یادواره یی از روز تاریخی سوم عقرب ۱۳۴۴

 

احسان واصل

سوم عقرب ېود، معمولاً باید ساعت هشت صبح درمکتب حاضر می بودم واز آنجا با دوستان قرارگذاشته بودیم که به شورا برویم، ولی پولیس سرک دارالمان را از قسمت سرک سرای غزنی مسدودکرده بود.
متعلمین لیسه حبیبیه و یکی دو معلم را دیدم که اجازه نمی دادند تا به مکتب داخل شوند، دروازه لیسه حبیبیه را پولیس مسدود نموده بود نه داخل ونه خارج شدن اجازه می دادند این موضوع رابعداً همصنفی ها  ومعلمین گفتند، بهمین منظورهم بود که تمام حرکات عساکر و فیربطرف مکتب ولت وکوب معلمین ومتعلمین را به چشم سر دیده بودند. یک تعدادی که اشتراک نمودند  دراثربرخوردهای شاگردان وآمدن یک تعداد از شورا طوری که محترم وطندوست نوشته اند از بالای دیوار ها وجنگ وگریزدر مظاهره بعداً اشتراک نمودند.همچنان پولیس موترهای وکلا را که به شورا می رفتند تلاشی می نمودند. نمی دانم وکلا کارت داشتند ، و یا کدام سند دیگر که پولیس تنها آنها را اجازه می داد ونفرهمراه  را پایین میکرد . این عمل پولیس درآن وقت خود انگیزه شده بود به جاروجنجال .

حالا از مکتب صرف نظرکرده بودم زیرا درس شروع شده بود.درضمن گفت وگو وجاروجنجال با پولیس وصاحب منصبان آن ها بودیم که موترجیپ روسی که مرحوم میرعلی گوهروکیل غوربند وپدرکلان سید شریف همصنف ما که با اوشناخت داشتم  رسید، دروازه موتر را باز کردیم برایش گفتیم که دیروز فیصله شده بود که میکروفون را بیرون میکشند وما را اجازه میدهند وحالا پولیس ممانعت دارد، گفت که حالا من رفتم به شورا موضوع را اطلاع میدهم. چند لحظه بعد از جانب سرک سرای غزنی موتر سیاه حامل مرحوم دکتور یوسف صدراعظم رسید، درست درهمین سه راهی که باید داخل سرک دارالامان شود ، توقف کردمتعلمین ومحصلین که من فکرمیکنم تعداد ما از ۳۰تا ۴۰ نفر تجاوزنمی کرد دور موتر راگرفتند مرحوم دکتور یوسف شیشه موتررا پایین کرد یکی از محصلین موضوع را مختصر برایش گفت من که درطرف دیگر موتر بودم درست نشنیدم  ولی از دیگران شنیدم که موصوف هم گفت که میروم ببینم چه گپ است . اجتماع پولیس ، توقف موترها یکتعداد نظاره گر ها دراطراف سرک واکنون تعداد۴۰-۵۰ نفربا سروصدا و موجودیت موتر صدراعظم درآن وقت وضعیت را فوق العاده ساخته بود. هنوز حرف مرحوم دکتور یوسف تمام نشده بود که پولیس با یک حالت غیرعادی که یقینناً همان وقت وعاجل تصمیم گرفته بودند ، هجوم آورده دور و پیش موتر را خالی وموتر به سرعت از محل دور شد . همین حالت خشم تجمع کننده گان را ببار آورد ودر دو نقطه سرک برخورد با پولیس صورت گرفت یکی از آن چهره ها مرحوم محمد شاه بوکسر(بعدها دریک مسابقه دردانشگاه کابل براثرضربه طرف مقابل وفات کرد) بیادم است که با پولیس درگیر بود. دراثرهمین برخورد ها سروصدا را شنیدم که پولیس ها می گفتند تنفگچه را زدند! وما را از سرک به پیاده رو مقابل حجاری ونجار راندند و به اصطلاح پیش کردند. سروصدا زیاد شدکه باید به طرف پوهنتون برویم دراین هنگام تعدادی هم ازطرف شورا رانده شده بودند به ما پیوسته بودند ،بطرف پوهنتون نه ازسرک دارالامان بلکه ازسرک نهردرسن (عقب سرک دارالامان) به شکل دوش راه افتادیم در بین راه شعار های مرگ بر پولیس هم داده شد. قبل از رسیدن به پوهنتون همه  داخل لیسه غازی شدیم ، زنگ مکتب که درداخل دهلیز بود توسط  تظاهر کننده گان به صدا درآامد تعداد زیاد شاگردان لیسه غازی با ما یکجا شدند وجانب پوهنتون روان شدیم .

وقتی ازسرک اساسی مقابل دارالمعلمین داخل سرک فرعی به سمت پوهنتون شدیم تعداد زیاد محصلان در پیشروی دانشکده  های ساینس و طب جمع شده بودند که فکرمیکنم جوانی که عضوجمعیت خلق بودند ویا اینکه از روی احساسات بدون توقف درلیسه غازی به پوهنتون رسیده  وخبرداده بودند زیرا حینی که ما رسیدیم  ، تعداد بیشترشد و اولین کسی که بالای یک موتر بالا شد وصحبت کردشاهپور بود که بعدها رهبری گروپ ساما را داشت ( من او را می شناختم زیرا درصنف هشتم با ما همصنف بود وبعداً شنیدم به یکی ازولایات رفته بود ) .محصلین با جمعی که آمده بودند به سمت شورا حرکت کردند، چون هنوز گروپ های سیاسی دیگرتشکل پیدا نکرده بودند جمعیت خلق هم انشعاب نکرده بود همه متحدانه به حرکت افتاده بودند ولی واقعیت اینست که هنوزتعداد زیاد اشتراک کننده گان نمی فهمیدند که چه میگذرد ، کجا میرویم وچرا میرویم . ( مقصد من توده که روان بود ، است ) ولی بعد ها فهمیده شد که دولت سخت ترسیده بود. زمانی که ازدهمزنگ داخل سرک دارالامان شدیم انسان می فهمید که چه تعداد بزرگی دراین مظاهره اشتراک دارد و به سمت شورا درحرکت است که یقیناً سردارولی را ناآرام ساخته بود.

خارجی های که درآی سی ای درجوار لیسه حبیبیه  کار میکردند توسط موترهای خود به قصد منازل شان برآامدند و دست های خود را از کلکین موتر بالا گرفته وموتر را آهسته حرکت می دادند . قسمت پیشروی مظاهره تقریباً پیشروی لیسه حبیبیه  بودکه هنوز با پولیس مسدود بود وقسمت اخیرتا سرک نهردرسن وپستر از آن در مجموع عرض سرک . من در قسمت سه راهی سرک دارالامان و سرای غزنی بودم که آواز بلند یک عراده موترسایکل کجاوه دار را شنیدیم که یک صاحب منصب پولیس سواربود میخواست به شدت وسروصدا صف مظاهر کننده گان را شق کند وبگذرد اما کجاوه موترسایکل به چند بایسکل محصلین که باخود حمل میکردند، گیرکرد و در همین قسمت سه سرکه جابجا ایستاد، اینجا بود که خشم جوانان اوج گرفت زیرا چند بایسکل از بین رفته بود و دست وپای یکی دونفرزخمی شد و از همه بدتر دربین افغان های خشمگین، واین سرزوری بی جا آنهم در مظاهره ایکه بعد از سالهای طولانی دارد آغاز می شود . به این ترتیب هنوز صاحب منصب پولیس وقت نیافته بود که پا را بگرداند وپیاده شود که سنگی به پیشانی اشن طوری خورد که عکس العمل اش برآامده گی پیشانی با فوران خون بود ،هنوز نفرپرتاب کننده اول راندید که سنگ های پیهم سروپیشانی اش را غرق خون کرد .دوسه نفرکه یکی شان همین محترم اسد رهیاب است بیاد دارم که با سروصدای ( نزنید،نزنید) توام باگریه سردادند.هنگامیکه صاحب منصب را کمک کردند و دردرخت پیاده روی تکیه دادند ونکتایی اش را شُل کردند، ازسرآن بیچاره دست کشیدند و توجه ما رابه صحبت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی که بربالای چارتراش های فابریکه حجاری وبتون برآمده بودندجلب کردند . من از صحبت شان چیزی بیاد ندارم زیر میکرفونی وجود نداشت وسروصدا هم فراوان . بعدازآن رهبری مظاهره سمت یافت  محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی ، محترم داکتر عثمان و یک تعداد دیگر ازمحصلین دانشگاه کابل که بعدها از کادرهای حزب د خ ا وحزب وطن و دموکراتیک نوین( شعله جاوید) بودند در پیشاپیش مظاهره قرارگرفتند.

مطالب دیگر که به شهراز راه گردنه سخی رفتیم ودر بازگشن با پرتاب بم های گازی اشک آور روبرو شدیم درنوشته های مختلف آمده است ولی مطلب راکه من میخواهم بگویم اینست که چند روز بعد که به مکتب رفتم ( چندر وز رخصت بودیم ) تمام شیشه های مکتب از فیرمرمی ریخته  بود وکسانیکه درصنف ها مانده بودند گفتند که افراد اردو به امر و قومانده سردارولی که  قوماندان قوای مرکز بود بالای مکتب فیر میکردند. دیوار هاهمه داغ داغ شده بود ، معلمین را  لت وکوب نموده بودند درساعت فزیک محترم عبادی مدیر لیسه که معلم فزیک ماهم بود در درس به زور آورده شده بود ولی به مشکل حرکت میکرد وبه مشکل حرف می زد.
این بود چشم دید من از آغاز مظاهره سوم عقرب۱۳۴۴خورشیدی که از همان آغاز آن از ساعت هشت صبح الی اخیر مظاهره در سرک های کارته چار وماموریت سمت ، پوهنتون، راهپیمایی از گردنه سخی ، دوباره آمدن از راه پل آرتل ، و فردا ی آن چارم عقرب اشتراک در جنازه حسن خیاط  در عقب مسجد اخیر جاده و مداخله باز هم پولیس که برای شما تقدیم گردید.

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۸ـ ۲۶۱۰

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد واعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018