تشنج زایی و بحران آفرینی به خیر ومصلحت کشور نیست

محمد ولی

کشوری که اقوام ، قبایل و ملیت ‌های آن طی سال‌ های متمادی در محدوده‌اش به حیث یک ملت با داشتن گذشته مشترک، منافع  مشترک و فرهنگ مشترک در کنار هم زنده گی کرده ‌اند چرا امروز دستخوش برخی جریانات نامیمون مخالف استحکام  وتقویت روند ملی شده گروهک‌ های از فرصت طلبان در وجود حاکمیت مشترک دولتی با داشتن منافع مشرک اما نامشروع ، در منازعه قدرت و منفعت کرسی‌ ها و مقامات بر شیرازه آن گسست ایجاد می‌ کنند؟ علایم این گسست مخصوصاً بعد از ایجاد یک موجود عجیب‌الخلقه  و نامانوس بنام حکومت وحدت ملی بیش تر ازهر وقت دیگر مایه نگرانی مردم گردیده است.

 آیا تشنج و بحران به حیث یک پروژه زاده تفکر و عمل پرزه های نصب شده در ساختار هیرارشی حکومت وحدت ملی است یا مانند همه جریانات روان منشا بیرونی هم دارد؟ حکومت وحدت ملی برآمده از یک بحران سازمان داده شده بنام انتخابات ریاست جمهوری است که خط و خال این بحران هم منبع  داخلی دارد وهم منشا بیرونی.

 درعرصه داخلی:

 بر گزاری انتخابات از اول به بحران کشانیده شد و تشکیل حکومت وحدت ملی به امر  جان کیری ادامه دهنده بحران ۱۶ ساله در کشور گردید، رییس جمهور غنی با سرپرست ساختن کابینه، پارلمان، معینان، برخی روسا و والی‌ها حتا تا ولسوالی‌ها که تا حال ادامه دارد بر شدت و سرعت این بحران قمچین کرد، از خصایل شخصی آغای غنی هویداست که نمی‌ تواند فضای تفاهم و همکاری با ارگان‌های سر پرست ساخته شده‌اش داشته باشد، از کابینه تا شورای ملی، از مقام ولایات تا واحدهای پایین ساختار اداری کشوردرتقابل قراردارد، او شخص خود بین و عصبی است که نمی‌ تواند یا نمی ‌خواهد فضای تفاهم به میان آرد و در یک محیط صمیمیت و همکاری همه مهره‌های تشکیل دهنده دولت را با روحیه ملی و وطن ‌پرستی برای بهتر ساختن اوضاع مجموعی کشور بسیج نماید، اگر می‌ گوید که این اراده و استعداد را دارد اعمال، گفتار و شیوه‌ های کاری‌ اش بر این ادعایش جواب منفی می ‌دهد، او بارها سیاست استفاده از خلأ را برای تحمیل اراده‌اش بکار برده است، چندین بار در طول رخصتی‌های پارلمان تصامیم اش را طی فرامین تقنینی به‌ طور شبیخون صادر کرده ولی با آغاز کار پارلمان آن فرامین مورد قبول واقع نشده ردگردیده است، فرمان تقنینی ثبت احوال نفوس را که پارلمان رد کرده بود او به شکل باسقین درخلای رخصتی پارلمان صادرو درعملی ساختن آن اقدام کرد.

 برخی تصامیم مقام ریاست جمهوری بدون سنجش وضع عمومی و مشخصه‌های محلی باعث شده است که اعتبار آن مقام، ابهت دولتداری و صلاحیت‌ های قانونی مقام ریاست جمهوری نزد مردم و متحدین رییس جمهور پایین بیاید، این عمل خود نشان می ‌دهد که آغای غنی بجای اراده نیک بسیج همگانی غرض رفع بحران وجنگ سیاست تشنج وتفرقه را رجحان می ‌دهد. پارتنر قدرت در حکومت وحدت ملی، تیم آغای عبدالله که وابسته به جمعیت اسلامی و متحدین انتخاباتش می باشد جانب دیگر تشنج و بحران است.  از وضع بر میاید که دوکتور عبدالله در بی کفایتی دست بالا تر از داکتر غنی دارد، او این بی کفایتی اش را در یک سیاست (نعل ومیخ ) پنهان می کند و ظاهرآ خودش را مصلحت خواه و ثالث بالخیر وانمود میسازد.

 چمعیت اسلامی به حیث بخش دیگر تشنج و بحران چهره اصلی اش را در دو عرصه نمایان ساخت؛ یکی حفظ  و رجحان منافع رهبری و کادرها درعوض منافع سراسری کشور، دوم ماهیت تک قومی ومحلی بودنش را تا سرحد تهدید های ایجاد حکومت موازی، بسیج یک قوم در برابر قوم دیگر و علایق شدیدآ سکتاریستی  تا ارایه ایماها و زیگنال های تجزیه طلبانه.

 هموطنان ما دربیداد جنگ و آتش حکومت وحدت ملی می سوزند ولی عده ای از فرصت طلبان بر اختلافات قومی وسمتی دامن می زنند و سود میبرند. گروه درکمین نشسته  آغای حکمتیارفتیله این آتش را با روغن قومپرستی درکنار آغای غنی بدست گرفته همانند عطا محمد نوراو نیز می خواهد خود را نماینده قوم اش جا بزند تا در رقابت های بین التنظیمی فجایع جنگ های کابل را تحت شعاع قرار دهد.افغانستان طی ۴۰ سال اخیر دچار بحران بوده است اما با رسیدن پای امریکا تشنج و بحران به حیث یک تاکتیک غرض رسیدن به استراتژی بعدی بکار بسته شده منحیث یک ماموریت در برابر دولتمردان دست نشانده وسایر جیره خواران قرارداده شده است،

 حکومت های ایتلافی ماهیتآ ضعیف می باشند اما در افغانستان این حکومت نه تنها ضعیف بلکه آسیب پذیر، ناکاره وفاقد ارزشهای دولت داری و زعامت میباشد، این حکومت برخلاف تمام تعاملات دموکراتیک پذیرفته شده در قانون اساسی پا به عرصه کار گذاشت، نقض پروسه های ثبت شده در قانون اساسی باعث بحران جاری درکشورگردیده است، دروغ می گویند که تشکیل حکومت وحدت ملی یک بحران خطرناک را دفع کرد آن بحران اگر درد بود حالا پندیده گی آن سخت تر وخطرناکتر از آن درد است، انها نمی دانستند که زیر پاگذاشتن ارزش های قانون اساسی و پشت پا زدن به وعده های دوران انتخابات چه عواقب بار می آورد، تشنه رسیدن به مقام بودند وحمایه گران خارجی شان خواهان امضای فوری پیمان امنیتی  و پیشبرد سیاست بحران و تشنج بوسیله این ابزار دست پرورده،

 هنوز سرپرستی مقامات خاتمه نیافته بود که متصدی پست ایجاد شده فرمانی رییس جمهور آغای احمد ضیا مسعوداز وظیفه اش سبکدوش شد، او رسمآ اعلان کرد که با نبودنش دراین پست کشور را به جنگ داخلی می کشاند، ( او در زمان زمامداری کرزی معاون رییس جمهور بود که با انتقال ۵۰ ملیون دالر بخارج در میدان هوایی دوبی گرفتارشد)، بغاوت در برابر حکومت مرکزی تسلسل همان تهدید است، این بحران از ماه سرطان سال ۱۳۹۶ خورشیدی گاهی به یک شکل و باری به یک بهانه جریان دارد و اکنون سلامتی کشور را تهدید می کند، اینها مدعی هستند که راه ربانی و مسعود را تعقیب میکنند اگر این راه ربانی ومسعود است پس جهاد آنها صبغه سمتی و محلی داشت که دالر اندوزی با آن توام بوده است انها قوم گرا وسمت گرا بوده اندکه میراث بد آنها نزد پیروان شان مقدس دانسته شده وطن را به بحران می برند، امید است تحلیل گران متعهد تسلسل بحران جاری را جدا از منافع شخصی ومقام طلبی ها در نظر نگیرند تا مردم و مدافعان هردو طرف بدانند که شکار منافع شخصی افراد وتنظیم ها در یک طرف بحران ولجاجت خود خواهانه وعظمت طلبانه درجانب دیگر بحران نشوند زیرا در کشمکش این زورداران مانند گذشته تنها مردم است که متاثر و متضرر می شود، روزی هردو طرف بحران که منافع مشترک در حاکمیت مشترک دارند شاید ازاین خصومت دست بردارند و با جورآمد (چیزی از من و چیزی از تو) بدون آنکه ضرری عاید شان شود با هم یکجا شوند اما بدا به حال آنانی که  در ین جدال به جانبداری کسانی بر می خیزند که نه به کشور صادق هستند ونه به مردم متعهد چه بسا که تبعه افغانستان هم نیستند؛ مانند آغای غنی و تیم کاری‌اش،

 منشا بیرونی بحران:

 سیاست بحران سازی وتشنج زایی ازخصیصه های کاری مراجع نظامی، سیاسی واستخباراتی امریکاست که عمدتآ توسط سی ای ای، درجهان عملی می گردد وهدف آن مقابله با رقبای جهانی اش می باشد زیرا امریکا از انکشافات بعدی قدرت های جهان اعم از اقتصادی و نظامی ازهمین سیاست بهره می گیرد. « هانری کیسنجر و زیبو برژنسکی هم معتقد اند که امریکا تنها ا ز یک دنیای بحرانی ومتشنج می تواند بهره مند شود وبنابرین نظم نوین جهانی نباید ضرور به مفهوم صلح وعدالت و دنیای فارغ از جنگ ومناقشه تلقی  شود، با تشویشی که امریکایی ها از نیرومند شدن اقتصادی چین، جاپان، روسیه و اروپا در آینده دارند به سیاست بحران و آشوب غرض حفظ موقعیت ممتاز موجود نظامی اقتصادی شان استفاده می نمایند، این سیاست می تواند به نحوی زمینه مداخله و یکه تازی را برای آن کشور در سایر نقاط جهان مهیا سازد . »

 سی ای ای  از خطر ناکترین نهاد های بحران سازی و تشنج است، کنگره امریکا پیرامون عملیات درنیمه سال ۱۹۷۰ ترسایی چنین گفته بود: « سیا متهم به دخالت در امور داخلی کشورها از ایران گرفته تا شیلی، از تبت تا گواتیمالا، از لیبیا تا لاووس، از یونان تا اندونیزیا وقتل های سیاسی وکودتاها، خریداری، جنگ اقتصادی می باشد، کمتر بحران سیاسی در جهان امروز روی داده که در آن به مداخلات سیا اشاره نشده باشد.»

 بحران سازی کار ساده نیست که از دست یک شخص یا یک سازمان سیاسی پوره باشد، این سیاست دارای عمق وپهنای است که ارگان ‌های صاحب قدرت و پول انرا ایجاد می کنند مثل سی ای ای  و ای اس ای . حوادث بر ملا ساخته است که هردو طرف تشنج و بحران وابسته گی ۴۰ ساله با مراجع بحران سازی امریکا وپاکستان داشته اند و دارند وپیچ مهره‌های تطبیقی این سیاست اند. برای بحران سازی وتشنج زایی باید شعارها ابزار وسیاست بازان وجود داشته باشد. شعار نجات اسلام، اشغال شوروی، مبارزه با بنیاد گرایی طالبی آن هم توسط بنیاد گرایان جهادی و عام ساختن شعار های قومی وملیتی توام با اتهام زنی ها و اقدامات تحریک امیز یک قوم علیه قوم دیگر صرفآ کار کسانی نیست که شرکای قدرت اند (این رشته سر دراز دارد) تا آن طرف ابحار میرسد اما با تاسف که عده ای فریفته این صحنه ارایی ها شده با قلم و زبان به آن شدت می دهند وسیاست بحران وتشنج مراجع استخباراتی را عملی می سازند، باید ازین جریان نامیمون که برهم زننده وحدت ملی و تمامیت خاک است دوری جست تا در صف آنانی قرار نگرفت که این سیاست را با گرایشات عظمت طلبانه یا گرایشات محدود محلی بکار می بندند.

 ریشه های بحران جاری در کشور درسیاست تباه کن امریکا با موضعگیری خشن و انعطاف نا پزیر آن در فبال اوضاع افغانستان پیوند می خورد زیرا طی ۴ دهه اخیر به آرزوی ۶۰ ساله اش مبنی بر داشتن امکانات وپایگاه های نظامی در کشور ما نایل آمده است تا از همین جا اتفاقات بعدی با چین، ایران و حضور نظامی در کنار جمهوری های آسیای میانه را تحت کنترول داشته باشد.

 بعد دیگر پیشبرد سیاست تشنج و بحران به نفع آنانیست که درهمه فجایع گذشته وجاری آلوده اند این سیاست عمر قاچاقبران مواد مخدر، آدم ربایان، چپاولگران، پول های داده شده، مافیای قدرت، شبکه دوانی ارتجاع عرب بشمول  تروریستان را طولانی نموده شکوک و شبهات داخلی، منطقه وی و جهانی را در مورد همکاری مراجع امریکایی در تقویت تروریزم وبنیاد گرایی، مواد مخدر به یقین مبدل ساخته است.

 متحدین منطقه وی امریکا در سیاست بحران و تنش زایی زیر نام مبارزه با تروریزم همانهای اند که درایجاد وتقویت تروریزم از متحدین خط اولش بودند، چهره ها وجریانات باصطلاح سیاسی افغانستان که در زمان تقویت و به کار برد تروریزم وبنیاد گرایی وقاچاق مواد مخدر از فرمانبرداران طراز اولامریکا بودند امروز به سرکوبی این پدیده ها استخدام شده اند و این گروه ظلوم وجهول باز هم وسیله پبشبرد بحران وتنش هستند.

 انتقال جنگ به مناطق نسبتآ ارام شمال در زمانی که  دو ماه از ریاست جمهوری (اوباما) گذشت در سر خط کار مراجع جنگی و استخباراتی امریکا  قرار گرفت، یک تحلیل گر وزارت خارجه افغانستان به رادیوی اشنا صدای امریکا گفت هلیکوپتر ها در شمال افغانستان برای مردمان نا شناخته سلاح توزیع می‌کنند، متعاقب آرادیوی و بی بی سی، اعلان کرد کست ویدیویی بدست آورده است که نشان می‌ دهد پولیس به مردم سلاح می ‌دهد. تحلیل گر وزارت خارجه افغانستان توضیح نمود که این عمل مربوط به امریکایی هاست و آنها می خواهند با توسعه جنگ از جنوب به شمال جمهوری های آسیای میانه را مجبور به اطاعت از سیاست خویش سازند ونفوذ شانرا به این مناطق نفت خیز وسعت دهند.  اسرار و رموز انتقال جنگ به شمال بحدی سری نگهداشته میشد که یک ژورنالست اگاه از آن توسط قوای خاص انگلیس در بغلان بقتل رسید.

 حامد کرزی رییس جمهور درآنوقت پس از افشای این افتضاح در سطح ملی و بین المللی طی مصاحبه ای در ماه میزان سال ۱۳۸۶ گفت که بعضی ممالک خارجی این جنگ را دامن میرنند وی افزود بر طبق اطلاعات موثق که از مراجع استخباراتی بدست آورده است مدت ۵ ماه است که هلیکوپتر ها از طرف شب افراد مسلح را به ولایت های بغلان، کندز و سمنگان انتقال می دهند، وای که نداشتن استقلال و آزادی چه دردیست که سر قوماندان اعلی قوای مسلح منحیث یک خبرنگار به افشای حقایق می پردازد اما نمی ‌تواند ساحه تحت حاکمیت دولت را از تحرکات نظامی بیگانه ها مصون نگهدارد.

مراجع المانی نیز افشا کردند که ده هزار میل تفنگچه ایکه به پولیس افغانستان داده بودند به طالبان رسیده است یک عضو پارلمان جرمنی گفت : « این خنده اور است که عسکر ما توسط سلاح خود ما کشته می شود .» روزنامه لیبراسیون چاپ فرانسه نوشت: «  بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم امریکا این پولها را در افغانستان هرینه کرده است، امریکا قطعآ اهداف بسیار بزرگتری در ورای حمله به افغانستان را دنبال میکند.»

 این همه حقایق بازگو کننده سیاست مخفی بحران وتشنج‌ امریکا می باشد که زیر نام القاعده وطالب و تروریزم بر ما تحمیل میگردد همان القاعده ایکه نطاق آن یکنفر امریکایی بنام ( آدم گاردان) بود،

 حالات بیانگر آنست که استراتیژی اصلی امریکا افغانستان را مانند دوران بازی بزرگ وجنگ سرد وسیله قرار داده است، سیاست دو پهلوی امریکا  نتایج سنگین و و یرانگر به این کشور مظلوم به بار آورده است، با این سیاست افغانستان به گودالی از فساد، نفاق ملی، عدم رشدو انکشاف بنیادی، سرزمین باند های مسلح غیر تابع، کانون ومهد کشت وترافیک مواد مخدر باقی خواهد ماند، تجربه سال های جنگ و ادامه آن نشان می دهد که دوام تشنج عامل دوام حاکمیت تفنگ و تفنگسالاران بوده در بعد خارجی، کشور های همجوار از ماجرا جویی های امریکا احساس خطر نمایند، دوام « تنش افزایی »  نمی ‌تواند باعث حفظ تمامیت ارضی، تحکیم وحدت ملی و تامین صلح عادلانه و مستدام گردد.

 عده ای از سیاستمداران و تحلیلگران امور بین امللی اصطلاح « بینش جدید »  را در ارزیابی وضع جهان بکار میبرند، آنانی که با روند جاری در سیاست امریکا همنوا هستند وقتی نام از سیاست زور وتشدد امریکا در امور جهانی برده شود با همین عکس العمل یعنی عدم درک را « اوضاع نو » و نداشتن « بینش جدید » دیگر آنرا متهم می‌کنند.

 اینکه با ختم جنگ سرد جهان وارد مرحله جدید گردیده و معادلات قدرت تغیر کرده است شکی وجود ندارد، ضرورت انست تا شیوه ها وطرق جدید حل معضلات جهانی منجمله افغانستان دریافت گردد؛ اما کهنه گرایی های امریکا و اتکای آن به شیوه‌های کهنه دوران جنگ سرد وحتا قبل از آن از عواملیست که تحقق بینش جدید را با موانع مواجه میسازد.

 با ختم انقطاب جهانی امریکا به حیث قدرت یگانه با دیدگاه ها و استراتیژی های مطروحه که بعد ازختم جنگ سرد چه شود پهنه  دنیا را برایش فارغ از مقاومت دیده با تکبر و مانور قدرت وارد صحنه شد. دیدگاه های کهنه نزد امریکایی ها چون اتکا به جنگ، ایجاد بستر های تشنج و مناطق تنش زا، برداشتن رژیم ها و زعامت های غیرتابع از طریق استعمال قوه، جنگ برای غارت منابع انرژی دیگران صدور « استایل امریکایی » چون فساد اداری و اخلاقی لا قیدی و بی بند وباری نسبت به ارزش های دیگران همه شیوه‌های کهنه ایست که بعد از جنگ جهانی دوم امریکا  آنرا بکار می بست و حالا هم می بندد.

 « بینش جدید »  به معنی ایجاد تفکر مسلط بر مبنای استراتیژی های امریکا بوده نمی ‌تواند زیرا امریکا به همان سیاست های ۶۰ دهه قبل ادامه می ‌دهد بیش از ۶ دهه ازمظالم اسراییل در برابر فلسطینی ها حمایت کرد و اکنون هم میکند، حمایتش از رژیم های مطلقه، استبدا د ی مذهبی، نظامی و کودتایی کما فی السابق ادامه دارد، سیاست تفرقه و تشدید اختلافات میان دول رقیب غرض بهره برداری از منابع نفتی خاتمه نیافته است، کجای این بازی های کهنه را با پوشش بینش جدید میتوان اغماض کرد غیر آنکه جهان را فریب داد و بر کرده های امریکا چسپ حقانیت زد.

 این سوال در برابر حکومت وحدت ملی ومحور های جداگانه قدرت مطرح است که چرا در سرزمین خود وسیله شده اند تا امریکا بتواند سیاست بحران و تشنج را عملی سازد؟

کادر ها وفعالین هردو طرف بحران باید احساس مسوولیت نمایند تا بیش ازین به حیث نیروی دست سوم تحقق سیاست های بزرگ قرار نگیرند، عد ه زیادی از جنگنده های جهادی با دیدن پیامد های جهاد از شرکت شان در جنگ ها نادم اند ودرک کرده‌اند که وسیله دست دیگران بوده وطن خود را ویران کردند، نشود که ندامت کاری سهمگیری درتنش های ایجاد شده توسط راس مافیای قدرت وثروت به یک هیهات تاریخی جبران ناپذیر مبدل گردد، ترسبات این نوع تبلیغات خصومت و نفرت میان قومی را نزد آینده گان ایجاد می کند، این مسوولیت عظیم ملی، تاریخی و وجدانی به همین های تعلق می گیرد که درهردو طرف منازعه قرار دارند، و باید بدانند که این خواست ملت نه بلکه یک اقلیت محدود مزور است که این هیاهو را بر پا کرد ه اند، اگر این صدا از ارگ کابل برمی خیزد یا از ارگ مزار هردو مردود است، وطن واحد ملت واحد!

 

بامداد ـ  سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۲۸۰۲

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018