تروریزم بنیادگـرا را باید در سرچشمه خشکاند!
اردشیر ز.قنواتی
موج حملات سریالی تروریستهای بنیادگرای اسلامی در اسپانیا و فینلاند بار دیگر زنگ خطر تهدید تروریزم را در اروپا به صدا در آورد؛ زنگ خطری که متاسفانه تا به امروز با هر حمله تروریستی به صدا درمی آیند اما رهبران و سیاست مداران اروپایی در واکنش به طنین آن با پرداختن به « معلول» و تشدید اقدامات فوقامنیتی برای یک دوره زمانی تابع اراده همان تروریست ها، فقط در حالت تدافعی می توانند برای بازدارنده گی موج بعدی تأخیر ایجاد کنند. این دروغ بزرگ « مبارزه با تروریزم » حداقل تا زمان بریدن سر « جیمز فولی »، خبرنگار امریکایی به وسیله « داعش » نه تنها مبنای عملی نداشت که حتا آنان حداقل از سال ۲۰۱۱ ترسایی با حمایت از تروریست های اسلام گرا در نبرد با حکومت های قانونی و سکولار (هرچند غیردموکراتیک) هیولایی را برای کسب اهداف ژیوپولیتیک پرورش می دانند که امروز مثل ماشین مرگ « فرانکشتاین » به سمت حامیان دیروزی خود چرخیده است. استفاده از تروریزم بنیادگرای اسلامی به صورت یک کارت بازی در ژیوپولیتیک جهانی از زمان جنگ های دخالت گرایانه در افغانستان از دهه ۷۰ ترسایی با حمایت امپریالیزم و ارتجاع منطقه از « مجاهدین » آغاز شد و کودکان نامشروع این جهاد نامقدس فرزندانی مانند « القاعده » و « طالبان » را زایید و بعدا تحت تاثیر دو جنگ علیه عراق و بحران لیبیت و سوریه موجب زایش گروههایی همچون « داعش » و رنگین کمانهای تروریستی شد که تا همین دو سال پیش و حتا امروز هم از بخشهایی از آن بهعنوان انقلابیون یاد می شود. بدون هیچ تردیدی جنایت تروریستی در بارسلونا، باید با قاطعیت محکوم شده و با همکاری واقعی جهانیان در چارچوب مبارزه بدون تفکیک تروریزم «خوب و بد» با آن مبارزه شود. اما این تمام داستان نیست چرا که در همان روز جمعه یک حمله تروریستی دیگر در شهر «دورگو» در شمال غرب کشور فینلاند انجام گرفت که این بار تروریست ها با چاقو به رهگذران حمله و موجب کشته شدن دو نفر و جراحت سخت هشت نفر دیگر شدند. تفاوت حملات اسپانیا و فینلاند فقط در شیوه به کاررفته تروریست ها بوده است که در اولی آنان با راندن اتومبیل ون به میان جمعیت فاجعه آفریدند؛و در دومی با چاقو مردم را قصابی کردند. داعش هم با برعهده گرفتن مسوولیت موج جدید ترورها در اروپا بار دیگر توجه جهانی را به خود معطوف کرد درحالی که این گروه در ماههای اخیر با شکست های بسیار سختی در عراق و سوریه روبه رو بوده و احتمال توان سازماندهی از سوی رهبران آن در حوادث اخیر بسیار کم است. غرب لیبرال باید چشمان خود را باز کند چراکه این تروریزم تابع مکانیزم تروریزم قرن بیستم در قالب انسجام سازمانی نبوده و بیش تر در قالب یک جنبش باز و فراسازمانی در چارچوب ایدیولوژی دست به عمل می زند و به همین دلیل هسته های خفته و مستقل معروف به « گرگ های تنها » هم می توانند خود راسا اقدام کنند. شواهد و مستندات موجود کاملا نشان می دهد اروپا و امریکا در بهترین و خوشبینانه ترین وضعیت در مبارزه با تروریزم به دلیل راهبرد اشتباه و بعضا با معیارهای دوگانه شکست خوردهاند. زمانی که کشورهای ارتجاعی منطقه ازجمله عربستان و ترکیه به راحتی می توانند در جای جای کشورهای اروپایی به ساختن مسجدهایی با امامان وهابی و سلفی که حاملان اندیشه تروریزم بنیادگرای کنونی هستند، اقدام کرده و بنا بر گزارشات پولیس، بسیاری از همین تروریست های کشته یا دستگیرشده در فجایع اتفاق افتاده براساس اعتراف خودشان در همین مراکز تربیت، آموزش و یارگیری شدهاند، باید انگشت اتهام را هم زمان به سوی دولت های اروپایی نیز نشانه رفت. جهان سرمایه داری غرب در دو سوی اتلانتیک متاسفانه هنوز کسب سود و منفعت اقتصادی را از تاراج و باج های شیوخ عرب خلیج برای همدستی در جنایتهای منطقه و حمایت از گروههای تروریستی، بر دفاع از مردم حتا کشورهای خود ارجح می دانند و بدون اینکه با « علت » مبارزه کنند در وانفسای هر فاجعه فقط به ردوبدل کردن چند پیام محکومیت بسنده کرده و تمام توجه خود را به آخرین حلقه های عملیاتی ترور معطوف می کنند. سیر تحولات و ارزیابی درست از روندهای جاری درخصوص چرایی، موقعیت، توان، عملیات و عامل اقدام کننده درباره تروریزم بنیادگرای اسلامی در جوامع اروپایی با توجه به استفاده آنان از حفره های باز در چنین جوامعی نشان می دهد که بدون فرارفتن از سیاست های کنونی حول مبارزه با تروریزم هیچ تغییر اساسی در موقعیت فعلی انجام نمی گیرد. بدون هیچ تردیدی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی اروپایی و امریکایی بهخوبی محافل پشت پرده را برای حمایت مالی، امکانات آموزشی و تبلیغاتی اسلام بنیادگرا که هدایت گر تروریزم جهادی کنونی است، می شناسند اما تا به امروز به هر دلیلی مصوونیت این کشورها، محافل و افراد متنفذ را تضمین کردهاند. بخش دیگر ماجرا هم که برمی گردد به بستر اجتماعی پیوستن جوانان نسل سوم مهاجران به گروههای تروریستی نیز ریشه در شکاف های طبقاتی، گتوسازیهای غیرانسانی، سیاست مدیای جریان اصلی برای خلط مبحث انقلاب های دموکراتیک با شورشهای تروریستی در کشورهای غیرهمسو دارد، تابع اهداف ژیوپولیتیک و سیاستهای ویرانگر نیولیبرالیزم افسارگسیخته کنونی است که ظاهرا نظام سرمایه داری هنوز نمی خواهد از آن فاصله بگیرد. هم اکنون تمام کشورهای اروپایی هر چند وقت یک بار شاهد حملات جنایت کارانه تروریستی از شمال تا جنوب و از غرب تا مرکز بودهاند ؛ اما با همه ادعا و وعدههایی که داده می شود آنان قادر به مهار و کنترول دهشتناک این پدیده مخرب نبودهاند. بارسلونا در اسپانیا و دورگو در فینلاند نیز پایان این چرخه فاجعه ساز نخواهند بود و هر لحظه باید انتظار وحشت از تروریزم در هر گوشه از جهان را داشت. تنها راه برای مهار این پدیده تروریستی همکاری واقعی در جهت خشکاندن سرچشمه های آن در سطح جهان و بحران های منطقه است و بدون این همکاری هرگونه اقدامی مشت بر سندان کوبیدن است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۶/ ۱۷ـ ۲۰۰۸