مارکس: اندیشه و آثار 

بمناسبت دو صدومین سالروز تولد کارل مارکس

عمر محسن زاده

( بخش سوم )

مارکس از آن روزی که پا به محیط دانشگاهی گذاشت به زودی متوجه شد که برای شناخت جهان باید به فلسفه روی آورد و پیش از همه به مسایل اساسی آن بپردازد .از این رو هر چند که او استعداد سر شار نویسنده گی داشت ، خوب نویس و زود نویس بود و شعر می سرود باز هم بیشتر به آموزش سیستماتیک  فلسفه و تاریخ پرداخت .در آنزمان فلسفه در محیط روشنفکری المان جایگاه رفیعی داشت و این خود پیآمد رُشد سریع بورژوازی و تکامل چشمگیر علوم تجربی و ریاضی بود . ایمانویل کانت  « فلسفه کلاسیک المان » را اساس گذاشته و سیستم فلسفه روشنگری کریستیان فولف را به اوج اش رسانیده بود. او با همه نیروی فکری تلاش نموده بود تا « ایده آلیسم » و « ماتریالیسم » را آشتی دهد .البته دوره شگوفانی فلسفه المانی را هم « ایده آلیسم المانی» می نامند که در بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰ ترسایی شهرت فراوان داشت و مهمترین نماینده گان آن فیشته، شیلینگ وهگل بودند. برخی ازاستادان فلسفه ، کانت را در زمره ایده آلیست های المانی نمی شمارند، ولی دانشمندان بسیاری این دوره فلسفی را با فلسفه کلاسیک یونان باستان مقایسه نموده وبا فلسفه کلاسیک المان یکی می دانند. از سوی دیگر این دوره درخشان فلسفی همزمان با عصر معروف « رومانتیک » است که بنوبه خود برهنرتصویر، ادبیات، موسیقی ، تاریخ ، الهیات، علوم طبیعی ، طب و به ویژه فلسفه تاثیر بزرگی داشت .

کارل مارکس در چنین جوش و خروش فلسفی به آموزش فلسفه روی آورد و به زودی در حلقه هواداران هگل جا گرفت. هگل در زمانش تاثیر بزرگی بر زنده گی معنوی المان داشت و از دولت پروس به مثابه دولت مُدرن و مترقی یاد می نمود.هواداران هگل به دودسته « راست » و « چپ » تقسیم شدند و مارکس که فریفته زرق و برق دولت خود کامه پروس نگردیده بود دررهبری هگلی های چپ قرارگرفت. مناظره و جدال فکری میان این دو بخش چنان جدی بود که سال های درازی توجه حلقات روشنفکری را در قاره اروپا به خود جلب نمود و تاثیر بزرگی را درپیدایش جهانبینی نو و سمت و سو بخشیدن مبارزات اجتماعی از خود بجا گذاشت. مارکس درجوانی به فلسفه هگل روی آورد چون که اوبه درک روند دیالکتیکی تغیروتحول واقعیت پی برده بود، ولی اسلوب فلسفی وی که دارای محتوای ایده آلیستی بود نتوانست مورد پذیرش مارکس قرارگیرد . آشنایی مارکس با اندیشه های اتومیستیک فلسفی دموکریت و ایپیکور، دیدگاه های فلاسفه کلاسیک یونان و سیستم های گوناگون بینش های اجتماعی به ویژه نظریات اصحاب انسیکلوپیدی فرانسوی، اقتصاد دان های مشهورانگلیسی وسوسیالیست های تخیلی اروپایی سبب شد تا او پیوسته در پی تدوین سیستم نوین فکری باشد که تاریخ و اجتماع را بدرستی و به طورعلمی بیان دارد .او درشناخت ماهیت متضاد تکامل جامعه ، « ماتریالیسم دیالکتیک » را پیریزی کرد و علت قانونمندی تاریخ را نه در « روح جهان »  بلکه در شرایط اجتماعی مادی دانست.

مارکس آنچه را که « سرچپه » بود « سر راست » نمود و اعلام داشت : « مبنای میتود دیالکتیک من با شیوه هگل نه تنها فرق میکند بلکه بطورمستقیم ضد آنست » .

کارل مارکس با شناخت قوانین و مقولات اجتماعی سیستم فلسفی ایرا در باره جامعه تدوین نمود که « ماتریالیسم تاریخی » نامیده میشود . مجموعه تیوری های مارکس بر شالوده ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی قرار دارد که نیروی محرکه همه پروسه های تکاملی جامعه و وابسته گی تاریخ را به شرایط مادی به گونه علمی بیان می دارند.از همین جاست که آثارمارکس نمونه هایی درخشانی ازیک برداشت دقیق و همه جانبه دیالکتیکی با در نظرداشت همه عوامل آثر گذارو تعین کننده اند. فلسفه تاریخ مارکس تلاشی است در برآورده ساختن آزادی انسان که خود وابسته به محیط اجتماعی و مادی می باشد. جهانبینی مارکس به تدریج شکل گرفت. نقد برفلسفه حق هگل ( خطوط اساسی فلسفه حق یا حق طبیعی وعلم دولت درخطوط اساسی ـ ۱۸۲۰ ترسایی ) نقطه آغازین بود و بنا بر طرح تزهای بنیادی تا امروز ازاهمیت ویژه ای برخورداراست.

مارکس زمانی که سالنامه های المانی ـ فرانسوی را می نوشت با هواداران هگل به مقابله برخاست و با علاقمندی به اقتصاد سیاسی توجه نمود. دستنویس های فلسفی ـ اقتصادی او در سال ۱۸۴۴ ترسایی نخستین طرح یک سیستم اقتصادی بود که همزمان با آن سمتگیری فلسفی او را روشن میساخت. مارکس برای نخستین بار تیوری « کار بیگانه شده » را نوشت وآرزو داشت تا سلسله این نگارش در پاریس ادامه یابد.مارکس و انگلس با کارمشترک درسالنامه های المانی ـ فرانسوی با هم دوست شدند و اندو در اوج گفتمان پیرامون هیگلیسم کتاب « خانواده مقدس » را که مناظره ای با برونو باور، و حلقه هگلی های جوان برلین بود نگاشتند. انها نوشتند که زمین باید مال کسی باشد که روی آن کارمیکند. باورمیگفت زمین مال کسی است که آنرا به هر گونه ممکن تصاحب کرده باشد .

از حلقه هگلی های جوان شخصی بنام ماکس اشتیرنر در سال ۱۸۴۴ ترسایی کتابی نوشت و انتقاداتی را بر لودویک فویر باخ وارد نمود .مارکس پس از جوابیه فویر باخ به اشتیرنر تصمیم گرفت تا خود نقدی بر او بنویسد .او کتاب « اید یالوژی المانی » را در سال های ۱۸۴۵ تا ۱۸۴۶ ترسایی نوشت و یک فصل آنرا بنام « ماکس مقدس » به او اختصاص داد .کتاب خواندنی « ایدیالوژی المانی» روند عملی رُشد تاریخ انسانی و نقش « تقسیم کار « را در آن بیان میدارد و مرزهای ماتریالیسم تاریخی را با سایر جریانات فکری مشخص میسازد. البته پیش از این کتاب مارکس در بهار سال ۱۸۴۵ ترسایی تز های مشهور خود را در باره فویرباخ نوشته بود که آنها را انگلس پس از مرگ مارکس در کتاب « لودویک فویر باخ و پایان فلسفه کلاسیک المان » به نشر رسانید .

مارکس در سال ۱۸۴۷ ترسایی کتاب « فقر فلسفه » را در بروکسل نوشت که پاسخی بود به « فلسفه فقر » پرودون و نقدی بر تیوری اقتصادی او و جامعه بورژوایی .

درآغاز سال ۱۸۴۸ ترسایی « اتحادیه کمونیست ها »  از مارکس و انگلس تقاضا نمود تا اعلامیه آن سازمان را بنویسند .آنها مانیفست کمونیستی را بتاریخ هفدهم فبروری همین سال نوشتند و این همان سند تاریخی است که پیام روشن آن تا این زمان در سراسر جهان به گوش میرسد.میگویند مانیفست مارکس است درهمه ابعاد فکری و پراتیک اجتماعی وی . مارکس در سال های ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰ ترسایی « مبارزات طبقاتی درفرانسه » ، مقالات متعدد درروزنامه راین جدید ، « کار دستمزدی و سرمایه » ، « هژدهم برومر لویی بوناپارت » در باره بقدرت رسیدن ناپلیون سوم را نوشت .او در سالهای ۱۸۵۲تا ۱۸۶۲ ترسایی به صفت خبر نگار روزنامه « نیویارک دیلی تریبیون » در اروپا کار میکرد .در این فاصله زمانی بیش از پنجصد مقاله و گزارش تنهایی و یا مشترک او با انگلس بدست نشر رسیده اند . مارکس در سالهای ۱۸۵۷ تا ۱۸۵۸ ترسایی « خطوط اساسی اقتصاد سیاسی » را نوشت و « نقد اقتصاد سیاسی » را در سال ۱۸۵۹ ترسایی به نشرسپرد . سخنرانی او درشورای عمومی انترناسیونال اول در سال ۱۸۶۵ ترسایی پیرامون « مزد ، قیمت و سود»  اثر ارزشمندی است که الیانور دخترش پس از مرگ او در سال ۱۸۹۸ ترسایی به چاپ رسانید .

در همین سالها مقالات فراوان مارکس درجراید و روزنامه های دیگر چون « هفته نامه دموکراتیک » ، « دولت مردم »  ، « دی پرسه » و...به طور منظم منتشرگردیده اند . این پُرکاری مارکس درنوشتن نشانه ای ازاهمیتی است که او به نقش نگارش در تاریخ قایل بود.اوبارها به دختر هنرپیشه اش توصیه مینمود تا بنویسد زیرا آثار نوشتاری تا زمانه های دیرباقی میمانند .

مارکس با نگارش کتاب « سرمایه » که در سالهای ۱۸۶۷ ، ۱۸۸۵ و ۱۸۹۴ ترسایی به نشررسید ، قانون حرکت خاص سرمایه داری را کشف نمود. « سرمایه » در مجموع بیش از دوهزار صفحه را در بر میگیرد و جسم و جان اقتصاد سرمایه داری را معرفی میکند.

کالا ، ارزش ، مناسبات تولید و توزیع سرمایه داری و ... در این کتاب با ژرف بینی بی مانند حلاجی میگردند و تیوری هایی اقتصاد دانان بورژوایی کلاسیک مورد نقد قرار میگیرند .از دیدگاه مارکس « کار » مقوله کلی هستی انسان است .در سرمایه داری کار به گونه بنیادی ازخود بیگانه میگردد ، زیرا کاردراین نظام تنها به منظوردستیابی به ارزش مبادله انجام می شود و نه به خاطر آفرینش ارزش های مصرف. محصولات کار کارگرمال او نیست و او بمثابه فرد بیگانه خویشتن را در نتا یج فعالیت های خود باز نمی یابد . بگفته مارکس برابری حقوقی در نظام بورژوایی به معنای نابرابری اجتماعی است زیرا اضافه محصول واقعی که درنتیجه کاراجتماعی انجام شده بدست می آید به نفع جامعه مورد استفاده قرارنمی گیرد و برخلاف به صورت خصوصی تصاحب میشود .این امر به غیر ازاضافه ارزش یا استثمارچیز دیگری نیست . در این رابطه « تیوری ارزش کار » او دارای اهمیت به سزایی است .

یکی از آثار دیگر مارکس « جنگ داخلی فرانسه » است که در سال ۱۸۷۱ ترسایی نوشته شده است .در این اثرتجارب کمون پاریس بمثابه نخستین حکومت طبقه کارگر مورد ارزیابی قرار میگیرد و « دیکتاتوری پرولتاریا » یا شکل حاکمیت دولتی پرولتری تعریف میگردد.

« آقای فوکت » منا ظره ایست که به قول انگلس از زیبا ترین اثر ادبی و پولیمیک مارکس بشمار میرود. او این اثر را از روی مجبوریت در دفاع از خود و مهاجرین المانی مقیم لندن در سال ۱۸۶۰ ترسایی نوشت و مصارف نشر آنرا با همه شرایط بد اقتصادی خود متقبل گردید .« اقای فوکت » دقیق ترین تحلیل از وضع سیاسی اروپا در سال های بعد از انقلابات اروپایی است .

« نقد برنامه گوتا » در سال ۱۸۷۵ ترسایی منبع بسیار مهمی برای فهم تیوری های مارکس در باره سازمان و خصلت جامعه شگوفان آینده بشمارمیآید و مسایل نهایت مبرم سیاسی جنبش کارگری را توضیح میدهد .مارکس با این نوشته پُرمغزخود در برابرتأثیرات انحراف گرایانه فکری فردیناند لاسال بر حزب سوسیالیست کارگران المان به پا می خیزد و نکات اساسی چون منشا ثروت اجتماعی ، توزیع عادلانه نعمات مادی ، موقف سرمایه داران و مالکین زمین ، ضرورت انترناسیونالیسم درجنبش کارگری و نقش دولت را بیان میدارد .مارکس با این نقد خود خواهان « برنامه عمل » و یا « پلان سازماندهی عمل مشترک » نیروهای چپ گردید که مورد پذیرش قرارگرفت .

کارل مارکس در کار پژوهشی و سازمانی همواره با رفیق همرزم خود فریدریش انگلس مشوره و تبادل نظر مینمود. ازهمین جاست که انگلس بسا از اندیشه ها و طرح های تیوریک مارکس را تکمیل نموده و پس از تدوین بدست نشر سپرده است .اگر چه انگلس خود نقش فوق العاده مهمی را درپیریزی جهانبینی مارکسیستی داشته، ولی او به ملکیت ذهنی مارکس در ترتیب و نشر آثاروی احترام بزرگی قایل بوده است . این امانت داری علمی که بیانگر اخلاق بلند انگلس است به ویژه در نگارش سه اثر مهم او  « انتی دورینگ » ( ۱۸۷۶ تا ۱۸۷۸ ترسایی ) ، « منشا خانواده ، دولت ومالکیت خصوصی » ( ۱۸۸۴ ترسایی ) و « لودویک فویر باخ و پایان فلسفه کلاسیک المان» (۱۸۸۶ ترسایی ) به روشنی دیده میشود. دورینگ آن مخترع سوسیالیزم دروغین پروسی بود که با نظریات التقاطی خود ( ماتریالیسم عامیانه و پوزیتویسم اگست کومته ) رسالت تاریخی پرولتاریا را نفی می نمود و سوسیالیسم را شاخه ای از « اصل عام عدالت » می شمرد . فصل دهم بخش اقتصادی انتی دورینگ را مارکس نوشته بود .این اثر پُرمایه را لینین کتاب بالینی هر کارگرمیدانست.

مارکس برای کتاب منشا خانواده ... نیز یادداشت های فراوانی در اختیار انگلس قرار داده بود و او این کتاب بی نظیر را براساس مطالعات لویس مورگان به رشته نگارش درآورده بود .لودویک فویرباخ یکی ازفلاسفه ماتریالسیت المان بود که فلسفه ایده آلیستی هگل را رد مینمود.او با ترک هگل اصل دیالکتیک او را نیز نادیده گرفت. تزهای مارکس درنقد پاسخ های او به اشتیرنر توضیح درست فلسفی بود که پایه مادی جهان را با دید دیالکتیکی پیوند میداد. انگلس تزهای مارکس را با نظریات سازنده خود تفسیر بیشتر نمود.

کاربزرگ تیوریک مارکس و انگلس با این همه پهناوری بازهم ناتمام ماند و نتوانست به صورت سیستماتیک مدون گردد. مرگ زودرس مارکس پروژه های متعددی را متوقف ساخت. تنها انگلس بود که میراث علمی مارکس را اداره نمود و دستنوشته های نشرناشده اش را به چاپ رسانید .

آثاراین دو پژوهشگر بی مانند خیلی دیرتر به شکل کلیات جمع آوری گردید و به دسترس علاقمندان گذاشته شد. چنانکه امروز اشکار میگردد مجموعه انتشار یافته قبلی آثار کامل نبود. پس ازسالهای نود سده پیشین است که کارنشرمجدد و تازه این گنجینه بزرگ معرفت بشری رویدست گرفته شد .در هالند تا اکنون یکصدو چهارده جلد با تو جه و اهتمام فراوان از چاپ بیرون آمده است.گروه محققین بین المللی درتحت رهبری اکادمی علوم براندنبورگ ـ برلین نیز روی نشر جدید و انتقادی آثارمارکس و انگلس مصروف کاراند .تا اکنون پنجاه و نُه جلد منتشر گردیده و سی جلد دیگر بزودی ازنشر یبرون میشود. آثارمارکس در سایرکشورها و به زبان های زنده دنیا باربار تکثیر شده اند و تیراژ روز افزون آنها میرساند که مارکس و اندیشه های او تا هنوز در حافظه بشریت زنده است.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۱۰۷

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.