دریای مدیترانه ، گورستان فراریان از جهنم

درام واقعی که هرروز در برابرمان به نمایش در می آید

تقی روزبه

موج پناهنده گی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعادگسترده ای پیداکرده است. فاجعه فقط در وسعت این گونه مهاجرت که حالت انفجاری بخود گرفته و به عنوان مثال طبق گزارش ها تنها در عرض شش روز به ۱۱هزارنفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن درغرق شدن هزاران پناهنده ای است که از طریق قایق ها و وسایل حمل و نقل فرسوده و فاقد شرایط ایمنی لازم و یا مملوکردن آنها با چندین برابرظرفیت واقعی خود است. آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست سرنوشت خود را بدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشت های بیرحم تر از آن می سپارند. در این درام واقعی که هرروز جلوی چشم مان جاری است، سخن گفتن از گرینه دیگری توسط این بخت برگشته گان و خطاب به آنها  پوچ و تهی از معنا بنظرمی رسد. در جهنمی واقعی و میدان های جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هربنی بشرمتحرک و یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادت گاه او، فرقی نمی کند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشی هدف محسوب می شود، که در آن هر روز کرور کرور و بی حساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بی خانمان و یا اسیر و به برده گی گرفته می شوند. زیست معنای جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد. در این میان بخش دیگری هم زنده گی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکرسفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بی بازگشت ؛ برای فرار از یک جهنم واقعی برمی آیند.

در آخرین نمونه،همین هفته، باردیگرخبر فاجعه غرق شدن یک قایق (کشتی اوراق شده؟ تخته پاره … و هر آنچه اسمش را بگذارید) ۷۰۰ و به روایتی نزدیک هزارنفر جان خود را از دست داده اند. گاردساحلی ایتالیا تاکنون توانسته تنها جسد ۲۸ نفر از آنان را نجات بدهد. گزارش ها و صحنه های تکان دهنده ای شناوربودن اجساد غیرقابل شمارش بر روی امواج دریا را نشان می دهند. موج های دریا اجساد برخی از آنان را ده ها کیلومتر دور تر از محل واژگون شده به سواحل لیبیا برگردانده اند. گویی درکشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم ، قانون تنازع بقا  و انتخاب صلح در خشن ترین وجه خود جان تازه ای گرفته است!

 ابعاد فاجعه و بیش از آن خطرهجوم پناهنده گان به بهشت های محافظت شده غرب به چنان درجه ای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیرشده است که سیاست سکوت و بی تفاوتی تاکنونی را (بخوانید مشارکت دراین قتل عام را) بشکند و جلسه فوق العاده ای برای بررسی این معضل تشکیل بدهد*. در این میان اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بی تفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایرکشورهای اروپایی در برابریک مساله تمام اروپایی و عدم پذیرش پناهنده گان و عدم تامین هزینه ها و امکانات لازم و اینکه بیش از۹۰ درصد بارآن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازه های مهم ورود پناه جویان به اروپا افتاده ، در آمده است. فرانسوااولاند از ضرورت ثبات در لیبیا (و دیگرکشورهای مسقط الراس ) سخن گفته است. همین سخن را اوباما  در دیدار با رییس جمهورایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تامین ثبات در لیبیا راه مقابله با آن است.

روشن است که این نوع واکنش ها جز فرافکنی و شانه بالاانداختن توسط کسانی که مسوولیت نظم جهان و پی آمدهای آن را مستقیما بردوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای « ثبات » می توان پرسید که اولا ثبات در لیبیا را چه کسی درهم شکست جز خودهمین قدرت ها، یعنی امریکا ، فرانسه و انگلیس درهمراهی با سایرمتحدین اروپایی شان (و این البته معنای جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به نقش خود در وقوع این فاجعه و جنایت ها ندارد) ؛ و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مساله و آشکارکردن سودای تاسیس حکومت های با ثبات و مقتدری که بتوانند بطورشایسته تری از دروازه های ورود مهاجران و پناهنده گان به سمت کشورهای تروتمند تر و پیشرفته تر غربی محافظت به عمل آورند نیست. براساس گزارش لوموند همین کشوربی ثبات و چند تکه شده لیبیا روزانه بیش از ۲۰ هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاه هایی با بدترین شرایط انسانی نگهداری می کند. با این همه سیل پناهنده گان در حدی است که حداقل هفته ای ده پانزده کشتی بندرتریپولی را بقصد ورود به ایتالیا و اروپا ترک می کنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپایی در این کشتارعامدانه با دستورالعمل های که این دولت ها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستجو و مداخله برای نجات این قایق های دستخوش امواج صادرکرده اند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قصاوتی، ارسال این پیام به پناه جویان بوده است که مبادا گمان برند که در آنسوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه  فرار از جهنم واقعی و غیرقابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیام های ضدانسانی کارسازنبوده و آن ها برای فرار از نکبت و فشاری که گرفتارش شده اند هر نوع ریسکی را به جان می خرند.

در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا می سپارند، کودکان و جوانان و زنان بامید دست یافتن به زنده گی قابل تحمل تر و کمترمشقت بار سهم عمده را تشکیل می دهند. حتا در میان جمعیت سوار براین نوع تخته پاره ها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آن ها را به امید دست یافتن به یک زنده گی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپرده اند. و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سو استفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهنده گان را در فرسوده ترین وسایل حمل و نقلی که فاقد حداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و چه بسا در وسط دریا رها می سازند.

بحران پناهنده گی تصویرگر ماهیت جهان کنونی

بحران پناهنده گی یکی از بحران های مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم می کند و مستقیما از نحوه انکشاف و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکاف های روزافزون طبقاتی، سبطره حکومت های مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعله ورشدن جنگ های و حشیانه قومی قبیله ای و یا نیابتی از سوی قدرت های بزرگ جهانی و یا متحد منطقه ای با سودای کسب هژمونی و کنترل منطقه نشات می گیرد ؛ که خود با تحریک و توسل به انواع  و اقسام انگیره های قومی و مذهبی و فرقه ای همراه است و بهمین دلیل پرده از چهره نظم حاکم و گندیده گی آن بر می گیرد. در این تصویر جهان تحت سلطه سرمایه داری به مراکزخوشبختی ( شهرها ) و نواحی غیرقابل زیست ( روستاها ) تبدیل شده است.

عامل اصلی این پدیده که خود بسترمناسبی برای سربلندکردن سایرعواملی چون داعش ها و القاعده ها بشمارمی رود، اساسا جهانی سازی سرمایه و استراتژی ها و سیاست هایی منبعث از آن است. به عنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ایتلاف وسیع منطقه ای و جهانی با نقش آفرینی عربستان هم چون یکی از ژاندارم های تحت کنترل و حمایت دولت امریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گسترده ای که مدتی پیش باصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویت کننده بنیادگرایی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازه ای از آواره گان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بی وقفه سرمایه برای گشودن راه های سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه و تامین انباشت را تشکیل می دهد. سرمایه داری با کالایی و طبقاتی کردن همه مناسبات جوامع انسانی و تعمیم آن به همه نقاط جهان، بدلیل خصیه ذاتی رشد نامتوازن اش، به تولیدهمزمان فقر و ثروت و ایجاد جزایرخوشبختی و فلاکت زده در کنارهم، و تولید و بازتولید جوامع ناموزون و آکنده از تضادهای درهم پیچیده پرداخته است. اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقر بی کران و جنگ و سرکوب به ویژه در خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایرنفتی و گاز و نیز شمال آفریقا را غیرقابل زیست می کند. هم چنین باید اضافه کرد که ورود سرمایه داری به فازجدید جهانی سازی برای انتگره کردن منطقه در خود و در بازارجهانی و ایجاد قطب های ثروت و قدرت، بلایی را که زمانی در دوره شکوفایی فازدولت- ملت ها با خالی کردن ساکنان بی شماری از روستاها و مناطق عقب مانده به سود مناطق شهری و رشد یافته تر و ایجاد حلبی های وسیع در اطراف شهرها به وجود آورد، اکنون همان روند را در فازجهانی سازی با حدت و شدت بیشتری انجام می دهد: جداکردن میلیون ها میلیون مردمان این مناطق از اقتصاد بومی- زیستی خود بدون آن که قدرت جذب آنها را داشته باشد. بحران پناهنده گی و مهاجرت که تخمین زده می شود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرایندایجاد سرزمین های سوخته و عقب مانده است که در ترکیب با تناقض ها و عوامل محلی و جنگ ها که خود نیز دارای پی آمدهای ویران باری است خصلت انفجاری یافته است. این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و روی آوردن به جوامعی که جزایرخوشبختی  و امن انگاشته می شوند، بی تردید پی آمدهای مهمی را با خود به همراه دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله این نوشته خارج است. حاشیه نشینی و انباشته شدن آنها در در اردوگاه ها و یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیض ها، دامن زدن به نژاد پرستی و ضدیت با مهاجران در کناراستثمارشدید و سواستفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدید شکاف های درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبسته گی طبقاتی از جمله آنهاست.

معضل بزرگ دیگربرخاسته از انکشاف سرمایه دارانه و برخاسته از تناقضات ذاتی آن، اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که این سیستم ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زنده گی و نیز ممانعت از شکل گیری اشکال و شیوه های نوین زیست و زنده گی به آن مبادرت می ورزد. آزاد کردن لایه های وسیعی از بند مناسبات بومی که خود قادر به جذب اکثریت بزرگی از آن ها نیست موجب چنان جمعیت اضافی و مازادی می شود که آدمی با مشاهده جنگ ها و کشتارها و تبدیل شدن دریای مدیترانه قبرستان آنها، گویی این تیوری های ضد بشری مالتوس است که برای تعدیل جمعیت جهان جان تازه ای گرفته است!

در اصل این قانون رشدناموزون سرمایه داری است که با نابودی اقتصادها و پتانسیل های بومی بجای رشد و شکوفایی آنها، در کنارتخریب محیط زیست مانع بسط  و رشد جوامع موزون و همگون در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق می شود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحد پذیرش چنین ریسکی اجتناب ناپذیر می کند. منشأ اصلی شکل گیری پتانسیل عظیم مهاجرت جهانی را در این نوع تضادها و انکشاف سرمایه داری باید جستجوکرد و نه نسبت دادن آن به عوامل ثانوی که حامیان سرمایه داری با فرافکنی و پوشاندن علل واقعی در صددالقا آنها به عنوان علل واقعی هستند. در همین رابطه سرشت و پویه متضاد و دوگانه سرمایه داری در فازجهانی سازی گسترده مبنی بر شعارتحرک آزاد سرمایه و بسط بازار و مناطق باصطلاح تجارت آزاد از یکسو و ممانعت از تحرک نیروی کار و از جابجایی آزاد جمعیت جوامع بشری از سوی دیگر باعریانی مشهودی توضیح دهنده فاجعه شرم آوری است که امواج دریا به صخره های این جزایرخوشبختی و تمدن بشری فرومی کوبند. دوگانه گی و تناقضی که از ماهیت جهانی شدن سرمایه و ورود آن به همه عرصه های زنده گی در همه نقاط جهان از یکطرف و متوسل شدن به قواعد و مقررات نظام دولت- ملت ها و حفاظت از امتیازات و اقتدارات برآمده از مرزهای ملی توسط سرمایه جهانی شده برای اعمال هژمونی و سلطه برجهان از طرف دیگر نشات می گیرد.

فرافکنی

با این همه، برخورد نظام سرمایه داری با فجایع برخاسته از نحوه انکشاف خود و سیاست ها و استراتژی های برآمده از آن، چیزی جز فرافکنی و تحریف صورت مساله و رازآمیزکردن اصل مساله جهت فریب دادن افکارعمومی نیست. تداوم رفتاربی شرمانه تاکنونی نسبت به مهاجرانی که دل به امواج دریا سپرده اند و نسبت به کودکان و زنان و نوجوانان و جوانانی که از جهنم جنگ و فقر گریخته اند، البته دیگر بشکل تاکنونی- درسکوت و با چراغ خاموش- ممکن نخواهد بود. اکنون برخوردبا موج پناهنده گان به آزمونی بزرگ برای تمدن بشری و نیز عرصه بزرگی برای مبارزه جهانی جهت واداشتن دولت ها به تمکین در برابرمنزلت بشری به جای سرخم کردن در برابرمنزلت سرمایه تبدیل شده است. در این کارزارجهانی شفاف ساختن و به چالش گرفتن رابطه جنگ ها، اعم از نیابتی و غیرنیابتی و اختصاص بودجه های نجومی به جنگ و تولید و نگهداری انواع سلاح های کشتارجمعی، تأسیس جوامع یک درصدی و فوق مرفه، در کنارجوامع فوق محروم و غیرقابل زیست، سیاست های ویرانگرانه اقتصاد مبتنی بر سود و بازار آزاد و جنون مصرف، و بالاخره تاکید بر ارزش های جهان شمول حقوق انسانی از اهمیت زیادی برخورداراست.

بطورکلی در مقابله با فاجعه و بحران مهاجرت باید سه سطح از کنش و اقدامات را باهم ترکیب کرد:

نخست ـ درهم شکستن بی اعتنایی دولت های اروپایی و جامعه جهانی برای در دستورقراردادن یک سری اقدامات واقعی اصلاحی و فوری برای نجات و اسکان پناهنده گان و تامین سایرخدمات اولیه و حل معضلات پناهنده گی آنها.

دوم ـ  مبارزه برای برسمیت شناختن حق سکونت و تامین زنده گی انسانی برای هرفرد به عنوان انسان با حقوق جهان شمول و هم چون یک شهروند جهانی و از جمله برخورداری از حق سکونت درهرنقطه ای از جهان که مایل به آن باشد.

سوم ـ مبارزه برای سیاست های معطوف به توسعه و رشد متوازن در سراسرجهان و سرمایه گذاری های زیربنایی و بدور از محاسبه و دست اندازی بازار آزاد، برای زیست پذیرکردن سایرنقاط جهان. که خودمستلزم دست برداشتن و آزاد کردن سرمایه ها و امکانات از حوزه های میلیتاریستی و انباشت زرادخانه ها و تخصیص بودجه های نجومی جنگی و اتخاذ سیاست های غیرسوداگرانه و برابری طلبانه است.

بی تردید سرمایه داری داوطلبانه زیربارحتا بخشی از آن ها هم نخواهد رفت و تن دادن به آن ها را در حکم خودکشی و نافی هویت خود خواهد دانست. با این وجود این به معنای آن نیست که تا رسیدن زمان نابودی نهایی چنین سیستمی نتوان از طریق تشدید فشارافکارعمومی، فشارسنگین جنبش ها و نهادهای مدنی رفرم ها و اصلاحات مشخصی را به آن تحمیل نکرد. اصلاحاتی که برای تداوم زنده گی در کره زمین و تکوین جنبش برابری خواهانه به یک بدیل تمام عیار لازم اند. سرمایه داری بارها درتاریخ حیات خود باین گونه فشارها برای بقا  خود تن داده و سعی کرده است که آنها را به سودخود تصاحب کند. اعمال چنین فشارهایی به سیستم به ویژه وقتی که مستمرباشد می تواند در کناربرنامه مستقل جنبش های اجتماعی - طبقاتی خود بخشی از روند تضعیف و انهدام آن باشد. مهم آن است که این جنبش ها و فشارها از بیرون و بدون دخیل بستن به امکان و امید تحول از بالا و دادن فرصت مسخ و از آن خود کردن توسط نظام باشد. بدیهی است که چنین گام ها و تحمیل رفرم هایی تنها می تواند در راستای تقویت صف همبسته کارگران و محرومین جهان هم چون یک طبقه و جنبش جهانی و آگاه به جایگاه و سرنوشت خود در برابر طبقه جهانی سرمایه داران و دولت های حامی آنها باشد.

واقعیت مهم دیگر آن است که نظام سرمایه داری با جهانی ساختن خود و اشغال همه نقاط جهان به سرعت بسوی تصادم با دیواره های ظرفیت سیاره زمین حرکت کرده و بشر را با خطرتخریب و نابودی آن مواجه کرده است که این خود محرک و زمینه عینی تازه ای است برای به وجودآمدن انگیزه ای مضاعف و حیاتی برای نجات زیست گاه خود- سیاره زمین- و حفظ تمدن بشری توسط ساکنین آن. از همین رو با قاطعیت می توان گفت که لااقل سرمایه داری به شیوه تاکنونی در جنون مصرف و تولیدفقر و نابودی طبیعت قادر به حفظ تداوم سلطه خود نخواهد بود و چه بسا ناگزیر گردد زیرفشارجهانی برای حفظ خود و نظام اش دست به عقب نشینی هایی بزند و به تغییرات و رفرم هائی ولو جزیی و حداقلی معطوف به حفظ محیط زیست و سیاست کنترول بحران مهاجرت و امثال آن تن بدهد. اما همانطور که گفته شد اولا شرط آن تشدید و اعمال فشار توسط  جنبش ها و افکارعمومی است و ثانیا بهرصورت دامنه آن محدود  خواهد بود. بی تردید اگر قرار باشد سرنوشت جهان به دست سرمایه داری با سرشت شناخته شده اش سپرده شود، حاصل آن جز نابودی و ویرانی کره زمین و گسترش جنگ ها و فقر و شکاف فزاینده طبقاتی نخواهد بود. در انتهای این تونل تاریک آن چه که می تواند موجب رویت کورسویی برآمده از بارقه امید باشد، این واقعیت است که انسان با قرارگرفتن عملی در برابری دو راهی خطرنابودی سیاره زمین هم چون مکان زیست خود و یا گزینش شیوه دیگری از زنده گی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر، دست به انتخابی تاریخی بزند. ماندن یا نماندن، ترجمان دیگری از شعاردیرینه سوسیالیسم یا بربریت است که امروز در برابرمان قرارگرفته است.

 

* در همین رابطه اشتان مایر وزیرخارجه المان با انتشاربیانیه ای غرق شدن حدود یک هزارتن در آب های مدیترانه را یک تراژدی وحشتناک توصیف کرد، و خواهان اتخاذ تدابیرجدی و پاسخ به آن شد. اما بیانیه ای که با نشست اضطراری وزیران خارجه اتحادیه اروپا انتشاریافت، چنانکه از قبل هم قابل پیش بینی بود، روشن ساخت که ماهیت این باصطلاح تدابیربازدارنده چیست: حذف صورت مسأله، افزایش کنترول ها تا ۵۰۰۰ نقطه و تا مرزهای لیبیا و سایرکشورهایی که مهاجران از آن جا وارد می شوند و نیز درهم شکستن قایق ها و کشتی های قاچافچیان و دستگیری آنها و کمک به دولت های محلی برای ممانعت از پناهنده گی (همان حکومت های با ثبات) و امثال آن رووس اصلی تصمیمات این نشست را تشکیل داد و معلوم شد که آه و تاسف آنها و نمایش یک دقیقه سکوت و انتشار بیانیه های همدردی و امثال آن همه و همه جز تعارف و ریزش اشک تمساح نبوده است.

«مجله هفته»

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۵/۵ـ ۲۲۰۴