سرگشتگی سیاسی افغانستان در شاهراه ابریشم

(بخش چهارم)

« ...گفتمان گسترده رسانه ای و ارزیابی های اگاهان سیاسی کشور به طور جداگاهانه همه میرسانند که سیاست خارجی کشور برغم موجودیت شرایط مساعد بین المللی و امکانات بالقوه ، در برآورده سازی مبرم ترین اهداف خود کامیاب نبوده و پراتیک سیاسی دولت با چالش های جدی روبرو بوده و هنوزهم است.»

 

دیپلوم انجینرعمرمحسن زاده

 

معضل سمتگیری در سیاست خارجی

درسه بخش پیشین این جستار، طرح استراتیژیک شاهراه ابریشم با درنظرداشت جهت های برازنده ژیوـ پولیتیک آن درمناسبات منطقه ای وجهانی به واکاوی گرفته شد تا در روشنایی ابتکارات سیاست خارجی و رویکردهای اقتصاد خارجی قدرت های بزرگ و کشورهای دور و پیش افغانستان ، جایگاه سیاسی و چگونه گی عملکرد کشور ما در شرایط موجود و در درون بافته هایی از روابط و مناسبات منطقه ای و فرامنطقه ای شناخته و فهمیده شوند. اینک در این بخش ، نگرشی به سیاست خارجی و کارکرد های دیپلوماتیک  دستگاه دولت افغانستان ، انگیزه ها وعوامل سیاست گذاری کشور پیشکش ، وهدف ها و راهبرد ها به منظور نمایان شدن دورنماها و چانس های همگرایی کشورمان در این و یا آن مدل توسعه راه ابریشم و پیآمد های سمت دهنده آن برای تصمیم گیری های سیاسی بیان میگردند.

روند تعامل و دستینه شدن اهداف

سیا ست خارجی مجموعه عملکردها ، خواسته ها و اعلامیه های یک دولت  به منظور اثرگذاری بر روابط و آراستن مناسبات با دولت های دیگر، سازمان های بین المللی و نهادهای فراملتی است . این سیاست بر مبنای اهداف و منافع مشخص در برگیرنده بخش های گوناگون چون سیاست امنیتی ، سیاست اقتصاد خارجی ، سیاست انرژی ، سیاست فرهنگی در بیرون ، سیاست حفاظت محیط زیست و عرصه های دیگر است ؛ و درپهنه روابط بین الملل بیشتر در رابطه با سیستم  « تعامل با هم دیگر » مورد ارزیابی قرارمی گیرد .اندیشه پردازان ، حاکمیت ملی را سنگ پایه سیاست خارجی ،  و برآورده ساختن منافع دولتی را که برخی ها آنرا با اغماض با منافع ملی یکی میدانند از زمره وظایف نخستین آن می شمارند .در بررسی عوامل اثرگذاربر سیاست خارجی دیدگاه های متفاوتی در برابر هم قرار دارند. برخی ها سیاست خارجی را ادامه سیاست داخلی دانسته و عواملی چون موقعیت جغرافیایی ، منا بع طبیعی و ثروت های زیرزمینی ، نیرومندی تخنیکی ، نظامی و اقتصادی ، استاندارد زنده گی و سطح اگاهی و فرهنگ مردم را برای عملکرد دولت در بیرون تعین کننده میدانند. برخی دیگر باور دارند که عملکرد سیاست خارجی با منافع یک دولت نمی تواند همواره همسان باشد ؛ زیرا « منافع دولت  » به خودی خود نمی تواند تعریف گردند ، بل آنرا بازیگران دیگرتعین میکنند.از این رو سیاست خارجی فرآورد اثرات بیرونی ومحدودیت های ناشی از نظام بین المللی است که عمدتآ بر نورم ها ، ارزش ها و قواعد بازی اروپایی ( غربی ) اتکا دارد. دراین راستا تمثیل حاکمیت و نقض آن در نتیجه وابسته گی شدید سیاسی ، نظامی و اقتصادی مساله بحث برانگیز دیگر درسیاست خارجی است که بر تصمیم گیری ها در زمینه تامین امنیت و گزینش راه توسعه ملی تاثیر بزرگ  دارد . کشور های توسعه نیافته همواره نیازمند کمک و همکاری بیرونی بوده و در این زمینه در وابسته گی شدید قرار دارند. پذیرش شرایط بیرونی ها خواهی نخواهی اثرات تعین کننده ای بر سمتگیری های سیاست خارجی داشته و زمینه های مداخلات بیرون را در عرصه های سیاست درونی وبیرونی این کشور ها فراهم می نماید . نقش تدوین کننده گان  ومجریان سیاست خارجی با شناخت از قوانین و نورم های  جهان شمول عامل دیگریست که  تصمیم گیری ، تعاملات ، و کار بست اهداف از راه هنر مذاکره سیاسی را در پهنه روابط بین المللی  سمت و سو میدهند . این نقش به همان اندازه با دید انتقادی نگریسته میشود که متآثر از سیستم بینشی سیاست سنتی و منافع فردی و گروهی جدا ازخواسته های مردم باشد.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان در چهارده سال گذشته هم از همین زوایا مورد ارزیابی قرار گرفته و دستآورد ها و برآیند مشخص آن در ترازوی « هر آنچه که باید میبود و هر آنچه که است » سنجیده میشود .گفتمان گسترده رسانه ای و ارزیابی های اگاهان سیاسی کشور به طور جداگاهانه همه میرسانند که سیاست خارجی کشورما  برغم موجودیت شرایط مساعد بین المللی و امکانات بالقوه ، در برآورده سازی مبرم ترین اهداف خود کامیاب نبوده و پراتیک سیاسی دولت با چالش های جدی روبرو بوده و هنوزهم است. جستجوی علل ناکامی ها  و بازکاوی کُنش ها و واکُنش ها سیاست خارجی ، بیشترینه کارشناسان را به نتیجه گیریهای همسان میرسانند . دیدگاه انتقادی آنها  به صورت کوتاه چنین است :

ـ  افغانستان تا اکنون دارای خطوط اساسی سیاست خارجی تدوین شده نیست و پارلمان کشورآنها را به تصویب نرسانیده است .

ـ  افغانستان تا هنوز نتوانسته است روابط خود را با همسایگان به صورت استراتیژیک تعریف نماید .

ـ  راهکار های سیاست خارجی گونه گونه و پُر از تناقض اند .هر کس بزعم خود و درهر جایی به خواست خود به تمثیل پالیسی سیاسی می پردازد .

ـ  سیاست خارجی بیشتر در گرو روسای جمهور بوده وتصمیم گیری در مسایل با اهمیت به گونه فردی اتخاذ گردیده است .

ـ  در وزارت امور خارجه یک واحد واقعی سیاست گذاری و جود نداشته ودر بیرون از آن هم نهاد های تخصصی و کارآمد برای طرح و تدوین سیاست خارجی ایجاد نگردیده اند. از این رو سیاست خارجی افغانستان در درازای این همه سالها واکُنشی ، بدون پیگیری ، غیرفعال و غیرابتکاری بوده ، و توانایی مدیریت خوب موافقتنامه ها را نداشته است .

ـ  سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان  دیر پا و دراز مدت نبوده و تنها به طور مقطعی و آنهم بگونه « زیک زاک » عمل کرده است . سیا ست « گاه دوست و گاه دشمن » ، « گاه نزدیک و گاه دور » ، « گاه دست و دل باز و گاه خشمگین »  ، «  گاه اقرار و گاه انکار » و ... از اعتبار دولت کاسته ، عقلانیت و محاسبه گری را در فرآیند تصمیم گیری مورد پرسش قرار داده است .

ـ  بیشترینه مجریان سیاست خارجی دارای دانش ، تجربه و صلاحیت لازم مسلکی نبوده  و بر اساس گزارش « کمیته نظارت و ارزیابی مشترک افغانستان ـ جامعه بین المللی » که پس از کنفرانس لندن پیریزی شد ؛ کارمندان وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی افغانستان نه برمعیار شایسته سالاری ، بلکه بر مبنای پارتی بازی ، رقابت های درونی میان جناح های مختلف و وابستگی به قدرتمندان استخدام میشوند .برغم بودیجه سرشار و بی مانند در تاریخ وزارت امور خارجه افغانستان ، تو سعه ساختاری و امتیازا ت بزرگ نخبه گان اجرایی ، تعداد قابل ملاحظه ای از کارمندان به ویژه مامورین بیرون مرزی این وزارت وظایف خود را به گونه بایسته انجام نداده  و پس از پایان ماموریت های خود به وطن برنگشته اند .از این رو سیاست کادری و تمرکز دیپلومات های ورزیده و کار فهم در وزارت امور خارجه با چالش های جدی روبرو است . (۱)

رشته نارسایی ها و کار نا آمدی ها را می توان در جای دیگر دنبال نمود. در اینجا باید به آن دشواری ها و چالش های ای درنگ بیشترگردد که مایه سر گشتگی های سیاسی و ژرفای بحران در زنده گی سیاسی بیرونی کشورما اند . سیاست خارجی کشورما چنانکه ادعا میگردد در گذشته فاقـد اصول یا خطوط اساسی نبوده و اکنون نیز قانون اساسی ، منشور سازمان ملل متحد ، میثاق ها و اعلامیه های بین المللی چون اعلامیه حقوق بشر ، اصول پنجگانه همزیستی مسالمت آمیز،  موافقتنامه های دو و چند جانبه و اسناد دیگر اصل های برجسته این سیاست را مشخص و معین ساخته اند و بنا بر پذیرش آنها ، دولت مکلف به رعایت و تعمیل آن اصول جهانشمول میباشد . اصل بیطرفی که گذشته ای بیش از صد سال در تاریخ سیاسی کشور ما دارد و اصل عدم انسلاک  به مثابه خطوط بر جسته سیاست خارجی ما تا پیش از آمدن نیروهای ایالات متحده امریکا ، ناتو و دیگر کشورها به سرزمین ما با قاطعیت رعایت و عملی میگردید .عدم اشتراک افغانستان در جنگ های اول و دوم جهانی و پیمان های نظامی منطقه ای ، و سهمگیری فعال در جنبش عدم انسلاک گواه پابندی به این اصول بوده اند . دخالت مستقیم ایالات متحده امریکا ، اعضای ناتو و کشورهای دیگر پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ ترسایی در امور داخلی افغانستان که بر پایه تصمیم شورای امنیت سازمان ملل متحد مجاز دانسته شد؛ و به موازات مداخلات غیرمستقیم پاکستان وسایرکشورهای منطقه صورت گرفت ، درعرصه سیاست خارجی کشور ما نیز دگرگونی های را وارد نمود . این سیاست نه تنها در زیر تاثیر حضور نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا و ناتو ( ایساف ) بود ، بلکه با تحمل نقض حاکمیت درونی افغانستان وظیفه داشت تا همه تصامیمی را که درکنفرانس های بُن اول تا  بُن دوم و پس از آن اتخاذ میگردید اجرا نموده واز استراتیژی هایی پیروی کند که هرازگاهی از سوی کار شناسان غربی  تدوین می شدند و تغیر می یافتند . کنفرانس بُن اول بدون در نظر داشت خواست و اراده مردم افغانستان و زیر نظر سازمان های استخباراتی برای کشورما حکومت ساخت و نیروهای هوادار غرب و اقتدار گرایان مذهبی را بر سرنوشت مردم مسلط گردانید . کنفرانس های توکیو مسایل پولی و کنفرانس های پیترسبرگ ، لندن ، لزبن و شیکاگو سیاست امنیتی و امور نیروی های امنیتی را تنظیم نمودند .کنفرانس های روم ، پاریس ، دن هاگ بخش های دیگری از سیاست درونی کشور ما را سازماندهی کردند .از این رو سیاست خارجی افغانستان از همان لحظه های نخست تا اکنون شدیدآ متأثر از مناسبات و پیوند های نزدیک نظامی ، سیاسی و مالی با ایالات متحده امریکا ، نا تو و اتحادیه اروپا بود و اهداف اساسی سیاست  خارجی کشور ما را نیز حفظ و تحکیم این روابط با در نظرداشت و رعایت منافع غرب تشکیل میداد . پس از این اهداف نخستین و تعین کننده در سیاست خارجی ، تامین روابط با همسایگان و قدرت های منطقه ای به ویژه هند و چین قرارداشت که در زیر تاثیرمناسبات با غرب باید شکل میگرفت و زمینه های ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی منطقه ای را فراهم مینمود . این امر در واقعیت تعریف مشخص استراتیژیک روابط با همسایگان بود ، زیرا از نگاه دورنمایی جایگاه افغانستان را در محور منا فع استراتیژیک ایالات متحده و غرب دراین منطقه آسیا مشخص و روابط منطقه ای آنرا نیز در چارچوب طرح « راه ابریشم نو » بر مبنای همکاری های اقتصادی ـ تجارتی و فر هنگی تعین مینمود .در این راستا ایالات متحده امریکا تنها به افغانستان نمی اندیشید ، بل همه منطقه را در نظر داشت. از همین جاست که این کشور در همه سال های حضور خود در افغانستان یکی از با تجربه ترین مامورین سیاسی خود را برای « افغانستان و پاکستان » موظف مینمود و نیروهای نظامی آن نیز مرزهای فراتر از افغانستان را به مثابه عرصه فعالیت های خود تلقی میکردند . ایالات متحده امریکا با الهام از دوکتورین کارشناس ارشد خود زبیگنیف برژینسکی  باور داشت که  سرزمین های وسیع ایرو ـ آسیا را زیرکنترول خویش درآورده میتواند ومدل های توسعه منطقه ای آن نیزمایه همگرایی افغانستان درچهارسوی آسیایی خواهد گردید. ( ۲ )

افغانستان برای رشد روابط منطقه ای ، کنفرانس همکاری اقتصادی منطقه ای در باره افغانستان ( ریکا ) را فراخواند و در سازمان ها و برنامه های دیگر چون انجمن جنوب آسیا برای همکاری منطقه ای ( سارک ) ، کنفرانس عمل و اقدامات اعتماد ساز در آسیا ( سیکا ) ، سازمان همکاری آسیای مرکزی ( سا کو ) ، سازمان همکاری اقتصادی ( ایکو ) ، برنامه همگرایی منطقه ای تاجکستان ـ افغانستان ـ پاکستان و سازمان همکاری اقتصادی منطقه ای آسیای مرکزی ( ساریک ) فعالانه سهم گرفت. اما این فعالیت ها در بازه زمانی نزدیک به یک دهه به دستآورد های مطلوب نیانجامید ند و بافت اقتصادی و همکاری های منطقه ای ، به ویژه  پروژه های بزرگ زیر ساختی بر آورده نگردیدند ، از این رو  روند دیگری بنام  « پروسه انقره » که پسان ها « پروسه استانبول » یا « روند قلب آسیا  » یاد گردید براه انداخته شد. این روند ، تلاش دوباره ایالات متحده امریکا در راه همکاری منطقه ای درمسایل امنیت ، اقتصاد و توسعه بود که با نشان دادن علامت های انعطاف پذیر به آدرس کشورهای منطقه و با بهره گیری از موقف ترکیه به مثابه عضو باشگاه محلی ناتو در افغانستا ن و روابط گسترده اش در آسیای جنوب شرقی و آسیای میانه سازماندهی گردید . ترکیه نیز آرزومند بود تا نقش هژمونیک خود را در بهبود بخشیدن روا بط منطقه ای ایفا نموده  و با برگزاری  نشست های سه گانه سران ترکیه ، افغانستان و پاکستان پس از اپریل سال ۲۰۰۷ ترسایی روابط افغانستان را با پاکستان  عادی سازد . اوج این پروسه ، گردهمآیی استانبول  بروز دوم نوامبر سال ۲۰۱۱ ترسایی بود که در آن بیش از بیست کشور و سازمان منطقه سهم گرفتند ، و  ناتو ، اتحادیه اروپا ، جاپان ، عراق و مصر ازآن حمایت نمودند .اساسات کار روند استانبول همانا اصول الزامی برای امنیت و ثبات منطقه بر پایه « اعلامیه همسایگی کابل ـ سال ۲۰۰۲ تر سایی » به ویژه  خود داری از خشونت ، عدم مداخله در امور یکدیگر،  احترام به تمامیت ارضی و مجموعه ای از اقدامات اعتماد آفرین برای همکاری بود. همگرایی افغانستان دراقتصاد منطقه از راه تجارت ، ترانزیت و سرمایه گذاری  بدون درنظر داشت عوامل سیاسی چون هژمونی سیاسی ـ نظامی ایالات متحده امریکا در منطقه  و حضور نیروهای ناتو در افغانستان ، مطالبه جمهوری اسلامی افغانستان در روند قلب آسیا بود که با واکنش برخی از کشورهای منطقه روبرو گردید . از جمله ، کشور چین برای نخستین بار پس از حضور ایالات متحده و ناتو در افغانستان ، نقش فعالی را در تهیه پیش نویس بیانیه نهایی نشست استانبول و تشریح همکاری های منطقه ای در مورد امنیت افغانستان ایفا نمود و بار دیگر خواستار افغانستان مستقل ، با ثبات و بدون دخالت خارجی گردید .چین دراکتوبر سال گذشته ترسایی مهماندار اجلاس سران کشورهای قلب آسیا بود و طرح های مشخصی را در مبارزه علیه تروریزم ، قاچاق مواد مخدر وهمکاری های منطقه ای پیشکش نموده است. روند استانبول با وجودیکه از پیشتیبانی فورمال منطقه ای و فرا منطقه بر خوردار است بازهم نتوانست بنا بر منافع متضاد و سیاست های تقابل جویانه ای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای فرآیند سودمندی را برای  افغانستان دستینه سازد. این پروسه  بدون دورنما های خوشبینانه و چشمداشت مثبت تا چند دیگر ادامه خواهد یافت ؛ زیرا روابط و همکاری های منطقه ای زمانی کسب برجسته گی خواهد نمود که در مناسبات دو جانبه نیز پیشرفت های پدیدار گردند .افغانستان در مناسبات دو جانبه خود با همسایگان همواره با حسن نیت بر خورد نموده و خواهان روابط نیک همسایگی بوده است . اما شماری از همسایگان افغانستان برغم تظاهر دوستی و ابراز آرزومندی برای تامین صلح و ثبات درکشورما  پیوسته از اهداف خودی در روابط دو جانبه پیروی کرده اند؛ که عملکردهای سیاسی ـ امنیتی آنها مایه آشفتگی نه تنها در افغانستان ، بلکه در منطقه گردیده است. در این میان میتوان از دو گرایش عمده در مناسبات افغانستان با منطقه سخن گفت :

در یک سو کشورهایی قرار داشته و دارند که از همان روز نخست پاگذاشتن ایالات متحده امریکا و ناتو به افغانستان ،  فاکتور منطقه ای را پیش شرط اساسی برای استقرار صلح و امنیت و توسعه افغانستان دانسته و از جامعه جهانی خواسته اند تا از پروسه صلح و باز سازی توسط خود افغان ها و به رهبری خود شان ، با احترام گذاری به استقلال ، حاکمیت و تمامیت ارضی ، حق حکومت و مردم افغانستان در تعین سر نوشت شان پیشتیبانی نموده و ظرفیت های انکشافی ، حاکمیت و خود اراده گی را ارتقا دهد .( ۳ ) کشورهای چین ، روسیه ، هند ، ایران و جمهوریت های آسیای میانه در این ردیف قرار دارند و همه آنها بنا بر نکته نظر های گوناگون از مخا لفت های صریح در برابر حضورنیرو های نظامی ایالات متحده و ناتو در افغانستان خود داری نموده اند . چین خرسند بود که ایالات متحده وظیفه تامین امنیت را که برای توسعه روابط تجارتی چین با منطقه مفید بود به عهده گرفته استږهند از سرنگونی رژیم طالبی وابسته به پاکستان در افغانستان و امکان نفوذ درمنطقه راضی بود. ایران از توسعه نفوذش درعراق که در نتیجه سرنگونی رژیم صدام توسط ایالات متحده بوجود آمده بود ، سپاسگذاربود و آرزو داشت تا درهمکاری بیشتر با ایالات متحده به نتا یج مشابه در افغانستان نیز دست یابد. فدراسیون روسیه همچنان آرزو داشت تا ایالات متحده در افغانستان نه به پیروزی قاطع و نه به شکست مواجه گردد و حضورش مایه مصروفیت درازش درجنگ افغانستان  باشد. جمهوریت های آسیای میانه درنخست از سرکوبی گروه های بنیاد گرای اسلامی احساس آرامش می نمودند واز پیدایش چانس های نو  توسعه روابط با کشورهای جنوب شرق آسیا خوشبین بودند . این کشورها همه درگسترش مناسبات با افغانستان تلاش مینمودند و خواهان تشدید فعالیت های افغانستان در روا بط  دو جانبه و سهمگیری آن در ساختارهای منطقه وی چون سازمان همکاری شانګهای بودند. دریغا که افغانستان نتوانست این خواست را درعمل برآورده سازد. از یکسو طرح سیاسی افغانستان مبنی بر استوار ساختن روابط از راه تجارت ، ترانزیت و سرمایه گذاری بدون همکاری های سیاسی و در نظرگیری منافع همه کشورهای  منطقه و آنهم در شرایط  بی ثباتی و بی امنی ، کافی نبود و از سوی دیگر مخالفت ایالات متحده امریکا و متحدینش در گسترانیدن روابط افغانستان با برخی از کشور ها ، مایه کا ر نا آمدی سیاست های افغانستان و ناکامی تلاش های  حکومت آن گردید. ( ۴ ) از مجموع کشورهای این رده ، افغانستان توانست تنها با هند و چین  چارچوب همکاری و مشارکت  را نشانه گذاری نموده و روابط خود را از زاویه استراتیژیک به نگرش گیرد. موافقتنامه همکاری استراتیژیک میان افغانستان و هند میدان های همکاری های دو جانبه را بدرستی تعریف نموده و این همسایه نیک ،  حسن نیت خود را از راه مشارکت عملی در روند باز سازی ، سرمایه گذاری بزرگ در پروژه های زیر بنایی و خدمات اجتماعی به اثبات رسانیده است. با دریغ که روابط پایدار و آزمون شده هند ـ افغانستان در ماه های اخیر بنا بر کوتاه نظری سیاست خارجی افغانستان ، به ویژه نادیده گرفتن هند  به مثابه فاکتور با اهمیت سیاسی ـ نظامی و اقتصادی با چالش های جدی روبرو گردیده و با خدشه دار شدن آن ، کشور ما شریک مطمین خود را درمنطقه از دست خواهد داد. جمهوری مردم چین دومین کشورمنطقه است که ضرورت همکاری استراتیژیک  با افغانستان را به موقع تشخیص داده و با ا مضا معاهده حسن همجواری و همکاری های دوستانه در سال ۲۰۰۶ ترسایی ، خواست و علاقه خود را در ایجاد فضای اعتماد سیاسی و گسترش  مناسبات با افغانستان به ویژه در عرصه های اقتصاد ، امنیت ، مبارزه با تروریزم و تجارت غیر قانونی مواد مخدرابراز نموده است. چین در دوازدهمین نشست شورای سران کشور های عضو سازمان همکاری شانگهای از رییس جمهور افغانستان دعوت نمود و در اعلامیه مشترک چین ـ افغانستان مورخ هشتم جون ۲۰۱۲ تر سایی از تلاش های افغانستان در بهبود ی و توسعه بخشیدن روابط با کشورهای منطقه حمایت کرد . این کشور از عضویت ناظر افغانستان در سازمان همکاری شانگهای استقبال نموده و خواهان توسعه نقش آن در این سازمان گردید . چین اکنون نیز علاقمند نقش آفرینی در « روند قلب آسیا  » است و می خواهد در پروسه مذاکرات بخاطر تامین امنیت درونی و ثبات کشور اثرگذار باشد. روابط افغانستان با کشورهای ازبکستان ، تاجیکستان ، ترکمنستان ، قرقیزستان و قزاقستان با آنکه این کشورها روز تا روز کسب اهمیت بیشتر مینما یند؛ تا هنوز رُشد نیافته باقیمانده و مناسبات با فدراسیون روسیه نیز به حالت عادی بر نگشته است . همکاری افغانستان با این کشورها در نازلترین سطح قرار داشته و پروژه های اقتصادی چون انتقال گاز ترکمنستان از طریق افغانستان و پاکستان به هند  ( تاپی ) ، طرح خرید و فروش برق بین دولت های آسیای مرکزی و آسیای جنوبی ( کاسا ـ ۱۰۰۰ ) ،  ساختمان لوله گاز شبرغان ـ مزار شریف ـ بشکینت و ده ها طرح دیگر درشاخ آهو قرار دارند. همه رایزنی ها و اقدامات اعتمادساز نتوانسته اند این همکاری های منطقه ای را ارتقا دهند . ایران که با حضور نیرو های ایالات متحده و ناتو در افغانستان مخالف بوده و است؛ بار ها آماده گی خود را در مبارزه با تروریزم ،  افراط گرایی ، قاچاق مواد مخدر و حل مساله مهاجرین به جانب  افغانستان اعلام نموده و خواهان گسترش همکاری های دوجانبه در عرصه های  اقتصادی ، معادن و صنعت گردیده است . روابط دو جانبه افغانستان ـ ایران تا اکنون در حالتی قرار ندارد تا  گفتمان سازنده استراتیژیک به منظور مشارکت و همکاری های پایدارو همه جانبه ، به شمول حل پرابلم های ترانزیتی افغانستان راه اندازی شود. امضای موافقتنامه های همکاری های دراز مدت استراتیژیک و امنیتی دو جانبه  میا ن افغانستان و ایالات متحده امریکا  و جانبداری بیهوده حکومت افغانستان از عربستان در جنگ با حوثی ها روابط حساس دو جانبه را با دشواری های جدی مواجه ساخته که پیآمد هایی را با خود خواهد داشت .

گرایش عمده دیگر مناسبات افغانستان درمنطقه در برگیرنده کشور پاکستان و متحدین نزدیکش عربستان سعودی ، قطر و امارات متحده عربی است که همه شرکای استراتیژیک ایالات متحده امریکا و بریتانیا اند. روابط افغانستان با این کشورهمسایه پیچیده وپُر از تنش است ؛ زیرا پاکستان طراح و پیش برنده ای جنگ اعلان نا شده علیه افغانستان  ، پرورشگاه تروریزم و افراط گرایی مذهبی و زاد گاه همه پدیده های بحران آفرین برای افغانستان بوده و هنوز هم است . زیان ها و آسیب ها ی بزرگی را که سیاسیون ، نظامیان و سازمان دوزخی شان « ای اس آی »  بر مردم افغانستان وارد نموده اند چنان گسترده و عمیق اند که تاریخ کشور هیچگاهی آنها را فراموش نخواهد کرد . معضل اساسی سیاست خارجی افغانستان در روابط با این کشور،  دیپلوماسی اگنده از دروغ  و فریبنده آنست که هیچگاه مبتنی بر احساس مسوولیت و حسن نیت نسبت به افغانستان نبوده و همواره به مثابه پرده تزویر برای بیراهه کشاندن و فریب دادن افکار عامه جهان عمل کرده است . با آمدن ایالات متحده امریکا و متحدینش به افغانستان چنان پنداشته می شد که با اعلام مبارزه علیه تروریزم برگ تاریخ ورق زده شده و این ابرقدرت شریک استراتیژیک خود را وادار به قطع  مداخله غیرمستقیم  در امور افغانستان از راه صدور گروه های دهشت افگن اسلامی خواهد نمود . امروز پس از گذشت چهارده سال دیده میشود که این پندار نادرست بود و پاکستان مانند همیشه به تربیت ، تجهیز و بسیج تروریستان پرداخته است .ایالات متحده امریکا  که از کردار و رفتار رهبران نظامی ـ سیاسی پاکستان و سازمان « ای اس ای » اگاهی همه جانبه داشت هیچگاهی حاضر نگردید برای تامین صلح و امنیت در افغانستان ، متحد دیروزی و امروزی خود را زیر فشار قراردهد و از پاکستان آنچه را مطالبه کند که از همه جهان در مبارزه با تروریزم مطالبه میکرد. تجربه تلخ سیاست خارجی ما نیز در این بود که با گذشت زمان متوجه گردید که ایالات متحده امریکا و بریتانیای کبیر به هیچ وجه حاضر نیستند تا درموقف استراتیژیک پاکستان در ازای تثبیت هژمونی و جایگزینی در افغانستان تغیری را وارد کنند و یا کم ازکم هر دو کشور را به نظر مساوی بنگرند . تلاش های درد آور سیاست خارجی ایالات متحده امریکا همواره در این بوده تا منافع و موقف افغانستان در منطقه را در تابعیت و همسانی با خواسته ها ومنافع پاکستان تعریف کند . این پیشتیبانی بیدریغ به خود اگاهی سیاسی رهبران پاکستانی چنان افزود که آنها در برابر افغانستان از هرگونه پسگرد و انعطاف خود داری کردند و مانند گذشته به رهبری و سازماندهی تروریست ها برای خونریزی و تخریب در افغانستان به مثابه ابزاراعمال فشار به خاطر رسیدن به اهداف استراتژیک خود ادامه دادند. حکومت افغانستان در راه بهتر ساختن روابط  دو جانبه با پاکستان  تلاش بسیار نمود و امتیازات فراوانی را درعرصه تجارت و مناسبات اقتصادی به این کشور قایل گردید. اما همه این مسا عی به ویژه مذاکرات دو جانبه و چند جانبه و اقدامات دیگر به جایی نرسید و حکومت افغانستان ناگزیر گردید اعلام بدارد که جنگ از آنسوی خط سازمان می یابد و کلید صلح در افغانستان بدست پاکستان است . برگشت نیروهای جنگی ایالات متحده امریکا و ناتو از افغانستان ، آشفته گی وضع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی ، وابسته گی شدید افغانستان به کمک های خارجی ، افزایش ترور و دهشت بنیاد گرایان وابسته به پاکستان چون گروه حقانی ، طالب و داعش و یک سلسله عوامل دیگر باعث گردیده تا حکومت نو افغانستان کُرنشی دیگری را در برابر پاکستان نشان دهد و حاضر به معامله ای گردد که نقش پاکستان را درمنطقه ارتقا بخشیده و آن کشور را به اهداف استراتیژیک اش در افغانستان که همانا تسلط بر دریاها ، معادن ، بازار ها ، خطوط مواصلاتی ، منابع انرژی ، نفوذ در ارتش و نیرو های امنیتی ، اخلال مناسبات تاریخی افغانستان با هند ، بدست آوردن حق ترانزیت آزاد ، نصب عناصر وابسته در دستگاه دولت ، برسمیت شناسائی خط و موارد دیگر است نزدیک تر سازد . امضای موافقتنامه امنیتی که در باره آن در بخش پایانی این جستار سخن آورده میشود نخستین گام در راه برآورده ساختن این سیاست است که خوشبختانه با اعتراض شدید مردم افغانستان مواجه گردید . البته پاکستان این همه پیروزی را در روابط دیپلوماتیک خود نسبت به  افغانستان به تنهایی بدست نیآورده است. دوستان نزدیک منطقه ای آن چون عربستان سعودی که سال ها درجنگ اعلان ناشده علیه افغانستان نقش فعالی را بازی نموده  یکجا با قطر ، امارات متحده عربی و برخی دیگر از کشورهای عربی زمینه سازتحقق برنامه های ضدافغانی آن کشور بوده اند. عربستان و قطر نه تنها سازنده داعش اند بلکه با مهمترین تنظیم های جهادی افغانستان دارای روابط مستقیم اند  و کنترول امور دینی و شرعی را بدست دارند .کشور کوچک امارات متحده عربی به قول از سفیر آن در افغانستان در ده سال گذشته در حدود بیست هزار ملا امامان مساجد افغانستان را تربیت نموده و از صد ها تن دیگر برای تحصیلات عالیتر شرعیات در آن کشور دعوت نموده است . دین در دست آنها ابزارکار سیاسی است که غایه آن نگهداشت افغانستان درمدار کشورهای تمامیت خواه و تندرو اسلامی با حفظ روابط نزدیک با ایالات متحده امریکاست .

افغانستان در میان این دو گرایش منطقه ای و مناسبات فرامنطقه ای سخت درگیر و سرگشته است و تا اکنون نتوانسته استراتیژی درازمدت سیاست خارجی خود را تدوین نماید . در بخش پایانی این جستاربه این موضوع و ضرورت بازنگری سیاست خارجی خواهیم پرداخت .

 

پانویس ها :

۱ـ   نشست پنج روزه وزارت امور خارجه  ج ا ا برای تعین خطوط اساسی سیاست خارجی ، ۱۵دسامبر۲۰۱۲ ترسایی ،

ـ  « سیاست خارجی افغانستان  » محمود صیقل معین پیشین وزارت امورخارجه ، ۲۰دسامبر۲۰۱۲ ترسایی،

ـ   نکاتی در باره سیاست خارجی افغانستان ، فرامرز تمنا رییس مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت امورخارجه،

ـ استراتیژی دقیق در سیاست خارجی ، احمد سعیدی ، ۲۷جولای ۲۰۱۵ ترسایی

ـ گزارش اسوشیدپرس ،  ۳ جون ۲۰۱۵ ترسایی

۲ ـ  یگانه قدرت جهانی ، استراتیژی حاکمیت امریکا ، سال ۲۰۰۲ ترسایی

۳ ـ  بیانیه یانگ ای شی وزیر خارجه چین در کنفرانس بُن دوم، ۵ دسامبر ۲۰۱۱ ترسایی

۴ ـ  زمانیکه حامد کرزی در مسافرت خویش به ایالات متحده امریکا از ضرورت همکاری با ایران سخن گفت ، اوباما سخت بر آشفته شد .

  بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۹۰۸