سرنوشت دنیا و تمدن آن درگرو جنگ های تحمیلی ناتو

اسدالله کشتمند
اوضاع کنونی جهان دربالاترین حد تشنج قرار گرفته وهرروز بیشتر از روز پیش تحریکاتی صورت میگیرد که بشریت رابه لبه پرتگاه یک جنگ تباه کن جهانی نزدیکتر میسازد. در این هنگامه نامیمون وسیاه روزگار، نیرومند ترین کشور جهان یعنی ایالات متحده امریکا به کمک ناتو، درجه این تشنج را، پیهم بالامی برد. به گفته خود رسانه های امریکایی(نشریه امریکایی سالن) ناتو پیهم روسیه را تحریک میکند.
دلیل عمده ادامه این وضع فقط وفقط ناشی از تمایل صریح سردمداران امریکا برای حفظ به اصطلاح نظم نوین جهانی (تسلط نیولیبرالیزم افسارگسیخته) است که مشخصه اساسی آن حکمروایی سرمایه، سیاست مداران ونظامیان امریکایی برمقدرات همه مردمان جهان است.
برای ادامه این وضع وازسرراه برداشتن موانع موجود، امریکا ازحربه زوروتوطیه وسرکوب هرآن که بااین نظم دلخواهش سازگارنباشد، کار می گیرد. ازقضا امروز روسیه دربرابر امریکا قد راست ایستاده وبه این نظم نابرابر وظالمانه، با صدای رسا « نه » می گوید واز اینجا است که دوحریف قدیمی یکبار دیگر در برابر هم قرار گرفته اند. منتهی این بار، یکی، باهییتی ماهیتاً متفاوت از گذشته ها وارد میدان شده است. در این تقابل هراس انگیز، سردمداران سیاست وجنگ در امریکا باتکیه  بر برتری نظامی خویش درعرصه تسلیحات متعارف، بی مهابابه پیش می تازند و درمجموع غافل اند از اینکه این برتری نمی تواند ضرورتاً ضامن پیروزی نهایی هم باشد. واقعیت این است که امریکا در مجموع از لحاظ در اختیار داشتن تعدادهواپیماهای جنگی  وکشتی های طیاره بردار و در بعضی رشته هابه علت امتیاز برتری تکنولوژیک به نیرومند ترین کشور دنیا ازمنظر یک جنگ متعارف، مبدل شده است ولی این نیرومندی را رشته های تعین کننده ای چون موشک های دوربرد بالیستیکی مجهز به سرگلوله های هسته ای، زیردریایی های اتمی وتسلط برفضا از جانب روسیه که فکتورهای تعیین کننده جنگ واقعی بزرگ خواهند بود به چالش کشیده وحتا درمواردی هم جلو تر قراردارد.

امریکا روسیه را عمده ترین مانع دربرابرسلطه جویی خود می داند وبا توجه به این برتری درعرصه متعارف تسلیحاتی برای حفظ سکان های تسلط برمقدرات مردمان جهان وازسرراه برداشتن این مزاحم پرقدرت، در این اواخربه احتمال قوی برپایه دو دید غلط  استراتیژیک به تشنجات دامن می زند:

یکی تحمیل جنگ فرسایشی؛  ودیگری تلاش جهت حفظ ناتو وتشکیل جبهه نیرومند ضد روسیه.


۱ ـ  تحمیل جنگ فرسایشی:
امریکا در تلاش است روسیه را با درگیر ساختن در جنگ های کوچک با استفاده ازامکانات متنوع خودش ومتحدین اروپایی ، مغلوب سازد؛ تمام تحرکات وتحریکات اخیر ناشی از این امر است. امریکا در تلاش است به نحوی روسیه را درطلسم جنگ متعارف که لاجرم فرسایشی خواهد بود، کشانیده و با استفاده از نیروهای گسترده در پهنای جهان، این نوع برخورد را به یک امر روتین مبدل سازد زیرا محتملاً ازچنین زاویه ای زوال نیروی روسی را متصور می داند. با درنظرداشت تناسب موجود نیروهای متعارف وتعداد متحدین نیرومند درکنار امریکا، هرنیروی دیگری که درموقعیت روسیه قرار داشته باشد، چنین سرنوشتی رامی تواند انتظار داشته باشد.
درقیاس با چنین وضعی پس منظرجنگ های امریکا در ویتنام  وشوروی در افغانستان (با حفظ تفاوت های ماهوی آنها ) به اندازه کافی برای پرهیز از جنگ متعارف، آنهم  فرسایشی آموزنده است. دربخش های بعدی دراین مورد که آیا روسیه در چنین دامی خواهد افتاد یا نه پرداخته خواهد شد.
بعد ازاین که با پایان دادن به دوره ذلت بار حکمر وایی یلتسین وتیم امریکا زده  وی، روسیه روی پاهای خود ایستاد، دیگر برای امریکا به عنوان یک کشور مستقل و مقتدرکه برای خود حق دفاع از خود ومتحدان خود را محفوظ می دانست، قابل تحمل نبود وعملاً به مانعی نیرومند وبازدارنده دربرابر یکه تازی های امریکا مبدل شد. در این راستا، اولین آزمون جدی حوادث اوسیتیای جنوبی وتعرض سازمان داده شده امریک اوگرجستان بود که روسیه با درایت وقاطعیت توانست ایستاده گی کند. در پی آن امریکایی ها جهت انتقام گیری ازاین روحیه عمل مستقل روس ها، کودتای فاشیستی اوکرایین را براه انداختند تا روسیه را باردیگر به زانو درآورند. این با ر، روس ها صاعقه وار عمل کردند وسرزمین کریمه راکه در سال  ۱۹۵۴ از پیکرروسیه جدا شده بود، واپس گرفتند. این ضربه هولناک دیگری بود که سیاست های تشنج افروزانه امریکا درمرزهای روسیه متحمل می شد. (قصه دراز اوکرایین هنوز تمام نشده وهمه جنجال ها تا اکنون رو نشده است). بهرحال دروضع کنونی حوادث اوکرایین، از جانب امریکا درکادرمصروف نگهداشتن وضعیف ساختن روس ها درعرصه یک جنگ فرسایشی اعمال می شود.
از هنگامی که روس ها در سوریه وارد عمل شده اند، هر نوع راه حلی را که برای پایان دادن به درگیری ها در پیش می گیرند، با مخالفت و توطیه های امریکا برمی خورد؛ کوشش می شود بهر وسیله ممکن هم مناقشه سوریه به درازا بکشد و هم پای روسیه هرچه بیشتر دراین ماجرا کشیده شود. امریکایی ها برای از سرراه بر داشتن این مزاحم نیرومند، متوسل به نوعی « جنگ فرسایشی دراز مدت » وسردرگم کننده ای شده اند. اتفاقاً وضع درسوریه به استراتیژی مسلط امریکا درقبال روسیه به پیمانه وسیعی کمک کننده است.

طوری که دیده می شود، در مقابل، آنچه سیاست کنونی روس ها دربرابرامریکا را در مقایسه با دوران شوروی متمایز م یسازد، خصوصیت انعطاف پذیر و پراز تحرک ومانوردهی آن می باشد. چنانچه برخورد واکنشی روس ها درزمینه جنگ فرسایشی که ازجانب امریکا تحمیل می شود، هوشیارانه وسریع است. دردوران شوروی امریکایی ها می دانستنتد که چگونه برخوردی داشته باشند زیرا سیاست شوروی ازقاطعیت ویک دنده گی کامل برخوردار بود و امریکایی ها هم سیاست احتیاط آمیزدوران « تعادل ترس و ترور » را دنبال می کردند، در حالیکه هم اکنون امریکایی ها دربرابرتحرک و مانور های سیاسی نیرومند مسکو در مانده وبیچاره شده اند. در واقع درهر گوشه ای از این بازی شطرنج سیاسی، دیپلوماتیک  و نظامی، روس ها امریکایی ها را طوری غافلگیر می کنند که نتیجه آن سردرگمی ودر نتیجه اشتباه  در سیاست های جاری امریکا است. درمجموع مثال های اوستیای جنوبی، اوکرایین وبه ویژه سوریه به اندازه کافی دراین زمینه گویاست وبرخورد استراتیژیست های مسکو در برابرتلاشی که جهت تحمیل جنگ فرسایشی ازجانب امریکا صورت می گیرد، از چنین قابلیتی حکایت دارد.
آیا روسیه بالاخره دردام جنگ های فرسایشی که خواست سوزان امریکااست، خواهدافتاد؟ به گمان اغلب که نه. نخست به دلیل اینکه روس ها در جنگ افغانستان علیه طرفداران امریکا تجربه کافی کمائی کرده اند ومیدانند چه تعاملاتی رادرپیش داشته باشند تادراین نوع دام ها نیافتند. دوم اینکه درحال حاظر روس ها درسیاست جهانی فارغ از جنجال هایی اند که باموجودیت عوامل وعناصر دوران جنگ سردوشلوغی صحنه های رو دررویی باعث بغرنجی محاسبات و نتیجه گیری های عملی می شد ودر سیاست های روزمره دست وپاگیر بود، آنها امروزمستقیماً دربرابر امریکا قراردارند ومحاسبات تناسب نیروها مغشوش و در بند عوامل ضمنی نیست و در نتیجه شفافیت این وضع روس ها را از سردرگمی نجات می دهد.امروز عرصه سیاست های جهانی طوری است که دست بندی های دوران شوروی وجود ندارد و روسیه می تواند فقط و فقط برای منافع خود بجنگد در حالی که دردوران شوروی، انترناسیونالیزم بار بزرگی رابردوش شوروی گذاشته بود که می باییستی بهر حالی بردارد، درحالی که امریکا برخلاف گذشته درگیر مناسبات وعوامل وعناصرضمنی فراوانی است که در سیاست برایش بالاجباردست وپاگیر می باشد. امروز روس ها در صحنه سیاست و دیپلوماسی جهان یک گام به جلو نسبت به امریکایی ها قراردارند و بعید به نظر می رسد که در برابرنقشه های امریکایی ها، پادزهر لازم را نداشته باشند.
درتعمیل سیاست تحمیل جنگ فرسایشی، امریکا تلاش دارد با اندک، اندک تجاوزات مانند  ( گشت ها وجاسوسی های هواپیماهای ناتو برفرازبحیره های بالتیک وسیاه  درمرزهای روسیه، برفراز پایگاه حمیمیم  در سوریه، تقویت وایجاد واحدهای نظامی وتفتین در مرز های غربی روسیه وغیره) پای روسیه رابه واکنش های مقطعی بکشاند بدون این که درگیری واقعی صورت بگیرد. این چنین درگیری ها برای روسیه می  تواندخطرناک باشد و به امری روزمره تبدیل شده و به نوعی جنگ کوچک فرسایشی برعلیه روسیه وارد میدان شود. این انگاره بسیار خطرناکی است که امریکایی ها بر اساس توهمات خویش فکر می کنند می توانند بدون اینکه جنگ بزرگی دربگیرد، دردرگیری های کوچک روسیه را از لحاظ روانی و تبلیغاتی وعملی درهم شکنند. آیا روسیه دردام چنین نقشه ای خواهد افتاد؟ به باور من روسیه قادر است این نوع توطیه را با نشان دادن قاطعیت درهم بشکند. زیرا روسیه تنها یک راه دارد و آن این که با نشان دادن اراده اینکه  اگرقراراست رویا رویی تحمیل شود ودر بگیرد، انتخاب وسیله دست امریکایی نخواهد بود تا با برتری های متعارف خود امتیازبگیرند بلکه جواب اتمی خواهد بود. دراین کارزار روسیه برگ های برنده هیبت ناکی داردکه هیچ گاهی امریکایی ها جراات نخواهند کرد آنرا آزمایش کنند. در این صورت روسیه نه با آله زرگری بلکه با چکش آهنگری وارد میدان خواهد شد. روس ها بارها گفته اند که از سلاح اتمی استفاده خواهند کرد. این دیگر شوخی بردار نیست  ولی فهمیده نمی شود که امریکایی ها چرا این واقعیت وحشتناک را در نظر نمی گیرند. دردوکتورین نظامی نوین روسیه که بعد از حضورخطر آفرین امریکایی ها در مرز های روسیه ( بخصوص دراوکرایین) اعلام شده است، آمده که « این کشور استفاده از سلاح‌ های هسته‌ ای را در مقابل دشمنانش منتفی نمی‌ داند ». دراین دوکتورین همچنان آمده است: « روسیه می‌ تواند به تلافی استفاده از سلاح‌ هسته‌ ای یا سلاح‌ های متعارف که تهدیدی علیه این کشور باشد، علیه موجودیت روسیه یا متحدین آن باشد، از سلاح هسته‌ ای خود استفاده کند» . موضع جدیدی که در این دکترین آمده اینست که « روسیه می‌ تواند به عنوان عاملی بازدارنده از سلاح‌ های استراتژیک استفاده کند…»  در حقیقت ایده « جنگ فرسایشی » به کمک ناتو، دربرابرچنین اراده وموضع گیری ای بی ارزش می شود. گورباچف هم گفت که اگر جنگی درمیان باشد، آخرین جنگ خواهد بود. او خیلی خوب می داند از چه صحبت می کند.. دیده می شود که امریکایی ها هم اکنون با بی مبالاتی تمام با دم شیر به بازی می پردازند، مثل اینست که مقیاس خطر را درک نمی کنند یا آن را دست کم می گیرند. ادامه این وضع وتلاش برای تضعیف روسیه وحتا تحریک نمودن آشکار آن به جنگ چیزی جزبی خردی نیست. نمی شود گفت که امریکایی ها روس ها و قاطعیت شانرا در دفاع از منافع حود نمی شناسند، ولی هیچ روشن نیست که چرا هرچه فزونتر به خط قرمز نزدیک می شوند. آیا برای امریکایی ها روشن نیست که حمله به روسیه معنی درخطر قراردادن سرزمین خودشان رادارد؟ اگر قرارباشد جنگی دربگیرد، روس ها امروز دیگرآنرا هرچه دورتر از سرزمین خود خواهند برد. مناسب ترین میدان جنگ برای آنها سرزمین ایالات متحده امریکا خواهد بود.
آری! دیده شود که این جنک اعصابی راکه امریکایی هابا « جنگ فرسایشی » خود براه انداخته اند تا چه زمانی می تواند ادامه پیداکند؟ این جنگ ماهرانه « اعصاب »  برای امریکایی ها خرجی ندارد زیرا درموقعیت برتری قراردارند. دراین بازی خطرناک امریکا به کمک ناتو چون مور وملخ به جان روسیه افتاده است. اگرسناریوی ترسیم شده امریکایی در این زمینه چنین باشد که فرآیند این ماجرا فرسوده گی وخسته گی روسیه را رقم می زند ( که امریکا بیش تر روی همین جنبه حساب می کند )، جانب دیگر این ماجرا احتمال بروزقاطعیت توفانی روسیه را درپی خواهد داشت که نه تنها امریکا بلکه جهان را نابود خواهد کرد. به یقین می توان گفت که روسیه به جنگ فرسایشی تن در نخواهد داد. دیده می شود که ایدیولوگ ها واستراتیژیست های امریکایی  روی تیغ برانی راه می روند. آنها نباید کوچک ترین اشتباه را مرتکب شوند زیرا  « حاشیه خطا » بسیار نازک ونهایتاً وحشتناک است. با صراحت می بینیم که به اصطلاح « عقابان »  پنتاگون  و لانگلی با چه بی مبالاتی ای با سرنوشت بشریت به بازی ادامه می دهند. با اطمینان می توان گفت که هرکه دیگری جای روسیه بود، احتمالاً با درنظرداشت امکانات کنونی راهی جز همین راانتخاب نمی کرد. عده ای ازطرفداران تشنج و درگیری های کنونی معتقد باید باشند که دربرابرامریکا  دو راه وجود دارد: یا پایان بخشیدن به این بازی خطرناک ویا تن در دادن به مسوولیت وحشتناک تباهی تمام تمدن بشری.
خوشا که بشریت ازوجدان عاری نشده است تا ببیند که امریکا با چه بی انصافی ای با زنده گی صدها ملیون انسان در روی زمین با چه تبختر وبی مبالاتی ای برخورد می کند، ونسبت به آن بی تفاوت باقی بماند. امریکا در این تصور واهی غرق است که گویی رسالت باداری نوع بشر را به گردن دارد. در این قرن بیست ویک انسان آگاه ومتمدن نمی تواند این باداری ناروای امریکا را بپذیرد؛ نیروی نظامی برتربه هیچ کس مشروعیت باداری بربشریت را نمی بخشد.

۲ ـ تلاش جهت حفظ ناتو و تشکیل جبهه نیرومند ضدروسیه
وضع خطرناک کنونی برای آینده تمام بشریت، نتیجه مستقیم سیاست های امریکا در دوران بعد از ختم جنگ سرداست.به منظوربخشیدن نوعی مشروعیت ظاهری به این تمایلات خلاف جریان تاریخ است که ایالات متحده امریکا بیست وپنج کشور دیگرعمدتاً اروپایی را زیر نام ناتو دراین غایله هراس انگیز جهانی در عقب خود یدک می کشد. ناتو«…جهت خنثى كردن هر گونه حمله‌اى از سوى شوروى سابق به كشورهاى غیركمونیستى اروپایى غربی، سازماندهى شد. ناتو نه تنها براى خنثى كردن حملات كشورهاى كمونیستی، بلكه همچنین جهت حفظ صلح میان دشمنان پیشین در اروپاى غربى بنا شده بود…»
«...اهداف ناتو در دوران جنگ سرد: ناتو در فضای پر تنش پس از جنگ جهانی دوم كه سرشار از رقابت های تسلیحاتی و عرض اندام دو ابرقدرت بود توانست به اهداف خود دست یابد.این اهداف خلاصه می شد در دفاع سرزمینی از اروپای غربی و بازدارنده گی بلوك شرقی، شوروی. (دیده بان- پژوهش وتحقیق )
« سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در ۴ اپریل ۱۹۴۹ میلادی با هدف دفاع جمعی در واشنگتن دی.سی. پایه‌ گذاری شد … قلب پیمان ناتو ماده ۵ آن است که در آن کشورهای امضا کننده توافق کرده‌اند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا امریکای شمالی را به عنوان حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله آن برخیزند.» {ویکی پیدیا} (به عنوان جمله معترضه باید گفت که بردن ناتودر سرحدات روسیه یعنی بردن عمدی جنگ در این مرزها )

امر مسلمی است که ناتوبرای هدف مشخصی ایجاد شده است وفرزند بلافصل جنگ سرد است، به جای اینکه بعد از ختم جنگ سرد به فعالیت هایش پایان بخشد، امروز در اقصی نقاط جهان و دور، بسیار دور از ساحه فعالیت های اولیه اش تا افغانستان وعراق حضور دارد.
در اوضاع کنونی دنیا ناتو تنها و تنها حافظ منافع  و بازوی رزمی امریکا است.دیگر کشورهای عضوثروت های ملی خود را درگرو خوشنودی امریکا درطبق اخلاص برای حفظ ناتوگذاشته اند درحالی که خود هیچ نفعی از آن نمی برند ولی برعکس دریک جنگ فیصله کن امریکا با حریفانش، بناحق به عنوان قربانی حضور می داشته باشند.
از دید منافع کشورهایی که از بدو تاسیس ناتوعضو آن بوده اند، ناتوی امروز با ناتوی دوران جنگ سرد اصلاً قابل مقایسه نیست؛ دیروز دو اردوگاه ( سوسیالیستی و سرمایه داری) قدراست دربرابر هم قرارگرفته و واقعاً با هم رقابت و احتمالاً جنگ داشتند ولی امروزچنین نیست. روسیه یک کشور سرمایه داری است و دشمنی ناتو با آن در کادر اهداف اولیه ناتو نمی گنجد. ناتو عمده ترین علامت شاخص دوران جنگ سرد قرن بیست است که با اضمحلال اردوگاه سوسیالیستی، علت وجودی آن فروپاشید. موجودیت ناتو با منطق زمان ما در تعارضی آشکار قرار دارد.
توسعه ناتوبه  سوی شرق و سرحدات روسیه با دغل کاری آشکار امریکا صورت گرفت. تلاش امریکا درجهت پیوند  دادن کشورهای سابق عضو پیمان وارسا به سازمان ناتو، برای دشمن تراشی ( در وجود روسیه) وتحمیل به ناحق و بی جای ناتو بر اوضاع کنونی جهان، نمی تواند از لحاظ منطقی واساسنامه ناتوموجودیت آن را توجیه کند.باید توجه داشت که امریکا ناتو را به همسایه گی روسیه کشانید تا جنگ را به آن تحمیل کند والی ناتورابه پولند وبلغاریا  و رومانیا و چک و لیتویا و لیتوانیا واستونیا چه کار. حرف بر سر این است که اگر امریکا از شکل و شمایل روسیه خوشش نمی آید ومی خواهد حتماً برایش مشکل ایحاد نماید، مساله دیگری است . دراین صورت اگرامریکا خواهان جنگ بی دلیل است، می تواند با این زمره ازکشورهای همسایه روسیه قراردادهای دوجانبه ببندد ( مانند این که با افغانستان اشغال شده این کار راکرد) و به زعم خودش لااقل تحرکاتش در مرزهای روسیه ظاهر قانونی پیدا کند تا پای ناتورا دراین ماجراها نکشاند و مردمان کشورهای عضوآنرا  در معرض خطر جنگ بی جا و اضافی ومصرف بی جای ثروت های ملی شان قرارندهد ولی امریکا حاظر نیست تن به این کار بدهد. چرا چنین است وچرا پای ناتو را دراین ماجراهایی که برای غرب اروپا هیچ مقبولیتی ندارد می کشاند؟ به نظر من جواب ساده است: ناتویی که زاده جهان متشنج دو قطبی بود، از استحکام قابل ملاحظه ای برخوردار بود زیرا کشورهای سرمایه داری غرب اروپا که همه ثروتمند بودند و در برابر شان کابوس انقلاب های اجتماعی و پشتوانه عملی جهانی یعنی اردوگاه سوسیالیستی ، مو براندام شان راست می کرد، با د ل وجان به ناتو پیوستند وبخشی از ثروت های ملی خودرا با سخاوت وعلاقمندی در پای ان ریختند. این وضع هم نتیجه بخش بود وهم انگیزه فوق العاده نیرومند همبسته گی « اتلانتیک » را به میان آوردواز ناتو یک سازمان مستحکم نظامی ساخت. سال ۱۹۹۱ ، نه تنها پایان شوروی بود بلکه به طور غیرمستقیم  زنگ پایان ضرورت ناتو را به صدا درآورد. درچنین وضعی ناتو درمیدان نبردی به بزرگی  تمام جهان بدون حریف در میدان تنها ماند؛ اصولاً باید مسابقات هم پایان می یافت ولی چنین نشد. انصافاً سایراعضای ناتو دیگر حریفی درمیدان نمی بینند. حقیقت اینست که روسیه هیچ یک از آنان را تهدید نمی کند؛ نه فرانسه، نه انگلستان، نه المان، نه ایتالیا و….را.

اصلاً چنین زمینه ای وجود ندارد مگر اینکه  دشمن تراشی بدون دلیل صورت بگیرد که هیچ  کشوری در آن نفع ندارد وهیچ  عقل سلیمی آنرا نمی پذیرد. امریکا علیرغم قرارهای اولیه بعد از فروپاشی شوروی، تا مرزهای روسیه جلورفت وبه ایجاد تنش وتشنج دامن زد که متبارز ترین نمونه آن کودتای فاشیستی در اوکرایین بود.این تلاش های امریکا، در تعارض با منطق زنده گی امروزی قرار دارد. بی هوده نیست که روسیه در دوکتورین نظامی جدید خود از ناتو به عنوان دشمن شماره یک این کشور یاد کرده است.
بهرصورت همه این تحریکات  و تفتین های امریکایی ها چون مانورهای نظامی، افزودن به واحدهای نظامی ناتو و تعداد تانک ها و وسایل جنگی نظامی، استقرارسپرموشکی در نزدیکی مرزهای روسیه ، پرواز طیاره های جاسوسی در جوارمرز های روسیه، تحریک فاشیست های اوکرایینی برای ایجاد تشنج در مرزهای بین اوکرایین  و  روسیه  و اظهارات بی بند وبار انه اعضا ومسوولین  ناتو در نزدیکی روسیه و درمورد روسیه، هیچ یک نمی تواند  به درگیری واقعی میان امریکا  و روسیه منجر شود. هدف ازهمه این غوغا ها از یک سو تلاش درجهت کشاندن روسیه به جنگ های کوچک فرسایشی و ازجانب دیگرکوشش برای حفظ  وتقویت  ناتو است وصرفاً مصرف منطقه وی دارد تا به ویژه کشورهای پولند، اوکرایین، گرجستان، لیتوانیا، لیتویا  و استونیا را از روس ها بترسانند  و ضرورت موجودیت بخش عمده آنها در ناتو را توجیه کنند.
بهرحال ناتو دیگر عمر خود را سپری کرده وعلت وجودی آن زایل شده است وبا این اقدامات تصنعی نجات نخواهد یافت. حق داریم  بیندیشیم که با درنظرداشت منطق زنده گی متمدن امروزی، انحلال ناتو یکی از پدیده های قویاً محتمل به نظر می رسد. بشریت از این همه جنگ  و زورگویی خسته شده است. اما به هرحال تا  انحلال این پدیده هراسناک قرن بیست، راه درازی در پیش است وجهان با وجود ناتو دربرابر یک  واقعیت هولناک قراردارد که : اصولاً با اولین تجاوز ناتو بر سرزمین روسیه زنگ خطر به صدا  درخواهد آمد و راکت هایی که  آدرس های مشخصی درهزاران کیلومتر دورتر را درسر دارند، فرمان شلیک دریافت خواهند کرد و دیگر کسی حرفی از نیرومندی این و آن نخواهد شنید. آرزو کنیم که جنگی درمیان نباشد  ورنه هیچ کسی باقی نخواهد ماند تا نتیجه را ارزیابی کند زیرا راه همین است.
جِرِرمی کوربین  رهبر حزب کارگر بریتانیا اخیراًبا صراحت اظهار داشت : « این ایتلاف نظامی موتوری برای تحویل نفت به شرکت‌های نفتی است، ناتو کار خود را متوقف کند، به خانه برود و از جلوی چشم‌ ها دور شود ». کوربین می ‌گوید:  « سال ۱۹۹۰ باید زمانی می‌ بود که ناتو در فروشگاهش را می بست دست از کار می ‌کشید و از جلوی چشم‌ ها دور می ‌شد. چرا ما ناتو را متوقف نکرده و آن را تعطیل نمی ‌کنیم. »
آرزو کنیم که محافل سودجو، سلطه گرا و جنگ طلب سرعقل بیایند و بگذارند بشریت با امید به آینده زنده گی کند نه درهراس همیشه گی ازنابودی کامل.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۲۱۱