ناقــوس مــرگ اروپـا
« نه» ايتالویها و شورش علیه نهادهـای مالی نیولیبرال
اردشیر زارعی قنواتی
صدای شکستن ستون فقرات اتحادیه اروپا از زمانی که کشورهای جنوبی قاره بههمراه ایرلند در سال ۲۰۰۸ ترسایی دچار بحران شدید اقتصادی شدند و با تنها نسخه ازپیش پیچیده شده نهادهای اروپایی باید برای درمان از تمام داروندار خود می گذشتند، به وضوح شنیده می شد. این صدای پرطنین اما چون «میخی که نرود درسنگ» شوربختانه درگوش رهبران و نهادهای نیولیبرال اروپایی نرفت و هربار به جای پرداختن به اصل درد با سیاست پانسمانی خود موجب تشدید آن نیز شدند.
نسخه نظم نیولیبرالی و اتحادیه اروپایی برای موج ورشکسته گی درون اتحادیه چیزی نبود به غیر از برنامه خانمانسوز «ریاضت اقتصادی» که نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کرد که موجی از نارضایتی فزاینده از طبقات کارگری و پايین جامعه در پشت سر خود بر جای می گذاشت. برای نهادهای اروپایی و موسسات مالی در این دوران تیره وتار تنها چیزی که مورد توجه و هدف بود، تغییر شاخصهای آماری درخصوص کاهش کسری بودجه و حمایت از نهادهای مالی و بانکی به بهای جیب بری از طبقات اجتماعی نابرخوردار که هیچ نقشی در اقتصاد کازینویی این موسسات مالی و به تبع نتایج ورشکسته گی آنان نداشتند.
انتخابات پارلمانی یونان در سال ۲۰۱۴ و پیروزی جنبش مطالباتی «سیریزا»، به صدا درآمدن زنگ خطری بود که نه تنها کسی دوست نداشت بشنود که حتا به جای شنیدن صدای آن، همه رهبران و نهادهای اروپایی ترجیح دادند صدای آن را در گلو خفه کنند. آنان با ارعاب و تمهیدات بسیار سخت و حتا اعمال نوعی از فاشیزم اقتصادی موفق شدند جنبش اعتراضی یونانی ها را سر جای خود بنشانند و حزب سیریزا به عنوان نماد آن را مجبور به تسلیم در مسلخ نهادهای اتحادیه و ترویکای اروپایی کنند. این موفقیت برای اتحادیه اروپایی به بهای سرکوب مطالبات به حق اقتصادهای ضعیف تر درون اتحادیه برای بخشش یا حتا تمدید مهلت برای پرداخت قسمتی از بدهیها، هرچند منافع نهادهای بزرگ مالی و اقتصادهای قدرت مندتر اتحادیه و حوزه یورو از جمله المان را تامین کرد، اما در بطن این جوامع و به طورکلی طبقات نابرخوردار بذری از کینه را کاشت که امروز باید آن را درو کنند.
همه پرسی برای اصلاحات قانون اساسی در ایتالیا که با پیشنهاد ماتیو رنزی نخست وزیر این کشور، در روز یکشنبه پنجم دسامبر برگزار و با رای منفی ۶۰ درصدی مردم ایتالیا به یک شکست سخت برای نخست وزیر جوان منجر شد، دقیقا پیآمد همین نشنیدن صدای خردشدن ستون فقرات اتحادیه اروپایی است. از همان اولین ساعاتی که نتایج همه پرسی و شکست رنزی با این نتیجه دورازانتظار (پیش بینی بنگاه های نظرسنجی هرچند تا حدودی احتمال شکست را مدنظر داشتند، اما رقابت را شانه به شانه محاسبه کرده بودند) مشخص شد ضربه آنچنان شدید بود که همه رهبران و نهادهای اروپایی را در شوک فرو برد، چرا که این همه پرسی در شرایطی انجام می گرفت که حتا با خلاف عرف معمول در حفظ بی طرفی از باراک اوباما رییس جمهوری امریکا، به عنوان سکان دار در حال بازنشسته گی رهبری دنیای آزاد، آنگلا مرکل صدراعظم المان کاندیدای جدید سکان داری این دنیای آزاد و ژان کلود یونکر رییس کمیسیون اروپایی، با حضور در ارکستر سمفونیک برای دعوت از مردم برای دادن رای «آری» ساز خود را کوک کرده بودند.
هم اکنون و طبق معمول این روزها بار دیگر بسیاری از تحلیل گران و سیاست مداران در ارزیابی این رای منفی مردم ایتالیا همچنان به دنبال مقصر و اشتباه در تنظیم طرح اصلاح قانون اساسی می گردند و به نظر می رسد که هنوز « سوراخ دعا » را پیدا نکردهاند. اصلا بحث بر سر میزان اعتبار رنزی، نحوه طرح همه پرسی، رقابت های سنتی بین احزاب، انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه رای دهنده گان، ضرورت بازنگری در سیستم اجرایی و تقویت ثبات در ساختار سیاسی ایتالیا برای اکثریت رتی دهنده گان محلی از اعراب نداشت و موضوع بسیار فراتر از این برداشتها بود. این صدای شورش «حاشیه» است که از مدتها قبل به گوش می رسید و در همه پرسی «برگزیت» در بریتانیا و چند هفته قبل در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خود را به رخ سیاست مداران و نهادهای «متنی» در ساختارهای نیولیبرال حاکم کشیده بود، ولی گوش شنوایی نمی یافت.
لجام گسیخته گی نظام سرمایه داری در مرحله نیولیبرال کنونی در غیاب یک بدیل واقعی از آلترناتیف چپ که از دهه ۷۰ ترسایی ساز خود را کوک کرد و در دهه ۹۰ ترسایی با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی جشن « پایان تاریخ » را گرفت و تا به امروز که صدای فروریختن آواز خود را می شنود، تنها چیزی که هدف گرفت و آموخت، انباشت سرمایه به خصوص در حوزه مالی و قلع وقمع امتیازات طبقات پايین اجتماعی بود. این هجوم فاشیستی این بار با اسلحه و مترسکی مانند « آدولف هیتلر» انجام نگرفت، بلکه ازسوی بازارهای مالی و موسسات بانکی با کمک نهادهای فراملی از جمله «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» در حوزه بینالمللی و همچنین نهادهای اروپایی از جمله کمیسیون هولناک « ترویکای اروپایی » در این حوزه که حتا نام آن نیز لرزه بر تن مردم و دولتهای بدهکار می انداخت، در حال وقوع بود.
این سونامی که موجهای آن امروز به ایتالیا رسیده است و ماتیو رنزی را قربانی كرد، هرگز سر بازایستادن نخواهد داشت چون جهان سرمایه داری و اتحادیه اروپایی هنوز از توهم و توحش بازگشت از « داروینيزم سیاسی- اقتصادی» برای حذف بیمار به جای درمان آن کوتاه نیآمدهاند. این که کارگران و طبقات پايین اجتماعی هم اکنون الترناتیف شورش گری خود را در قامت راست افراطی و ناسیونالیزم عامیانه حتا برخلاف منافع طبقاتی خود جست وجو می کنند به دلیل همان خلایی است که غیبت چپ رادیکال و شورش گر علیه این نظم طبقاتی موجب شده و لاجرم پوپولیستهای راست افراطی بر موجهای آن سوار شده اند.
این صدای شورش و عصیان ناشی از یک واقعیت عینی که در تصویر آن استخوانهای طبقات کارگری و نابرخوردار اجتماعی در زیر چرخ دندههای آن در حال خردشدن دیده می شود، نه تنها آغازی است بر پایان نیولیبرالیزم لجام گسیخته که به نوعی ناقوس مرگ سوسیال دموکراسی مماشات گر اروپایی را نیز به صدا درآورده است.
احزاب سوسیال دموكرات امروز در تمام پهنه اروپای بعد از جنگ جهانی اول دیگر نه تنها بازتاب دهنده حداقل مطالبات کارگری نیستند که خود در شراکت با احزاب راست برای ایجاد یک الیگارشی سیاسی و اریستوکراسی حاکمیتی به همدستی با دشمنان طبقاتی تمامی لایحههای نابرخوردار از کارگران و طبقه متوسط تبدیل شدهاند.
درواقع تمام این آرای « نه » در چارچوب شورش علیه وضع موجود بروز می کند و فضای خاکستری سیاسی فعلی هم بازتاب نومیدی از کارایی این نظم سیاسی است. رادیکالیزم و جنبش مطالبه محور واقعی در بین چپ اروپایی تنها بدیل و ترمز این سقوط بزرگ است و تا روزی که جناح چپ در جایگاه واقعی و تاریخی خود برای مبارزه طبقاتی علیه نظم نیولیبرال دست به بازسازی خود نزند، راست افراطی با خیال باز و سوار بر این موج ویران گر گام بهگام قلعهها و دژهای کنونی را به تسخیر خود درمی آورد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۰۱۲