میرهوتُک افغان شاعر قرن سیزده قمری پیرو سبک بیدل
محمد ولی
در تاریخ سه صد سال اخیر افغانستان چهره ها و مشاهیر ادبی اعم از سخنسرایان زن و مرد جایگاهی داشته اند اما در دوره های پر ماجرای شاهان سدوزایی و بارکزایی در قرن سیزدهم قمری بصورت عام سخنسرایان بنابر دو عامل یکی پادشاه گردشی ها و جنگهای قدرت ، و دیگری درباری شدن شعر و سخن شاعرانه مجال کمتر داشته اند تا ذوق و مضمون ادبی و صِیَت کلام شان در آن دوران به پایه سخنسرایان فارسی زبان هندی و گوینده گان ایرانی صاحب شهرت گردد ، کم توجهی و محدودیت امکانات برای طبع و تکثیر اثار ادبا ، جنگهای داخلی و کشمکش های قدرت خانواده گی سبب شده بود تا نسخ دستنویس اثار در صندوق ها محبوس بماند یا برخی هم به خارج انتقال یابد .
احمد شاه ابدالی موسس افغانستان معاصر که مرد سیاست و نظام بود در سرایش اشعار پشتو و دری دسترسی خوبی داشت . او با وجود فتوحات بزرگ اش از اصفهان تا دهلی به سربلندی قله های افغانستان می نازید و میگفت :
د دهلی تخت هیروم چه را یاد کرم
ستا د شکلی پشتونخواه د غرو سرونه
نمونه کلام فارسی اش که به اقتفای غزلی از بیدل سروده
:
ما به صلحیم جهان در پی جنگ است اینجا
دل از این حادثه بسیار به تنگ است اینجا
ما تباهی زده گانیم دراین بحر فنا
تخته کشتی ما پشت نهنگ است اینجا
دو فردی از غزل بیدل به همین وزن و قافیه چنین است:
درخموشی همه صلح و همه جنگ است اینجا
غنچه شو دامن آرام به چنگ است اینجا
منزل عیش بوحشتکده امکان نیست
چمن از سایه گل پشت پلنگ است اینجا
در زمان سلطنت تیمور شاه پسر احمد شاه ارامش نسبی برقرار شد ، ادبا و شعرا بدربار تیمور مجال حضور یافتند . تیمور شاه خود شعر میسرود و ازهم صحبتی با شاعران و ادبا بهره میگرفت در آن زمان انجمن ادبی به اشتراک شعرا ، ادبا و محققین در دربار شکل گرفته بود که ضمن سخنسرایی ، اشعار بیدل به تحلیل گرفته میشد وبه اقتفای غزلیاتش غزلها می ساختند و مخمس ها میسرودند . لعل محمد عاجز ، مرزا علی عسکر وصفی ، مرزا قلندر عزت ، مولوی جایز و میر هوتک افعان از جمله سرشناسان ادبی دربار تیمور شاه درانی بودند که متاسفانه از آنها شناختی وجود ندارد و آثار شان بدسترس عام قرار نگرفته است .
میر هوتُک تخلصش افِغان و فرزند محمد زمان خان پوپلزایی بود که بزبان پشتو و فارسی شعر می سرود اما محققین تا اکنون شعر پشتوی او را در اختیار ندارند شاید کمتر به پشتو سروده باشد ، اما دیوان بزرگ شعری اش به سبک بیدل ابتدا در کتابخانه دار الا نشای ارگ شاهی بود و بعدها به موزیم نسخ خطی سپرده شد ، فهمیده نمیشود که سرنوشت آن اثار مانند موزیم ملی و موزیم وزارت دفاع به اثر تاراج فرهنگ ستیزان برگشته از پاکستان به کجا رسیده باشد .
افِغان در دربار تیمور شاه منزلتی تا حد مصاحبت پادشاه داشت و تا مقامات سرکار مراسلات ، داروغه اخبار و هر کاره باشی مملکت رسیده بود ، پدرش مدتی به حیث والی کشمیر ایفای وظیفه کرده خودش در سفرها همرکاب تیمور میبود ، با زنده گی در کشمیر و سیر وسفرها اگاهی لازم از اوضاع آنزمان داشت که توظیف اش در پست های ذکر شده معنی اگهی اداری و سیاسی اش را میرساند .
از طرف مادر نواسه میر سیف الدین ایشان صاحب استالف بود که در کسب تصوف و بهره گیری از عرفان از محضر آن بزرگوار فیض میبرد پدر افغان به ایشان صاحب ارادت کامل داشت .
افغان در وصف جدش میگوید :
کوهدامن از تو رنگین گلشن است
از تو گل در دامن کوهدامن است
در مورد تعداد ابیاتش تفاوت نظر وجود دارد و آنرا از هفت تا ده هزار بیت گفته اند . در اشعار افغان قالبها ، قوافی ، ردیف ها ، استعارات ، ترکیبات و کنایات با ذکر کلماتی که در اشعار بیدل زیادتر معمول بوده چون موج ، ما ومن ، غبار ، ترک تعلق ، سیل ، محیط ( بحر) ، حیرت ، هجوم رنگ ، آیینه وغیره جادارد .
نمونه ها :
افغان
عدم سرمایه رنگ هجوم سجده اش کردم
سراسر خاک یعنی در رهش از جبهه ساییها
بیدل
زطوف استانش تا نصیب سجده ای دارم
برنگ سایه محمل بدوش جبهه سا ییها
افغان
هرکجا از من کسی پرسد نشان کعبه را
صورت نقش کف پایت به مژگان میکشم
بیدل
بیا ای جاممینای طرب نقش کف پایت
خرام موج می مخمور طرز امدنهایت
افغان
با جوانان کی توان سنجید کار پیر را
یککمان اواره میسازد هزاران تیر را
بیدل
قامت خم گشته پیران نشان مرگ نیست
یک کمان صد تیر را در خاک پنهان میکند
افغان
نیست اواره جز با خاک ره یکسان شدن
هر کجا نقش قدم بینی دلیل حال ماست
بیدل
تا سر نهاده ایم به خاک در نیاز
مانند سایه جبهه ما محو نقش پاست
افغان
نبود از دور فلک پروادل از کف داده ما را
یکسر مو موج را تشویش از گرداب نیست
بیدل
دور نبود کز فلک پیچد به خویش از ناله ام
دود را از شعله حاصل غیر پیچ و تاب نیست
افغان
داده افغان حجت بیدل مرا مهر قبول
" طالع موریکه با دست سلیمان آشناست "
بیدل
گرد خط در دور حسنش ابر عالمگیر شد
طالع موریکه با دست سلیمان اشناست
این همنمونه کلام ایشان :
آخر زترک خود به من و ما زدیم پا
بر عمر پشت پا و به دنیا زدیم پا
دل از تپش نگشت گرفتا دام وهم
چون شعله بر غبار هوسها زدیم پا
مارا تعلقات عنان گیر دل نشد
هر کس به عیش دست زد و ما زدیم پا
کردیم ترک صحبت سنگین دلان دهر
چون وحشت شرار به خارا زدیم پا
افشانده ایم دست به همت ز کاینات
امد هرانچه پیش ز دنیا زدیم پا
افغان گذشت از فلک انسو غبار ما
بنگر ز عاجزی به کجاها زدیم پا
قابل ذکرمیدانم که بنابر محدودیت مآخد بیشتر ازاین نتوانستم چیزی دریابیم . صرف از نوشته های محترم محقق حسین نایل بهره گرفته ام .
بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۲۴ـ ۲۴۰۵
Copyright ©bamdaad 2024