کشوری که حاضر به « وداع با اسلحه » نیست

اردشیر ز. ‌قنواتی

یکشنبه اول اکتوبر جامعه امریکایی بار دیگر با تصویر ناکارآمدی  قانون اساسی ایالات متحده  و قدرت تولید ‌کننده گان سلاح در این کشور با رقم‌ خوردن فاجعه قتل عام در شهر توریستی «لاس ‌ویگاس» روبه‌ رو شد. این تصویر برخلاف آنجه معمولا سعی می‌ شود از جامعه امریکایی به‌ عنوان سرزمین فرصت‌ها و آرمان‌شهر تحقق شعار « من رویایی دارم » از مبارز حقوق مدنی امریکا  مارتین لوترکینگ  ترسیم شود، بار دیگر مشکلات ساختاری در حوزه حقوقی و سیستم سیاسی کشور را به نمایش گذاشت. این بار پای تروریزم بنیادگرای اسلامی در کار نبود تا با فریاد الله اکبر چند نفری را بکشد و موج اسلام‌ هراسی و مهاجرستیزی جامعه امریکایی  را دربربگیرد و رهبران این کشور بر طبل به‌ خطرافتادن دموکراسی کشور از سوی دشمنانی سخن ‌پراکنی کنند که گویا امریکایی ناب نبوده‌اند. ماجرای کشتار لاس ‌ویگاس حتا به نظر می ‌رسد ارتباط چندانی هم با اختلافات نژادی و گروه‌های شبه ‌نظامی راست‌ گرای افراطی هم ندارد.
آنچه تا اکنون در گزارشات پولیس از جمله اظهارات رسمی « جوزف لومباردو» کلانتر شهر لاس ‌ویگاس به‌ دفعات بر آن تاکید شده است « اقدام فردی » مهاجم ٦٤ساله  استیون پداک، ساکن شهر کوچک «مسکیت» در همسایه گی پایتخت قمار و ستاره درخشان کلان‌ شهر کویر نوادا بود که ظاهرا در سابقه خود هیچ جرم کیفری مهمی هم نداشته است. در اظهارات پولیس، برادر قاتل و همسایه گان وی بر این نکته تاکید می‌ شود که او یک ‌میلیونر قمارباز و عاشق اسحله بوده است و به همین دلیل حتا  به لحاظ روان ‌شناختی نمی‌ توان این اقدام جنایتکارانه را تبلور خشم و عصیان طبقاتی و از روی استیصال مالی فردی وابسته به طبقات زیرین دانست که می خواهد از « وضع موجود » انتقام بگیرد.
به ‌راه‌افتادن حمام خون در جریان فستیوال سه ‌روزه «٩١  روت » در جریان کنسرت روباز کانتری در مشهورترین بلوار لاس ‌ویگاس از طبقه ٣٢ هتل « مندلی بی » که با خالی ‌کردن چندین خشاب از یک اسلحه اتوماتیک توسط  استیون پداک انجام شد، گفته می‌ شود از سال ١٩٤٩ ترسایی بزرگ ‌ترین حادثه در تاریخ  امریکا بوده است. همچنین به گفته پولیس در سوییت متعلق به این ضارب ١٦ اسلحه گرم پیدا شده است و بعدا در بازرسی خانه وی در شهر کوچک مسکیت نیز یک زرادخانه از جمله ١٨ اسلحه، وسايل الکترونیک، چندین خشاب،‌ هزاران گلوله و مواد منفجره از جمله «آمونیوم نیترات» پیدا شده است. وقتی تمام قطعات این پازل در کنار هم چیده شود، مشخص می ‌شود که برخلاف گمانه زنی‌های معمول وی دچار « جنون آنی » نشده و از قبل برای این جنایت مرگ ‌بار برنامه ‌ریزی کرده است. از طرف دیگر هرچند طبق معمول همیشه گی گروه « داعش » مسوولیت این اقدام را بر عهده گرفته است اما پولیس و مقامات امنیتی – اطلاعاتی به صراحت ارتباط آن را با تروریزم اسلامی رد کرده‌اند. با رد فرضیه تروریستی‌ بودن حادثه دوباره تمام نگاه‌ها به سمت فشل ‌بودن قانون اساسی بازمانده از دوران جنگ‌های داخلی و میراث پدران معنوی امریکا  برمی‌ گردد که آزادی مالکیت و حمل سلاح در این کشور را متضمن حفظ امنیت و حق آزادی فردی می ‌داند. در متمم دوم قانون اساسی امریکا مصوب سال ١٧٩١ترسایی  در تدوین ١٠ متمم قانون اساسی این کشور به صراحت تاکید شده است « لزوم یک گروه شبه ‌نظامی منظم برای حفظ امنیت کشوری آزاد و حق مردم در نگهداری و حمل سلاح، نباید نقض شود». همین متمم قانون اساسی تا امروز در کنار قدرت لابی اسلحه در امریکا مانع از هرگونه اصلاح و ترمیم  این قوانین که بیش تر معطوف به تمایل ایالت‌های میانی و سفید که اقتصاد مبتنی بر کشاورزی دارند، شده است تا جایی که تمام تلاش‌های  باراک اوباما، رییس‌ جمهوری سابق این کشور بعد از فاجعه قتل عام مدرسه « سندی هوک » نیز برای تغییر در این قوانین با در بسته کنگره جمهوری‌ خواه و حتا مخالفت بخشی از نماینده گان دموکرات برخورد کرد و راه به جایی نبرد.
حوادث و کشتارهای نمونه حادثه لاس ‌ویگاس در امریکا یک موضوع موردی نیست  بلکه همان‌ گونه که نهادهای امنیتی و حقوق ‌بشری تخمین می‌ زنند، سالانه حدود ٣٠‌ هزار نفر در این کشور با اسلحه گرم کشته می‌ شوند که رقم آن بالاتر از سرجمع تمام حوادث طبیعی، تصادفات جاده و تلفات جنگی جامعه امریکاست. با پیروزی  دونالد ترامپ،  به‌ عنوان یک حامی پروپا قرص قوانین مالکیت و حمل سلاح در انتخابات ریاست ‌جمهوری، لابی اسلحه که توسط صاحبان صنایع تسلیحاتی حمایت می ‌شوند و پشت سر وی قرار دارند، دست بازتری پیدا کرد که حتا مانع از طرح اصلاح این قوانین در کنگره شود. حامیان اسلحه در امریکا همیشه در زمان وقوع این حوادث از جمله حادثه خون ‌بار سندی هوک بر این نکته پای می‌ فشردند که اگر معلمان نیز مسلح  بودند می ‌توانستند جلوی مهاجم را بگیرند و به‌ طورکلی راه‌ حل برخورد با موضوع را تسلیح همه مردم به اسلحه برای دفاع می ‌دانند. این تفکر دقیقا ریشه در دوران ابتدایی شکل‌ گیری کشور امریکا و دهه‌ ها جنگ داخلی در این کشور دارد که بعدها با عجین‌شدن با قدرت امپریالیستی و امروز اصل « ارباب‌‌ جهان »بودن  همخوانی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی هم دارد.
بارها با بروز این اتفاقات زنگ خطر برای امریکا به صدا در آمده است اما هربار رهبران این کشور بعد از نیمه‌افراشتن پرچم و تسلیت به خانواده کشته ‌شده گان این صدا را خفه کرده و روند معیوب کنونی را ادامه داده‌اند. قانون اساسی کهنه برای ساختار سیاسی امریکا به این لحاظ هنوز غیرقابل اصلاح است که هرگونه تغییری در اصل یا متممی از آن راه را برای مطالبه اصلاح بخش‌های دیگر که تا اکنون نگهبان معبد سرمایه در مقابل حقوق عمومی بوده است، باز می‌کند و این همان ترسی است که ساختارهای مالی، اقتصادی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی و اجتماعی این کشور داشته و حاضر به پذیرش آن نخواهند بود. اما حادثه جنایت ‌بار لاس ‌ویگاس و کشتار کلیسای سیاه‌ پوستان «چارلستون» و قبل از آن مدرسه سندی هوک تنها نوک یخ مشکل و معضلی است که آینده جامعه امریکا را به شدت تهدید می‌کند. با دوقطبی تشدید شونده که در سال‌های اخیر جامعه  امریکایی را دوپاره کرده است، در صورت بروز یک جنبش قدرتمند ضد سیستمی با وجود بیش از ٢٧٠‌ میلیون سلاح گرم در دست مردم و وابسته گی ٣٢ درصد از آنان به سلاح گرم، هرگونه شورش گسترده اجتماعی می ‌تواند به جنگ‌های مسلحانه و حتا جنگ‌ های داخلی منجر شود. رهبران واشنگتن در دوگانه کاخ سفید و کنگره در کنار صاحبان واقعی قدرت در ابرشرکت‌ها از جمله لابی قدرتمند تسلیحاتی تا امروز براساس منافع، صدای پای دهشت و خطر را نشنیده‌اند و فکر می‌ کنند در هر وضعیتی  سیستم و ساختار امنیتی، قدرت مهار هرگونه اخلالی را دارد. اما تجربه نشان داده است آنان  که در زمان فجایع فردی و موردی غافلگیر می‌ شوند، در صورت بروز منازعه و تنش در عرصه ملی قادر به کنترول و مهار وضعیت طبقات مسلح نيستند یا هزینه سنگینی باید بپردازند.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۸۱۰