نکاتی پيرامون تیوری سازمان‌ های غيردولتی

( بخش دوم )

 

جيمز پتراس

در  واقع، انجوها، سازمان‌ های «غير دولتی » نيستند. آن ‌ها بودجه خود را از دولت‌های خارجی دريافت می ‌کنند، به عنوان مقاطعه‌ کار جز برای دولت‌های محلی کار می ‌کنند و (يا) از طرف بنيادهای خصوصی که سرمايه‌ داران بودجه آن‌ ها را تامين می‌ کنند، يارانه دريافت نموده روابط کاری نزديکی با دولت دارند. آن‌ ها، اغلب آشکارا با آژانس‌ های دولتی در داخل يا خارج همدستی دارند. برنامه‌ های آن‌ ها نه درمقابل مردم محلی، بلکه درمقابل کمک‌ دهنده گان خارجی پاسخگوهستند که براساس معيارها و منافع  خود، عملکرد آن‌ها را « بررسی » و بر آن « نظارت » دارند.

مقامات سازمان‌های غيردولتی خود گمارده اند و يکی از وظايف کليدی آن‌ ها طراحی کردن پيشنهاداتی است که کمک مالی را تضمين خواهد کرد. در موارد بسياری، اين مستلزم اين است که رهبران سازمان‌های غيردولتی موضوعاتی را پيدا کنند که بيش ‌ترين علاقه نخبه گان غربی را که کمک مالی می ‌دهند، جلب کند و براساس آن به پيشنهادات شکل بدهند. از اين رو در دهه ۱۹۸٠ ترسایی صندوق‌ های سازمان‌های غيردولتی جهت مطالعه و ارايه پيشنهادات سياسی پيرامون « قابليت حکمرانی governability » ( مترجم: به معنی ثبات سياسی و ساختاری و کارآمدی در تصميم ‌گيری و اداره امور عمومی)  و « گذارهای دموکراتيک » در دسترس بود، که نگرانی‌های قدرت‌های امپرياليستی را از اين ‌که سقوط  ديکتاتوری‌ ها به « عدم قابليت حکمرانی»، يعنی به جنبش‌های توده‌ای، ژرف شدن مبارزه و دگرگونی سيستم اجتماعی نيانجامد، منعکس می‌ کرد.

انجوها، علیرغم لفاظی‌های دموکراتيک و مردمی، سلسله مراتبی اند و مدير، کنترول کامل را بر طرح‌ ها، استخدام و اخراج، هم‌ چنين تصميم‌ گيری در باره اين ‌که چه کسی به طور رايگان به کنفرانس‌ های بين‌المللی برود، در دست دارد. « توده‌ها » اساساً تابع سلسله مراتب اند؛ به ندرت پولی را می‌ بينند که انجوی  « آن‌ها» با بيل پارو می ‌کند؛   به خارج هم سفر نمی‌ کنند؛ و از رهبران «مردمی » خود حقوق يا مزايايی دريافت نمی‌ کنند. مهم ‌تر اين‌ که هيچ يک از اين تصميمات هرگز به رای گذاشته نمی ‌شود. در بهترين حالت، پس از آن‌ که معامله از طرف مدير و کمک ‌دهنده گان خارجی جوش خورده است، پرسنل سازمان غيردولتی جسله ‌ای را از « فعالين مردمی»  فقرا و جهت تاييد طرح، تشکيل می ‌دهند.

دراکثر موارد انجوها سازمان ‌های عضوگير نبوده، بلکه نخبه گان خود گمارده‌ای هستند که زير پوشش «منبع مردم » برای جنبش‌های مردمی بودن، در واقع، با آن ‌ها رقابت نموده و آن‌ ها را تضعيف می‌ کنند. از اين نظر، سازمان‌ های غيردولتی با خارج کردن برنامه‌ های اجتماعی و بحث عمومی از دست مردم محلی و رهبران طبيعی منتخب آن‌ها و ايجاد وابسته گی به مقامات غيرمنتخب خارجی و دست ‌نشانده گان محلی آن‌ ها، دمکراسی را تضعيف می ‌کنند.

انجوها تحت پوشش يک انترناسيوناليزم جديد، نوع جديدی از استعمار فرهنگی  و اقتصادی را ترويج می ‌کنند. صدها فرد در مقابل کامپيوتر‌های بسيار قوی نشسته مانيفست، پيشنهادات و دعوت‌ نامه به کنفرانس‌های بين‌ المللی را با يکديگر مبادله می ‌کنند. آن ‌ها سپس در تالارهای مجلل گرد می‌ آيند تا تازه ‌ترين مبارزات و اعانات را با « پايگاه اجتماعی » خود (  پرسونل حقوق‌ بگير )  بررسی کنند، و آن‌ ها بعداً پيشنهادات را از طريق اعلان‌ ها و «بولتن‌ها» به «توده‌ها» منتقل می‌ کنند. زمانی که کمک  ‌دهنده گان خارجی آفتابی شوند، آن ‌ها را به « تورهای نمايشی» از طرح‌ های نمونه‌ ای می ‌برند که در آن فقرا به خود کمک می ‌کنند و با کارآفرينان کوچک موفق صحبت می ‌کنند (اکثريتی را که در اولين سال شکست خوردند، ناديده می‌گيرند).

سر درآوردن از شيوه کار اين استعمار جديد دشوار نيست. طرح‌ ها براساس رهنمود‌ها و اولويت‌های مراکز امپرياليستی و موسسات آن‌ها تعيين می ‌شوند. سپس به اجتماعات « فروخته » می‌ شوند. ارزيابی‌ها از طرف موسسات امپرياليستی و برای آن‌ ها انجام می ‌شود. تغيير دراولويت‌های کمک مالی يا ارزيابی بد به کنار گذاشتن گروه‌ها، اجتماعات، کشاورزان و تعاونی‌ها می‌انجامد. همه به طور فزاينده‌ای به خط می ‌شوند تا خود را با تقاضاهای کمک‌ دهنده گان و ارزياب‌ های آن‌ها منطبق نمايند. مديران سازمان‌های غيردولتی، به عنوان نايب‌السلطنه‌ های جديد، نظارت نموده و هم‌ سانی با اهداف، ارزش‌ها و ايدیولوژی کمک ‌دهندگان، همچنين استفاده درست از پول‌ها را تضمين می‌ کنند.

 ايدیولوژی سازمان‌ های غيردولتی در مقابل جنبش ‌های اجتماعی- سياسی راديکال
سازمان‌های غيردولتی یا انجوها بر طرح‌ها تمرکز دارند و نه بر جنبش‌ها؛ آن‌ها مردم را برای توليد در حاشيه‌ها « بسيج می‌ کنند »، نه برای مبارزه برای کنترول ابزار اصلی توليد و ثروت. آن‌ها بر جوانب کمک فنی- مالی طرح‌ها تمرکز می ‌کنند، نه بر شرايط ساختاری که به زنده گی روزانه مردم شکل می ‌دهد. سازمان‌ های غيردولتی زبان چپ را اقتباس می ‌کنند: « قدرت مردمی»، «توانمند کردن»، «برابری جنسيتی»، «توسعه پايدار»، «رهبری از پايين به بالا»، وغيره. مشکل اينجاست که اين زبان به چارچوب همدستی با کمک ‌دهنده گان و آژانس‌های دولتی که فعاليت را تابع سياست‌های غيرمبارزاتی می ‌کنند، پيوند خورده است. ماهيت محلی فعاليت سازمان‌ های غيردولتی بدين معناست که « توانمند کردن» هرگز از تاثيرگذاری بر مناطق کوچک زنده گی اجتماعی، با منابع محدود در درون شرايطی که از طرف دولت نیوليبرال و اقتصاد کلان مجاز شمرده می ‌شوند، فراتر نمی ‌رود.

انجوها  و همکاران کاردان آن‌ها مستقيماً با جنبش ‌های اجتماعی- سياسی برای نفوذ درميان فقرا، زنان، رانده‌‌ شده گان نژادی وغيره رقابت می ‌کنند. ايدیولوژی وپراتيک آن‌ ها توجه را از ريشه‌ ها و راه‌ حل‌های فقر منحرف می‌ کند  (با نگاه به پايين و درون، به جای نگاه به بالا و بيرون) . صحبت از بنگاه‌ های کوچک به جای صحبت از استثمار از طرف بانک‌ های خارجی، به عنوان راه‌ حل فقر براين برداشت خطا قرار دارد که مشکل ابتکار فردی است نه انتقال درآمد به خارج. « کمک » انجوها  بر بخش‌های کوچکی از جمعيت تاثير می ‌گذارد، به رقابت بين اجتماعات برای منابع کمياب دامن می ‌زند و تمايز و رقابت مزورانه ‌ای دردرون و بين اجتماعات به وجود می ‌آورد که نتيجتاً همبسته گی طبقاتی را تضعيف می‌ کند. عين اين در ميان متخصصان اتفاق می‌ افتد: هر کدام سازمان غيردولتی خود را به وجود می ‌آورد و برای کسب کمک خارجی تقاضا می ‌کند. آن‌ ها با طرح پيشنهادات نزديک ‌تر به علاقه کمک ‌دهنده گان خارجی برای قيمت ‌های پايين ‌تر، در حالی که ادعای حرف زدن از جانب پيروان بيش‌ تری را دارند، با هم رقابت می ‌کنند. تاثير نهايی، گسترش آن سازمان‌های غيردولتی است، که اجتماعات را به گروه‌ های کوچک و کوچک ‌تری تقسيم می‌کند که نمی ‌توانند تصوير اجتماعی بزرگ ‌تری را که مبتلا به آن‌ هستند، ببنند و حتا کم‌ تر قادر به مبارزه عليه سيستم هستند.

تجربه اخير همچنين نشان می‌ دهد که کمک ‌دهنده گان خارجی در جريان « بحران »- چالش‌های سياسی و اجتماعی به وضع موجود- بودجه طرح‌ها را تامين می‌ کنند. به محض فروکش جنبش‌ها، آن‌ها مسير کمک‌ ها را به سمت انجوها تغيير می‌ دهند- «همدستی» با رژيم، گنجاندن طرح‌های سازمان‌های غيردولتی در درون برنامه نیوليبرالی. توسعه اقتصادی همخوان با « بازار آزاد» به جای سازمان اجتماعی برای تغيير اجتماعی به موضوع اصلی در برنامه کمک‌ها مبدل می‌شود.

ساختار وماهيت انجوها با ژست « غيرسياسی » و تمرکز آن‌ها بر خود ياری موجب غيرسياسی و پراکنده شدن فقرا می‌ شود. آن‌ها روند انتخاباتی را که احزاب نیوليبرال و رسانه‌ های رسمی تشويق می ‌کنند، تقويت می‌ نمايند. از آموزش سياسی درباره ماهيت امپریالیزم، پايگاه طبقاتی نیوليبراليزم، مبارزه طبقاتی بين صادرکننده گان و کارگران موقت احتراز می ‌شود. به جای آن‌ها، انجوها  از «رانده‌ شده‌ ها»، «ناتوان‌ها»، «فقر شديد»، « تبعيض جنسيتی يا نژادی » حرف می ‌زنند، بدون آن‌ که از علايم سطحی فراتر رفته و پای سيستم اجتماعی را که اين شرايط را به وجود می ‌آورد، به ميان بکشند. انجوها  با ادغام فقرا در درون اقتصاد نیوليبرالی « اقدام داوطلبانه خصوصی » صِرف، يک جهان سياسی می ‌آفرينند که در آن ظهور همبسته گی و عمل اجتماعی، بر سازش محافظه‌ کارانه با ساختار قدرت بين‌المللی و ملی، سرپوش می ‌نهد.

تصادفی نيست که با غالب شدن انجوها  در مناطق مشخص، عمل سياسی طبقاتی مستقل کاهش يافته، نیوليبراليسم بدون مقاومت در برابر آن جلو می ‌رود. لُب کلام اين است که رشد سازمان‌ های غيردولتی درهمه جا با افزايش کمک مالی از طرف نیوليبراليزم و ژرف ‌تر شدن فقر مقارن است. علی ‌رغم ادعای آن‌ ها پيرامون موفقيت‌های محلی بسيار، قدرت کلی نیوليبراليسم بدون چالش می‌ ماند و انجوها  در جست ‌وجوی گوشه‌های امنی در شکاف‌ های قدرت هستند.

مساله فرمولبندی گزينه‌ ها با مانع ديگری روبه ‌روست. بسياری از رهبران سابق جنبش‌های چريکی و اجتماعی، سنديکاها و سازمان‌های مردمی زنان به استخدام انجوها  درآمده اند. پيشنهاد وسوسه‌ کننده است: حقوق بيش‌تر ( در مواردی به ارز خارجی )، پرستيز و به رسميت شناخته شدن از طرف کمک ‌دهنده گان خارجی، کنفرانس‌ها و شبکه‌ های خارج از کشور، پرسونل دفتری و امنيت نسبی در مقابل سرکوب. بالعکس، جنبش‌های اجتماعی- سياسی منافع مادی کم ‌تر، اما احترام  و استقلال بيش‌ تر و مهم ‌تر از همه آزادی چالش کردن سيستم سياسی و اقتصادی را ارايه می ‌کنند.

انجوها  و نظام بانکی خارجی حامی آن‌ها (بانک بين- امريکا، بانک آسيايی توسعه، بانک جهانی) خبرنامه‌هايی منتشر می ‌کنند که داستان‌ های موفقيت بنگاه‌های کوچک و ديگر طرح‌های خودياری را بازتاب می ‌دهند، بدون آن ‌که نرخ بالای شکست بنگاه در نتيجه کاهش مصرف، قيمت پايين اقلام خوراکی وارداتی که بازار را اشباع کرده و افزايش شديد نرخ بهره ؛  مانند آنچه در برازيل و اندونزیا امروز (۱۹۹۹) می ‌گذرد، در نظرگرفته  شوند.

حتا «موفقيت» تنها بر بخش بسيار کوچکی از کل فقرا تأثير می‌ گذارد و تنها تا حدی موفق است که ديگران نتوانند وارد همان بازار شوند.

معهذا، ارزش تبليغاتی موفقيت بنگاه‌ های کوچک فردی، در ترويج اين توهم که نیوليبراليزم يک پديده مردمی است، مهم می ‌باشد. انفجارهای خشونت ‌بار نارضايتی در مناطقی که بنگاه‌ های کوچک در آن‌ ها تشويق می ‌شوند، نشان می ‌دهد که ايدیولوژی سازمان‌های غيردولتی مسلط نيست و آن‌ها نتوانسته اند جای جنبش‌های طبقاتی مستقل را بگيرند.

ايدیولوژی سازمان‌های غيردولتی عمدتاً بر سياست‌های هويتی اصل‌ گرايی قرار دارد که با جنبش‌های راديکال متکی بر تحليل طبقاتی وارد پولميک ناصادقانه‌ ای می ‌شود.

آن‌ ها از اين پيش ‌فرض نادرست آغاز می‌کنند که تحليل طبقاتی نگاهی« کاهش‌گرا reductionist  »   دارد، آن‌ها  داده‌ها و بحث ‌های گسترده در مارکسيزم پيرامون موضوعات نژاد، قوميت، و برابری جنسيتی را ناديده گرفته و از انتقاد جدی‌ تری که می ‌گويد هويت‌ها خود آشکارا و عميقاً براساس تفاوت‌های طبقاتی تقسيم شده اند، احتراز می‌ نمايند. به عنوان مثال، يک فمينيست هندی يا چيلي را در نظر بگيرد، که در محلات اعيانی حومه شهر حقوقی دريافت می ‌کند که ۲٠- ۱۵برابر خدمتکار خانگی‌اش است که هرهفته شش روز و نيم کار می ‌کند. تفاوت ‌های طبقاتی در درون جنسيت تعيين می ‌کند که مسکن، استانداردهای زنده گی، بهداشت، فرصت‌های آموزشی به چه کسی تعلق دارد و اين‌که چه کسی ارزش اضافی را به خود اختصاص خواهد داد. با اين وجود، اکثريت عظيمی از انجوها برشالوده سياست‌های هويتی فعاليت می ‌کنند و مدعی اند که اين نقطه اساسی حرکت برای (سياست‌های پُست مدرن) جديد است.

سياست‌های هويتی، خصوصی ‌سازی‌های بانک جهانی، شرکت‌های فرامليتی و زمينداران محلی را که نخبه گان مرد بر آن سلطه دارند، چالش نمی‌ کنند، بلکه بر « مردسالاری » در خانواده، خشونت خانواده گی، طلاق، تنظيم خانواده، و غيره تمرکز می ‌نمايند. به عبارت ديگر، سياست‌های هويتی برای برابری جنسيتی در درون جهان کوچک مردم استثمار شونده‌ای نبرد می ‌کنند که در آن مرد کارگر- دهقانان استثمار شونده و فقير به عنوان خبيث اصلی ظاهر می‌ شوند. گرچه هيچ‌ کس نبايد از استثمار و تبعيض جنسيتی در هيچ سطحی حمايت کند، اما سازمان‌های غيردولتی فمينيستی، با قرار دادن زنان کارگر زير استثمار کارخانه‌ هايی که به مردان و زنان طبقه بالا، زمينداران اجاره ‌بگير مرد و زن و مديران کل زن و مرد سود می ‌رساند، به زنان کارگر لطمه جدی می ‌زنند. دليل اين‌ که سازمان‌های غيردولتی فمينيستی « تصوير بزرگ ‌تر» را ناديده می ‌گيرند و بر موضوعات محلی و سياست‌های شخصی تمرکز می ‌نمايند اين است که هر سال ميلياردها دلار به آن سمت سرازير می‌ شود. اگر انجوهای  فمينيستی در کنار مردان و زنان کارگر فاقد زمين در برازيل يا اندونزیا يا تايلند يا فيليپين شروع به درگير شدن در اشغال زمين بنمايند، اگر آن‌ها به اعتصابات عمومی آموزگاران دبستان‌های روستايی که عمدتاً زنان با حقوق کم هستند عليه سياست‌های تعديل ساختاری ملحق شوند، شيردهن انجوها  از طرف کمک ‌دهندگان امپرياليستی آن بسته خواهد شد.

بهتر است بر فرق سر مردسالار محلی زده شود که در يک روستای دورافتاده در « لوزون» (بزرگ‌ ترین جزیره فیلیپین) برای زنده ماندن تلاش می‌کند.

 همبسته گی طبقاتی و همبسته گی NGO با کمک ‌دهنده گان خارجی
از واژه «همبسته گی» آنقدر سواستفاده شده که در اکثر موارد معنای خود را از دست داده است. اصطلاح «همبسته گی» برای «غيردولتی»ها  شامل کمک خارجی می ‌شود که برای هر گروه  « فقير»ی کاناليزه شود. « پژوهش» يا «آموزش مردمی » فقرا از طرف متخصصان «همبسته گی» ناميده می ‌شود. ساختارهای سلسله مراتبی و شکل‌های انتقال «کمک» و «تعليم» به طرق عديده، خيرات قرن نوزدهم را تداعی می‌ کند و مبلغين  تفاوت زيادی با ميسيونرهای مسيحی ندارند.

« غيردولتی»ها در حمله خود به « تصدی ‌گری» دولت و « وابسته گی» به آن بر « خودياری» تأکيد می‌ کنند. در اين رقابت ميان سازمان‌های غيردولتی برای به دام انداختن قربانيان نیوليبرال‌ها، انجوها  يارانه‌های مهمی از همتايان خود در اروپا و ايالات متحده دريافت می ‌کنند. ايدیولوژی خودياری بر جايگزين کردن کارکنان عمومی با داوطلبان و متخصصان جاه ‌طلبی که به طور موقت با آن‌ها قرارداد بسته شده است، تاکيد می ‌کند. با توجه به فلسفه اساسی سازمان‌های غيردولتی یا انجوها ، آن ‌ها می‌ خواهند با انحراف توجه از امکانات دولتی طبقات ثروتمند به سمت استثمار فقرا به دست فقرا، «همبسته گی»  را به سازش و انقياد طبقاتی با اقتصاد کلان نیوليبراليزم مبدل نمايند. منزه شدن فقرا از طرف انجوها ، شرط لازم برای آن نيست که دولت به آنچه که وظيفه آن است، عمل نمايد.

مفهوم مارکسيستی همبسته گی بالعکس بر همبسته گی طبقاتی در درون طبقه، همبسته گی گروه‌های تحت ستم (زنان و رنگين ‌پوستان) عليه استثمارگران خارجی و داخلی تاکيد می‌ نمايد. تمرکز اصلی براعانه هایی نيست که طبقات را دچار تفرقه نموده و گروه‌های کوچک را برای مدت زمان کوتاهی آرام می‌ کند. تمرکز مفهوم مارکسيستی همبسته گی برعمل مشترک اعضای طبقه‌ ای قرار دارد که مشکلات اقتصادی مشترکی دارند و برای بهبود جمعی مبارزه می‌ کنند.

مفهوم مارکسيستی همبسته گی روشنفکرانی را درگير می‌ کند که برای جنبش‌های اجتماعی در مبارزه می ‌نويسند و صحبت می ‌کنند و به پی‌آمدهای سياسی مشترک متعهدند. مفهوم همبسته گی در پيوند با روشنفکران «ارگانيک»ی است که اساساً بخشی از جنبش اند- منبع مردمی که تحليل و آموزش برای مبارزه طبقاتی ارايه نموده و در عمل مستقيم همان خطرات سياسی را می‌ پذيرند. بالعکس، «غيردولتی »ها در جهان موسسات، سمينارهای اکادميک، بنيادهای خارجی، کنفرانس‌های بين ‌المللی، به زبانی که تنها برای کسانی قابل درک است که به فرقه ذهن ‌گرايانه هويت ‌های اصل‌ را « پذيرفته » شده اند، به سرمی‌برند. مارکسيست‌ها به همبسته گی به عنوان اشتراک در خطرات جنبش‌ها نگاه می‌ کنند، نه به مثابه مفسرينی در بيرون که سوال مطرح نموده  و از هيچ‌ چيز دفاع نمی ‌کنند. برای «غيردولتی»ها هدف اصلی «گرفتن» کمک مالی خارجی برای «طرح» است. موضوع اصلی برای مارکسيست‌ها، روند مبارزه سياسی و آموزش برای تضمين دگرگونی اجتماعی است. جنبش همه چيز بود و هدف در بالا بردن آگاهی برای دگرگونی اجتماعی مهم بود: ايجاد قدرت سياسی برای متحول کردن شرايط عمومی اکثريت بزرگ. «همبسته گی» برای «غيردولتی»ها از پروژه عمومی رهايی جدا شده است؛ اين صرفاً راهی است که مردم را برای حضور در سمينار بازآموزی (شغلی)، برای ساختن يک مستراح عمومی گرد می ‌آورد. برای مارکسيست‌ها همبسته گی يک مبارزه مشترک بذرهای جامعه دموکراتيک جمعی آينده را دربر دارد. چشم‌ انداز بزرگ‌ تر، يا فقدان آن، چيزی است که به مفاهيم متفاوت همبسته گی معنای مجزای آن‌ها را می ‌دهد.

مبارزه طبقاتی و همکاری
« انجوها »ها اغلب در باره «همکاری» همه کس، دور و نزديک، می‌ نويسند بدون آن‌ که عميقاً به قيمت و شرايط برای تضمين همکاری رژيم‌ های نیوليبرال و آژانس‌های خارجی کمک ‌دهنده بپردازند. به مبارزه طبقاتی به عنوان يک نيا‌کان‌گرايی  atavism به گذشته ‌ای که ديگر وجود ندارد، نگاه می ‌شود.

امروزه به ما گفته می ‌شود « فقرا» قصد دارند زنده گی جديدی بسازند. آن ‌ها از سياست‌ها، ايدیولوژی‌ها و سياستمداران سنتی خسته شده اند. تا اينجا خوب. مشکل اين است که « انجوها »ها در توصيف نقش خود به عنوان واسطه‌ها، دلال‌های بردن پول‌ها به خارج، ساکت اند. بعد از يک دهه موعظه همکاری، بنگاه‌های کوچک، خودياری، تمرکز درآمد و رشد نابرابری‌ها از هر زمان ديگری بيش ‌تر است. امروزه، بانک‌ها، مانند بانک جهانی به شرکت‌های کشت و صنعت که ميليون‌ها کارگر کشاورزی را مسموم کرده اند، کمک می‌ کنند و در عين‌ حال به طرح‌ های کوچک پول می ‌دهند. نقش انجوها  و طرح‌های کوچک اين است که مخالفت محلی را در پايين خنثا نموده و نیوليرباليزم را در بالا ارتقا دهند. ايدیولوژی «همکاری»، فقرا را از طريق سازمان‌های غيردولتی به نیوليبرال‌ها در بالا پيوند می‌ زند.

در زمينه روشنفکری، سازمان‌ های غيردولتی ژاندارم‌ های روشنفکری هستند که پژوهش ‌های قابل قبول را تعريف می‌ کنند، بودجه تحقيقاتی را توزيع نموده و عناوين و چشم‌اندازهايی را که تحليل طبقاتی و چشم‌انداز مبارزاتی را برجسته می ‌نمايند، فيلتر می‌ کنند. مارکسيست‌ها از کنفرانس‌ها حذف می ‌شوند و به آن‌ها به عنوان « ايدیولوگ‌ ها» انگ زده می ‌شود، در حالی که سازمان‌های غيردولتی یا انجوها  خود را به عنوان « دانشمندان [علوم] اجتماعی» معرفی می ‌کنند. کنترول مُد روشنفکری، انتشارات، کنفرانس‌ها، بودجه تحقيقاتی به پُست ‌مارکسيست‌ها پايگاه قدرت مهمی می‌دهد ؛ اما قدرتی که نهايتاً به احتراز از درگيری با اربابان خارجی وابسته است.

قدرت روشنفکران نقّاد مارکسيست در اين واقعيت نهفته است که ايده‌های آن‌ها در واقعيات اجتماعی متحول پژواک می‌ يابد. همان‌ طور که تیوری‌های آن‌ ها پيش ‌بينی می ‌کند، قطب ‌بندی طبقاتی و درگيری‌های خشونت‌ بار درحال رشدند. از اين منظر است که مارکسيست‌ها در مقابل انجوها از نظر تاکتيکی ضعيف ، و از نظر استراتیژيکی قوی هستند.

سازمان‌ های غيردولتی بديل
ممکن است گفته شود انواع گوناگون زيادی از انجوها  وجود دارد که بسياری از آن‌ها عليه سياست‌های تعديل، صندوق بين‌المللی پول، پراخت بدهی‌ها... وغيره انتقاد نموده و سازماندهی می ‌کنند و اين‌ که در يک کاسه کردن ريختن آن‌ها منصفانه  نيست. ذره‌ای از حقيقت در اين وجود دارد، اما اين موضع موضوع اساسی ‌تر را ناگفته می ‌گذارد. اکثر رهبران دهقانان آسيايی و امريکای لاتينی که من با آن‌ها صحبت کرده ام شديداً از نقش تفرقه‌ افکنانه و نخبه‌گرايانه ‌ای که حتا انجوها «مترقی» بازی می ‌کنند، شکايت دارند: آن‌ها ( سازمان‌های غيردولتی)  می ‌خواهند رهبران دهقانی را تابع سازمان‌های خود نمايند، آن‌ها می‌ خواهند رهبر باشند و « برای » فقرا صحبت کنند. آن‌ها نقش‌های زيردست را نمی ‌پذيرند. انجوها مترقی از دهقانان و فقرا برای طرح‌های پژوهشی خود استفاده می‌ کنند، آن‌ ها از انتشار ( پژوهش‌ها ) سود می‌برند؛  چيزی به جنبش‌ها بر نمی ‌گردد، نه حتا نسخه‌هايی از پژوهش‌هايی که به نام آن‌ ها انجام شده است ! علاوه بر اين‌ها، رهبران دهقانی می ‌پرسند چرا انجوها بعد از سمينارهای آموزشی‌، گردن خود را به خطر نمی ‌اندازند؟ چرا آن‌ها در باره ثروتمندان و قدرتمندان پژوهش نمی‌ کنند؟ چرا [در باره] ما؟

حتا با پذيرش اين که در درون « سازمان‌های غيردولتی مترقی » اقليتی وجود دارد که به عنوان « منبع » مردمی برای جنبش‌های اجتماعی- سياسی راديکال کار می‌ کنند، واقعيت اين است که مردم بخش ناچيزی از پولی را که به سازمان‌های غيردولتی می ‌رود، دريافت می ‌کنند.

به علاوه، انبوه عظيم سازمان‌های غيردولتی با آنچه که در بالا توصيف شد منطبق اند و اين به عهده استثناهای معدود است که خلاف آن را اثبات نمايند:  يک گام اساسی به جلو برای « سازمان ‌های غيردولتی مترقی » اين است که روابط سازمان‌های غيردولتی همتای خود را با امپریالیزم و نوکران محلی آن‌ها، ايدیولوژی پذيرش نیوليبراليزم از طرف آن‌ ها وساختارهای اقتدارگرا و نخبه‌ گرای آن‌ها، به طور سيستماتيک مورد انتقاد و نقد قرار دهند. سپس برای آن‌ها مفيد خواهد بود که به انجوها غربی همتای خود بگويند از بنيادها- شبکه‌های دولتی خارج شده و به سازماندهی و آموزش مردم خود در اروپا و امريکای شمالی بازگردند و جنبش‌ های اجتماعی- سياسی را تشکيل دهند که بتوانند رژيم‌ ها و احزاب مسلطی را که به بانک ‌ها و فرامليتی‌ها خدمت می‌ کنند، چالش نمايند. به عبارت ديگر، انجوها  بايد از سازمان غيردولتی بودن دست بردارند و خود را به اعضای جنبش‌ های اجتماعی-سياسی مبدل نمايند. اين بهترين راه احتراز از يک کاسه شدن با ده‌ها هزار سازمان غيردولتی است که از آخور کمک ‌دهنده گان تغذيه می‌ شوند.

نتيجه ‌گيری: نکاتی پيرامون تیوری سازمان‌ های غيردولتی
از نظر ساختار اجتماعی، گسترش و بسط سازمان‌های غيردولتی ظهور يک خرده بورژوازی جديد، متمايز از کسبه، پيشه‌ وران آزاد و هم‌ چنين گروه‌های کارکنان عمومی «جديد» را منعکس می ‌کند.

اين بخش مقاطعه‌ کاران خُرد تا آنجايی که کالاهای ملموس توليد نمی‌ کند به بورژاوری « کمپرادور» پيشين نزديک ‌تر است، اما برای پيوند دادن بنگاه‌های امپرياليستی با توليدکننده گان کالايی خُرد محلی درگير در بنگاه‌ های خُرد عمل می‌ کند. اين خرده بورژوازی جديد، حداقل « انواع ميان سال» آن با اين واقعيت مشخص می ‌شود که بسياری از آن‌ها چپ‌های سابقی هستند که « لفاظی‌ های مردمی» و در برخی موارد يک مفهوم « اوانگارديست» نخبه ‌گرا را به سازمان‌های خود منتقل می ‌کنند. بدون مالکيت يا يک موقعيت ثابت، قرار گرفته در ماشين دولتی، برای بازتوليد خود، شديداً به کمک مالی آژانس‌های خارجی وابسته است. اما، نظر به موکلين مردمی خود، مجبور است يک جذبه ضدمارکسيستی و دولت‌ ستيز را با لفاظی‌ها پوپوليستی ترکيب نمايد، و اين سرچشمه ابداع مفاهيم « راه سوم » و « جامعه مدنی » است که برای هم از توبره و هم از آخور خوردن، به اندزاه کافی مبهم می ‌باشند. اين خُرده بورژوازی جديد که در همايش‌های بين ‌المللی، به مثابه مهم‌ ترين تکيه ‌گاه حيات آن، رشد می کند از پشتيبانی استوار در درون کشور خود محروم است. لفاظی‌های « ضد جهانی ‌سازی »، استتاری بر يک نوع «انترناسيوناليزم» تصنعی تهی از تعهدات ضدامپرياليستی فراهم می ‌کند. در يک کلام، اين خُرده بورژوازی جديد « جناح راديکال» نظام نیوليبرالی را تشکيل می ‌دهد.

انجوها  از نظر سياسی در نگرش جديد استراتژيست‌های امپرياليستی می‌ گنجند. در حالی که صندوق بين‌المللی پول - بانک جهانی  و شرکت‌های فرامليتی نخبه گان داخلی را در بالا برای غارت اقتصاد به کار می ‌گيرند، سازمان‌ های غيردولتی در پايين برای خنثا و پراکنده کردن نارضايتی  رو به رشد ناشی از وحشی کردن اقتصاد، درگير فعاليت‌های تکميلی می ‌شوند. درست همان ‌طور که امپریالیزم درگير يک استراتیژی دو شاخه کلان- خُرد استثمار و مهار کردن می ‌شود، جنبش‌های راديکال بايد يک استراتیژی ضدامپرياليستی دو شاخه را تدوين نمايند.

انبوه سازمان‌های غيردولتی بيش ‌تر آن چيزی را جذب کرده اند که روزی روشنفکران عمومی « سيّال » ناميده می‌ شدند، که منشأ طبقاتی خود را رها می‌ کردند و به جنبش‌های مردمی می ‌پيوستند. نتيجه يک شکاف موقتی بين بحران ژرف سرمايه ‌داری (رکود در آسيا و آمريکای لاتين- سقوط در اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی سابق) و غيبت جنبش‌های انقلابی متشکل مهم است (به استثنای برازيل، کلمبيا و شايد کوریای جنوبی). پرسش اساسی اين است که آيا نسل جديدی از روشنفکران ارگانيک از جنبش‌های اجتماعی راديکال نوپا ظهور خواهد کرد که بتواند از وسوسه سازمان‌ های غيردولتی احتراز نموده و عضو جدايی ‌ناپذير موج انقلابی بعدی بشود.

 

یادداشت بامداد : به دلیل کاربرد گسترده انجو ( NGOs ـ سازمان‌های غيردولتی ) درافغانستان ، در اصل متن انجوها به کارگرفته شده است. با آنکه از نشر این پژوهش جيمز پتراس وقت زیادی می گذرد اما این   برسی دررخداد های روان افغانستان؛ و سایرکشورهایی که انجوها در آنها حضور برازنده دارند اعتبار خود را از دست نداده است . 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۶۰۳

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

  Copyright ©bamdaad 2018