی باآنهم  بخشی مجهول درمعادله آن میتواند وجودداشته باشد، که عبارت است ازکارآیی نقش کشورهای مخالف امریکا درمنطقه، درجهت ناکام ساختن این تعامل، دیده شود دراین زمینه عاقبت کارچه خواهدبود.
ازیاد نبریم که علیرغم سروصداها ونشست وبرخاست های مکرربین طالبان وامریکایی ها (علیرغم اینکه  دو روزقبل اعلام شد که بعد ازشانزده روزمذاکرات به نتیجه رسیده است) تا اکنون هیچ سند پراعتباری درزمینه منتشرنشده است.
شایدامریکایی ها هنوزهم فرصت دارند به چنین بازی هایی بپردازند ولی دیدارمسکو و روابطی که بین طالبان و روسیه ازیکسو و ایران و طالبان ازجانب دیگرایجادشده است، نشاندهنده این واقعیت است که بخشی ازفرصت ها را ازدست میدهند و زمان دارد به ضررآنهابه پیش میرود. دراین صورت باید یکی ازوریانت های سیاست امریکایی ها محتملاً این باشد که دراین بازی با کارت طالبان و آوردن آنان به قدرت دست کشورهای منطقه را از رسیدن به « کارت طالبان » کوتاه کنند. آیا حتا درهمین صورت هم (که بسیارنامحتمل به نظرمیرسد) آرزوی شان عملی خواهد شد؟ میتوان با اطمینان دراین موردهم شک داشت زیرا ظرفیت دشمنی با امریکا دربطن و روان جامعه ما جادارد که با اشغال سرسازگاری ندارد نه  در وجود تنها طالبان وآنهم رهبری دورازصحنه آنها. این امریعنی سخت جانی و حضوردایمی امر وطنپرستی، منبع زایش دایمی خصومت با امریکا است، که بسیاری ازتحلیل گران داخلی وخارجی آنرا نادیده میگیرند. وانگهی ساده لوحانه خواهد بود اگر تصورشودکه درصورت توافق رهبری رسمی طالبان باامریکا، همه صفوف طالبان راضی شده وبه وسیله رهبری رسمی خود رام میشوند. حوادث خونبار روزهای اخیردرهلمند دربحبوحه مذاکرات رهبری رسمی طالبان با زلمی خلیل زاد وگروه نماینده گان امریکا درقطر(که درجریان عملیات ۴۶ ساعته طالبان، ۳۹۷ تن سرباز خارجی و داخلی کشته و وسایط زیادی تخریب گردیده است)، نشان دهنده این واقعیت است(۲).
بالاخره میرسیم به این نکته که چراچنین وضعی پیش آمد؟
دلیل عمده را دراین واقعیت باید دیدکه نقطه عطف تغییرات موضعگیری های جهانی حریفان امریکا درقبال سیاست های منطقه ای آن درسوریه رقم خورد و ازبد اقبالی مردم ما، افغانستان دارد به بزنگاه اساسی این نقطه عطف مبدل می شود. دراینجاست که تصفیه حساب ها صورت خواهد گرفت و تمام بغرنجی اوضاع ازهمین فاکتوربرمی خیزد. در واقع بعد ازبرپاساختن جنجال های عظیم وتعقیب سیاستی انتقام جویانه و ویران کننده، امریکا بازی را درمیدان سوریه با وضع فضاحت باری باخت. بُرد دراین معرکه برای طرف مقابل یعنی روس ها، بی درد وضایعه و بی مصرف نبوده است. روس ها به هیچ وجه بی علاقه نیستند هم ازدید حیثیتی وهم ازدید پراگماتیک حریفی را که با رفتن خود ازسوریه میراث سنگینی از دردومشکلات ومعضلات رابرجاگذاشته  و ازجانب دیگر بطورپیهم به سنگینی تحریم ها می پردازد و درنقاط دیگری به آنها آزارمیرساند، درسنگرخودش که اتفاقاً ضعف های فراوان دارد، زیرفشارقراردهند. این سنگرضعیف درشرایط کنونی نمی تواند جای دیگری غیرازافغانستان باشد. مزید براین فاکت ها، امروزکه جنگ سرد به معنا  واقعی کلمه بین روسیه وامریکا بالاگرفته است، هیچ  نقطه ضعیفی نمی تواند ازنظردوربماند. حالا اگرافغانستان درنزدیکی روسیه هم قرارنمیداشت با وضعی که تشدید جنگ سرد به میان آورده است، به مثابه نقطه ضعیف امریکا مورد استفاده قرارمیگرفت. بدبختی بزرگ مردم افغانستان اینست که دراثراشغال امریکا بالاترین حد ضایعات جنبی هر نوع رودررویی این دوغول نظامی برای مردم ما وحشت آور و بربادکننده خواهد بود.آنچه اوضاع رابیشتربغرنج ترمیسازد وعزم روس ها را درجهت زیرفشارقراردادن امریکایی ها درافغانستان جزم ترمیسازد، این واقعیت آشکاراست که امریکایی ها داعش رابار دیگردرافغانستان برای تجاوزبر«حیاط خلوت» ومنطقه ساحه نفوذعنعنوی روس ها یعنی کشورهای آسیای میانه بویژه تاجیکستان تجمع و پرورش میدهند. این دیگر نقطه اوج هیجانات وتصادم بامنافع حیاتی روس هاست. به این علت روس ها به طورقطع انگشت بیمارامریکاییها را درافغانستان تا زمین زدن نهایی آنها ول نخواهند کرد.ازهمین ناحیه است(طوریکه درنوشته دیگری هم آورده ام)که برای کشوربلاکشیده ما« طوفان درراه است».
درورای تحرکات اخیر، روی دیگرسکه ( که متاسفانه بسیارمحتمل به نظرمیرسد) ادامه جنگ درافغانستان خواهد بودکه به احتمال قوی ابعاد آن متناسب با رودررویی بیشترامریکایی ها با روسیه ، ایران و چین، میتواند بزرگ و وحشتناک باشد زیراافغانستان درنزدیکی کشورهایی قرار دارد که درصورت ادامه جنگ سرد و زورگویی امریکا ، بالاجبار به کسانی که علیه امریکا می رزمند، به پیمانه وسیع کمک خواهند رسانید. و اگرازبخت بد مردم ما امریکا بتواند حیوان هار داعشی را به جان مردمان آسیای میانه بیاندازد، درآنصورت کشورماتباه  ودرطوفان غرق خواهد شد. آرزومیکنم تا آن حدهم بدبخت نشویم.
( ادامه دارد)

(۱): https://www.facebook.com/assadullah.keshtmand/posts/9497185451980 بحثی پیرامون "رابطه" قدرتهای بزرگ باجنبشهای اسلامی بنیادگراو"اداره" آنهادر اوضاع کنونی جهان
(۲) به گزارش اسپوتنیک، منبع آگاه از طالبان خبر داده است که طی نبردهای دو شبانه روز در ولایت هلمند ۱۳۷ تن امریکایی و ۲۶۰ تن سربازان افغانی کشته شده اند(۴.۳.۲۰۱۹)

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۹ـ ۱۹۰۳

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019