بهـــاريـــه
بر سرير گلسِتان زد تكيه سلطان بهار
سايبان افراشت هر سو ابر نيسان بهار
نوعروسان چمن را باد آورد آگهى
زين بشارت شد تمامى تهنيت خوان بهار
رنگ و بوى رفته آمد بر تن افسرده گان
گرم شد بزم چمن از مهر و احسان بهار
دف نگر در پنجه ى دست چناران بلند
بلبل خوش لهجه گرديده غزل خوان بهار
ارغوان از زلف سنبل طوق گردن ساخته
مرحبا خواند همى بر شوكت و شان بهار
بيد مجنون از شميم عطر گل ديوانه شد
گشته زنجيرى به پايش جويباران بهار
باز دشت و دامن و كوه و كمر شد زرنگار
تا برآمد زآستين دست زراَفشان بهار
از پى رضاعت نوزاده گان بوستان
موج دارد شيرعشرت در دو پستان بهار
دست عشرت خوش بود دایم به دامانش ولى
حيف سست افتاده ياران! عهد و پيمان بهار
خوانده ام در پرده هاى چشم نرگس اين سخن
نيست جز نيمِ نگاهى بيش دوران بهار
دى ضيا ميگفت بر شاخ گلى بلبل كه: نيست-
غيرِ درس بيوفايى در دبستان بهار
(ضيا قارى زاده ـ ۱۳۲۲ )
بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۲۵ـ ۰۶۰۴
Copyright ©bamdaad 2025