صلح در همه جا در زیر آسمانها

 

در عصر ما «ارزشهای عام بشری» غربی، جهان را به یوغ بسته کرده ومدنیت غرب در صدد نابود کردن تنوع فرهنگی درجهان است.اما روشنفکران اروپایی درک کردند که فـرهنگ غربی نمی تواند با دگرگـونیهای فزاینده جهان سازگـاری کنـد یا دست کم یک شیـوه کارای برون رفت از بحران قرض را پیش کش کنـد.

 

نویسنده : وان ایوی ، نشریه ژن من ژیباوو، چین

ترجمه از دکترمحمد سالم اسپارتک

 

آرمان تاریخی مدنیت غربی، پیروزی ارزشهای عام بشری در مفهوم غربی آن بود، مگر آرمانِ مدنیت چینایی «وحدت بزرگ» داتون است. در عصر ما، جهان به ارزشهای چینایی نیاز دارد زیرا تنها در این ارزشها است که ارزشهای عام بشری تجلی کامل می یابند.

عادت کرده ایم که هرگاه درباره «ارزشهای عام بشری» سخن رانده میشود، منظور از آن «ارزشهای غربی» است و این همین طور پذیرفته شده است. در مورد مفهوم «متمدن بودن» نیز همین وضع وجود دارد. کشورهای پیشرفته غرب این واژه را شعار خود ساخته آن را به خود مربوط دانسته و به این صورت حق داشتن فرهنگ را منحصر به خود کرده اند. به همین دلیل است که گفته میشود که بربرها به روم متمدن هجوم آوردند. و امروز واژه های  « معاصر» یا «مدرن» و «دارنده ارزش عام بشری» برای اروپایی های تحصیل کرده مترادف شمرده می شوند.

زمانی درجه افتخاری مشعلِ متمدن بودن، از اروپا به امریکا رفت و تسلط ارزشهای غربی درعمل مطلق گردید. اصطلاح های «امریکایی» و «غربی» به مفاهیم مترادف و قابل تعویض مبدل شدند، و خود امریکایی ها به مثابه باصلاحیت ترین مقام ها در مورد مسایل انتخاب مُدل انکشاف شمرده میشدند و درحقیقت ابلاغ گردید که گویا مُدل امریکایی سرمایه داری لیبرال، تاجِ تاریخ است.

اما قدرتهای نوین اقتصادی که تازه به وجود آمده اند به ویژه چین که خصلت نما ترین نماینده این گروه ازکشورها شده است، ضربه محکمی به ارزشهای عام غربی وارد کردند، و این منجربه ظهور انواع مختلف «تیوریهای خطر زرد» شد.

واریانت نخست : پیشرفت چین به زودی متوقف می شود زیرا چین فاقد ارزشهای بنیادی اروپایی است. و به همین دلیل باید نگران این موضوع بود که امورمربوط به حقوق بشر ودموکراسی درجمهوری خلق چین چگونه می باشند و باید امیدوار بود که درروند تماسها با کشورهای متمدن، بتوان نطفه های ارزشهای عام بشری را به چین صادر کرد که پسان به یک سیستم تمام عیار مبدل شوند. 

واریانت دوم: چین خودش دارای سیستم ارزشها است، اما سیستم ارزشهای چینایی نمی تواند سیستم ارزشهای عام بشری باشد. مزید بر آن، چین موجودیتِ ارزشهای جهانشمول را رد می کند. بنابراین چین دشمن معنویت یا اخلاق عام بشری است.

 واریانت سوم: چین دارای دیدگاه خودی درباره ارزشهای عام بشری می باشد که کمتر از سیستم غرب نیست و در «مُدل چینایی» تجلی کرده است. این مُدل که چین آن را پیش کشیده، خطری برای سلطه اندیشه های اروپایی است اما چین آن را با جدیت مطرح می کند. به همین دلیل اروپایی ها نگران شده اند که زنده گی چه سان خواهد شد اگر تصور چین از ارزشهای عام بشری در سراسر جهان پخش شود.

در شرایطی که غرب از اعتبار و صلاحیت بلاخدشه در رابطه با مسایل ارزشهای جهانشمول برخوردار است، چین در دامِ پارادوکس سه گانه قرار می گیرد : مهم نیست که چین از خود این ارزشها را دارد یا نی، مهم نیست که چین نسبت به « ارزشهای عام بشری » چه نوع برخورد دارد، در هر حالت چین خطری برای غرب شمرده می شود.

گرچه متفکرین قدیم چین در باره «صلحِ زیر آسمانها » حرف می زدند، اما در واقعیت سخن بر سرچنان سیستم ارزشها می باشد که تنها در آسیای شرقی اشاعه یافته بود، درحالی که «ارزشهای عام بشری» غربی تنها نتیجه انکسار یافته ارزشهای جهانشمول پس از عبور از شیشه منشور فرهنگ غربی است. «ارزشهای عام بشری» موجود، محصول مدنیت غرب است، که گویا از برتری اولیت برخوردار می باشد. اما حالا این اولیت، چین را در رشد معنوی اخلاقی آن متوقف می سازد.

برای چین، یگانه شیوه ریشه کن کردن پارادوکس «خطر زرد » عبارت است از جهانی سازی دوباره یا تجدید جهانی سازی. جهانی شدن معاصر، در واقع اشاعه یا انتشار نظام غربی، فرهنگ معنوی و مادی غربی در سراسر جهان است. اما ما به نوع دیگر جهانی شدن نیاز داریم، به چنان جهانی شدن سیستم ارزشها نیاز داریم که در سراسر جهان فرهنگ ها، بررسی ها و مدلهای موجود را مساویانه احترام و ارایه نموده وهمزمان تنوع وغنای مدنیتهای گوناگون را بازتاب دهد.

آرمان تاریخی مدنیت غربی، پیروزی ارزشهای عام بشری درمفهوم غربی آن بود، مگرآرمانِ مدنیت چینایی « وحدت بزرگ» داتون است. در عصر ما، جهان به ارزشهای چینایی نیاز دارد زیرا تنها در این ارزشها است که ارزشهای عام بشری تجلی کامل می یابند.

در عصر ما «ارزشهای عام بشری» غربی، جهان را به یوغ بسته کرده و مدنیت غرب در صدد نابود کردن تنوع فرهنگی در جهان است. اما روشنفکران اروپایی درک کردند که فرهنگ غربی نمی تواند با دگرگونیهای فزاینده جهان سازگاری کند یا دست کم یک شیوه کارای برون رفت از بحران قرض را پیش کش کند. روشنفکران اروپایی به صورت روز افزون چشم امید خود را به مدنیت چین بسته و امیدوارند که مدنیت چین میتواند راهی به سوی آینده باز کند، راهی که متفاوت با راه غربی باشد. به بیان دیگر جهان به آرمان چینایی نیاز دارد. و این برای ما چشمه لایزال نیرومندی و اطمینان به این است که تیوری و نظام انتخاب شده توسط ما، درست می باشند و ما به راه درست می رویم.

اندیشه های چینایی مبتنی بر «با تغییر دادن خود، جهان را تغییر میدهی »، که در دوران معاصر بخشی از سیاست رسمی چین شده است، امروز به نیرویی تبدیل میشود که قادراست درمجموع فرهنگ ما را بهبود ببخشد. انگیزه سیاست رشد صلح آمیزچین، در این وحدت سه گانه نهفته است: رسیدن چین به عظمت، رستاخیز ملت، گذار مدنیت به سطح نوین.

معنی گذارمدنیت به سطح نوین چیست؟ بر بنیاد ارزشهای چینایی سیستمی درست شود که با تمام جامعه جهانی دمساز باشد. اعمار چنین نظام، چنین فرهنگ مادی ومعنوی که برای رفاه تمام جهان باشد واز چین آغاز شده باشد، در خدمت همه کشورها بوده، محصول مساعی مشترک همه کشورها و خلقها خواهد بود.

در مستوی اندیشه، گذار مدنیت به سطح نوین قبل ازهمه در گذاراز تفکرمحلی به تفکر جهانی افاده میشود، و این گذار در گزارشِ نتایج کنگره ۱۸ حزب کمونیست چین مسجل شده است. این گزارش ارزشهای بنیادی مُدل چین را در چندین سطح تعیین کرد. در سطحِ شخصی - عشق به میهن، وفاداری (وقف) به کار،صداقت و نیت نیک. در سطح خانواده – آزادی، مساوات، عدالت، اتکا به قانون. در سطح دولت – گرایش به سوی ثروت، عظمت، دموکراسی، مدنیت و همنوایی(هارمونی). سپس گزارش بر همین اساس ارزش بنیادی و جهانشمول را تعیین کرد که در سطح تمام سیاره وجود داشته باشد : «صلح در همه جا در زیر آسمانها ». و درست در چارچوب این سیستم ارزشها،که برای تمام بشریت عمومیت دارد، چین امروزی شکل می گیرد که سه اصل را در خود متحد می سازد: چین سنتی، چین معاصر و چین جهانی.

 هرگاه از این نقطه نظر دیده شود، واضح می گردد که رستاخیز بزرگ ملت چین، کدام نوع برگشت ساده به ریشه ها و سرچشمه های گذشته نیست، زیرا برگشت ساده نمی تواند مسایلی را حل کند که امروز چین با آنها مواجه است. فرا تر از آن، این کوششی نیست در جهت « پیوند کردن » مدنیت غربی با مدنیت شرقی: زیرا راههای ما بسیار ازهمدیگر متفاوت میباشند و دیگر اینکه غرب خود، به اندازه کافی مشکلات دارد.

رستاخیز ملت چین یعنی سه چیز دریکی : برگشت به آنچه که بهتر است، آماده گی برای برچیدن برتر وایجاد نو.

دیگر چطور میتوان این را توضیح کرد؟ نخست، از طریق بازگردانیدن بهترین عناصر فرهنگ اولیه چین و همزمان انکشاف دادن آن عناصر فرهنگ غربی که در چارچوب فرهنگ ما موجود است، به استقبال همه جهان برویم. دوم، با گنجانیدن مدنیت غرب در خود، باید افسانه در باره «ارزشهای عام بشری» به دور انداخته شوند و سیستم ارزشهای واقعی ایجا گردند که به همه نماینده گان بشریت نزدیک باشد. سوم، چین مدنیت نوین عام بشری را ایجاد کند و به پرچمدار عصر نوین، عصر پساغربی مبدل گردد و پیش شرط ها برای انکشاف دایمی و ابدی تمام بشریت در جهان را ایجاد کند که در آن چین مددگار و مربی هر کدام باشد.

برگردان از متن روسی