کودتای نرم در پرتگال از بیم تشکیل دولت ایتلافی چپ

نمونه دموکراسی در اروپا

 

گزینش و ترجمه : ر. نافعی

پرتگال هنوز هم در واقع ورشکسته است. اما این کشور از لحاظ سیاسی نقش پیش گام را بازی می کند- چون بنا به فرمان رییس جمهور ، دموکراسی در پرتګال صاف و ساده، برافتاد.

از انتخابات پارلمان در۴ اکتوبر، چشم انداز سیاسی این کشور به گونه ای اساسی تغییر کرده است. «آنیبال کاواکو سیلواـ Aníbal Cavaco Silva » رییس جمهور پرتگال، خیلی راحت قانون اساسی را لغو کرد. چرا ؟  تا نگذارد یک دولت ایتلافی با شرکت سوسیالیست ها، کمونیست ها و بلوک چپ های پرتگال، که در پارلمان اکثریت را در اختیار دارند زمام دولت را به دست گیرد.

رییس جمهور باکمال افتخار به ستایش از کار خود یعنی زیرپا نهادن قانون اساسی پرداخت و آن را دفاع از دموکراسی لقب داد. به نظر می رسد رسانه های المانی که متعلق به کنسرن ها هستند و خود را « رسانه های با کیفیت » و «رسانه های معتبر» لقب می دهند، نمی خواهند اشاره ای به این کودتای رییس جمهور « سیلوا» بکنند. در حالی که این کار تاثیرات بعدی خواهد داشت.

پرتگال یکی از کشورهای « پی ایگس » (پرتگال، ایرلند، ایتالیا، یونان، اسپانیا ) است. یعنی کشورهایی که آثار تخریبی بحران ایرو بر ساختار اجتماعی، شرایط اشتغال و شرایط زنده گی مردم درآن ها کشورها مصیبت بار بوده است. میزان بدهی پرتگال ۱۳۰ درصد بیش از تولید ناخالص ملی آن کشور است. پرتگال و یونان، در قیاس با دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا سنگین ترین بدهی ها را دارند. اینک چنین به نظر می رسد که پرتگال از فیض مراحم بروکسل در راه رسیدن به دیکتاتوری نیولیبرال است.

چرا « رسانه های باکیفیت » المان عموما علاقه ای به این فاجعه نشان نمی دهند؟

ظاهرا دلیلش نبودن یک قدرت سیاسی نیرومند در پرتگال است ، نظیر آنچه قبلا در یونان بود یا هم اکنون در پودموس دراسپانیا می بینیم. از این رو زنگ خطر را به صدا درنیاوردند…

چون ضروری هم به نظر نمی رسید، در آن وقت، جبهه چپ پرتگال چنان نفاق زده بود که موضوع تغییر سیاست در آن کشور اصلا مورد بحث نبود. دست کم دویچه وله ، صدای المان  این طور فکر می کرد که البته اشتباه است.

احزاب چپ پرتگال تلاش کردند و در کنار هم قرار گرفتند تا با اکثریتی که بدست می آورند: مسیر سیاسی را تغییر دهند، سیاست ریاضت اقتصادی را طرد کنند و به « دفاع از دولت رفاه » روی آورند. درعین حال اتحادیه اروپا، برلین و صندوق بین المللی پول به سیاست خصوصی سازی اموال ملی پایان دهند و سرمایه گذاری در علوم، نوآوری، آموزش و فرهنگ فزونی یابد.

آنچه در صدر برنامه قرار داشت کنار نهادن نقشه « تروییکا» (اتحادیه اروپا، بانک مرکزی اروپا، صندوق بین ال مللی پول)  و « بودجه صرفه جویی » تحمیل شده به پرتگال برای سال ۲۰۱۶ ترسایی بود. پرزیدنت سیلوا مانع اجرای این برنامه شد .

کابینه قبلی به رهبری « پدرو پاسوس کویلهو»  باید به عنوان دولت اقلیت بکار خود ادامه دهد. چنان که مشاهده می شود « شرایط یونانی » نباید دو مرتبه به وجود آید.

 یونگه ولت از آغاز سال جاری بارها توضیح داده است که چرا برلین و بروکسل با چنان سختی در برابر یونان ایستادند. تمام مذاکرات از همان آغاز محکوم به شکست بودند، زیرا هیچ گاه «راه پایداری » به سوی بهبود اقتصادی و اجتماعی به یونان نشان داده نشد، زیرا یگانه راهی که برای آینده یونان در نظر گرفته شده بود راه تبدیل یونان به یک مستعمره بدهکار بود.

این که سرنوشت بخش عمده مردم یونان چیست و چه خواهد بود برای برلین بی اهمیت بود. آنچه اهمیت درجه اول داشت این بود که کشورهای بزرگ تر و مهم تر اتحادیه اروپا به فکر تکرار سیاست سیریزا و مراجعه به افکار عمومی و انجام رفراندم نیفتند.

اما با ایتلاف نیروهای چپ در پرتگال معلوم شد آنچه بر سر یونان آمد: صف های طولانی در برابر باجه های خود پرداز بانک ها ، قفسه های خالی سوپر مارکیت ها و… به حد کافی برای چپ های پرتگال درس عبرت نشده است.

ولی برای پرزیدنت سیلوا چرا. دست کم اظهاراتی که او برای توجیه گام خطیری که برداشت می تواند آدمی را به این نتیجه برساند. سیلوا گفت:

«طی چهل سال حکومت دموکراسی در پرتگال هیچ حکومتی نیازمند به کمک گرفتن از نیروهای ضد اروپایی، نیروهایی که مخالف قرار داد لیزبن، مخالف پیمان مالی و پیمان ثبات و رشد هستند و می خواهند اتحادیه پولی اروپا را از بین ببرند و پرتگال را از حوزه ایرو خارج سازند و خواستار انحلال ناتو هستند، نبوده است ».

سیلوا گفت او به این کار ندارد که این دموکراسی هست یا دموکراسی نیست. او نمی خواهد که حکومت در دست کمونیست ها و نیروهای چپ باشد. چرا؟ دلیلش را در جمله بعد گفت : « در محدوده اختیاراتی که قانون به من داده است وظیفه من آنست که هرچه از دستم بر می آید بکنم تا موسسات مالی، سرمایه گذاران و بازارها آن را بد تعبیر نکنند».

روزنامه انگلیسی  تلگراف  در ۲۳ اکتوبر به درستی چنین نوشت: برای نخستین بار، از زمان ایجاد اتحادیه پولی اروپا یک کشور عضو این اتحادیه با توسل به حفظ منافع ملی اعلام کرد احزابی که به اروپا خوش بین نباشند؛ نمی توانند زمام قدرت را بدست گیرند.  به نظر می رسد که اینک برلین و بروکسل کنترول کامل سیاسی حوزه اروپا را در دست دارند.

سکوت حاکی از تایید برکودتای پرتگال بسیار گویاست. نتیجه پرگویی های دایمی در باره « اروپای نوین » این شد که دموکراسی برای منتقدان چپ گرای ایرو ملغی شد. احتمالا اصل دموکراسی برای همه از آغاز هم هیچگاه جدی نبوده است./ یونگه ولت

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۵ ـ ۰۶۱۱