احتمالات و چالش ها درفراراه مذاکرات صلح با طالبان
بصیر دهزاد
در هفته های اخیر مساٌله مذاکرات صلح با طالبان و پیش زمینه های آن از طریق مذاکرات چهار جانبه، خبر ساز بوده است. سه دور مذاکرات انجام یافت. دولت افغانستان تا هنوز بر حرف خود مبنی بر احترام و رعایت قانون اساسی توسط طرف مقابل تاکید می کند؛ ولی طرف طالبان از شرط ایجاد یک دولت بر بنیاد شریعت اسلامی گذشت نکرده اند. شریعت طالبانی همان دساتیر خشن مانند لت و کوب درمحضر عامه، امتناع از حقوق اولیه انسانی ،اجتماعی و سیاسی زنان، ریش گذاشتن جبری مردان، بریدن دست و پای مرتکبین جرایم جنائی، دره زدن و در نهایت سنگسار و سربریدن است و این طالبان غیر ازهمین وسایل تسلط به شیوه قرون وسطایی در ارایه یک بدیل دیگری که در چوکات احکام قران و تطابق آنان با تمدن معاصر بشری باشد ، عاجر اند و تنها بر دادن فتوای علمای دین تکیه دارند. متاٌسفانه برای آنان فتوای ملا های ( علمای دین و شیخ الحدیث) که در توضیح، تفسیر و تطابق نصوص یا آیات قران با واقعیت های جامعه مدرن بشری و یک اسلام واقعیت پذیر یعنی دین الهام بخش صلح، ترحم، گذشت و سازش مشروع، خیلی ها بیگانه وعاجز اند، تکیه دارند. من تا به حال درکدام تحلیل و تفسیر از این فتوا دهنده گان در وسایل اطلاعات جمعی نخوانده ام که تمدن مدرن اسلام معاصر را بتواند معرفی نماید. دلیل آن در این است که بیشترین شان در مدارس آن سوی سرحد تنها دروس دینی خوانده اند و نسبت شرایط جنگی و سایه منافع سیاسی- نظامی پاکستان وهابیت عرب تنها درس منعیات ( نهی)، غزا با کفار، قتل ملحدین و قطع اعضای بدن مفسدین و دزدان و سنگسار زنان را فرا گرفته اند و بدون شک از آموزش ارزش های اجتماعی و علوم عقب نگهداشته شده اند.
دولت افغانستان اکنون در واقعیت با یک موجود در یک پروسه مذاکره داخل می گردد که به مانند یک « دیو دوسره » از یک سر آن استخبارات پاکستان به طرف ملت و مردم ما آتش و ماتم می پاشد؛ و از سر دیگر آن همان طالبان که دست بسته در خدمت این ژاندارم منطقه و تطبیق کننده سیاست های دشمنانه بر علیه صلح ، حاکمیت و تمامیت ارضی ما و نیروهای عقب پرده آن عین آتش و ماتم را بر به طرف ملت مظلوم ما زبانه کنان می پاشند.
مذاکرات چهارجانبه و موضوع مصالحه با طالبان قبل از آنکه به کدام مسیر مثبت آن انکشاف نماید، هم اکنون به مغلقیت های جدید ، نظر به اوضاع سیاسی – نظامی ، مواجه است. من مشابهات زیادی را بین این مذاکرات و مذاکرات فرسایشی ژنیو در دهه ۸۰ میلادی روی حل مساله افغانستان قبل از خروج قوای اتحاد شوروی وقت می بینم و یک راه حل کوتاه مدت مساله و آغاز مذاکرات رویاروی و مستقلانه طالبان با دولت افغانستان را مشکل می دانم.
کدام مشابهت ها:
- پاکستان مستقیماٌ در مذزاکرات و چانه زنی ها از طالبان نماینده گی می کند که خود شان صلاحیت مستقلانه در پیشگام شدن برای مذاکره را ندارند. مذاکرات ژنیو سال های دهه ۸۰ عین پروسه پیچیده بوده است که پاکستان در مذاکرات از گروه های تنظیمی نماینده گی می کرد و تنظیم ها هم کدام صلاحیت و استقلالیت مذاکرات رویا رو را نداشتند.
- پاکستان و امریکا بیشتر در پی اهداف و منافع خود اند و از راه این مذاکرات تلاش دارند تا منافع و اهداف خویش را تضمین نمایند. این عین تکرار پروسه فرسایشی مذاکرات ژنیو سال های دهه ۸۰ است.
- در جریان مذاکرات کنونی امریکا و شرکایش تلاش دارند تا توانائی نیرو ها مسلح افغانستان را دست کم گرفته و برای نامطمین ساختن روان عامه و ایجاد وحشت از شدت جنگ در سال آینده و همچنان قدرتمند نشان دادن طالبان که گویا سی فیصد کشور بدست آنان است، فقط روان عامه را برای پذیرش موجودیت دایمی خود آماده می سازد و کوه های صعب العبور و دشت های سوزان و بدون انسان را نیز جز ساحات تحت نفوذ طالبان در حساب و محاسبه خود میآورد. این عین محاسبه دهه ۸۰ است و ممکن دها مشابهت های دیگر.
موضوع اساسی از نظر نویسنده در آن است که در این مذاکرات ممکن چالش های بی شمار قبلاٌ فورمولبندی و پلان شده باشند تا راه های حل پیشنهادی که بتواند به یک راه حل آبرومندانه و در نظر داشت منافع ملت و مردم افغانستان بیانجامد، را قبلاٌ به معضله مواجه سازند.
این سوال مطرح است که کدام طرف کدام مقاصد و اهداف خود را با خود در این مذاکرات، تحت نام صلح افغانستان مطرح خواهند نمود. طرح این سوال و حدس و گام نمی تواند دوراز درس ها و تجارب روند های باشد که افغانستان در چهل سال گذشته با آن دست و گریبان است. این ب]خاطری که:
۱ـ پاکستان به حیث دشمن عنعنه وی و دایمی افغانستان هیچ گاهی برای حل صلح آمیز افغانستان صادق نبوده و در طول همین چهل سال وسایل ابزاری ( مقطعی) را آماده، تربیت، تجهیز و برای تخریب کاری به افغانستان گسیل نموده است. زمانی هفت تنظیم اسلامی حیثیت هفت ستم پایه منافع پاکستان بوده اند. پاکستان همیشه در حسرت دوستی عنعنه وی و همکاری های حیاتی برای افغانستان با هند بوده سوخته و تشنه برآورده شدن آرزوی اش مبنی بر هم زدن این مناسبات است. این احساس دشمنی پاکستان با کشور دوست هند و هم چنان همسویی با شیادان پاکستانی در میان بعض حلقات تنظیم های جهادی هم کم نیست.
پاکستان با آنکه در بخش بزرگ اقتصادی با افغانستان امروز و اقتصاد دور نمایی کشور منافع بزرگ خود را می بیند، اهداف نظامی ( ژاندارم منطقه که ادامه منافع ارتجاع عرب ، سیاست جیوپولیتیک و جیو استراتیژیک انگلیس و امریکا یعنی همان اهداف تسلط جویی سال های بعد از جنگ دوم جهانی ) معین خود را نیز درمنطقه دارد. این کشور با روپوش تعلقات زبانی با پشتون های افغانستان احتمالاٌ اجندای وسیع را با خود در روند مذاکرات مطرح سازد.
۲ـ چین نه تنها به حیث رقیب با هند و با داشتن روابط خوب سیاسی و اقتصادی با پاکستان همان طوری که سیاست محافظه کارانه در برابر سیاست های جهانی و منطقه وی داشته است، اکنون از جهتی در برابر قوی شدن داعش در افغانستان و خطرات (جدی) برای امنیت ایالت سنکیانگ اجباراٌ در قضیه افغانستان یک طرف فعال موضوع مذاکرات صلح است. چین می داند که امریکا و انگلیس در همکاری با پاکستان مشغول پختن آشی اند که در قدم های اولی تهدید برای ناامنی و در درازمدت به خاطر فروپاشی چین و روسیه طرح یک پلان را از نظر دور ندارد. در عین حال چین تلاش می نماید تا بازارهای کشورهای این خطه با اهمیت اقتصادی را در آینده ها تحت نفوذ خویش درآورد.
۳ـ ایالات متحده امریکا به هیچ صورتی نمی خواهد که گلیم موجودیت نظامی اش در افغانستان برچیده گردد. امریکا هیچگاهی حاضر نخواهد بود که کدام معامله بدون در نظر گرفتن منافع و اهداف طویل المدت اش در این منطقه مهم استراتیژیک به وجود آید. امریکا و انگلیس بدون شک حلقات مزدور و حافظ مانفع اش را هم درمیان طالبان و هم در درون دولت کنونی افغانستان دارند که مذاکرات صلح با طالبان را در موقع لازم با چالش بتوانند بکشانند.
حالا نباید دیگر شک و کمان در ایجاد ، تمویل انتقال و زمینه سازی دایره تسلط داعش از عراق، سوریه و لیبیا و اکنون درافغانستان توسط دستگاه های استخباراتی و نظامی امریکا و شرکایش داشت. پالیسی « نفوذ از طریق تروریزم اسلامی» یکی از پالیسی های موفقانه غرب در این مناطق مهم ، استراتیژیک و دارای منابع بزرگ زیرزمینی شرق و جنوب آسیا است. باید دیگر این مساٌله را به وضاحت مطرح نمود که داعش ساخته شده از یک پالیسی طویل المدت و استراتیژیک امریکا و انگلیس است که توسط کشورهای همدست ژاندارم آنها مانند عربستان سعودی، قطر، اسراییل، پاکستان ، ترکیه و امارات متحده عربی تجهیز، تمویل و تسلیح گردیده اند. استراتیژی پیشبرد اهداف طویل المدت به وسیله ایجاد گروه های تروریست درکشورهای اسلامی ، توسط دول اسلامی و بر ضد خود دول اسلامی با در نظرداشت اهداف عقب پرده انگلیس و امریکا است که ابعاد آن از شمال آفریقا در امتداد یک خط از لیبیا ، سوریه، عراق ، ایران، افغانستان، چین، کشور های آسیای میانه و سرزمین بزرگ طلای سیاه و زرد و سفید یعنی روسیه امتداد خواهد داشت.
با آن که ایران در مذاکرات صلح افغانستان هنوز جای پای ندارد و آغاز به چانه زدن نموده است ، منافع ایران نیز در قضیه افغانستان قابل محاسبه است. ایران در صدد به دست آوردن تضمین های برای حفظ سرحدات خود و جلوگیری از نفوذ داعش در کشورش است که امریکا و انگلیس و شرکا درسدد طرح و عملی بعدی داعش در آن کشور خواهد بود. ایران هم تحت یک روپوش مذهبی یعنی دفاع از منافع شیعه های افغانستان و هم منافع اقتصادی اش را در آینده افغانستان عامل و دلیل زیربط بودنش در پروسه صلح می داند. ایران در چهل سال اخیر به خصوص جنگ ها ی بین سال های ۱۹۸۰- ۱۹۹۲ و جنگ های میان تنظیم ها یکی از طرف های عامل بی ثباتی و جنگ در افغانستان بوده است که هشت گروه تنظیمی را تحت قیمومیت ، مسلح سازی و تشویق به ادامه جنگ نموده است و از آن طریق به قدرکافی سرمایه گذاری سیاسی و اطلاعاتی در میان اپارات دستگاه دولت نموده است.
پس اکنون سوال در اینجا است که موقف دولت وابسته به کمک ها و دهان پرآب افغانستان و نقش طالبان که خود را غیروابسته می دانند و لی عملاٌ وابسته به پاکستان اند ،چه خواهد بود؟
در مورد دولت افغانستان باید چند نکته زیر را در نظر داشت:
۱ـ یک فیصدی قابل ملاحظه اراکین دولت شامل مقام های رهبری ، کادر های دولتی، آپارات ریاست جمهوری و حکومت، وکلای پارلمان در حقیقت مهره های اصلی تطبیق و یا پیشبرنده سیاست های چند بعدی طرف های زیربط قضیه افغانستان اند. یکی از عوامل سیاست پاسیف، سیمبولیک بعض مقام های مهم دولتی مثلاٌ موقعیت وزارت خارجه و وزارت دفاع افغانستان در مقایسه با عین مقام ها در پاکستان مثالی روشن در بیان این مدعا است.
۲ـ ایالات متحده با ادامه کمک های مالی برای نیروهای مسلح افغانستان استقلالیت دولت افغانستان را در اتخاذ یک سیاست مستقل و بر بنیاد منافع « خاص » ملی اش چنان در تار های عنکبوتی خویش پیچانیده است که دولت را مجالی گذاشتن یک قدم مستقل و بدون مشورت با آنها نمی دهد. هرگونه اقدام مستقل ( حتا گفت و گوی مستقلانه میانه دولت و طالبان) ممکن به ایجاد فشارهای مالی و از دست دادن مناطق کشور به دست گروه های مسلح مخالف دولت ( بی چاره و دست و پابسته) افعانستان بیانجامد.
۳ ـ دولت افغانستان مجال آنرا ندارد که خطوط اصلی و با اهمیت مذاکرات صلح و مسایل دارای اهمیت منافع ملی و اجتماعی و حقظ ارزش های قانون اساسی و دستآورد های مثبت را در معرض آرا عامه قرار دهد. این مساله ممکن به شکل سمبولیک در یک لویه جرگه مطرح گردد که این چنین لویه جرگه ها کمتر جایگاه اصلی و واقعی تبارز آرای ملت بوده اند.
در مورد طالبان باید متذکر گردید که اکنون طالبان خود نمی توانند در واقعیت امریک طرف اصلی ( به مفهوم اصلی کلمه) مذاکرات صلح باشند. زیرا:
۱ـ طالبان بعد از افشای کشته شدن ملا عمر در پاکستان در برابر یک معادله جذری قرا ر گرفته اند که اولین انشعاب دو گروه آغاز مساٌله خواهد بود.
۲ـ طالبان همان طوریکه نویسنده در یکی از مقالات قبلی تذکر داده بوده، به هیچ صورت در مقایسه با نیروهای مسلح افغانستان و روحیه جنگی شان قابل مقایسه نیستند. من بدون شک این ضریب مقایسه را « ۸ در برابر ۲ » میدانم. طالبان با آنکه با اشکال نا مشروع از احساسات مذهبی و منطقه وی و تعلقیت قومی مردم به نفع خود سواستفاده می کنند، اکنون دارند دیگر آن منافع را هم از دست دهند، زیرا آنها عین جنایات در برابر مردم عامه را درمناطق پشتون نشین انجام دادند که در دیگر مناطق کشور این جنایات ضد انسان و انسانیت را مرتکب گردیده اند.
۳ـ طالبان با آنکه حرف از یک دولت خالص اسلامی می زنند، توانمندی ارایه یک بدیل را برای یک اداره سیاسی دولتی را ندارند. طالبان با آن شیوه های خشن و دیکتاتورمنشانه که بیش از شش سال بر افغانستان قهراٌ و جبراٌ حکومت کردند، دیگر برای ملت و به خصوص نسل جدید مسخره و خنده آورند. طالبان باید این واقعیت عینی را در نظر داشته باشند که درجه پیشتیبانی واقعی مردم از آنها از ۲۰ فیصد بالا نخواهد بود.
۴ـ طالبان بر علاوه اینکه در جنگ یک سال گذشته کدام موفقیت قابل محاسبه در مذاکرات صلح را نداشته اند و همچنان که در انشعاب به گروه ها چندگانه مواجه اند، اکنون با انتقال هزاران داعشی از مسیر پاکستان به افغانستان، سرخور جدید برای خود شان پیدا نموده اند که اکنون راه دیگری جز مفاهمه و گزینش مصالحه با دولت ناممکن به نظر می رسد.
۵ـ طالبان با آنکه شعار یک دولت بر بنیاد اخوت اسلامی و قوانین شرعی ارایه می کنند ولی آنان از احساسات قومی مردمان مربوط به پشتون ها و درمناطق پشتون نشین ساحه نفوذ نظامی خود را گسترش دادند. بدین مفهوم که حتا مردمان اقوام کشور را در برابر یک دیگر قرار دادند. ولی در نتیجه جنایات مربو ط به ترور، دهشت افگنی، انفجارات کنار جاده های مواصلاتی ، بم گزاری ها و انتحار ها دیگر آن مصوونیت را در آن مناطق نیز دارند از دست می دهند. قیام های مردمی در ولایات ننگرهار، زابل، کنر و چندید مناطق دیگر کشور اثبات این ادعا می باشد. آنان می دانند که چگونه سربازان اردوی و پولیس ملی افغانستان از اقوام مختلفه منجمله سربازان پشتون در برابر طالبان با روحیه وطن پرستی و ضدپاکستانی و دفاع از ناموس وطن می جنگند
۶ـ جنایات شدید جنگی که طالبان در سال های اخیر در کشور مرتکب آن گردیده اند، حتا در یک پروسه مصالحه هم مورد احترام مردم قرار نخواهند گرفت. آنها در تاریخ افغانستان نه به حیث مبارزین راه دین و خدا بلکه به حیث عمال پاکستان و عقب گرا و عقب مانده ترین گروه تروریستی در ذهنیت مردم افغانستان باقی خواهند ماند.
۷ـ طالبان در طول سالهای اخیر با ادامه یک جنگ بی مفهوم و تحت نام جنگ با کفار و صلیبی ها نه تنها خود عامل ادامه موجودیت و بقای ناتو و اخصاٌ حضور دایمی آمریکا و انگلیس شده اند، بلکه ملت که در رشد سریع آگاهی قراردارند، می دانند که احتمالاٌ اگر یک نفر از « صلیبی ها » در کشور باقی هم نمانند، طالبان برای کسب قدرت و ادامه منافع نامشروع پاکستان و ایجاد ترور و اختناق سیاسی در وجود یک حکومت استبدادی که درآن دره، سوته ، ریش اجبار بر مردم حاکمیت نماید، به جنگ ویا استبداد ادامه خواهند داد.
نویسنده نظر به اهمیت و خواست ملت مظلوم که چهل سال را در بی ثباتی، جنگ و خون ریزی و صد ها مصایب دیگر ناشی از جنگ و کشتار سپری کرده و اکنون خسته از جنگ اند، ضرورت هر چه سریعتر مذاکرات رویا روی صلح که در آن هیچ گونه نفوذ و اهداف جانبی غیرسایه نیافگند ، را میان نماینده گان دولت و گروه های طالبان یک قدم با مسوولیت در بیان صداقت به منافع ملی - وطنی و مردم می داند. هر دو طرف باید دریک مصوونیت کامل فزیکی و روانی رو در رو به خاطر ملت، برای ملت و در داخل کشور با هم به مذاکره بپردازند. این ملت حق دارد روزی بدون تشویش از جنگ و محرومیت های ناشی از جنگ تبسم بر لبان داشته باشد و به مانند دیگر انسان ها از حق خوشبخت بودن و مصوون بودن استفاده نماید.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۸۰۲