تشدید مبارزات آزادی خواهی، اصلاحات، تجددگرایی و استرداد استقلال

افغانستان

 

 

نوشته : داکترآرین

 

با مطالعه این بخش مختصر ولی با ارزش جوانان ما آگاه میشوند که آرمانهای بشر دوستانه و ترقی خواهانه پدیده های نوی نیستند، بلکه چکیده مبارزات تجدد گرایانه و اندیشه های میهن پرستانه ای  جنبش جوانان ماست، که در طول تاریخ ریشه گرفته، رشد یافته و تکامل کرده است، دانستن این گذشته، برای جوانانیکه به تازه گی پا بر عرصه سیاست و مبارزات ترقی خواهانه گذاشته اند ضرور و آنها را در پیکار شان کمک نموده و مؤثر است. در این بخش از مبارزات جوانانی توصیف میشود که به باور نگارنده دستاورد آن اولین انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری، مترقی و مردمی بود که روزنه نوینی را درتاریخ معاصر میهن ما گشود و دورنمای سیاسی مبارزات عدالتخواهانه و تجدد گرایانه را روشن ساخت، یعنی از مبارزات مشروطه خواهان اول و دوم، که به معرفی کوتاه و جوانب معینی از مبارزات آنان پرداخته خواهد شد.

در شرایطی که سلطه افزاینده سیاست های استعماری، بیسوادی مردم، فقروتهی دستی، عقب مانده گی فرهنگی، ارتجاع تاریک اندیش  و استبداد زمامداران بی مسوولیت،  شرایط را برای بیداری جوانان بس دشوار و پیچیده ساخته بود و نمی گذاشت اندیشه های بشر دوستانه و میهن پرستانه از لحاظ کمی و کیفی میان جوانان نفوذ و تشکل سازمانی پیدا کند و امیران حاکم به زندانی نمودن ها و اعدام های وطن پرستان می پرداختند و هرگونه صدای تجدد گرائی و آزادی خواهی خاموش می گردید، و جنایاتی را که هیچ دولت خودکامه دیگر درحق مردمش نکرده بود انجام می دادند، چنین وضع موجب شد تا جنبش سیاسی در کشور ما شکل بگیرد و برای پایان بخشیدن به دولت استبدادی وحاکمیت مرتجعین و به میان آوردن یک دولت مدرن و عادل به نبرد برخیزند، صدیق فرهنگ درکتاب "افغانستان درپنج قرن اخیر" با اشاره به تداوم نهضت سید جماالدین افغانی، چنین مینویسد : "جریان اجتماعی زمان و زایش جنبش و عواملی که همواره در داخل جامعه کارگر می افتد، در مقابل هرگونه استبداد و تشدد برمقاومت جامعه می افزاید و نیز شروط اقتصادی ووضع طبقاتی مردم نگذاشت که فکر نو بکلی از بین برود"۱۳از یک طرف به توپ بستن ها، دستگیری ها و کشتار تجدد گرایان و آزادی خواهان، مبارزات عدالت خواهانه را شدت می بخشید و اندیشه های وطن پرستان میان توده های روشن فکر عمق بیشتر میگرفت و از جانب دیگر ساخت و مناسبات اجتماعی جامعه افغانستان که خصلت فیودالی و نمیه فیودالی داشت - مناسبات پایدار قبیله ای،  عقب مانده گی فرهنگی و اقتصادی، وابسته بودن طبقه دهقان به زمین،  ظلم و ستم اجتماعی روسای قبایل و فیودالان و حکم روائی خان و خوانین محلات،  نبود صنعت و تکنالوجی، بیسوادی همگانی، عدم موجودیت مکاتب و موسسسات تحصیلات عالی، محرمیت  فرزندان زحمت کشان بصورت عموم از تعلیم و تربیه، نبود خدمات صحی و اجتماعی، تمام این عوامل جوانان را بطرف یک تفکر اجتماعی- سیاسی جدید می کشاند، جوانان روشنفکر که نمی توانستند با چنین وضع جنایت بار سازش نمایند، به مبارزات سازمان یافته تری بخاطر سرنگونی دولت استبدادی دست  زدند و این مبارزات سال به سال فزون تر می شد و به جوانان میهن پرست افزوده می گردید و جریان آن بطرف تشکیل یک جنبش قوی سیاسی جوانان در حرکت بود، که این جریان در تاریخ افغانستان به "جنبش مشروطه خواهی" معروف است، نگارنده معرفت جوانان ما را با این جنبش، دارای اهمیت دانسته و بیگمان که تمام وقایع و ویژه گی های مبارزات سیاسی- اجتماعی مشروطه خواهان در این مختصر نخواهد گنجید، از همین روی قابل توصیه می دانم برای همه جوانان ژرف پوی، مبارز و میهن پرست و ترقی خواه که مطالعه آثار دانشمندان را در این مورد ازیاد نبرند.

 استاد عبدالحی حبیبی جنبش فکری "سراج الخبار" را اساس نهضت اول مشروطیت میداند، که "بصورت یک حزب متشکل و دارای مرام مترقی بوجود آمد"١٤ و به ادامه آن می نویسد: "تعداد جوانان مشروطه خواه به سه صد نفر می رسید که در جرگه های جداگانه تقسیم بود و در هر جرگه یک دسته از رفقای که همدیگر را خوب می شناختند دور هم جمع می شدند و از بین خود یک منشی و یک رئیس انتخاب می کردند، این جرگه های کوچک با یک دیگر ارتباطی نداشتند، اما رئیس عمومی همه جرگه ها مولوی محمد سرورخان واصف بود، وی رئیس یک جرگه ده نفری نیز بود که اکثر شانرا همان رفقای معلمین مکتب حبیبیه تشکیل میداد ..." ١٥ محمد سرور واصف یکی از برجسته ترین مبارزان مشروطه خواه " هم عالم بود و هم ادیب بود وشاعر و هم از روشنفکران بارز و جسور"١٦ که به امر امیر گرفتار و در تپه شیرپور کابل اعدام شد، میر غلام محمد غبار می نویسد: "این شخص در نزدیک توپ قلم خواست ووصیت نامه ای در نهایت آرامی و خوش خطی بنوشت که در عنوان آن این بیت مرقوم بود:

ترک مال وترک جان و ترک سر 

در ره مشروطه اول منزل است." ١٧

این بیت از شخصیت والا و میهن پرست و از اولین قربانی یک جنبش سازمان یافته سیاسی درتاریخ افغانستان است که از یک پیکار جانبازانه سخن گفته و از حماسه ای حکایت می کند که نخستین بار در سرزمین خفته و خسته ما، شعله آن سر برکشید، از حماسه مشروطیت از زبان حال قهرمانانی که علیه ظلم و ستم اجتماعی به پا خواستند،  سرگذشت آرزوهای را بیان میدارد که با برخورد خشمناک و غیر عادلانه امیران و تهمت های سراپا افترآمیز سرکوب و به خون کشیده شد، حبیبی در کتاب "جنبش مشروطیت در افغانستان" می نویسد: "مشروطیت اول  که از انجمن سراج الخبار ١۳۲۳ اساس یافته بود به قتل و حبس یک گروهی روشنفکران افغان در صفر ١۳۲٧ ختم شد."١٨

عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد

ورنه این بزمی خموشان غوغای نداشت

پرداختن در باره هریک از جوانان و قهرمانان این جنبش که "بخاک و خون تپیدند و در میدان مبارزه ملی قربانی شدند"١٩ به بحث و نوشته جداگانه ضرورت دارد، اما بخاطر احترام و ارج گذاشتن به یک نبرد تاریخی و اجتماعی که هدف آن نجات افغانستان از انحطاط  و ایست و قهقرا بسوی اعتلا، شگوفائی و اصلاحات بود، به معرفی مختصر چند تن از آنها به نقل قول از آثار پرارزش دانشمندان ما – حبیبی، غبار و فرهنگ می پردازم!

  • لعل محمد خان و جوهرشاه: امیرحبیب الله خان این هردوجوان را نزد خود احضار نمود و مورد بازپرسی قرار داد، آنان "بدون کمترین احساس خوف از بی مبالاتی های مقامات حکومتی به حال مردم و از مظالمی که عمال دولت در سرتاسر مملکت روا میداشتند یکایک بیان نموده و این دو جوان دلیر در همان مجلس بضرب تپانچه کشته شده و جان سپردند و به زبان حال می گفتند:

به ملک جم ندهم مصره نظیری را 

هرآنکه کشته نشد از قبیله ما نیست"۲۰.

  • میرقاسم خان:  "وی در ایام جوانی با واصف یکجا در گروه تألیف سراج الخبار محرر بود از آثار میر سید قاسم خان برخی مقالاتی است که حین سردبیری "امان افغان" در آن جریده نوشته و عمق مطالعات او را در مسایل اجتماعی، دینی و قانونی میرساند، در دوره معلمی خود در مدرسه حبیبیه و لیسه استقلال بسا شاگردان و جوانان را با روحیه وطن پرستی و آزادی فکر و انتقاد اجتماعی تربیه کرد و تا آخر عمر مقام رهنما را از دست نداد"۲١.
  • مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب: از جمله مشروطه خواهان، دانشمند و عالم بودند تألیفات آنها به ده ها کتاب و رساله میرسد مولوی عبدالواسع در زمان امیر حبیب الله کلکانی در شیرپور به توپ بسته شد و مولوی عبدالرب در جلاآباد وفات نمود.
  • غلام محی الدین افغان: "افغان یکی از نویسنده گان "سراج الخبار" و شاعر پشتو است که با محمود طرزی هم محشور بود و همواره کمک قلمی می کرد ... افغان که در مشروطیت اول در سنه ١۳۲٧ق محبوس گردید ... شخصیت پرورنده و محبوبی داشت و همواره مرکز تجمع یاران روشنفکر و جوانان افغان بود."۲۲
  • پروفیسور غلام محمد خان میمنگی: "در هنر رسامی و نقاشی و انواع هنرهای زیبا به مقام پروفیسری رسید ... پروفیسر در حلقه های جوانان آزادی خواه و ترقی طلب تا ایام آخرین حیات به حیث شخصیت ممتاز و مهربان و پرورنده باقی ماند و شاگردان و عقیدتمندان فراوان داشت و با وجود تحمل مصائب حبس دراز، جوان وزنده دل و دارای فکر روشن و آزادمنش باقی ماند."۲۳
  • کاکا سید احمدخان لودین:  لودین شخص عالم و عاقل و دارای فضلیت بود "مدت یازده سال در ارگ محبوس ماند ... به زبان فارسی و عربی دانا و در ریاضی ماهر بود در محبس به محبوسین سواد درس می داد، به طریقی که خودش ایجاد کرده بود بسا نوآموزان را باسواد ساخته بود."۲٤

 

  • بابا عبدالعزیز خان: "جوان فهیم و با درایت و صریح الحجه بود ... این جوان دلیر و پرشور در نهضت مشروطه  نیز شامل بود که در حدود ١۳۲٦ق محبوس و با آغاز دوره امانی رها شد."۲٥
  • استاد محمد انور بسمل: "از جمله شاگردان ممتاز مدرسه حبیبیه، شخص عالم و ادیب و شاعر خوش مشرب روشن فکر به شمار میرفت و از نظر سن با استادان مشروطه خواه تفاوت چندانی نداشت ... از سرآمدان شاعری سبک هندی در قرن اخیر بود"۲٦.
  • تاج محمد خان بلوچ: یکی از منوران کابل و شخص گویا و پویا که در رأس یکی از گروه های فرعی مشروطه خواهان اول کار میکرد ... بعد از سقوط دولت امانی در کابل بود و چون از عناصر امان است و انتی انگلیش بشمار می آمد چند روز بعد از جلوس محمد نادر شاه غفلتا گرفتار و اعدام گردید."۲٧
  • فیض محمد کاتب: "نویسنده فاضل و ادیب و روشنفکر و از جمله مشروطه خواهان اول بود و در شیرپور محبوس گردید ... کاتب حقیقتا نویسنده پرکار و مورخ عالمی بود."۲٨ کاتب تألیفات ارزنده و گرانقدر را از خود در تاریخ افغانستان بجا گذاشت که یگانه و بهترین موخز برای تاریخ نویسان افغانستان بشمار میرود، کاتب به امری امیرحبیب الله کلکانی لت و کوب گردید که از این ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج در کابل جان سپرد. 

غبار مینویسد: "در هرحال نخستین جنبش عملی دموکراسی با حبس و اعدام آزادی خواهان در ١٩۰٩ عجالتان خاموش گردید ... امر سرکوبی مشروطه خواهان در نفوس روشنفکران باقی مانده  تأثیر عمیق و شدید کرد، در کابل به تدریج حلقه های کوچک و مخفی تشکیل شد"۲٩ جوانان میهن پرست در چنین وضعیت سیاسی- اجتماعی که استبداد و ارتجاع سرنوشت کشور و آینده مردم را در معرض تهدید و نابودی قرار داده بودند، به این سوال برخوردن که راه و چاره کدام است و چه باید کرد؟  یگانه راه نجات از این خطر مهلک و نابودی کشور را در تغییر رژیم با  مهر و نشان تجدد و اصلاحات بررسی کردن، به این ترتیب مشروطیت دوم با روحیه انقلابی متکاملتری در بین جوانان روشن فکر افغانستان نشو ونما  یافت و منجر به تغییر اوضاع اجتماعی و بازستانی استقلال افغانستان گردید که به مثابه جشن ملی افغانستان در تاریخ میهن ما گرامی است.

تاریخ پیروزی جنبش مشروطیت دوم از جالب ترین صفحات تاریخ جنبشهای آزادی بخش و ملی در میان کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره درمنطقه است که عبدالحی حبیبی نقش اندیشمند بزرگ سیاسی افغان - محمود طرزی را در این پروسه برجسته تعریف میکند و به این باور است که انتشار "سراج الخبار" برای بار دوم "منبع بیداری سیاسی و زمینه پرورش تخم مشروطه خواهی، بلکه آزادی خواهی گردید."۳۰

آزادگی به قبضه شمشیر بسته اند

مردان همیشه تکیه خود را بدو کنند

روشن فکران و جوانان مشروطه خواه دوم ادامه دهندگان اهداف و خواسته های مشروطیت اول اند، تنها در تاکتیک و شیوه های مبارزه متفاوت و بعضی ازحلقات در مشروطیت دوم تند رو تر بودند که زبان شاعر جوان و تند رو عضو مشروطیت دوم "جلوه" جوانان را چنین به مبارزه فرا می خواند:

تاکی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید

سعی برهم زدن منشأ بیداد کنید

ننگ دارد بشریت ز چنین کهنه رژیم

طرح ویرانی این بنگه بیداد کنید

آشیانی همه مرغان ز ستم آتش زد

قصد آتش زدن خانه صیاد کنید

غازه سازید زخون شاهد آزادی را

تا ز خود روح شهیدان وطن شاد کنید

خانمان کرد تبه تا شود آباد خودش

خانه ظلم و ستم یک سره برباد کنید.۳١

شاعر به تفسیل نشان میدهد که چگونه باید در پی تاکتیک ها و شیوه های تند مبارزه برآمد، همچنان از جوان مشروطه خواه و تندرو دیگر عبدالرحمان لودین که میخواهد گریبان مردم خویش را از چنگال مستکبران بهره کش و ظالم و میهن خود را از اسارت نجات بدهد می شنویم:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید

از شرو مکر و حیله دشمن خبر شوید

برنقد و جنس و مال ما خاینان امین

در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین ۳۲

لودین با همین صفت تند روانه ای که داشت "به امیر به ضرب گلوله تفنگچه حمله کرد که با آماج ننشست و خود لودین شدیدن در ارگ در غل و زنجیر کشیده شد"۳۳ این دوره حبس بسیار پر آزار بود که یکی از یاران محبوس با او میریار بیک خان بدخشی می سرود:

بندی را بس بود زولانه ای 

این همه زنجیر در زنجیر چیست 

همچنان یکی از رفقای خارج از زندان این بیت را برای رفقای داخل زندان سروده بود:

به شب نشینی زندانیان برم حسرت 

که نقل مجلس شان دانه های زنجیر است، 

جوانی دیگری که با لودین زندانی شده بود عبدلهادی داوی "پریشان" است که اندیشه و طرز تفکر خود را چنین بیان می کند: 

نور بیداری جهانی را گرفت 

خواب غفلت ای حریفان تابکی

ای قلم آخر زبانت می برند

این قدر حرف "پریشان" تابکی ۳٤

صدیق فرهنگ در مورد این دو شخصیت که در زمان شاه امان الله غازی با دیگر مشروطه خواهان از زندان آزاد شدند مینویسد:  "عبدالهادی خان و عبدالرحمان خان نیز با امیر همکاری نزدیک داشتند، در اطراف هریک از این دو شخص به تدریج حلقه های جوانان تشکیل گردید... هرچند هیچ یک از اینان به تشکیل حزب اصولی و پایدارموفق نشدند اما روح انتقاد و قضاوت آزاد را در برابر اعمال دولت و مامورین، که درافغانستان سابقه نداشت در بین جوانان پرورش دادند".۳٥

شخصیت دیگری که اندیشه های ترقی خواهانه وعدالتخواهانه او را استبداد سلطنتی و نیروهای ارتجاعی نمیتوانستند تحمل کنند میرغلام محمد غبار بود، استاد عبدالحی حبیبی در کتاب "جنبش مشروطیت"درباره غبار یاد آور می شود: "دراوخرعهد امیرحبیب الله خان، با جوانان افغان مشروطیت دوم محشور گردید و مطالعات خود را در تاریخ و اجتماعیات دوام داد، تا نویسنده نیرومند و صاحب ذوق زبان دری بارآمد، در لویه جرگه پغمان ١۳۰۳ و  ١۳۰٧ به حیث وکیل مردم کابل انتخاب شد و افکار جوانان افغان را مانند یک عضو دست چپی نمایندگی میکرد... به حیث فرد ترقی خواه پیشرو، رنجهای فراوان و محرومیتها دیده و دوبار در حدود زیاده از ١٤ سال حبس های طاقت فرسا را تحمل کرده است. وی گاهی این بیت را زمزمه می کرد:

شمها برده ام از صدق به خاک شهدا

تا دل و دیده  خونابه  فشانم دادند"۳٦.

بزرگ مردی دیگری که علیه نظامهای فاصد و استبدادی  و بنیادگرایان ارتجاعی و بخاطرآزادی و عدالت اجتماعی می رزمید و اندیشه های آزادی بخش او تأثیرنیرومند بالای تمام جوانان مشروطیت دوم داشت محمود طرزی است،  حبیبی می نویسد: "زندگی محمود در عین خاموشی و خونسردی، پر از شور و تلاش و تدبیر بود. وی کار می کرد، پویا و جویا و با عقیده و ایمان کامل به "معالی و مفاخر افغانیت" برای وطن خود خدمات مهم و ارزنده انجام داد... محمود طرزی تا آخر دوره امانی، شخصیت محترم پاکدامن و رهنما باقی ماند"۳٧ این شخصیت پاک و اندیشمند بزرگ، پدرژونالیزم افغانستان و میهن پرست بی بدیل پیش از اینکه میهن اش را مجبورا  ترک کند این دوبیتی را سروده بود:

"درغربت اگر مرگ بگیرد بدن من

آیا کی کند قبرو  کی دوزد کفن من

تابوت مرا بر سری کوهی بگذارید

تا باد وزد بر سر آن از وطن من "۳٨

حبیبی به ادامه آن می نویسد: " بعید نیست که به قدر دانی، نسل جدید افغان از خدمات گرانمایه اش به وطن، وقتی عظام رمیم او را مانند استادش سیدجماالدین افغانی به وطن باز آرند و اورا در دل پوهنتون کابل در کنار سید مذکور، آرامگاه ابدی بخشند: تا باد وزد بر سر او از وطن او"۳٩ نگارنده نیز بخاطر گرامی داشت این شخصیت بزرگ که جهان ظلم و ستم را به لرزه آورده  و استعمار را به هراس انداخته بود پیشنهاد جناب عبدالحی حبیبی را یکبار دیگر تازه ساخته تکرار مینمایم.

لازم به تذکر است دراین نبرد بزرگ که بخاطر تجدد، اصلاحات و بازستانی استقلال افغانستان صورت گرفته نقش تمام مردم میهن ما قابل احترام و ستایش است و انقلاب ترقی خواهانه ضد استبدادی و ضد ارتجاعی که در رأس آن مشروطه خواهان جوان قرار داشت و باعث بازستانی استقلال افغانستان گردید حاصل زحمات مشترک تمام آنان می باشد، اما میخواهم بطور برجسته روی سخنم با مشروطه خواه و مرد مبارزی باشد که این پیروزی را به قیمت جان خرید و نیمی از زنده گی یعنی دوران درخشان جوانی و لحظه های شاد و سعادت مند خود را بخاطر تجدد و آزادی کشور در مبارزه گذشتاند و با ارتجاع ، استبداد و بنیاد گرائی در نبرد بود ونیمی دیگر آنرا خامه در خون دل فرو برد و سیل آسا بخاطرکشورش اشک ریخت و ستم از خود و بیگانه را بخاطر اندیشه و آیدیای بزرگش متحمل گردید، آزاده زیست، آزاده گفت و آزاده قربان شد که نامش به مثابه سردار ملی- شاه امان الله غازی ثبت تاریخ کشورما شده، زنده و جاویدان گردید./