نیروهای ایساف درآنسوی گزارشها
(بخش نخست )
گزارشگر: کریستف پرانتنر
برگرداننده : بامیک
چند جرعه ای در « لوژ گندمک »
شام روز جمعه است و تاریکی لحظه به لحظه شهررا فرامیگیرد. این روزدیدنی ها و کردنی های زیادی را با خود داشت. ما ازمیله های ماشیندار ها دودی را استشمام نمودیم ؛ افراد مسلح بلا وقفه سینه موترهای ما را تلاشی مینودند تا مواد انفجاری در آن نباشد. ناگزیریم ازسیمهای خار دار، دیوارهای کانکریتی و موانع استنادی بگذریم و کنفرانس های مطبوعاتی بی پایان و دعوت غذا با نوشابه های بی مزه آب میوه را پشت سر بگذرانیم .
چند لیوان نوشابه الکلی وچند دانه سگرت، اینها آیا سنگ بلند نا کردنی بودند ؟ دیپلوماتی دستگیری و رهنمایی کرد و دروازه بان هوتل « سیرنا » روی پرزه کاغذی نوشت: « لوژ گندمک » ؛ چهارراهی شیرپورنزدیک دفتر کمیشنری عالی ملل متحد برای پناهنده گان ، مقابل سفارت ایران .
راننده تکسی، موتر تویوتای سپید خود را به سختی از درون شهر به بیرون میراند.در پوسته بازرسی اردوی افغانستان سگرت ها روشن بود .اندکی دورتر درگوشه تاریک سرک موتروان به شدت برگ گرفت و آهسته گفت : اینجا ! دروازه آهنی موریانه خورده نمایان گردید ، افراد مسلح آنرا باز نمودند و در روشنایی گروپی که گل و روشن میشد ما را تلاشی کردند .آنها گفتند : تفنگچه و پاسپورت ها باید تسلیم داده شوند! عکس گیری منع است ! فهمیدید ؟ شما فهمیدید ؟ بلی ، بلی فهمیدیم ، هیچگونه دلیلی برای عصبانیت وجود ندارد.سر انجام دروازه با صدای گوش خراشی بازشد و با گذشت ازدردومی به حویلی رسیدیم و وارد « بار » بویناک و نمناکی در تهکابی گردیدیم . « تالی بار » که از آن نباید تصویری گرفته شود در حالیکه در اینجا بهترین نقش نمادین ازشک و تردید و درد جامعه نامنهاد بینالمللی در افغانستان برداشته شده میتوانست.در اینجا و تنها دراینجا نظامیان ، دیپلومات ها وافراد انجوها چیزهایرا میگویند که با فکر آنها همسانی دارند. آنها چیز های را نمی گویند که جهان خواهان شنیدن آنهاست.
در آن کنجی دو المانی نشه تکیه دادهاند که ازقیمت بلند « بیر» مینالند :« این لعنتی ها بیر را ازاردوی آلمان یک دالر میخرند ولی آنرا اینجا به ده دالر میفروشند.» در انسو درمحل پارتی، چند تن از متولدین سالهای ۷۰ و دو امریکایی غول پیکر ریشداربا دریشی های پلنگی همدیگررا سلام میکند .انها شکایتی ندارند ، تنها ویسکی کولایی را مینوشند که دخترموطلایی چالاک ازنام آنها فرمایش داده است .ازموزیک بوکس ها آهنگ « سیندی لوپر » شنیده میشود*. ازآن دختر پرسیدم : باید باورکرد که دوشیزگان درطول روز در اینجا خوش می گذرانند ؟ او پاسخ داد : مهم این است که کی میپرسد ؟ یک ژورنالیست. در این صورت من یک مشاور حکومت افغانستان استم .این عرصه خیلی وسیع است .حتا تو میتوانی بالای آن شرط ببندی. مشاور !؟ مشوره شغل انتونی است. او از ناتینگهم است. ریش باریک رابین هوت مانند دارد و تفنگچه بند و جاغور مرمی هنوز در کمر بندش آویزان است ؛ بازوان پُرگوشتش به ران دیگران میماند .انتونی وابسته به قوای بحری و نیروهای ویژه است .او به آرامی میگوید که برای بار چهارم به افغانستان آمده است .از نگاه اش برمیآید که کشتن را نه تنها در نظربلکه در عمل نیزمیداند .در حال حاضر انتونی به کومانده های عملیاتی اردوی افغانستان آموزش میدهد.از او پرسیدم : وضع چگونه است ؟ است ، میگذرد ، خوب ( OK) است .بلی ، این همه چیزی است که آدم پس ازاین همه سرمایه گذاری میلیون ها پوند و گذشت ده سال در اینجا گفته میتواند .ما به سربازان بهترین آموزش را میدهیم و آنانرا با تسلیحات بسیار مُدرن مجهز مسازیم .اما با وجود آنهم آنها دارای هیچگونه پلانی نیستند.اگر من آنها را متوجه اشتباهی میسازم تنها کلمه « انشا الله » را میشنوم .در این پیغوله مردارچنین است . انتونی پیا له هشت دالری جین تونیک خود را سرمیکشد. اوسر گپ آمده گفت: هفته گذشته شش بچه پاکستانی را دراینجا ، در کابل دستگیر نمودیم . هیچ کدام آنها بیشتر از ۱۸ سال نداشت.آنها کمر بند های انفجاری خود را روی اتاق هموارنموده بودند و میخواستند خود را درشهر منفجرسازند.زمانیکه پرسیدیم که چرا به اینکار مبادرت میورزید ؟ پاسخ دادند: که دین ما این را میطلبد و ما در مدرسه قرآن آنرا آموختهایم .این تصادفی نیست که درتقویم کشور امسال ۱۴۳۴ است. این بچهها همه در قرن وسطی زنده گی میکنند .
برای پیتردنمارکی که ناظم انجوها در کابل است همه چیزبنا برسنجش تیپیک و نادرست غرب سر چپه است .او به سرکس جهانگردان بینالمللی تعلق دارد که از بحرانی به بحرانی می پرند .اوازسیرالیون درافریقا به شرقمیانه واز آنجا به افغانستان کشانیده شده است. پیترمیگوید : « افغان ها مجبور نیستند که از طرزدید ما پیروی کنند ، بلکه این ماییم که دیدگاه افغان ها را بپذیریم .هیچ سودی ندارد که ما ارزشهای خود را بگوش آنها بخوانیم .ما باید آنها را چنانچه هستند بپذیریم . تو زمانی افغان ها را بسویت میتوانی جلب نمایی که از مهماننوازی بیمانند آنها استفاده نمایی. پیتر با وجود وضع خراب امنیتی دایمأ در این کشوردرسفر است .او با بزرگان ده ، رهبران قبایل و ملیشاها میبیند .آنها به او گزارش میدهند که درمناطق شان چه میگذرد .پیترازسیاستمداران غربی شاکی است که به کابل پرواز میکنند ، چند ملاقاتی را انجام میدهند، چند تصویری میگیرند و در فکر رای دهنده گان خود در کشورهای شان استند بدون اینکه بدانند که دراینجا ، در افغانستان چه کاری باید صورت بگیرد. « به وزیرتان میگویم که بیا اینجا ! او دراینجا میتواند بهترین اطلاعات را درباره افغانستان بدست آورد .»** البته وزیر ما باید اطلاعات را از کسی دیگر بگیرد چونکه پیتر چند لحظه بعد به خواب خمار آلودی فرورفت.او به سُکر روی آورده است زیرا به مشکل میتواند این همه دروغگویی ها و فریبکاری هارا تحمل نماید.برخلاف پردازهای رنگین که جنرال های جسوردر قصر ریاست جمهوری افغانستان و قرارگاه اصلی نیرو های امنیت بینالمللی ـ ایساف ـ در باره ثبات و خوبی وضع ارایه میدارند پیتر وانتونی میتوانند پس از سرکشیدن این همه پیاله ها ارزیابی تکاندهنده ولی هوشیارانه ایرا از وضع افغانستان پیشکش نمایند .در لوژ گندمک هیچکس ادعا ندارد که طالبان درهم کوبیده شدهاند .در میان تصاویرجنگهای دریایی و یادگارهای جنگی بریتانیایی که بکمک آنها فضای « لوژ گندمک » تزیین وطنی یافته، هیچکسی نمی گوید که واگذاری مسوولیت سیاسی ونظامی به افغانستان درخط پیشبینی شده صورت گیرد و بیرون شدن قوای بین المللی تا آخر سال ۲۰۱۴ ترسایی درست باشد.در یک عشرتکده ای که نامش کشتاردستهجمعی سربازن بریتانوی را در کوتل گندمک بیاد میآورد، این چنین کاری شوخی زیردار را خواهد ماند .یک دیپلومات غربی آرام که خوش داشت بیشتر حرف بزند تا بنوشد تلاش نمود تا بر گفتهها لبخندی بزند .اما خوشبینی انتزاعی او تقریبأ در هرجملهای که به مهمانان میگفت رو به انجماد میکرد.وضع امنیتی امروزی نسبت به دوره افزایش قوای امریکایی درسال ۲۰۰۹ ترسایی بد تراست.طالبان درکوهها اند و انتظار میکشند تا نیرو های مسلح غربی از کشور خارج شوند.پنج تن ازجنگجویان آنها کافی است تا صد سربازرا مصروف بسازد.
در چنین حالتی چرا وضع بدون ایساف بهتر باشد تا با آن ؟ این مرد کوچک اندام افزود که وضع امنیتی و واگذاری قدرت سیاسی در اینجا به هیچ وجه بزرگترین پرابلم نخواهد بود .بانک جهانی محاسبه نموده که خروج قوای بینالمللی به معنای فروکشی اقتصاد به پیمانه ۴۰ در صد محصول نا خالص اجتماعی خواهد بود. چه کسی جلو آنرا خواهد گرفت ؟ چگونه سیستم فعلی دربیرون کابل باقی خواهد ماند ؟ او خود پاسخی ندارد. هیچکس نمیتواند و نمیخواهد پاسخی بدهد .
اگر انتخابات سال آینده صادقانه ترنسبت به سال ۲۰۰۹ ترسایی باشد بازهم افغانستان پس از ده سال اشغال از دموکراسی چنان فاصله دارد، مانند لوژ گندمک از سوهـو *** . این حقیقتی است که انسان در اینجا پیدا نموده میتواند .
آخرین قطره جین را باید نوشید وجام را تهی کرد.در بیرون موترتویوتا درانتظاراست .باید براه افتیم .بیرون رویم از اینجا ، از اینجا...بیرون !
پانویس ها :
*cyndi lauper :
„ they wanna have fu-un.... „ oh ; girls,
** منظور وزیر خارجه اتریش است که در نیمه اول مارچ ۲۰۱۳ سفرتشریفاتی به افغانستان داشت .
*** سوهو: از اینجا تا به امریکا
نشرشده در روزنامه اشتاندرد