دو سروده مانده گار از یانیس ریتسوس ( Γιάννης Ρίτσος ) شاعر مردمی یونان:
حال دیگر دشوار است
که صدای شفق را
و صدای گام تابستان را در ساحل دریا تمیز دهیم
دشوار است که صدای شعاع نوری را بشنوی که انگشتش را تا می کند
و به گاه عصر بر جام پنجرهی اتاقی کودکانه ضربه می زند
دشوار، وقتی که تو فریادهای زخمیان را در درهها شنیدهای
وقتی که تو ستاره گان را به سان دکمه های زنگ زدهی نیم تنه های اعدامیان دیدهای
وقتی که تو برانکاردها را دیدهای که از شب بالا می روند
وقتی که تو شب را دیده ای که نمی گوید فردا
وقتی که تو دیدهای چه دشوار فراچنگ می آیند
آزادی
و
صلح.
بسیاری آموخته هایمان را از یاد بردیم ژولیو
از یاد بردیم که چگونه ماهیِ آرامش
در آب های کمعمق سکوت می لغزد
که چگونه رگ های آبی رنگ دستهای بهار در هم گره می خورند
از یاد بردیم.
( یانیس ریتسوس )
هرگزاز یاد نبردیم آزادی و صلح را
حال چند سالیست که آوارهایم
از جزیرهای خشک و بی آب و علف
به جزیرهی خشک و بی آب و علفی دیگر
در حال حمل چادرها بر پشت مان
بی آنکه فرصت برپاکردن شان را داشته باشیم
بی آنکه فرصت کنیم دو سنگ را کنار هم بچینیم
تا بر آنها دیگچه ها مان را بار بگذاریم
بی آنکه فرصت کنیم صورت مان را بتراشیم
نصفه سیگاری دود کنیم.
از احضار به احضار
از بیگاری به بیگاری
در جیب های مان عکس های قدیمی بهار را داریم
هرچه زمان می گذرد بیشتر رنگ می بازند
شناخته نمی شوند.
(یانیس ریتسوس )
بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۲۵ـ ۰۸۰۱
Copyright ©bamdaad 2025